بسم اللّه الرحمن الرحيم
بعد از حمد و سپاس خداى و درود بر مهتر رهنماى محمد مصطفى صلوات اللّه و سلامه عليه و على آله اجمعين.
در اين وقت، عزيزى از طالبان كوى يقين و سالكان راه دين، التماس نمود كه اين نظم سحرآفرين را ترجمهاى كرده شود. چنانچه صورتى از مقاصد ارجمندش در مدارک هوشمندان وقت، از آن هويدا گردد. و الحق چون نظم نامدار مشتمل بر اصلى چند بود كه بنياد عقايد اهل تحقيق بر آن است و اهم مهمات طالبان اخلاص نشان همان، هرآينه به حكم فرموده: «يا داود اذا وجدت لى طالبا فكن له خادما». واجب نمود قلمسان كمر كفايت اين مهم بر ميان سعى و اجتهاد بستن. و به قدر مساعدت زمان در اجتلاى بنات اين ابيات كه كلّهنشينان خانواده ولايتاند و تا غايت دست ادراک هر كس به دامن عز ايشان نرسيده، بر نوخاستگان زمان كه به مرتبه بلوغ انسانى رسيده باشند و از غنج و دلال نوعروسان حقايق ختمى كه اين زمان سر از دريچه غيب بيرون كرده بهرهاى توانند يافت، سخنى چند بر صحايف تحرير و تسطير نوشتن، شايد كه ما خضروار در نظر رهروان شاهراه كمال انسانى درآيد و نويسنده به جايزهی قبول ارباب قلوب فايز و فيروز گردد، آرى:
تا به يكى نم كه بر اين گل زنم
لاف ولىنعمتى دل زنم
حال آنكه لفظ «وجود» در عرف خاص اين بزرگ ناظم – قدس اللّه سره و افاض علينا من اسراره – صورت تداول و تعاور گرفته بواسطه آن كه تنزل به مدارك مستبصران راه فكر و نظر كرده و خواسته كه ايشان را از حقايق ختمى و خصايص او بهرهمند گرداند كه عموم هوشمندان وقت چون از كوى هوس به سرمنزل طلب رسيدهاند، اول بدان راه مىروند و قدم سعى و جد ايشان در آنجا تيزگام مىشود و ايشان از دريافتن يگانگى واحد حقيقى كه اول مقاصد است بواسطهی ادراک معنى اين لفظ و تحقيق احكام او به وى مىتوانند برد. از براى اين التزام نموده كه در اين نظم شريف معنى وجود به عرف خاص خودش و تحقيق مراتب آن در صورت تمثيل كه همان طريقه ائمه رشد و هدايت است چنانچه فحواى فرموده: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» از آن افصاح نموده بر همگنان روشن گرداند تا چندى از زيركان ايشان باشد كه از مهاوى ضلال به سوى مدارج كمال انسانى كشند.
روز صيد آن سوار از اين نخجير پر بيفكند ليک كم برداشت
خليلى قطاع الفيافى الى الحمى كثير و اما الواصلون قليل
حال آنكه اين لفظ در عرف عام اهل نظر اطلاق بر كون در اعيان كنند و به غير از اين هيچ معنى ديگر اهالى روزگار از اين لفظ نمىفهمند و تفرقه ميان كون و وجود نمىكنند و كائنات را مىپندارند كه پيش اهل تحقيق از موجودات است و از اين ممر بسى از دانشمندان ظاهر و اهل اشتهار كه بواسطهی رابطه حسن عقيدت به درويشان خواستهاند كه بيان مذهب اين طايفه كنند چون واقف بر عرف و اصطلاح ايشان نبودهاند و تنزيل اين لفظ بر عرف اهل نظر كرده قدم ادراک ايشان از منهج صواب لغزيده است. «عصمنا اللّه و اياكم عن ذلك». حال آنكه ميان معنى وجود در عرف خاص اهل تحقيق كه ترجمه آن به زبان فارسى بود است و ميان معنى كون كه نمود است تفاوت بسيار است. چنانچه تحقيق آن در كتاب تمهيد كرده شده. اينجا مجال آن تنگ است و بىتكلف تفرقه اين دو معنى از يكديگر كردن از مهمات وقت طالبان است در اين زمان. ازآنرو كه چون سخنان اهل تحقيق در باب اجمال توحيد شهرت گرفته مثل اين:
كه همه اوست هرچه هست يقين
جان و جانان و دلبر و دل و دين
و اينكه:
غير از اين موجود مطلق در وجود
آشكارا و نهان جستيم و نيست
و اينكه ناظم گفته:
انما الكون خيال و هو حق فى الحقيقة
ان من يعرف هذا حاز اسرار الطريقة
و هركس كه از آن تفرقه ذاهل و جاهل مانده، از اين سخنان چنان فهم مىكند كه همه كائنات و محسوسات حق است – تعالى عن ذلك علوا كبيرا – و نسبت بزرگان كه قايلان آن سخناناند به هرگونه قبايح مىكند و آن همه راجع به خودش مىشود كه:
و كم من عائب قولا صحيحا
و آفته من الفهم السقيم
ازاينرو واجب نمود در بيان معنى اين نظم نامدار كه كافل اظهار معنى وجود و تحقيق مراتب آن گشته امعان تمام نمودن و به مستقر يقين و اطمينان در آن رسانيدن، باشد كه از فهم مقاصد سخنان بزرگان بىبهره نمانند:
سخن بحرى است مملو از در خاص
به هر حرفى فرورو همچو غواص
ادامه دارد…
منبع: چهارده رساله فارسى