سالار سیفالدینی
دربارهی سقوط فرقهی دموکرات آذربایجان در ١٣٢۵ و اسباب و علل این پیروزی، مقالات، سخنرانیها و اظهارنظرهای بسیاری انجام شده است. گروهی این پیروزی را به حساب تدابیر محمدرضاشاه پهلوی و درایت وی گذاشتهاند و گروهی دیگر آن را تدبیر قوامالسلطنه، سیاستمدار مجرب، عنوان کردهاند و عدهای دیگر، بر نقش مؤثر آمریکا در حوادث آن دوران و اولتیماتوم دولت وقت این کشور به شوروی، اشاره کردهاند.
در کنار عوامل دیگر مانند ارادهی دولت وقت در اعادهی حاکمیت خود بر شمالغرب کشور و نیز نگرانی آمریکا از توسعهطلبی شوروی در ایران، ترکیه و یونان، نباید از «نقش مردم آذربایجان» در بیرون راندن فرقهی دموکرات غفلت کرد. اگر مردم آذربایجان نمیخواستند، کار ارتش ملی بسیار سخت و پیچیده بود و اگر مردم در کنار ارتش سرخ و پیشهوری قرار میگرفتند، هیچ نیرویی نمیتوانست ارادهی آنان را خدشهدار کند.
کریستوفر سایکس دربارهی استقبال مردم تبریز از ارتش، مینویسد: «به استثنای مورد فرانسه [آزادی از اشغال نازیها] در سال ١٩۴۴، در هیچ کجای دنیا شاهد اینچنین شور و شوقی نبودم».
ریچارد کاتم در کتاب خود «ناسیونالیسم در ایران»، اشاره میکند پیش از رسیدن ارتش، خودِ مردم کلیه مقامات فرقهی دموکرات را که به آنها دسترسی داشتند، اعدام کردند.
کلنل پایبوس، وابستهی نظامی بریتانیا که یک ماه بعد از سقوط فرقه به منطقه سفر کرد تا اوضاع را بررسی کند، در گزارش خود مینویسد: شاگردان مدرسهای در «خوی» که سرود ملی ایران را با هیجان زیاد میخواندند، از وی استقبال کردند. پایبوس در گزارش خوی که به وزارت خارجه آمریکا ارسال شده، میگوید با گروهی ١۵نفره از طبقات مختلف شهر دیدار داشته است و برخی از آنها، معتقد بودند دولت ایران باید آموزش زبان فارسی را بعد از این بیشتر توسعه دهد….
پایبوس مینویسند من از ورود به این موضوع خودداری کردم؛ اما حضار به این بحث بسیار علاقهمند بودند و میگفتند فارسی، زبان مسلط منطقه بود….
خود فرقه بعدها در مجلاتی که در باکو منتشر میکرد، آمار کشتههای خود را حدود ۶٠٠ نفر عنوان کرد.
بیشتر این کشتارها از سوی خود مردم و پیش از ورود ارتش صورت گرفت. گزارش کنسولگری آمریکا در تبریز نیز این موضوع را تأیید میکند. مثلاً در رضائیه، تا پیش از ورود ارتش، صد نفر از مهاجران قفقازی به دست مردم کشته شدند. در تبریز، در فاصلهی فروپاشی تشکیلات فرقه تا ورود ارتش، ٣٠٠ نفر به دست مردم کشته شدند که وابستهی نظامی بریتانیا در گزارش به وزارت خارجه این کشور، مینویسد: ٣٠ درصد آنها قفقازی و از اتباع شوروی بودند. بند دو این گزارش در دیدار از تبریز، تصریح میکند بعد از ورود ارتش، کشتاری صورت نگرفت. این گزارش کسانی را که تا پیش از ورود ارتش به دست مردم خوی، تبریز و رضائیه کشته شدهاند ۴٢١ نفر تخمین زده است.
ریچارد کاتم به نقل از راساو، میگوید این تعداد با محاسبهی اعدامهای دادگاههای نظامی، به بیش از ۵٠٠ نفر میرسد. کلنل پایبوس، وابسته نظامی بریتانیا، در شرح ملاحظاتش بعد از شکست فرقه، با تأکید مینویسد: بعد از ورود ارتش به منطقه کشتاری صورت نگرفت.
آنچه در ادامه خواهد آمد، بخشی از اخبار و گزارشهای روزنامههای وقت کشور درخصوص چگونگی سقوط فرقهی دموکرات پیشهوری است. بسیاری از روزنامههای آن دوران، مخبران و خبرنگاران خود را همراه با نیروهای ارتش به منطقه گسیل کردند تا روایتی دستِ اول از چگونگی عملیات نجات آذربایجان مخابره کنند.
از میان انبوه نشریات و گزارشهایی که استاد گرامی، کاوه بیات، در اختیار ما قرار داده است، گزارشهای بیشماری دربارهی نحوهی آغاز جنبش وطنخواهان آذربایجان و همینطور مقاومتهای مردم عادی که از ستم فرقه، بهویژه مهاجران قفقازی، به ستوه آمده بودند، دیده میشود. کریستوفر سایکس در گزارش خود از عملیات نجات فرقه در کتاب «روسیه و آذربایجان» مینویسد: «من در اتومبیلی بودم که پس از شروع نبردها از «میانه» بهسوی شمال حرکت کرد و ٢۴ ساعت قبل از ورود ارتش به تبریز رسیدم. به استثنای مورد فرانسه در ١٩۴۴، در هیچکجای دنیا شاهد یک چنین شور و شوق ناگهانی و خشونتباری نبودم». این بریده روزنامهها روایت خیزش مردمی آذربایجان است که با شعف بسیار از قوای ارتش استقبال کردند و به دست خود متجاسران فرقه را مجازات کردند. روایتی که در میان جنبههای دیگر سقوط فرقه دموکرات، کمتر دیده شده است و برای نخستینبار در روزنامه «شرق» منتشر میشود.
تبریز ساعت ١١ یکشنبه ٢۴ آذر [١]
روزنامه دموکرات ایران – برای اینکه امنیت شهر تبریز هرچه زودتر برقرار گردد، آقای سرتیپ هاشمی با اولین قسمت ساعت پنج روز جمعه هنگامی که صدهاهزار نفر افراد شهر تبریز انتظار ورود ارتش را میکشیدند وارد باسمنج شدند. دهها رأس گاو و گاومیش و گوسفند قربانی شد. عدهای در مقابل سربازان دراز کشیده، میخواستند قربانی شوند و جان خود را نثار قدم سربازان محبوب ایران کنند.
مردم، سربازان را در آغوش کشیده، گریه کرده، میبوسیدند و بعضی فرزندان خود را به جلو چرخهای ارابهی جنگی انداخته گلهای چرخها را به دیده خود میکشیدند.
مردم تمام کارهای خود را رها کرده، دور سربازان جمع میشوند و ابراز احساسات میکنند. در شهر اجتماع به اندازهای است که سربازان قادر به حرکت نیستند. هنگام استقبال از ارتش، دکتر جاوید و شبستری [از رهبران تسلیمشده فرقه] نیز در «باسمنج» بودند.
از شب ٢١ آذر تابهحال تبریز انتقام میکشید. مجاهدین از ٩ساله تا ٩٠ساله مسلح هستند، در قسمتهای اطراف و محلات شتربان و مارالان به علت تیراندازی شدید بین مردم و مهاجرین [آندسته از اعضای فرقه که از قفقاز آورده شده بودند] عبورومرور غیرممکن بود.
در این موقع تیراندازی بسیار شدید شد. سربازان دخالتی نداشتهاند، گلوله مسلسل و تفنگ مردم را متفرق کرد. ساعت ١١ یک ارابه جنگی و دسته سرباز پارک رفتند. خائنان تسلیم و بازداشت شدند. تیراندازی امروز صبح کمتر شده است.
تفصیل تسلیم ماجراجویان نهضت پوشالی [٢]
روزنامه دموکرات ایران – دستخط مبارک ملوکانه – اظهار تشکر سرلشکر رزم آرا – اوامر شاهانه به نیروهای اعزامی – غلام یحیی در «میانه» – چند نفر را به قتل رسانیده و دو میلیون ریال پول بانک را سرقت کرده است – سران فرقه دموکرات از ساعت هفت بعدازظهر هر یک با پنج، شش کامیون اثاثیه به طرف سرحد شوروی فرار کردهاند.
غلام یحیی پولهای بانک را سرقت کرده است
نیروهای اعزامی به آذربایجان در این چند روز مشغول ترمیم جاده و باز کردن راه برای حرکت ستونها بوده است. طبق گزارشها و تحقیقات محلی، وضعیت میانه بسیار درهم و حتی غلام یحیی چند لحظه قبل از حرکت، چندین نفر را به قتل رسانیده و دو میلیون ریال پول بانک میانه را برداشته و متواری شده. اسلحه و مهمات در همه جا ریخته و فدائیان دسته به دسته با حال زار تسلیم میشوند. وضعیت اهالی تأسفآور و برای علاقهمندان به آزادی و استقلال کشور دیدنی است. ستون اعزامی از تکاب بالاخره پس از زد و خورد شب گذشته، ساعت شش صبح دیروز وارد شاهیندژ شد. اسلحه و مهمات زیادی به دست آنها افتاده و فدائیان مرتباً با اسلحههای خود تسلیم ستون میشوند. طبق گزارشات واصله، طوایف شاهسون در نتیجه اغتشاش و هیجان، هروآباد و اکثر نقاط خلخال را تصاحب و به طرف اردبیل در حرکت هستند.
مردم تبریز منتظر ورود قوای دولتی
اظهارات رادیو تبریز که در ساعت ١٧ونیم روز ٢١ آذرماه پخش گردیده و پاسخی که به آن داده شد در زیر چاپ میشود. «٣٠٠ هزار زن و مرد از بامداد روز ٢١ آذر در شهر به تظاهرات پرداخته و با دردستداشتن عکس اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و نخستوزیر و پرچم ایران منتظر ورود قوای دولتی هستند».
سران فرقه دموکرات با اثاثیه سرقتی فرار کردند
سران فرقه دموکرات از ساعت هفت بعدازظهر دیروز در پناه مسلسل و تفنگ، هر یک با پنج-شش کامیون اثاثیه گرانبها از شهر تبریز خارج و به طرف سرحد شوروی رفتند. باوجودیکه ملت فاقد اسلحه بود، معالوصف موفق شدند عده زیادی از اعضای دموکرات را کشته و فعلاً هم در اطراف شهر صدای تیر شنیده میشود. شهر توسط پیرمردان و معتمدان اداره، و حکومتنظامی اعلام و از ساعت ١٨ عبور و مرور در شهر ممنوع است. اهالی تقاضای کمک فوری حتی اگر ممکن است با هواپیما را دارند. این تلگراف به اهالی آذربایجان پاسخ داده شده است. «هممیهنان عزیز: الساعه ارتش به طرف شهر شما در حرکت است. ارتش برای ایجاد امنیت و جلوگیری از این بدبختیها وارد شهر شما میشوند. افراد این ارتش برادران و کسان شما هستند که برای نجات شما حرکت و با تأثرات شما شریک هستند. ورود ارتش به سرزمین مقدس آذربایجان و خاصه شهر تبریز به ساعت افتخار و خوشوقتی فردفرد آنان است. هممیهنان عزیز، درضمن به عموم توصیه میشود که آرامش کامل و نظم تام را مراعات کرده با کمال نظم و ترتیب با ارتش همکاری کنید تا قوای تأمینیه بتواند نظم شهر را در دست گرفته، به وظیفه خود عمل کنند. هممیهنان عزیز ارتش با آغوش باز وارد شهر زیبای شما میشود؛ زیرا شما برادران و هممیهنان عزیز مدت یکسالونیم از ما دور و جدا بوده و دوری و جدایی شما در فردفرد ارتش اثرات عمیقی کرده است.
هممیهنان پرچمهای شیر و خورشید را زینت پیکر خود کرده امروز را جشن گرفته و این سعادت عظیم را که یادگاری فراموشنشدنی است، هیچگاه فراموش نکنید».
پیام عشایر ایران برای شرکت در عملیات نجات آذربایجان و پیام سپاس ارتش
در جریان اخیر که موضوع دفاع میهن و حفظ مرز و بوم کشور و جلوگیری از اقدامات و تحریکات عدهای ماجراجو بود، عشایر رشید و خدمتگزار کشور که در کوهستانهای مختلف مسکون هستند، تلگراف بسیاری به ستاد ارتش مخابره و با روح صمیمیت و علاقه وافر برای خدمتگزاری و برای انجام وظیفه و فداکاری دوشبهدوش ارتش حاضر شدند. حتی افراد خود را حاضر و در شُرف حرکت بودند که بدین قسم، جریان آذربایجان پیشآمد نمود. بین رؤسای عشایر بهخصوص باید اسامی این آقایان را ذکر کرد. آقای ابوالقاسم بختیار که با عشقی وافر کلیه ایلات خود را حاضر و آماده کار کرده بود. آقای قبادیان که بارها کتباً و تلگرافاً تقاضای تمرکز و حرکت عده خود را کرد. آقای علی غضنفری در لرستان که با جدیت مشغول جمعآوری و تمرکز افراد خود شده. آقای خسرو بویراحمدی و آقای ضرغام و سایر کدخدایان بویراحمدی که شب و روز با جدیتی خستگیناپذیر خود را حاضر و آماده حرکت کردهاند. عشایر مختلف غرب، خاصه سنجابی کوران – قلخانی – ولدبیگی و غیره که لاینقطع برای حرکت قسمتهای خود اقدام و عمل کردهاند. عشایر عرب که توسط استاندار خوزستان و فرمانده لشکر آنجا بارها تقاضای حرکت خود را کردهاند. یک مرتبه دیگر پیشامد اخیر ثابت کرد چگونه عشایر خدمتگزار ایران با علاقه وافر و ایمانی خللناپذیر برای همکاری و عمل دوشبهدوش ارتش حاضر و در لحظه خطر چگونه همهچیز را کنار گذارده مثل سرباز در کنار ارتش جانبازی خواهند کرد. این احساسات و این علاقه و ایمان است که استقلال کشور را ابدی و عظمت آن را سرمدی خواهد کرد. ستاد ارتش به نام کلیه ارتش از این احساسات بیشائبه و این عشق سرشار ایلات رشید و برادران کوهستانی تشکر کرده و انتظار دارد این صمیمیت و علاقه و این بستگی و معنویت روزبهروز کاملتر شود. زنده و جاوید باد ایران عزیز پایدار و با عشایر رشید و سلحشور ایران باعظمت و با روح ایراندوستی و ایرانپرستی مردمان و سکنه کوهستانهای ایران.
مخابره اخبار نجات آذربایجان توسط خبرنگاران خارجی در تبریز
هیأتی از خبرنگاران خارجی مرکب از کریستوفر سایکس، خبرنگار دیلیمیل لندن، ادوارد کویتس، مخبر آسوشیتدپرس و کلیتون دانیل، خبرنگار روزنامه نیویورکتایمز، روز ٢١ آذر از تهران برای مشاهده اوضاع آذربایجان به تبریز حرکت کرده و ساعت ششونیم بعدازظهر همان روز وارد تبریز شدند و بلافاصله در ساعت هفت از رادیو تبریز پیامی برای روزنامههای خود فرستادند که چون شامل اخبار و وقایع اخیر تبریز و میانه است، عیناً ترجمه و چاپ میشود: «جعفر پیشهوری صدر فرقه دموکرات آذربایجان که درست مدت یک سال بر این استان حکومت میکرد امروز از تبریز مفقودالاثر گردیده اهالی و مردم تبریز در کوچه و خیابانها جمع شده فریاد شادی و مسرت آنها دائماً رو به تزاید است و با بیصبری تمام منتظر ورود قوای اعزامی از مرکز میباشند که امروز صبح از میانه به طرف تبریز حرکت کرده است. تشکیلات فرقه دموکرات و مقاومت مسلحانه آنها شب گذشته به کلی از هم گسیخته شده و از رؤسای رژیم آنها فقط دو نفر علی شبستری رئیس انجمن ایالتی و دکتر سلامالله جاوید فرماندار باقی ماندهاند که آنها هم به نام استقبال از قوای اعزامی به طرف میانه رفتهاند. عمارت مرکز ستاد فرقه دموکرات و دفتر کار پیشهوری تخلیه شده و تاریک است محل پیشهوری هنوز معلوم نیست و مردم در جستوجوی او هستند صدای آتش تیر امشب هم یعنی پس از ٢۴ ساعت درهمشکستن رژیم دموکراتها در شهر شنیده میشود ولی تصور میرود بیشتر شلیکها امشب از روی شعف و شادی است نه از خشم و غضب تمام شهر به وسیله پلیسهای موقت که با لباس سویل هستند نگهبانی موقت که با لباس سویل هستند نگهبانی میشود این پلیسها با تفنگهای خودکار و مسلسلهای سبک مسلح بوده و برای اینکه با فداییان دموکرات اشتباه نشوند بازوبندهای سفیدی بستهاند. بین میانه و تبریز هزاران نفر دهقانان و برزگران و اهالی شهرهای عرض راه در کنار جاده ایستاده و منتظر استقبال قوای ارتش ایران هستند که درست یکسال قبل آذربایجان را تخلیه کردند. سه نفر خبرنگاران خارجی با اولین اتومبیل در پیشاپیش قوای اعزامی از میانه به طرف تبریز حرکت کردند و در نتیجه چند ساعت زودتر از قوای ایران به تبریز رسیدند. اهالی در مسیر عبور خبرنگاران با کفزدنها ورود آنها را شادباش گفته و هفت گوسفند در دهات مختلفه به رسیم قدیمی ایرانیها برای خبرنگاران قربانی شد. آیین قربانی بزرگترین افتخاری است که ایرانیها نسبت به گرامیترین میهمان و عزیزترین کسان خود انجام میدهند».
زندهباد شورای امنیت
در تمام عرض راه فریادهای شادی برای سلامتی شاه و ارتش ایران و نخستوزیر و مخبرین جراید بلند بود و در نزدیکی شهر تبریز فریادهای (زندهباد شورای امنیت) نیز اضافه شد هنگامی که امروز صبح خبرنگاران از میانه حرکت کردند واحدهای ارتش ایران با اسلحههای سنگین در شهر میانه تهیه حرکت خود را میدیدند.
در میانه مردم با سربازان با یک حالت وجد و شعفی گردآمده و برای پیداکردن دموکراتهایی که مخفی شدهاند به ارتش ملحق گردیدهاند در کلیه نقاط خانههای دموکراتها از طرف مردم جستوجو میشد و عده زیادی زندانیان را مردم به خارج شهر میبردند. در خارج شهر میانه اهالی یک قریه کوچک آذربایجانی هنوز اخبار تسلیم دموکراتها را نشنیده بودند و این بزرگترین مژده بود که ما به آنها دادیم. دهقانان گزارش میدادند که قوای دموکراتها با عجله زیادی در تمام مدت شب با کامیونها و اتوبوسها فرار کرده و مقدار زیادی اثاثیه مردم را با خود بردهاند. این قبیل مشاهدات تا رسیدن مخبرین به ترکمنچای که محل معاهد قدیمی ایران و روسیه در سال ١٨٢٨ بود ادامه داشت. در آنجا کمکم دستجات قداتی که در حال فرار با اسب و پیاده بودند دیده شد اغلب آنها مسلح بودند ولی سعی میکردند که مداخلهای در رفتوآمد اتومبیلها نکنند در طول جاده اتومبیل دیگری مشاهده نشد تا هنگامی که خبرنگاران به گردنه (شبلی) واقع در ٣٠ مایلی تبریز رسیدند در آنجا بزرگترین و تنها دسته منظم فدائیان دیده شد که در حدود ٢۵ نفر سوار بر اسب بودند اغلب فدائیان هنوز اونیفورمی نظیر لباسهای شورویها را در برداشتند. در ترکمنچای اولین خبر از اداره تلگراف تبریز رسیده بود زیرا تلگرافها در آنجا نگهداشته شده بود و سیم بین میانه و تبریز را قطع کرده بودند. در ترکمنچای جسد لخت و برهنه یک فدایی که روی سنگها افتاده بود جلب توجه کرد و دهقانان میگفتند که این فدایی به دست افسرش تیرباران شده. در تمام طول راه مردم یک سؤال داشتند (قوای ارتش چه موقع خواهد آمد؟) و هنگامی که خبر حرکت آنها را از میانه شنیدند شادی زایدالوصفی به آنها دست داده در تمام دهکدهها پرچم ایران در اهتزاز بود و اغلب مردم درحالیکه پرچم ایران و عکس شاه را در دست داشتند، در حرکت بودند.
در نزدیکی تبریز دستههای نظامیان آذربایجانی یعنی فداییها دیده میشدند که راه را برای فرار از شهر به طرف دهاتشان باز کرده و اغلب اسلحههای خود را به زمین انداخته پس از یک سال به سوی مسکن و مأوای خود میرفتند.
جشن یکسالگی فرقه تبدیل به جنبش شادی مردم شد
در تبریز برای امروز برای جشن یکساله تأسیس فرقه دموکرات رژهای تهیه میدیدند ولی این جشن تبدیل به شادی ورود قوای ایران شد و مردم شادی میکردند، نه برای جشن یکساله فرقه دموکرات بلکه برای فرار خائنانه آنها. در خارج از شهر مردم سر و دست کریستوفر سایکس، خبرنگار دیلیمیل را که فارسی را خوب حرف میزد، بوسیده و مقدم آنها را شادباش میگفتند. کمی آن طرفتر یک سروان سابق ارتش ایران که لباس و مدالها و علائم نظامی خود را برای چنین موقعی نگه داشته بود، با دسته گل و عده زیادی از رفقای خود که به تفنگهای خودکار مسلح بودند، به انتظار ورود سربازان ایرانی ایستاده بودند و میگفت ما تا فردا خواهیم ایستاد تا گلها و اسلحهها و حتی جان خود را نثار مقدم برادران خود کنیم. در نزدیکی شهر مردم از شدت شعف و شادی راه را بسته بودند و تمام شهر تعطیل و مغازهها بسته بود؛ حکومت نظامی در شهر اعلام شده بود و از ساعت هشت به بعد عبور و مرور قدغن شد. محمد بیریا، رئیس اتحادیه کارگران، اعلان کرده بود که تصمیم گرفته است به حکومت مرکزی تسلیم شود و به وسیله رادیو هم این مطلب را به اطلاع مردم رسانید. تیراندازی در شب مخصوصا در اطراف سربازخانهها تا صبح ادامه داشت ولی صبح مردم در کوچهها و خیابانها ظاهر شدند و شروع به جمعآوری اسلحههایی که از طرف دموکراتها ریخته شده بود، کردند.
قیام میهنپرستان اردبیل علیه فرقه دموکرات [٣]
روز بیستم آذرماه است! از رادیو تهران و تبریز اخبار مهمی راجع به حرکت قوای نظامی به طرف تبریز و سایر نقاط آذربایجان شنیده شده است. مردم اردبیل مضطرب و نگران هستند و نمیدانند اوضاع از چه قرار است و با خائنان و میهنفروشان باید چه معاملهای بکنند ولی در این میان یک چیز محقق است که باید پرده از روی اعمال ننگین دموکراتهای قلابی برداشته شود و تودههای واقعی که یک سال زیر شکنجه قرار داشتند، انتقام خود را بگیرند. صبح روز ٢١ آذر است! هوا برخلاف همیشه نسبتاً معتدل به نظر میرسد. حاج جواد مجتهدزاده به اتفاق قاسمخان نجفی، داماد خود از خانه بیرون آمده و به اتفاق سه نفر دیگر وارد کوچه ارمنستان میشوند. سه نفر از فدائیان مشغول پاس هستند. چهار نفر میهنپرست به اشاره مجتهدزاده بر سر آنها ریخته و دموکراتها قبل از اینکه دست به ماشه تفنگ ببرند، خلع اسلحه و دستگیر میشوند.
ساعت هفت صبح است! پنج میهنپرست چهار تفنگ با مقداری فشنگ و یک پارابلوم نوع (کلت) در اختیار دارند؛ بدون فوت وقت این پنج نفر به طرف شهربانی رفته و پاسبان مسلح دم در ورودی را فوراً خلع سلاح میکنند. در این دو مورد قاسمخان که ٢۶ یا ٢٧ سال داشته، شهامت بینظیری از خود نشان میدهد چند لحظه بعد یک نفر از مأموران تأمینات از اداره شهربانی درحالیکه هفتتیری به دست داشته، بیرون آمده و به طرف میهنپرستان هدف میرود. مجتهدزاده درصدد برمیآید با نصیحت و دلیل از تیراندازی این هم جلوگیری کند؛ در ضمن به یک عده از اطرافیان خود دستور میدهد مانور غافلگیری پیش گرفته و دموکرات مسلح را از عقب سر دستگیر کنند. قاسمخان نجفی خود به انجام این وظیفه خطرناک همت میگمارد ولی دموکرات پس از دستگیری به ماشه یارایلوم فشار آورده و تیری به بازوی راست قاسمخان اصابت میکند و بعد هم به شکمش فرو میرود. میهنپرست شجاع با این ضربه کاری از پا در آمده و به بیمارستان منتقل میشود و دو روز بعد شربت شهادت را مینوشد. همینموقع که این وقایع در شهربانی روی میدهد، آقای داود تقیزاده که یکی دیگر از میهنپرستان اردبیل است، در قسمت مرکزی شهر مردم را علیه دموکراتهای خائن تشییع کرده و با یک گروه ٢٠٠نفری مسلح با چوب و چماق مرکز فرقه دموکرات را تاراج کرده و چاپخانه جودت را که مدت یک سال بود خائنان بر علیه مصالح مملکت مشغول چاپ اوراق ننگینی بودند، به کلی ویران و کاری میکنند که کمترین اثری از این چاپخانه منحوس باقی نمیماند. بعد این دسته هم به شهربانی حمله میبرند، از طرف شهربانی به طرف مردم میهنپرست باشرافت تیراندازی میشود ولی فشار غیرت و شهامت و بیباکی سران میهنپرست شهربانی را مجبور به تسلیم میکند.
مجتهدزاده که باید گفت رهبر قیام میهنپرستان بوده، رئیس شهربانی را دستگیر و زندانی میکند. در قسمت کلانتری شرق شهر نیز که محله پیرعبدالله باشد، آقای رحیم معینی که از جوانان تحصیلکرده و صدیق است، مشغول خلع سلاح دموکراتها و برقراری انتظامات بوده است. درهرحال ساعت هشتونیم صبح آقای مجتهدزاده و سایر میهنپرستان موفق میشوند آذرپادگان و جایی را که فرماندار اردبیل بوده، دستگیر و زمام شهر را به دست گیرند. خلع سلاح اعضای فرقه دموکرات بهسرعت عملی شده و پس از آن مردم با هیجان و خشم بسیاری شروع به کشتن خائنان میکنند. مهمترین اقدامی که از طرف مجتهدزاده و دیگران به عمل میآید، جلوگیری از حیفومیلشدن اموال دولتی و پولهای موجود بوده است، بهطوریکه بیشتر از یک میلیون وجه نقد و اسناد در بانک ملی و کشاورزی صندوق شهرداری (۴٠٠ هزار تومان) به دست آمده و نگهداری میشود. پس از کشتهشدن ماری اسمعیل، یکی از سران فرقه و معاون شهرداری اردبیل و عده دیگری از دموکراتها، قهرمان که یکی از افراد ایل شاهسون بوده و با میهنپرستان همکاری داشته، آذرپادگان و رئیس شهربانی را در منزل خود زندانی میکند که مبادا فرار کنند. ملّیون و میهنپرستان اردبیل که انتظار داشتند واحدهای ارتش زودتر وارد شهر شوند، متوجه میشوند که از قوای نظامی و از سواران شاهسون هیچ خبری نیست و ترس این میرفت که فدائیان مسلح متمرکز در (تیر) ششفرسخی اردبیل سر راه تبریز و اردبیل و قوای مسلح دموکراتها در جاده بین آستارا – اردبیل به شهر حمله کرده و به قتلعام دست زده و مردم را مورد شکنجه و آزار قرار دهند. غروب روز ٢۶ آذر شنیده میشود که (شاهسار) رئیس حوزه فرقه دموکرات خیال دارد با ٢٠٠ نفر سوار مسلح خود به شهر حمله کند. مجتهدزاده فوراً با تلگراف سرآب و بر اطلاع میدهد که قوای نظامی از آستارا وارد شهر شد و دو گردان هم به طرف سرآب حرکت کرد، فوراً از آنها استقبال شود؛ برای اغفال چنین تلگرافی نیز به آستارا مخابره میشود که ارتش از راه تبریز وارد شد و به طرف آستارا حرکت کرد. شاهسار پس از اطلاع از این تلگراف از حمله به شهر منصرف شد ولی خودش به اتفاق دو سوار مسلح که پسر خواهر و پسر برادرش بودهاند، به سوی اردبیل حرکت کرده و ساعت چهار بعدازظهر روز ٢٣ آذر وارد شهر میشود، میهنپرستان فوراً از ورود این عضو پلید به شهر خبردار شده و در چهارراه شهر از عقب سر شاهسار از اسب پایین افتاده و در زیر تیر و خنجر و چوب و چماق مردم به اتفاق پسر خواهر و پسر برادرش ریزریز میشود. سواران این مرد پلید وقتی میشنوند که سردستهشان به دست تودههای واقعی کشته شده است، از هم متلاشی شده و اسلحهها را ریخته و فرار میکنند؛ با این ترتیب اردبیل و اهالی آن از خطر چپاول و غارت نجات یافته و تا روز ورود ارتش ٢۶ آذرماه میهنپرستان در حدود ۴٨ نفر از خائنان را به کیفر اعمال ننگینشان میرسانند.
قیام میهنپرستان مشکینشهر [۴]
مشکینشهر در میان تپهماهورهای سبلان در ١٢فرسخی اردبیل واقع است و از لحاظ موقعیت نظامی بینهایت اهمیت دارد؛ به همین جهت هم همیشه هنگ سوار تیپ یا لشکر اردبیل با وسایل لازم در این شهر پادگان بود و انتظامات را بر عهده داشت ولی پس از حادثه شهریورماه ١٣٢٠ پادگان این مرکز مهم از یک هنگ سوار به یک گروهان پیادهنظام تقلیل یافته بود و این گروهان هم از اسلحههای مشکینشهر نمیتوانست استفاده کند. در آذرماه ١٣٢۴ نیز که دموکراتها جرأت کردند به این شهر حمله ببرند، از نظر کمی شماره سربازان پادگان و نبودن اسلحه به مقدار کافی در دسترس آنها بود وگرنه دفاع از مشکینشهر با موقعیت نظامی ممتازی که دارد کار آسانی است. موضوعی که در مقال امروز مورد توجه ما قرار گرفته، چگونگی قیام میهنپرستان این شهر در مقابل عمال فرقه دموکرات است.
روز ٢١ آذرماه ١٣٢۵ پس از دستگیری آذرپادگان فرماندار دموکراتها در اردبیل، آقای دکتر صادق محجوبی (ستوان دوم ژاندارمری و دکتر پادگان ژاندارمری مشکینشهر قبل از آذرماه ١٣٢۴) با اتومبیل سواری آذرپادگان و دو قبضه تفنگ به اتفاق یک نفر از دوستانش به طرف مشکینشهر حرکت میکند. ارتباط تلگرافی اردبیل با مشکینشهر قطع شده بود؛ به این مناسبت آقای محجوبی با سرعت هرچهتمامتر به مشکینشهر رفته و میهنپرستان را دور خود جمع کرده و قیام عمومی را شروع میکنند. مردم مشکینشهر که یک سال تمام شاهد جنایات و خیانتکاری عمال پیشهوری بودند، به یک اشاره با چوب و چماق و بیل و کلنگ راه افتاده و روز ٢٢ آذر ماه شهربانی را اشغال میکنند و ٣٢ قبضه تفنگ از آنجا به دست میآورند. بعد به تسلیم کردن پادگان دست زده و ٩٢ قبضه تفنگ نیز از سربازخانه به دست میآورند. ٣٠ قبضه تفنگ هم از فدائیان مشکینشهر میگیرند. چند ساعت بعد ١٣ مسلسل سبک با ۵۶١ تیز قشنگ از فدائیان و ٢۶هزارو ۶۶۶ تیر فشنگ پادگان به دست میهنپرستان میافتد. ١٠ بمب دستی و صد لنگه برنج و مقدار زیادی آرد نیز در انبار دموکراتها ضبط میشود. روز ٢٣ و ٢۴ قاتلان افسران و سربازان و ژاندارمها به همان وضعی که یک سال پیش دست به جنایت فجیعی زده بودند، از طرف میهنپرستان در وسط میدان شهر و خیابان کشته میشوند. پس از ورود نیروی نظامی به مشکینشهر تمام این مهمات و اسلحه که از طرف میهنپرستان به غنیمت گرفته شده بود، تحویل فرمانده ستون میشود و با این ترتیب مردم این شهر کوچک ثابت میکنند که هیچ وقت با خائنان میهن همکاری نداشتهاند و در اولین فرصت نیز فقط با دو تفنگ و چوب و چماق علیه میهنفروشان قیام کرده و وظیفه ملی خود را به نحو احسن انجام دادند.
قاتلان افسران مشکینشهر چگونه به سزای خود رسیدند [۵]
پس از درهمشکستن جبهه متجاسرین در قاقلانکوه و سقوط میانه، ستونهای ارتش در جلو گردنه شبلی دو قسمت شده؛ یکی از آنها راه سراب و اردبیل را در پیش میگیرد و این ستون پس از رسیدن به مقصد یک دسته از افراد خود را به مشکینشهر اعزام میکند. مشکینشهر خاطرات شومی را به یاد تمام ایرانیان میآورد؛ این قصبه کوچک که در میان تپه ماهورهای کوه باعظمت سبلان واقع شده و باغات و چمنزارهای سبز و خرم آن را احاطه کرده است، نمونهای از فداکاری و شهامت پنج نفر از افسران جوان ارتش بود که در آذر سال ١٣٢۴ در مقابل خیانت یک مشت وطنفروش و ماجراجو ایستادگی کرده و شرافت سربازی خود را تا آخرین فشنگ حفظ کرده و تسلیم نشدند؛ مگر طبق امریه صریح لشکر متبوعه. ولی کسانی که در ظاهر به نام دموکراسی و تصمیم این اصول مقدس اسلحه به دست گرفته ولی در باطن جز پشتپازدن به اصل مسلم آزادی و انسانیت منظوری نداشتند، با اینکه قرآن مجید را بالای سرنیزه زده و به مدافعان دلیر مشکینشهر ارائه داده و سوگند یاد کرده بودند که جان و مال افسران و سربازان و ژاندارمها در امان خواهد بود، با کمال بیشرمی و از روی نهایت درجه پستی و بیشرافتی پس از تحویلگرفتن اسلحه و مهمات پادگان کوچک این قصبه سربازان را هنگام خروج از سربازخانه به مسلسل بسته و اجازه نداده بودند یک نفر از آنها سالم بماند. پنج نفر از افسران ارتش و ژاندارمری را نیز دستگیر و به طرف اردبیل اعزام کرده بودند؛ بخشداری بدبخت مشکینشهر نیز جزء این قافله بوده است. بین اردبیل و مشکینشهر بیابانی به نام (سومرین) وجود دارد که از طرف شرق مشرف به دهنههای سبلان است. در این محل افسران ارتش و فرمانده پادگان ژاندارمری و بخشدار را متجاسرین از کامیون پیاده کرده و با متد آلمانهای نازی به آنها میگویند که شما آزاد هستید و بروید. همین که افسران بیسلاح و لخت چند قدم از محل توقف کامیون دور میشوند، مسلحانه آتش شروع کرده و هر پنج نفر به خاک و خون میغلتند و با این ترتیب قتلعام و فاجعه مشکینشهر تکمیل میشود. آدمکشها خیال میکردند اگر قانون و عدالت اجتماعی دامنگیر آنها نشده، انتقام الهی نیز به سراغ آنها نخواهد رفت. پس از ورود ستون ارتش به مشکینشهر (هنگام سقوط فرقه) سروان ادیب امینی – ستوان یکم اردبیلی – عباسقلی اربابزاده بخشدار و دو ستوان یکم دیگر که ٢۴ نفر بودهاند، دستگیر و تحت نظر یک دسته سرباز مسلح به اردبیل فرستاده میشوند.
برحسب تصادف یکی از کامیونها در بیابان (سومرین) همان محلی که افسران ارتش در هفتم محرم سال گذشته تیرباران شده بودند، پنچر میشود و جنایتکاران به فکر میافتند که از توقف کامیونها استفاده و فرار کنند. ولی سربازان که متوجه خبث طینت این شیطانصفتها بودند، آتش تفنگ و مسلسلهای خود را متوجه آنها کرده و در ۵٠متری کامیونها هر ٢۴ نفر قاتل را به سزای آدمکشی خود میرسانند و حتی یک نفر از جانیها نیز نمیتواند از این مهلکه جان به سلامت به در برد. با این ترتیب در همان محلی که افسران بیسلاح ارتش به دست میهنفروشان جام شهادت نوشیده بودند، قاتلان به سزای اعمال ننگآور خود رسیدند و واقعاً تصادف عجیبی بوده است؛ با این ترتیب هرگز نباید از انتقام الهی غافل شد.
پینوشتها:
١- دموکرات ایران، شماره ٣٩، ص ٢، سهشنبه ٢۶ آذر ١٣٢۵
٢- دموکرات ایران، شماره ٢٧، صص ١ و ٢، یکشنبه ٢۴ آذر ١٣٢۵
٣- دموکرات ایران، شماره ٧٨، صص ١ و ۴، دوشنبه ١۴ بهمن ١٣٢۵
۴- دموکرات ایران، شماره ٨١، صص ١ و ۴، پنجشنبه ١٧ بهمن ١٣٢۵، نویسنده: د. امینی
۵- دموکرات ایران، شماره ٧۴، ص ۴، چهارشنبه ٩ بهمن ١٣٢۵
منبع: روزنامه شرق