گفتوگو با «بو اوتاس»؛ استاد بازنشسته زبانهای ایرانی در دانشگاه اوپسالا سوئد
در مقایسه با ادوار گذشته و با وجود چهرههای بزرگ ادبی ایران چون سعید نفیسی نمیتوان گفت ایرانشناسی از آن دوران قویتر است ولی میتوان گفت توسعهی خوبی داشته است
سید عبدالمجید میردامادی، رایزن فرهنگی ایران در سوئد
پروفسور «بو اوتاس» (Bo Utas) در ۲۶ مه ۱۹۳۸ (۵ خرداد ۱۳۱۷) در شهر هوگلوندا (Höglunda) در سوئد متولد شد. وی در سال ۱۹۷۳ دکترای خود را در رشتهی زبانهای ایرانی از دانشگاه اوپسالا (Uppsala universitet) سوئد اخذ نمود. او سالهای ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۱ را در همکاری نزدیک علمی تحقیقاتی با شورای مطالعات علمی سوئد گذراند و در سال ۱۹۸۸ اولین مقام استادی مطالعات ایرانی در سوئد را پذیرا شد. مطالعات او بیشتر مشتمل بر زبانهای دوران میانه و جدید ایرانی بود. تخصص بو اوتاس در زبان فارسی بیشتر متوجه گوناگونی ادبی، دینی و تاریخی زبان فارسی و کاربردهای زبانی است. او همچنین متخصص شناخت آثار و خطوط و دستنوشتههای تاریخی متون صوفیانه، قلندرانه و اوزان فارسی است. اوتاس که نام و نشانی آشنا در میان ایرانشناسان و فرهیختگان ایرانی دارد و از مهمتر از همه آنکه بنیانگذار انجمن ایرانشناسی اروپا نیز هست، در هفتاد و هشت سالگی، قریب به یکصد و پنجاه اثر مکتوب در قلمرو ایرانشناسی، زبان و ادبیات فارسی به زبانهای سوئدی، انگلیسی و آلمانی از خود برجای نهاده است. او همچنان پرکار و سرشار از توان و قدرت علمی و دارای حیات و نشاط تحقیق و مطالعه در حوزههای ایرانشناسی به ویژه قلمروهای ادبی است. اشک دالن، کارینا جهانی و مانا آقایی، مهمترین شاگردان او در عرصه ایرانشناسی در سوئد هستند. بو اوتاس در این گفتوگوی دو ساعته که در دانشگاه اوپسالا سوئد انجام گرفت. به طرح دیدگاههای خود پیرامون ایرانشناسی، زبان و ادبیات فارسی پرداخت اگر چه بخشی از این گفتوگو، پیشتر در وبسایت مرکز مطالعات فرهنگی بینالمللی درج شده اما به سبب اهمیت موضوع و نشر در رسانه مکتوب، متن کامل آن در «ایران» در ادامه میآید. اما هنگامی که از او خواسته شد به عنوان ایرانشناسی که قریب شش دهه از عمر خود را با فرهنگ و ادب ایرانی گذرانیده چه پیام فرهنگی برای ایرانیان دارد گفت: بسیار مهم است که شما ایرانیان به فرهنگ خودتان و ارزشهای برخاسته از آن بپردازید. به فرهنگهای تازه و نوخاسته روی نیاورید. فرهنگ همواره رو به تحول، تغییر و دگرگونی است، پیوسته فرهنگها از جاهای دیگر نفوذ میکنند و آنچه از دیگر فرهنگها میآیدهمیشه یک فرهنگ پاک نیست بلکه فرهنگی آمیخته است. البته این بدان معنی نیست که به دنبال هیچ چیز خارجی نباشید ولی این مهم است که بدانید فرهنگ شما از ریشههای خود میروید پس فرهنگ خودتان را حفظ کنید…
• جناب استاد بو اوتاس بسیار سپاسگزارم از اینکه دعوت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور سوئد را برای این دیدار و گفتوگو پذیرا بودید والبته بر ما لازم بود که خدمت شما برسیم و از طرف مجموعه فرهنگی کشورم از شما برای یک عمر تلاش و کوشش فرهنگی و تکاپوی آثار فراوان و فاخر فرهنگی ادبی و در مجموع آثار ایرانشناسی تشکر و قدردانی بنمایم. شما پس از شش دهه آشنایی، مطالعه و تحقیق در فرهنگ و تمدن ایرانی سخن برای گفتن فراوان دارید. سخنان و گفتارهای شما میتواند از این طریق به نظر ایرانیان فرهیخته، اندیشمندان و صاحبنظران و البته جامعه جوان ایران برسد.
هنگامی که آموزش دوران قبل از دانشگاه را میگذراندم، علاقمند به ادامه تحصیل در زمینه علوم طبیعی بودم. در دانشگاه ابتدا وارد گروه ریاضیات شدم ولی در درون خود میل دیگری احساس مینمودم. رشته ریاضی یک قلمرو علمی خشک و بیاحساس بود. میل من بیشتر به سوی شعر و ادب و زبان بود. ریاضیات نتوانست آن عطش درونی مرا سیراب نماید و در نتیجه رشته تحصیلی خود را تغییر دادم و به رشته زبان روی آوردم. ابتدا زبان لاتین را فراگرفتم و به دنبال آن علاقهمند به زبانهای ایرانی شدم. در آن هنگام یک استاد بازنشسته در دانشگاه اوپسالا بود که من توانستم زبان فارسی را با او آغاز کنم. نام او، «هنریک سموئل نیبرگ» (Henrik samuel Nyberg)، بود که خود متخصص زبان فارسی میانه بود و من به تنهایی نزد ایشان زبان فارسی را آغاز کردم. هرچه بیشتر فارسی میآموختم بیشتر به شعر فارسی علاقمند میشدم چیزی که همیشه آن را دوست داشتهام. یک سال زبان نزد ایشان خواندم ولیکن پس از یک سال چندان پیشرفت نداشتم علتش هم آن بود که استاد چندان به فارسی روز مسلط نبود و فارسیاش برای صحبت مناسب نبود. دراین اثنا من متوجه اعطای یک بورس تحصیلی که از طرف دانشکده ادبیات در اصفهان منظور شده بود گردیدم. من اقدام نمودم و با دریافت این بورس در سال ۱۹۶۲ یعنی پنجاه و چهار سال قبل عازم ایران شدم. در آن موقع اصفهان دانشگاه نداشت و تنها دو دانشکده ادبیات و طب تأسیس شده بود که دانشجو میگرفت. من به دانشکده ادبیات رفتم و چقدر خوب و مفید بود و باعث شد فارسیام خوب شود. من ۹ ماه در اصفهان بودم وتقریباً به زبان فارسی مسلط شدم. پس از آن به سوئد برگشتم و تدریس فارسی را در اینجا شروع نمودم. من میخواستم با تقویت زبان فارسی خود پایاننامه خود را نگارش کنم و پس از ۹ سال یعنی در سال ۱۹۷۳ پایاننامه خود را به پایان رسانیدم. در این مدت تخصص من زبانهای ایرانی شد و نه تنها زبان فارسی بلکه زبان فُرس قدیم و زبان اوستایی را یاد گرفتم و همچنین این زبان را تدریس کردم. در کنار تدریس تاریخ زبانهای ایرانی را با دقت خواندم، ادبیات فارسی را به خوبی فرا گرفتم و کمی نیز به تاریخ ادیان ایرانی قبل و بعد از اسلام پرداختم. در لابلای مطالعات ایرانی علاقه خاصی به تصوف و تاریخ تصوف ایرانی پیدا کردم. تصوف و شعر ایرانی بسیار به هم نزدیک و با همدیگر آمیختهاند و من در این مدت روی شعر صوفیانه بسیار کار کردم البته پایاننامه دکترای من نیز تحقیق در مثنوی شعر صوفیانه ایرانی بود. بعد از اینکه دکترای خود را گرفتم تازه اول مصیبت بود زیرا در کشور سوئد هیچ موقعیت ایرانشناسی و فرصت علمی برای زبان و ادب فارسی در دانشگاه وجود نداشت. استاد من در دانشگاه در حوزه زبانهای سامی چون عربی و عبری که تخصص او بود کار میکرد و زمینه ایرانشناسی وجود نداشت و من به ناچار به کشور دانمارک و پایتخت آن؛ کپنهاگ رفتم چون در آنجا یک مؤسسه آسیاشناسی کشورهای اسکاندیناوی وجود داشت که بیارتباط با تحصیلات من نبود. هشت سال در آنجا کار کردم البته کار من در آنجا صرف ایرانشناسی نبود بلکه بیشتر مطالعات شرقی مورد نظر بود ولی من بیشتر مطالعات ایرانشناسی را دنبال کردم و آن موقع بود که شورای تحقیقات علمی سوئد پیشنهاد تاسیس رشته ایرانشناسی را داد و یک موقعیت دانشگاهی به مدت شش سال در دانشگاه اوپسالا ایجاد شد و در سال ۱۹۸۷ من در جایگاه استادی ایرانشناسی و زبان و ادبیات فارسی قرار گرفتم و این خیلی عجیب بود چون تأسیس این کرسی درخواست دانشگاه نبود بلکه دولت وقت میخواست این رشته ایجاد شود. فرصتی برای من پیش آمد و من استخدام دانشگاه شدم و ماندم تا سیزده سال قبل (۲۰۰۳) که بازنشسته شدم.
• ایجاد ارتباطات فرهنگی و توسعه آن بین ملتها پیوسته مرهون تلاشهای مردمی در تاریخ فرهنگی کشورها است. دولتها بیشتر اهتمام به روابط سیاسی داشتهاند. ارتباطات فرهنگی و شناخت متقابل ایرانیان و سوئدیها از همدیگر بیشتر مدیون سیاحان و سفرنامه نویسانی بوده که این دو جامعه را بایکدیگر آشنا نمودهاند. این آثار نه تنها بین ایرانیان و سوئدیها بلکه بین تمام ملل بر قرار بوده است. ما هم اینک بالغ بر هزار سفرنامه به زبانهای گوناگون داریم که پارهای به فارسی برگردان شده، بسیاری از آنها یا ترجمه نشده و یا به طور پراکنده در کتابخانههای دنیا موجود است. آیا درخصوص آغاز اینگونه روابط در قالب سفرنامهنویسی در مجموعه آثار خود تلاشی داشتهاید؟
بله این نکته مهمی است من سفرنامههای سوئدیها به ایران را کم و بیش خواندهام. یکی از این سفرنامهها سفرنامه فابریسیوس است و من کاری در این خصوص کردم. او از طرف پادشاه سوئد به دربار شاه سلیمان صفوی اعزام شد. غیر از فابریسیوس کسان دیگری نیز بودهاند بطور مثال در تخت جمشید کتیبهای به خط فارسی وجود دارد که در زمان قاجار وقتی یکی از شاهزادههای قاجار که حاکم شیراز بود میخواست به دیدن این کتیبه برود همراه خود دو نفرخارجی را برد که یکی از این افراد مسیو آندریاس نامی است که بعداً استاد معروف ایرانشناسی دانشگاه گوتینگن آلمان شد و دیگری «کنراد گوستاو فاگرگرن» سوئدی است که طبیب بود او ابتدا به تهران و پس از آن به شیراز میرود و مشاور حاکم دولتی یعنی مشاور استاندار شیراز میگردد و من مقالهای در مورد این شخص و فعالیتهای او در ایران دوران قاجار دارم. در این زمینه باید محققان جوان مطالعه و تحقیق نمایند موضوع خوبی را پیشنهاد کردید به نظر من افرادی چون دکتر اشک دالن، اگر علاقه داشته باشند میتوانند در زمینه این سفرنامهها تحقیق کنند.
• همانطور که بیان داشتید شما شش دهه مشغول و مأنوس با آثار ادب فارسی بودهاید. از خیام آغاز نمودهاید و نزدیک به یکصد و پنجاه اثر فاخر نتیجه این عمر گرانمایه بوده است. پرسش من این است کدام اثر فارسی بیشتر از دیگر آثار، شما را مجذوب خود کرده است؟
من بهترین اثر فارسی را شاهنامه حکیم فردوسی میدانم. در آغاز نزد استاد نیبرگ شاهنامه را آغاز کردم و زبان فارسی من، زبان فردوسی است. پس از آن حافظ که به شدت مرا تحت تأثیر خود قرار داد. البته پس از این دو اثر باید از سعدی و خیام یاد کنم. خیام آن قدر که در اروپا معروف بود در آغاز در ایران معروف نبوده است. البته بگویم اولین اثری که مرا با ادبیات ایرانی قبل از آشنایی با موضوع ایرانشناسی آشنا نمود، رباعیات خیام بود. من هنگامی که تحصیلات ابتدایی خود را میگذراندم روزی در یک کتابفروشی به کتاب کوچکی برخورد نمودم که دارای تصاویر زیبایی بود. این کتاب که رباعیات خیام با ترجمه ادوارد فیتز جرالد بود را خریدم و آن را خواندم. چندی بعد مقالهای پیرامون خیام نگاشتم و در دبیرستان به استاد ادبی من که یک سوئدیِ شاعر بود ارائه دادم و او مرا بسیار تشویق کرد. این ماجرا قبل از آن بود که من میخواستم ریاضیدان و مهندس بشوم. شاید همین زمینه بود مرا از ریاضی و مهندسی به ایرانشناسی سوق داد. پس از آن آثار فراوانی از ادبیات فارسی چون مثنویهای سنایی راخواندم. پایاننامه من مطالعه روی اثری بود که گفته میشد کار حکیم سنایی غزنوی است ولی من در تحقیق خود ثابت نمودم که این اثر از حکیم سنایی نبوده و از آن دیگری است ولی از سنایی بسیار آموختم. پس از آن به مثنوی مولانا جلالالدین محمد رومی روی آوردم. دیوان شمس را خواندم و چند غزل آن را به سوئدی ترجمه نمودم.
• اولین اثری که در موضوع ادبیات فارسی نگاشتید کدامیک از آثار شما بود؟
اولین اثری که نوشتم همان مقاله حکیم عمر خیام نیشابوری بود که در آن زمان پانزده سال داشتم و بسیار قبل از آن بود که به ایران بیایم ولی اولین اثری که از من چاپ گردید تقریباً ده سال قبل بود. هنگامی که در ایران بودم مقالات فراوانی در مورد ایران مینوشتم که در روزنامههای آن زمان سوئد به چاپ میرسید. این مقالات بیشتر پیرامون یافتهها، جستجوها و مطالعاتی بود که درباره ایران داشتم. من در آن موقع بسیار جوان بودم و تلاش فراوان داشتم. یکی از کارهایی که در ایران انجام دادم ترجمه کتاب «بوف کور» صادق هدایت بود اثری که نخست در سال ۱۹۶۵ چاپ شد و چند سال پیش دو بار در سوئد به چاپ رسید.
• ادبیات فارسی دوره جدید ادبیاتی متفاوت از ادوار گذشته است. البته این ویژگی زبان و ادبیات است که عنصری متحول و در حال دگرگونی است. فرهنگ یکی از عناصری است که در گذر زمان تحول میپذیرد و تأثیر و تأثر در دیگر فرهنگها و از فرهنگهای دیگر دارد. ادبیات نوین ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
از آثار جدید ایران کمتر اطلاع دارم. البته آثاری چون بوف کور صادق هدایت، کتابی از سهراب سپهری، آثاری از سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد را ترجمه کردهام ولیکن آنها چندان به ادبیات امروز ایران تعلق ندارد.
• حیات ادبی امروز ایران را چگونه میبینید. آیا هیچ علاقمند بودهاید جریان حیات ادبی امروز ایران را دنبال کنید؟
به ندرت میشود که فرصت کنم به جریان امروز حیات ادبی ایران بپردازم. جریان ادبیات جریان متحولی است. امروز نگاه به ادبیات با گذشته بسیار تفاوت کرده است. امروز به ادبیات با یک نگاه جهانی توجه میکنند. امروز نگارشهای ادبی در آفریقا، آسیا، اروپا بیشتر به نوعی با هم همگون شده است. این کمی حیف است. البته این نتیجه دنیای ارتباطات است که ادبیات در جهان شکل یکسانی به خود میگیرد.
• تا آنجایی که من اطلاع دارم شما خودتان در این پروژه جهانیسازی و به عبارتی جهانینویسی ادبیات نقش مهمی دارید. گویا شما در بخش نگارش ادبیات فارسی در متن ادبیات جهانی مشارکت دارید و مشغول به تهیه و تدوین متون آن هستید.
بله، من پارهای از بخش ایران را مینویسم. آن چیزی که من مشغول به نوشتن آن هستم ادبیات ایران پیش از اسلام است و درباره دوران اسلامی ایران، بخش نثر فارسی را مینویسم. من و آقای محسن آشتیانی به کمک همدیگر درباره ادبیات دویست سال اخیر نثر و نظم همکاری داریم. البته بخش شعر کلاسیک را ایشان به تنهایی نوشتند.
• شما در حیات علمی خود توانستهاید آثار فراوان علمی فرهنگی ادبی به جامعه علمی و فرهنگی ایران و جهان هدیه نمایید. آخرین فهرستی که از مجموعه آثار انتشار یافته شما دریافت نمودم بیانگر یکصد و چهل و نه کتاب و مقاله بود که البته تعداد واقعی آن فراتر از این تعداد است حال بگذریم از مجموعه سخنرانیهای علمی که در محافل علمی و دانشگاهی داشتهاید. آیا هماینک به کار تازهای نیز مشغول هستید؟
هماینک تحقیق و چاپ علمی کتاب مثنوی مصباحالارواح را در دستور کارم دارم که این اثر را منسوب به اوحدالدین کرمانی میدانند ولی باید بدانید این اثر کار دیگری است. من به نسخهشناسی علاقهای خاص دارم. روش من این است که نسخ را بررسی نقادانه کنم تا با روش تطبیق و مقایسه نسخ هر چه نزدیکتر به نسخه اصلی برسم.
• گذشته از مواردی که نمونههایی از آن را بیان داشتید جریان مطالعات ایرانشناسی امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟ البته تا آنجا که من از گفتار شما متوجه میشوم شما بیشتر توجه به حوزه ادبی دارید.
کار ایرانشناسی در دوران جدید بسیار قوی و خوب شده است. میزان تحقیق و چاپ آثار کلاسیک به خوبی رشد داشته است. به طور مثال درباره آثار صوفیانه و قلندریات آثار فراوانی تحقیق شده است. البته در مقایسه با ادوار گذشته و با وجود چهرههای بزرگ ادبی ایران چون سعید نفیسی نمیتوان گفت کارهای علمی از آن دوران قویتر است ولی میتوان گفت توسعه خوبی داشته است.
• حافظ شخصیتی است که جایگاه ویژه در آثار و گفتار شما دارد شما معمولاً چه غزلی از غزلیات حافظ شیرازی را در خلوت و جلوت خود زمزمه میکنید؟
من بیشتر این شعر فارسی را در زمزمه خود دارم شعری که استاد من دکتر مهریار اصفهانی در پنجاه و چهار سال قبل با من میخواند و من در ایران با این شعر شعرخوانی خود را آغاز کردم این شعر را باز به نام و یاد آن استاد گرامی برای شما میخوانم:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلی را
فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
• چهره، آثار و گفتار شما برای جامعه فرهیخته و دانشوران عرصه فرهنگ و ادب شناخته شده است و خدمات شما در عرصه تحقیق و تألیف جای سپاس قدردانی دارد. شما عنوان کردید دیگر قادر به انجام سفر به ایران نیستید. ولی تقاضای من این است که سخنی با فرهیختگان و دوستداران فرهنگ و ادب ایرانی و نصیحتی با جوانان ایرانی به عنوان پند پیر دانا داشته باشید همانگونه که از قول حافظ بیان داشتید.
من نمیتوانم نصیحتی به نسل معاصر ایرانی داشته باشم ولی فکر میکنم که بسیار مهم است که شما ایرانیان با فرهنگ خودتان مأنوس و مشغول باشید. به فرهنگ خودتان و ارزشهای برخاسته از آن بپردازید. به فرهنگهای تازه و نوخاسته روی نیاورید. فرهنگ همواره رو به تحول، تغییر و دگرگونی است، پیوسته فرهنگها از جاهای دیگر نفوذ پیدا میکنند و آنچه از دیگر فرهنگها میآید همیشه یک فرهنگ پاک نیست بلکه فرهنگی آمیخته است. البته این بدان معنی نیست که به دنبال هیچ چیز خارجی نباشید ولی این مهم است که بدانید فرهنگ شما از ریشههای خود میروید. پس فرهنگ خودتان را حفظ کنید.
منبع: روزنامه ایران