سرچشمههای تکوین آیین فتوت در تاریخ فرهنگ اسلامی
مهدی کمپانی زارع
برای کسب شناخت دقیق و عمیق از هر جریان اجتماعی، بایستی مجموعهای از عوامل و جریانات دیگر را در ارتباط با آن مورد توجه قرار داد. به ویژه اگر جریان اجتماعی مورد مطالعه در دوره گستردهای از حیات بشری تطور و تکوین یافته باشد و با فرهنگها و اجتماعات گوناگونی نیز ارتباط برقرار نموده باشد. حتی قدسیترین امور در عالم، هنگامی که به دست بشر میافتند، بسیاری تغییرات و تحریفات را در خود ملاحظه میکنند. هر امری که در جهان انسانی پای میگذارد بسان بارانی است لطیف، که با گذر از هرجا لاجرم بوی و روی آن را به خود میگیرد. آیین جوانمردی و فتوت نیز از این قاعده مستثنی نیست و زمینههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… در شکل بخشی بدان مدخلیت تام داشتهاند و جریانات مشابه و حتی رقیب بر آن تأثیر بسیار گذاشته و از آن متأثر شدهاند. در این نوشتار این مسائل و نکاتی فراتر از آن به نظر خوانندگان گرامی میرسد.
بسیاری از محققان بر آنند که این آیین در دوران پیش از اسلام پدیدار شده و امور متعددی از مقتضیات این دوران بر آن تأثیر گذاشته است. یکی از این محققان در این باب مینویسد: «دلایلی هست که میرساند بنیاد این آیین و مسلک اجتماعی در ایران پیش از اسلام گذاشته شده است و یادگار دورهای است که امتیازات طبقاتی بر مردم ایران سخت گران میآمده و کسانی که ناکامی میکشیدهاند، این راه را پیش گرفتهاند که از طبقات ممتاز با مردم سازگارتر و مهربانتر و گرامیتر باشند. دلیل دیگر اینکه این مسلک پیش از اسلام در ایران پیدا شده این است که بسیاری از افکار مانویان در آن راه یافته است.» [۱] در زندوندیداد جماعتی از مخالفان حکومت کسانی معرفی شدهاند که دزدیدن از توانگران و بخشیدن به بیچارگان را کرفه (کار نیک و پسندیده) میدانستهاند. [۲] در عمده آثاری که از اهل فتوت باقی مانده، ایشان برای مسلک خود تاریخچهای طولانی ترسیم نمودهاند و سابقه این جماعت را به پیامبران بزرگ الهی رساندهاند. کارکرد اصلی این بازگشت به گذشته و نشان دادن ریشههای این مسلک در تاریخ و آثار گذشتگان هم میتوانست آنان را از تهمتِ بدعت که از ناحیه اهل ظاهر گریبانگیر هر امر تازهای در تمدن اسلامی میشد، برهاند و هم با یافتن پشتوانههای معرفتی مستحکم، در میان مخاطبان مقبولیت بیشتری بیابد. (این امر از قرن چهارم هجری میان آنان باب شد و بیشتر به سراغ مستمسکات دینی بودند) البته اینکه آنان مرام و مشی خود را به گذشته پیوند میزدند و آن را در احوال و افعال پیامبران و اولیای الهی نشان میدادند، به صرف توجیه مسلکشان نبوده است و هماواییها و هماهنگیهای فراوانی میتوان میان آنان و مستنداتی که بدان تکیه مینمودند، نشان داد. باری، یکی از منابع اصلی اهل فتوت، قرآن کریم و وقایعی که در آن برای برخی از انبیاء و اولیای الهی رخ میداد، میباشد. هرچند لفظ فتوت به صورت مصدر در قرآن نیامده اما مشتقات آن از قبیل «فتی»، «فَتَیان»، «فِتیان» و «فتیه» [۳] در آن وارد شده است. میبدی در تفسیر خود در بزرگداشت جوانمردی از ناحیه خداوند و اهمیت انتساب آن به اولیای الهی بیان شیوایی دارد: «قوله تعالى: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَة آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» اینت شرف بزرگوار و کرامت تمام و نواخت بىنهایت که ربّالعالمین بر اصحاب کهف نهاد که ایشان را جوانمردان خواند گفت: «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» با ایشان همان کرامت کرد که با خلیل خویش ابراهیم (ع) که او را جوانمرد خواند: «قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ» و یوشع بن نون را گفت: «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ» و یوسف صدّیق را که گفت: «تُراوِدُ فَتاها»… و گفتهاند سرور همه جوانمردان یوسف صدّیق بود علیهالسلام که از برادران به وى رسید آنچه رسید از انواع بلیّات، آنگه چون بر ایشان دست یافت گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ».» [۴] اهل فتوت آیه شریفه «انک لعلی خلق عظیم» [۵] را که در راستای اتمام مکارم اخلاقی بود نمونهای کامل از رسوخ اخلاق جوانمردی در ایشان میدانستند. هرچند رفتار پیامبر (ص) در سراسر عمر واجد چنین عنصری بود و ایشان در حق قاتل حمزه، عموی گرامیشان، نهایت سعه صدر را نشان دادند اما هیچیک به مانند رفتاری که ایشان با اهل مکه نمودند مورد توجه اهل فتوت نبود. به تعبیر اقبال لاهوری:
آنکه بر اعدا در رحمت گشاد مکه را پیغام لاتثـــریب داد [۶]
آنچه در سیره این بزرگان به یادگار مانده است، هماوایی فراوان با آیین جوانمردان دارد و میتواند متکا و مستند درخوری برایشان باشد. ابراهیم (ع) آنگاه که فرمان یافت، فرزندش را قربانی کند، نه تنها در اجرای آن اندک درنگی نکرد، بلکه خرسند و شادمان شد از اینکه هدیتی به محبوب تقدیم مینماید. یکی از رسوم نیکویی که در میان فتیان از ابراهیم (ع) به یادگار مانده، بزرگداشت مهمان و احترام بسیار بدان است. کتب اهل فتوت مشحون است از داستانهایی از زندگی وی و وی را در میان خود ابوالفتیان خوانند و این از آن روست که «اول کسی که از دنیا و لذات آن مجرد گشت و از ماسوای باری عزاسمه عزلت نمود و متاعب سفر و وحشت و کربت غربت در جنب لذت حق تعالی سهل و آسان شمرد و از اوطان و اقران روی برتافت و بر کسر اصنام اقدام نمود او بود و سنت ضیافت و رسم جمعیت در عالم صورت او نهاد و در فتوت به مقامی رسید که به امر جلیل مباشر ذبح اسماعیل شد و چون وقتش به سماع نام دوست خوش شد هرچه داشت، ایثار کرد.» [۷] اعراب عصر جاهلیت نیز مطمح نظر اهل فتوت در دوره اسلامی بودند و آنان را نیز در تاریخچه مسلک خود به شمار میآوردند. بویژه اینکه پیامبر (ص) در این دوران در «حلف الفضول» که پیمانی بود جهت واستاندن حق برخی از مظلومان از ناحیه برخی از جوانان اهل فتوت، شرکت داشت و پس از اسلام نیز بدان مفاخره نمود و فرمود: «اگر در اسلام نیز به چنین پیمانی دعوت شوم آن را خواهم پذیرفت.» [۸] اینکه در تاریخ سیستان و برخی منابع دیگر از عیاران تعبیر به سالوکان نیز میشود با واژه صعلوک و صعالیک که عیاران عصر جاهلی بودند، مرتبط است. [۹] اعراب از صعالیک تعبیر به ذؤبان العرب (گرگان عرب) میکردند و عین همین تعبیر نیز در حکایات فارسی در باب عیاران آمده است. [۱۰] هرچند صعالیک به میراث اهل فتوت در ایران قبل از اسلام دسترسی داشتند و از آنان الگو میگرفتند، اما در دوره اسلامی با واسطه اینان بود که میراث باستانی جوانمردی ایرانیان منتقل شد. از منظر آنان هر انسان صاحب اخلاق و فضیلتی که سجایا و فضایل خود را در راستای بهبودی حال دیگر انسانها به کار گیرد، جوانمرد است. [۱۱] تکیه آنان در صفات اخلاقی بر شجاعت و سخاوت بود و نماد این عصر در تلقی اهل فتوت، حاتم طائی. آنچه از جوانمردی در این عصر مورد توجه اهل فتوت دوران اسلامی است، در مقام تعریف و در غالب موارد در مقام تحقق عاری از هر بیبند و باریای است که نزد برخی از منسوبان به فتوت چون عنترة بن شداد و عمرو بن عبدود، در عصر جاهلیت یافت میشود [۱۲] اما گاه در مقام تحقق بیبند و باریهایی نیز که عمدتاً میراثی جاهلی بود در میان آنان یافت میشد. در این انحراف جاهلی، جنبه دلیری و شجاعت که حربهای بود برای دفع اعداء و جذب احباب، به گُربُزی و جَلدی مبدل میشود و ابزاری میشود برای خودنمایی و ضعیفترسانی. در این مشی منسوبین به فتوت، میان برخی محرمات چون سُکر و غنا و حتی لواط و زنا و درستقولی و وفای به عهد و جود و اموری از این دست، اتفاق و اجتماعی ناموزون ملاحظه میشود. [۱۳] در عصر اموی که میتوان آن را «جاهلیت ثانی» خواند افراط در این امور به گونهای شد که والی عراق، خالد بن عبدالله قسری، انعقاد مجالس فتیان را ممنوع اعلام کرد. در این عصر برای نخستین بار اهل فتوت چون عیاران به کسوت ویژهای درآمدند و ادبیات خاصی را در سخن گفتن برگزیدند. یکی از سنتهای عجیب آنان در این زمان حضور یافتن بر قبر شاعران خمریهسُرای عصر جاهلی بود. آنان لباس خاصی میپوشیدند و سر را روغن میمالیدند و بر سر گور خمریهسرایان حاضر میشدند و شراب مینوشیدند و بر خاک گور آنان شراب میریختند. این سنت غریب نه تنها در باب خمریهسرایان عصر جاهلی بلکه در حق برخی از شاعران دوره اسلامی نیز انجام میشد. اولین خمریهسرای دوره اسلامی ابوالهندی غالب بن عبدالقدوس مطمح نظر فتیان در این دوران بود و عمدتاً این مراسم بر گورجای وی انجام میشد. [۱۴] گروهی که محبوبیت اهل فتوت را در میان توده مردم ملاحظه میکردند، ورود به آن را حربهای جهت کسب شهرت و عوامفریبی میدیدند. این مقدمهای بود برای اینکه نهضتی پویا به نهادی ایستا که اصناف محرمات و مکروهات در آن مجاز است، مبدل شود. [۱۵] آثار سوء چنین مقارنتی در این عصر تا قرنها اهل فتوت را متهم به فسق و لاابالیگری نمود. یکی دیگر از اموری که در این عصر بر گسترش آیین جوانمردی تأثیر بسزایی گذاشت، ورود آن در میان هنرمندان، بویژه شاعران و موسیقیدانان، بود. شاعران در ترویج این مسلک نقش عمدهای داشتند. برخی از توصیفات شاعران آشنای با این جماعت نیز انحراف پیشگفته را در میان فتیان تأیید میکند. از زمره این شاعران میتوان به علی بن جهم اشارت کرد. وی در وصف مجلس آنان از وجود زنان زیباروی و پسران ماهروی سخن میگوید و اینکه عیش و مستی همگان را مسحور خود مینمود. [۱۶] چنین نزدیکیهایی بود که واژگانی چون شاطر، شطارت، عیار و… را وارد گفتمان اهل فتوت نمود و قرابت افزونی میان آنان و صعالیک عهد جاهلی ایجاد نمود؛ بویژه که با اهداف نیکوی فتیان، جماعتی دزدی و غارت خود را توجیه میکردند. جرجی زیدان در این باب مینویسد: «شطاران غارتگری و راهزنی را گناه نمیدانستند و آن را نوعی زرنگی میشمردند و معتقد بودند که چون بازرگانان و توانگران زکات نمیدهند، لذا غارت اموال آنها حلال میباشد.» [۱۷] حتی کسی چون فضیل عیاض، پیش از تحول و توبه در زمره اینان است. (کان فی اول امره شاطراً) [۱۸] البته این عیاران و شاطران در قرون بعدی ابتدا در قالب حمایت از دولت فاطمیان مصر و پس از انحلال در بغداد (۴۷۳ق در دوران خلافت المقتدی بامرالله) در شکل جماعات شبهنظامی به جنگ با دستگاه خلافت و حکومتهای تابعه آنان پرداختند و این به جهت نزدیکیای بود که در این ایام با شیعیان و بویژه فاطمیان برای اهل فتوت ایجاد شده بود. این قرابت موجب شد که دستگاه خلافت عباسی آنان را تهدیدی جدی ارزیابی کند و در منازعه مدام با آنان قرار گیرد. اما آنچنان توده مردم به آیین جوانمردان دلبسته بودند که صرف مقابله و حذف نمیتوانست کارگر افتد. از این رو بود که الناصرالدین لله ضمن دستور به انحلال تمام بیوت و احزاب اهل فتوت، فرمان تأسیس جماعات فتوت دولتی را داد و خود نیز جامه فتوت پوشید (۵۷۸ق) و پس از وی مستظهربالله نیز چنین کرد. [۱۹] البته گفتنی است که همه کسانی که از اهل فتوت به سیاست و نظامیگری مشغول شدند، تمایلات شیعی نداشتند. گروههای فراوانی از فتیان که به نام احداث مشهور شدند، از این جمله بودند که بعضاً برای یافتن ریاست همپیمانان متعددی مییافتند. دایره تأثیرپذیری اهل فتوت از اندیشه شیعی به گرایشهای ریاستطلبانه و سیاسی مزبور ختم نمیشود. همانگونه که سلاسل صوفیه عمدتاً نسبت خرقه خود را به علی بن ابی طالب (ع) و فرزندان وی میرسانند، فتیان نیز وی را با مستنداتی از کتاب و سنت پیشوای خود میدانند. حتی در منشوری که ناصرلدین الله عباسی برای جماعات فتیان خود منتشر کرد علی (ع) نمونه برتر جوانمردی و پیر همه جوانمردان معرفی شد. [۲۰] نویسندگان فتوتنامهها علاوه بر اینکه ایشان را شاه جوانمردان میدانند، برخی از رسوم متعارف فتیان از جمله «شرب قدح و لبس ازار و بستن میان» [۲۱] کاشانی نسبت فتوت امیرالمؤمنین علی (ع) با فتوت ابراهیم (ع) را چون نسبت نبوت ابراهیم با آدم میداند. و بر آن است که «هرکه در طریق فتوت قدمی دارد یا داعیه آن بر او غالب آید، رشحی از فیض او یافته و پرتوی از نور او بر او تافته و بر وی متابعت او و اقتدا به رأی و سیرت او واجب و استمداد از نفس مقدس و استعانت از روح مطهر او لازم، تا به قوت محبت و ارادت و برکت، پیروی و متابعت مناسبتی نفس او پیدا کند و بدان مناسبت مستعد قبول فیض کمال او و محل عروض بعضی از احوال او شود و به حسب رسوخ محبت و وداد و وفور طاعت و انقیاد به قدر سعت استعداد کمال یابد.» [۲۲] اهل فتوت وی را «منبع فتوت و معدن مروت» [۲۳] و «قطب مدار فتوت» [۲۴] میدانند و او را قطب فتوت و حتی برتر از ابراهیم (ع) میخوانند. شمسالدین آملی که خود از اهل فتوت بوده در این باب چنین مینویسد: «نسبت فتوت او با فتوت ابراهیم همچو نسبت بذل نفس با ذبح ولد، پس چنانکه مظهر نبوت در عالم صورت آدم صفی بود و قطب آن ابراهیم خلیل بود و خاتم آن محمدمصطفی (ص)، مظهر فتوت، ابراهیم شد و قطب آن امیرالمؤمنین علی (ع) و خاتم آن، محمد المهدی صاحبالزمان.» [۲۵] همه اوصافی که اهل فتوت در شخصیتهای اسطورهای به تفریق جستجو میکردند در شخصیت حقیقی علی (ع) مجتمع بود. شجاعت، مروت، مواسات و ایثار وی در دین الهی در سرحد کمال بود و آیات و روایات متعددی در این باب وارد شده است. [۲۶] در حکایات زندگی مولانا جلالالدین در مقام فتوت علی (ع) به حکایتی شگفت برمی خوریم. «منقول است که روزی حضرت مولانا در مجمعی معانی و حقایق میفرمود؛ از ناگاه جوانی معتبر از در درآمد و بر بالای پیری بنشست. بعد از زمانی حضرت مولانا فرمود که در زمان ماضی امر الهی چنان بود که هر جوانی که بر بالای پیران نشستی، فیالحال به زمین فرو رفتی. قصاص آن امت بدان شکل بودی. اکنون در این زمان میبینم که جوانان نوخیز بیتحاشی و دهشت، پیران راه را لگد میزنند و هیچ از خسفِ عاقبت و مسخِ باطن اندیشه نمیکنند و فرمود: روزی اسدالله الغالب، علی بن ابی طالب، کرّم الله وجهه، به نماز صبح به مسجد رسول میرفت؛ در میانه راه دید که پیرمردی یهودی پیش میرود. امیرالمؤمنین از آنجا که فتوت و مروت و حسن اخلاق او بود، محافظت ادب پیر کرده پیش نگذشت و آهسته آهسته در پی او میرفت. چون به مسجد رسول رسید، حضرت مصطفی علیهالسلام به رکوع رکعت اول خمیده بود؛ درحال به امر جلیل، جبرئیل در رسیده دست بر پشت مبارک رسول نهاد تا ساعتی توقف کند که علی مرتضی از ثواب رکعت اول نماز صبح محروم نشود.» [۲۷] مواجهه جوانمردانه وی با دشمنان و حتی قاتل خود حدیثی است که مکرراً در فتوتنامهها مذکور است. [۲۸]
در شجاعت شیرِ ربانیستی در مروت خود که داند کیستی
در مروت ابر موسیی به تیه کآمد از وی خوان و نان بیشبیه [۲۹]
در ضلع دیگر ارتباط فتوت و تشیع، میتوان از تصوف سخن گفت. فتوت هرچند اساساً از تصوف متولد نشده اما بسیار به آن وامدار است. این رابطه بحدی معظم و قابل توجه است که برخی فتوت را شعبهای از علم تصوف دانستهاند. [۳۰] حتی قدیمترین منبعی که تاکنون در باب جوانمردی به دست ما رسیده آثاری است که نویسندگان صوفی نوشتهاند. کتاب الفتوة سلمی (م۴۱۲ق) قدیمترین اثر مستقلی است که در این باب تألیف شده است. برخی از مشایخ صوفیه در معرفی فتوت نقشی به مراتب مهمتر از خود بزرگان فتوت داشتهاند. چنانکه در باب شیخ احمد خضرویه گفته شده «لولا احمد بن خضرویه مانعلم الفتوة» [۳۱] شباهتها و حتی همانندیهایی میان تصوف و آیین فتوت موجود است که به هیچ روی قابل انکار نمیباشد. حتی تفاوتهایی که میان عناصر آن دوست به تأثیرپذیری فتوت از تصوف راجع است. [۳۲] مقایسه برخی آداب فتوت و تصوف در این عبارت شمسالدین آملی روشنگر این مطلب است که چه نسبتی میان فتوت و تصوف وجود دارد: «خرقه فتوت ازار است و خرقه تصوف کلاه، چه اول قدم از فتوت عفاف است و تعلق به اسافل دارد و مبدأ تصوف ترقی به عالم انوار که تعلق به اعالی دارد و در تصوف حلق سر سنت است و در فتوت نیست، چه تفتّی اکتساب فضایل و احراز مکارم است که اقتضاء وجود و اتصاف به زینت کند و تصوف تجرید و تفرید است که اقتضاء فنا کند و ابتداء آن ازالت موانع ترقی بود و از اینجا معلوم شود که نهایت فتوت، بدایت ولایت باشد و فتوت جزوی از تصوف، چنانکه ولایت جزوی از نبوت.» [۳۳] صوفیه التفات ویژهای به اهل فتوت داشتهاند و با آنکه خودنمایی معمول میان آنان را بر نمیتافتند، بدان توجه جدی داشتند. چنانکه بعضی از مشایخ – مانند علی بن احمد پوشنگی و احمد بن خضرویه و ابوحفص حداد نیشابوری – قبل از ورود به حلقه اهل تصوف در شمار فتیان بودهاند و حتی مشایخ و مشاهیر صوفیه مانند سلمی و قشیری و ابن عربی در باب فتوت بحث و تأکید کردهاند و نه فقط صوفیه علی بن ابی طالب و سلمان فارسی را از فتیان و مخصوصاً علی را شاه مردان و فتی مطلق شمردهاند، بلکه حسن بصری را نیز سید الفتیان خواندهاند. برخی از بزرگان تصوف در سلاسل جوانمردان نیز مذکورند. چنانکه ابوالعباس قصاب آملی از یک سو به ابوسعید ابوالخیر خرقه میداده و از سوی دیگر به عقیل بُستی سروال جوانمردی میپوشانده است. [۳۴] از صوفیه متأخر نیز کسانی چون علاءالدوله سمنانی، امیرسید علی همدانی، نجمالدین زرکوب نه تنها در این طریق وارد شدهاند، بلکه هریک فتوتنامههایی نیز نگاشتهاند. بعضی از افکار موجود میان اهل فتوت مانند نوعدوستی و ایثار و تساهل و تسامح در سطح وسیعی از میان فتیان به تصوف خراسان منتقل شد. اینکه برخی از محققان از ماهیت انساندوستانه تصوف خراسان سخن گفتهاند [۳۵] و آن را در اقوال کسانی چون ابوالحسن خرقانی نشان دادهاند، ارتباط وثیقی با شیوه عملکرد اهل فتوت در عرصه اجتماعی دارد. حتی حکمت خسروانی که مورد اهتمام شیخ اشراق است به گونهای جوانمردی صوفیانه تعبیر شده است. [۳۶] چیزی که این احتمال را قوت میبخشد چهار فردی است که سهروردی به عنوان نمایندگان حکمت خسروانی در دوره اسلامی نام میبرد. [۳۷] این چهار نفر عبارتند از بایزید و حلاج و ابوالعباس قصاب و ابوالحسن خرقانی که همه آنان با جوانمردی و جوانمردان ارتباط وثیقی دارند. سهلگی درباره ارتباط بایزید و ابوالعباس با فتوت چنین مینویسد: «هیچ مقامی نزد شیخ المشایخ، رحمة الله علیه، بالاتر از درجه فتوت نیست و نخستین کس که بدین راه رفته و بدین مقام نائل آمده است و بدان رسیده، بایزید بوده است و پس از او ابوالعباس قصاب.» [۳۸] سهروردی خود از حلاج به «فتی بیضاء» نام میبرد و خرقانی نیز چنانکه گفته شد رایحه فتوت از سخنانش مشهود است. [۳۹] آنچه از اخلاق پسندیده در حیات اجتماعی مورد توجه فتیان بود در عرصه معنوی و درونی مورد عنایت صوفیه نیز قرار میگرفت و بالعکس. برای نمونه ابوعبدالرحمن سلمی در کتاب الفتوت، برای نشان دادن رابطه وثیق تصوف و فتوت، اصول اخلاقی اهل فتوت را یک به یک نشان داده و مستندات آن را از مشایخ صوفیه ذکر نموده است. [۴۰] یکی از اختلافات عمدهای که میان متصوفه و اهل فتوت وجود داشت، به مسأله امرار معاش مربوط است. «آنان در زاویه نشستن و به ذکر و ریاضت پرداختن و مال اوقاف خوردن را خوش ندیدهاند، هرکس باید این نکات را اساس قرار دهد که شغلی فراهم کند، صنعتی داشته باشد، کوشش کند و از دسترنج خود زندگی بگذراند… به عقیده آنان هر صاحب شغلی و هر صاحب صنعتی مرشدی دارد. تعدادی از این مرشدان، مردانی هستند که واقعاً حیات داشتهاند… تعدادی دیگر مرشدان خیالیاند.» [۴۱] هریک از اصناف برای خود مرشدانی داشتند که نام آنان در فتوتنامهها مضبوط است. آنان در باب اصناف خود و شیوه سلوک در آن به نوشتن آثار متعددی دست بردند و به بیان جزئیات فتوت در مشاغل خود پرداختند. [۴۲] یکی دیگر از جماعاتی که پیوند رصینی با اهل فتوت داشتند و تأثیراتی بر آیین جوانمردی بر جای گذاشتند، ملامتیه میباشند. همانگونه که بسیاری از متصوفه قرن سوم به بعد در خراسان مجتمع بودند، اهل فتوت و ملامتیه نیز در این سرزمین تمرکز داشتند. این اجتماع در خراسان با مسائل سیاسی جوامع اسلامی ارتباط وثیق داشت. حتی میتوان پدیدارشدن چنین جماعاتی (اهل فتوت، ملامتیه و…) را از این فضا متأثر دانست. رفتار غیراسلامی و غیرانسانی امویان و حتی عباسیان با غیرعربها و بویژه ایرانیان در این زمینه تأثیر بسزایی داشت. بنیامیه همانطور که به سبب خلافت با حضرت علی (ع) و فرزندان او دشمنی میکردند و در حق آنان از هیچ گونه ستمی فروگذار نبودند، در سرزمینهایی که به قلمرو اسلام پیوسته بودند نیز با افراد غیر عرب به شدت تمام رفتار میکردند و پیوسته با غیرعرب رفتار تردیدآمیزی داشتند. پس از قیام ابومسلم خراسانی و قدرتنمایی آنان که موالی خوانده میشدند، خطر مسلمانان غیرعرب و بویژه ایرانیان برای دستگاه حاکم دانسته شد. رفتارهایی که خلافت عباسی با ابومسلم و نزدیکان وی نمود این تقابل را بیش از پیش نشان داد. خراسان پرچمدار این تقابل بود و اعتراضات جامعه اسلامی غیرعرب را در اشکال گوناگون نشان میداد. در این میان اهل فتوت بیش از همه از این فضا متأثر بودند. باری برخی خواستهاند ملامتیه را واکنشی در مقابل زهد و تقشف کرامیان و ضد تصوف متشرعانه اهل صحو نشان دهند. [۴۳] هرچند این تحلیل با مراجعه به ملامتیان متأخر قابل پذیرش است، اما درباره ملامتیه نیشابور صادق نمیباشد. ملامتیگری در این عصر خود روشی است در سلوک. همانگونه که در قرون بعد تصوف اهل خوف و عشق در جهان اسلام باب شد، در این قرن نیز ملامتی بودن گونهای سلوک بود که داعیای بیش از انتقاد از وضع نامطلوب موجود داشت و خود را مستقل مطرح مینمود و راهی جدید فراروی مشتاقان طریقت میگذاشت. به هر روی میان ملامتیه و اهل فتوت ارتباطات عمیقی وجود داشت. البته برخی از محققان در باب این ارتباط تشکیک جدی نمودهاند. مرحوم فروزانفر در شرح مثنوی در باب رابطه ملامتیه و اهل فتوت ادعای عجیبی نموده که از محققی چون وی بعید مینماید. وی مینویسد: «عفیفی مذهب ملامت را با فتوت و رسوم عیاران مرتبط میشمارد. این عقیده به نظر نگارنده درست نمیآید، زیرا فتیان به اعمال خود مینازیدند و ملامتیان نیکی خود را پنهان و بدی را آشکار میساختند. آنان طالب شهرت و اینان خواهان گمنامی یا بدنامی بودند.» [۴۴] در واقع ایشان وجه اصلی مذهب ملامت را آشکارنمودن زشتیها و پنهان کردن بدیها دانستهاند و مسلک فتیان را به نازیدن به اعمال خود فروکاست نمودهاند و از این تقابل به این نتیجه رسیدهاند که چنین ارتباطی ممکن نیست. اما براستی چنین نظریهای با مراجعه به شواهد و قرائن تاریخی کاملاً مردود مینماید و تاریخ، ارتباطات وثیقی را میان این دو مسلک نشان میدهد. برخی از شاگردان فروزانفر در این سخن استاد اشکال نمودهاند و آن را ناظر به متأخرین از اهل فتوت دانستهاند. [۴۵] مرحوم زرینکوب در نقد این کلام مینویسد: «از صوفیی پرسیدند فتی کیست؟ گفت آن کس که نه در باطن وی دعوی باشد و نه در ظاهرش تصنع و ریا… اینگونه تعبیر از فتی تفاوت زیادی با آنچه صوفیه در تعریف اهل ملامت گفتهاند ندارد و خود حاکیست از ارتباط و اتحاد بین مبادی آنها… اگر بعدها این طریقه را بعضی از اهل فتوت به عکس عمل کردهاند در واقع کار آنها نوعی تجاوز و انحراف از طریق بوده است و نمیتوان پنداشت که بنای فتوت – چنانکه محققان گفتهاند – بر دعوی و تظاهر بوده است و بنای ملامت بر تواضع و بیادعایی. در این صورت ارتباط بین آنها نه فقط بعید نیست، مسلم هم هست.» [۴۶] شفیعی کدکنی نیز در باب جمع این دو و اندیشه صوفیانه و کرامیه چنین مینویسد: «این جریانهای بزرگ روحی، هر چهار دارای صبغه اسلامی است و هر چهار زاهدانه و هر چهار با رنگ و بوی عرفانی؛ چندان که عمل به هر چهار، در دایره یک مذهب کلامی و یک مذهب فقهی قابل اجراء بوده است. برای مثال میتوانسته است کسی هم صوفی باشد، هم ملامتی و هم اهل فتوت و هم بر مذهب کرامیه و هم حنفی در فقه.» [۴۷] نظری به فتوت نامهها نیز نشان میدهد که چنین سخنی صحیح نیست و خود اهل فتوت نیز دعوی و خودنمایی را از آفات فتوت و قوادح مروت میدانستهاند. کاشانی در این باره چنین معتقد است: «معظم آفات فتوت، دعوی است و نظر نفس بر فضیلت خویش جهت تبعیت هوا درو. چه بنای طریقت ایشان بر تجرد نفس از علایق و عدم التفات آن به عوایق است و این معنی مهیا نشود جز به فناء اوصاف بشری و زوال دواعی طبیعی.» [۴۸] به هر روی ملامتیه با کبر و ریا مبارزه میکردند و میکوشیدند که راه سلوک را به وسیله خوارداشت نفس امّاره هموار نمایند. از ابوحفص حداد که از بزرگان اهل ملامت است پرسش شد که ملامتیان از چه بدین نام خوانده میشوند؟ پاسخ داد چون ایشان زشتیهای نفس خود را به خلق مینمایانند و خوبیهای آن را پنهان میکنند و مردم ظاهر زشتشان را ملامت میکنند. همچنین از وی نقل است که که در پاسخ نامه شاه شجاع کرمانی – که از فتیان بود – نوشته بود، راستی که نفس امّارة بالسوء است و نافرمانی در آن نهفته است و فرمانبردار نمیگردد. پس به واسطه ملامت با نفس ستیزه کن. [۴۹] آنچه موجب تخفیف و تحقیر نفس امّاره میشد مطلوب ملامتیه بود. از این رو در هر وضعیتی که قرار میگرفتند، هدفی جز این نداشتند. در سخنان یکی از اهل فتوت نیز چنین تلقیای از جوانمردی قابل ملاحظه است و میتواند حلقه پیوند اهل فتوت و ملامتیه باشد. بویژه اینکه سائل در این صحنه پیشوای اهل ملامت، حمدون قصار، است. این حکایت مهم را هجویری چنین بیان میکند. حمدون قصار میگوید: «روزی اندر جویبار حیره نیسابور میرفتم. نوح نام عیاری بود به فتوت معروف و جمله عیاران نسابور در فرمان وی بودندی، وی را اندر راه بدیدم. گفتم: یا نوح! جوانمردی چه چیز است؟… گفت: جوانمردی من آن است که این قبا بیرون کنم و مرقعهای بپوشم و معاملات آن برزم تا صوفی شوم و از شرم خلق اندر آن جامه از معصیت بپرهیزم و جوانمردی تو آنکه مرقعه بیرون کنی تا به تو خلق و خلق به تو فتنه نگردند. پس جوانمردی من حفظ شریعت بود بر اَظهار و از آنِ تو حفظ حقیقت بر اسرار.» [۵۰] در این تعریف آنچه بیش از همه اهمیت دارد این است که نوح عیار آیین جوانمردی و ملامتیگری را روشهایی جهت مؤفقیت در سلوک معرفی میکند و آن دو را در قالب آموزه و اندیشه بیان نمیکند. آنچه از نظر وی در این دو روش مهم است شناخت مقام و رعایت ادب آن مقام است. بیاعتنایی برآمده از متهم نمودن نفس به دنیا و مافیها به ملامتیه وارستگی خاصی بخشیده بود و همین موجب میشد که خلق به راحتی بتوانند با آنان در ارتباط باشند. این بیتوجهی به نام و ننگ، بسیاری از محذورات با عامه مردم بودن را که گریبانگیر قاطبه علما، صوفیه و زهاد شده بود، از پیش پای آنان برداشت. آنان همانگونه که از هر شهرتی گریزان بودند، از پوشیدن کسوت خاص نیز میپرهیختند و در صنف خاصی درآمدن را نیز برنمیتافتند. «سئل بعضهم ما طریق الملامت؟ فقال ترک الشهرت فیما یقع فیه التمییز من الخلق من اللباس… و من اصولهم ترک تغییر اللباس» [۵۱] این بیتعینی مقدمهای بود برای همراهی با تعینات گوناگون و آنان نیز چون فتیان در میان اصناف مختلف محبوبیت یافتند. آنان حتی اصرار بر آمیزش با اهل حِرَف مختلف داشتند. درباره کسب از نظر ملامتیه [۵۲] ابوحفص حداد به یکی از شاگردان خود، ابومحمد الحداد گفت: «الزم السوق و الکسب و ایاک أن تأکل من کسبک و انفقه علی الفقراء.» حکایت جالبی دیگری را نیز سلمی در این زمینه نقل میکند. عبدالله حجام که به طریق ملامتی درآمده بود از استادش حمدون قصار درباره ادامه شغل خویش مشورت نمود و از وی برای ترک آن کسب تکلیف کرد. حمدون به وی پاسخ داد در شغل خود بمان که من دوستتر دارم که تو را عبدالله حجام بخوانند تا عبدالله عارف یا زاهد. [۵۳] آنچه اصول اندیشه ملامتی است میتوان در این موارد برشمرد: اولیای الهی ممکن است در میان انسانهای عادی باشند؛ بایستی از هرگونه دعوی و تظاهری در مقام زهد ورزیدن اجتناب کرد؛ سالک ماسوی الله را نباید در خاطر آورد تا رد و قبول آنان وی را خوش و ناخوش آید؛ از هرگونه آزاری در حق دیگران بایستی دوری کرد؛ به جای سوء ظن داشتن در باب حق تعالی و دیگران بایستی همواره نفس خود را متهم داشت. آنان همانگونه که از زهدفروشی میگریختند از مباهات به فسق نیز پرهیز داشتند. هرچند صورتهای اباحه مآبانهای در قرون بعدی در میان منسوبان به ملامتیه واقع شد اما حمدون قصار و شاگردان وی را به هیچ روی نمیتوان به عدم مراعات شریعت متهم نمود از آنکه شواهد محتومی بر مواظبت آنان بر موازین شرعی موجود است. آنچه ملامتیه از این اصول دنبال میکردند، یافتن اخلاص در مقام عبودیت بود که مورد تأکید دین الهی بود. هم ملامتیه و هم اهل فتوت برای وصول به این مهم جهد بسیار داشتند و متفقاً ترک سلامت را بهترین روش برای رسیدن بدان میدانستند. حمدون قصار که یکی از بزرگترین ملامتیه است و شرح مواجههاش با نوح عیار در سطور پیشین گذشت و نیز یکی از منابع اهل فتوت میباشد سخن نیکویی در باب ترک سلامت دارد. «گفت: الملامت ترک السلامت. ملامت دست بداشتن سلامت بود و چون کسی قصدا به ترک سلامت خود بگوید و مر بلاها را میان اندر بندد و از مألوفات و راحت جمله تبرا کند مر امید کشف جلال و طلب مآل را، تا به رد خلق نومید گردد و طبعش الفت خود ازیشان بگسلد، هرچند از ایشان گسستهتر بود به حق پیوستهتر بود.» [۵۴] ابن عربی در این زمینه وصیتی را از ذالنون آورده که در بیان نزدیکی مشرب اهل فتوت و ملامت بسیار روشنگر است: «و من وصایا ذیالنون بعض الفتیان: یا فتی! خذ لنفسک بسلاح الملامت و أقمعها برد الظلامه، تلبس غداً سرابیل السلامت.» [۵۵] حتی در جایی ابن عربی فتیان را از شاگردان ملامتیه میداند. (ان الفتیان تلامذة الملامتیه) گولپینارلی حتی بر آن است که «اهل فتوت از همان ابتدا خود را از صوفیان جدا میکردهاند و با ملامتیه جوش میخوردهاند.» [۵۶] به هر روی آیین فتوت در گذر تاریخی خود از جریانات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و… تأثیر پذیرفته و آنها را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. این آیین فراگیر حتی بر برخی ورزشها نیز تأثیر ژرفی گذاشته یا احیاناً از آنها تأثیر پذیرفته است. [۵۷] دامنه تأثیر و تأثر این آیین حتی تا مرزهای جهانی قابل بررسی است و اینکه برخی آن را با شوالیهگری در اروپا مقایسه میکنند نشان از حدود مشترک و متفق فیه آنهاست. [۵۸] حتی در دوره اخیر، جماعت پیشاهنگان در اروپا که دایره تأثیرگذاریهایشان تا ایران نیز کشیده شد به گونهای میکوشیدند تا دستاوردهای فتیان را در عبور شگفتشان در گذر قرون – بیآنکه بدان تصریح کنند – عرضه کنند. نگارنده بر آن است که مصاحبت این جماعت با اندیشههای گوناگون، آنان را به صورت مکتبی ذوابعاد درآورده که جنبههای مختلفی در آن قابل مشاهده است. به نحوی که میتوان آن را به صورت دستگاه فکری – عرفانی – اخلاقی در جهان عرضه کرد.
نیکوان رفتند و سنتها بماند وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور در خلایق میرود تا نفخ صور
نیکوان را هست میراث از خوشاب آنچه میراث است اورثنا الکتاب
شد نیاز طالبان گر بنگری شعلهها از گوهر پیغمبری
شعلهها با گوهران گردان بود شعله آنجانب رود هم کان بود[۵۹]
پی نوشتها:
۱- سرچشمه تصوف در ایران، سعید نفیسی، اساطیر، ۱۳۸۵، ص۱۵۴؛ همچنین نک: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۷، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷، ص۲۸۷. / ۲- درست دینان، منصور شکی، مجله معارف، دوره دهم، شماره۱، ۱۳۷۲، ص۲۹. / ۳- نساء، ۲۵؛ یوسف، ۳۰/۳۶/۶۲؛ کهف، ۱۰/۱۳/۶۳؛ انبیاء، ۶۰. / ۴- کشف الأسرار، رشیدالدین میبدی، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ج۵، ص۶۶۸و۶۶۹. / ۵- قلم، ۴ / ۶- کلیات اقبال لاهوری، تصحیح احمد سروش، انتشارات سنایی، ۱۳۷۶، ص۱۶ / ۷- نفائس الفنون، شمس الدین آملی، اسلامیه، ۱۳۸۱، ج۲، ص۱۱۲؛ قرین این عبارات را در تحفة الاخوان کاشانی نیز میتوان ملاحظه کرد و به نظر میرسد که آملی آن را از وی نقل میکند. نک تحفة الاخوان فی خصائص الفتیان، کمال الدین عبدالرزاق کاشانی، تصحیح محمد دامادی، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹، ص۲۲۸. / ۸- السیرة النبویه، عبدالملک بن هشام، تحقیق مصطفی السقاء، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۲م، ج۱، ص۱۴۲. / ۹- نک: بحثی درباره واژههای سالوک و صعلوک، اسماعیل حاکمی، مجله وحید، سال چهارم، ۱۳۴۶، ص۶۳۰-۶۲۷. / ۱۰- نک: شاعران صعلوک در ادب عربی، علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، مجله آینه پژوهش، ۱۳۷۳ (خرداد و تیر)، ص۳۴. / ۱۱- الفتوة عندالعرب، عمر الدسوقی، مکتبة نهضة مصر، ۱۹۵۹م، ص۲۸-۲۱. / ۱۲- کتاب الفتوة، ابن معمار حنبلی، تحقیق مصطفی جواد، بغداد، ۱۹۵۸، ص۱۷۸. / ۱۳- نک: البصائر و الذخائر، ابوحیان توحیدی، تحقیق ابراهیم کیلانی، دارالانشاء دمشق، ۱۹۶۴م (وی در مواضعی مختلف از این اثر به این مسأله اشاره نموده است. / ۱۴- نک: جرعه فشانی بر خاک، غلامحسین صدیقی و محمد معین، یادگار: س اول، ۸/۵۷؛ ایرانشناسی، بهمن ۱۳۴۶، ص۱۳۹ / ۱۵- تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارلکتب العلمیه، ۱۴۱۷ ق، ج۵، ص۱۰۱ / ۱۶- الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، دارالاحیاء التراث، ۱۴۱۵ق، ج۱۰، ص۳۹۴ و ۳۹۵ / ۱۷- تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهرکلام، امیرکبیر، ۱۳۸۶، ص۹۱۰ / ۱۸- در این باب نک: فضیل عیاض، فریدالدین رادمهر، نشرمرکز، ۱۳۸۳، ص۷۱ و ۷۲ / ۱۹- الصلة بین التصوف و التشیع، کامل مصطفی شیبی، بغداد، ۱۹۶۳، ج۲، ص۲۱۴؛ آیین جوانمردی، هانری کربن، ترجمه احسان نراقی، سخن، ۱۳۸۵، ص۱۰۳ / ۲۰- تشیع و تصوف، کامل مصطفی شیبی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، امیرکبیر، ۱۳۸۵، ص۶۲ / ۲۱- تحفة الاخوان فی خصائص الفتیان، ص۲۳۱ / ۲۲- همان، ص۲۲۹ و ۲۳۰ / ۲۳- فتوت نامه، میرسید علی همدانی، تصحیح محمد ریاض، اساطیر، ۱۳۸۲، ص۱۹۶ / ۲۴- نفائس الفنون، ج۲، ص۱۱۳ / ۲۵- همان، ص۱۱۳و ۱۱۴ / ۲۶- بقره، ۲۰۷؛ حشر، ۹؛ دهر، ۸و۹ / ۲۷- مناقب العارفین، شمس الدین افلاکی، تصحیح تحسین یازیجی، دنیای کتاب، ۱۳۷۵، ص۱۱۲ / ۲۸- نک: کتاب الفتوت ابن معمار، ص۱۴۲ / ۲۹- مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین، تصحیح عبدالکریم سروش، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶، ج۱، ص۱۶۵ / ۳۰- فتوت نامه سلطانی، حسین واعظ کاشفی، به کوشش محمدجعفر محجوب، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰، ص۷ / ۳۱- فضائل بلخی، صفی الدین واعظ بلخی، تصحیح عبدالحی طبیبی، تهران، ۱۳۵۰، ص۲۲۰ / ۳۲- ارزش میراث صوفیه، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، ۱۳۷۳، ص۱۷۱ / ۳۳- نفائس الفنون، ج۲، ص۱۱۹ / ۳۴- طبقات الصوفیه، خواجه عبدالله انصاری، تصحیح محمد سرور مولایی، توس، ۱۳۶۲، ص۶۰۲ / ۳۵- نوشته بر دریا، محمدرضا شفیعی کدکنی، سخن، ۱۳۸۴، ص۳۶. / ۳۶- قلندریه در تاریخ، محمدرضا شفیعی کدکنی، سخن، ۱۳۸۶، ص۱۸۸. / ۳۷- عبارت سهروردی چنین است: «اما خمیرة الخسروانیین فی السلوک: فهی نازلة الی سیار بسطام، و من بعده الی فتی بیضاء و من بعدهم الی سیار آمل و خرقان» (مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن، پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۸۰، ج۱، ص۵۰۳). / ۳۸- دفتر روشنایی، ترجمه النور سهلگی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سخن، ۱۳۸۴، ص۳۱۲؛ میل به جوانمردی در سخنان بایزید موج میزند. نک دستور الجمهور فی مناقب سلطان العارفین ابویزید طیفور، احمد بن الحسین بن الشیخ الخرقانی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، میراث مکتوب، ۱۳۸۸، ص۲۹۱؛ قلندریه در تاریخ، ص۱۸۹-۱۸۶. / ۳۹- نوشته بر دریا، ص۶۴. / ۴۰- نک: مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، گردآوری نصرالله پورجوادی، نشردانشگاهی، ۱۳۷۲، ج۲ (کتاب الفتوة). / ۴۱- تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، عبدالباقی گولپینارلی، ترجمه تؤفیق سبحانی، نشر دریا، بیتا، ص۱۳۶و۱۳۷ / ۴۲- نک: چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، تصحیح مهران افشاری، مهدی مداینی، چشمه، ۱۳۸۵ / ۴۳- جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، ۱۳۷۹، ص۳۳۵؛ تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، ص۱۲۴ / ۴۴- شرح مثنوی شریف، بدیع الزمان فروزانفر، زوار، بیتا، ج۲، ص۷۳۵ / ۴۵- جستجو در تصوف ایران، ص۳۴۲؛ مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی بر اسرارالتوحید، آگه، ۱۳۸۱، ج۱، ص نود و پنج و نود و شش / ۴۶- جستجو در تصوف ایران، ص۳۴۹ استاد زرین کوب در یادداشتهای ص۴۱۸ و ۴۱۹ همین اثر به این نکته با قرائن بیشتری میپردازند و سخن مرحوم فروزانفر را بیوجه میدانند. / ۴۷- قلندریه در تاریخ، ص۲۷ / ۴۸- تحفة الاخوان فی خصائص الفتیان، ص۲۶۵ / ۴۹- مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ج۲، ص۴۰۵ و ۴۰۷ / ۵۰- کشف المحجوب، هجویری، تصحیح محمود عابدی، سروش، ۱۳۸۳، ص۲۷۸ / ۵۱- مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ج۲، ص۴۱۹ و ۴۲۹ / ۵۲- در این باب نک: پژوهشهای عرفانی، نصرالله پورجوادی، نشر نی، ۱۳۸۵، ص۵۸ و ۵۹ / ۵۳- مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ج۲، ص۴۱۰ / ۵۴- کشف المحجوب، ص۹۰ و ۹۱ / ۵۵- فتوحات المکیه، ابن عربی، داراحیاء التراث العربی بیروت، ۲۰۰۰م، ج۴، ص۵۱۳. / ۵۶- فتوت در کشورهای اسلامی، عبدالباقی گولپینارلی، ترجمه توفیق سبحانی، روزنه، ۱۳۷۹، ص۱۰. / ۵۷- نک: آیین جوانمردی، ص۱۴۸-۱۴۲ / ۵۸- همان، ص۴و۵ / ۵۹- مثنوی معنوی، ج۱، ص۳۷.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت