نیلوفر بیضایی
هاینریش هاینه در سال ۱۷۹۷ در دوسلدورف در یک خانوادهٔ یهودی متولد شد. او در آغاز در یک مدرسه یهودی درس میخواند اما بعداً که حضور کودکان یهودی در مدارس عمومی آزاد شد مدرسهاش را عوض کرد اما بدون گرفتن دیپلم مدرسه را ناتمام گذاشت تا برای پیوستن به سنت خانوادگی تجارت بیاموزد.
پدر هاینه یک تاجر ناموفق و عمویش سالومون که تا پایان عمر هاینه او را از نظر مالی حمایت میکرد، یک تاجر بسیار موفق بود. هاینه بعدها به هامبورگ پیش عمویش برای کارآموزی رفت اما چون استعدادی در این زمینه از خودش نشان نداد، عمویش برای او یک مغازهٔ پارچهفروشی باز کرد که به سرعت ورشکست شد. هاینه از همان دوران کار نوشتن را آغاز کرده بود و این جملهٔ عمویش معروف است که گفته بود: اگر تجارت آموخته بود، نیازی به نوشتن نمیداشت. با اینهمه هاینه بعدها اولین شاعر و ژورنالیستی شد که زندگیاش را به مقدار زیادی از طریق حرفهاش تأمین میکرد. هاینه عاشق آمالیه دختر عمویش شده بود و این عشق ناکام را در کتاب معروفش بنام کتاب ترانهها انعکاس داد. او بعدها در بن و بعد در گوتینگن رشتهٔ حقوق خواند و بعد از اینکه همشاگردی خود را که به او بدلیل یهودی بودنش توهین کرده بود، به دوئل فراخواند، اخراج شد و برای ادامهٔ تحصیل به برلین رفت، اما باز به گوتینگن بازگشت و تحصیلاتش را به پایان رساند. هاینه برای بالا بردن شانس کاریاش در سال ۱۸۲۵ مسیحی شد بدون اینکه اعتقاد مذهبی داشته باشد. اما این تغییر دین نیز کمکی به او نکرد.
هاینه را شاید بتوان آخرین شاعر دوران رمانتیک دانست که در عین حال مقدمات پایان این دورهٔ ادبی را فراهم کرد. به عبارت دیگر او از یکسو یکی از معروفترین شاعران رمانتیک است و از سوی دیگر از تعریفی که شعرای رمانتیک از شعر بدست میدهند، فاصله میگیرد. هاینه جهان را چند پاره میبیند، و مانند دیگر شاعران رمانتیک واقعیتها را به نقد میکشد اما به سرمنشأ بودن شاعرانگی در همه چیز اعتقادی ندارد. از نظر هاینه وظیفهٔ شاعر این است که شکافهای اجتماعی را ببنید و نشان بدهد، نه اینکه چشمانش را در برابرشان ببندد. از نظر او کسی که از جهان واقعی به جهان خیالی بگریزد یا جهان را به عنوان یک کل پیوسته و بینقص به نمایش بگذارد، دروغ میگوید. در بسیاری از شعرهای هاینه دوگانگی میان دنیای زیبای رمانتیک که هاینه نیز در آرزوی رسیدن به آن است و نگاه او به شکنندگی جهان و دروغین بودن تصاویر رمانتیک دیده میشود و خود را در قالب طنز به نمایش میگذارد. از نظر هاینه امکان دیگر درگیر شدن با شکافهای دنیا سرودن شعر سیاسی است.
هاینه در بستر بیماری
هاینه در تمام زندگیاش در سیاست دخالت کرد و از آزادی دفاع کرد اما هرگز ایدئولوژیزده نشد و همواره استقلال فکری و عملی خود را از موجهای سیاسی موجود حفظ کرد. او در نوجوانی تحت تأثیر افکار ناپلئون قرار داشت و بخصوص از وضع قانون برابری قانونی همگان که یهودیان را لااقل به صورت فرمال در موقعیت بهتری قرار میداد، بسیار خوشحال بود. هاینه از همان آغاز نسبت به ناسیونالیسم در حال شکلگیری در آلمان نگاهی منفی داشت. او در دوران دانشجویی خود شاهد یک کتابسوزان در یک تجمع دانشجویی در اعتراض به وضع موجود و با شعار آزادی و اتحاد آلمان بود. اما علیرغم جرقههای آزادیخواهانهٔ این حرکتها نسبت به وجه ناسیونالیستی آنها نگاهی بسیار منفی داشت. او در مجموعه نوشتههایش دربارهٔ تاریخ دین و فلسفه مینویسد: [۱]
«فکر پیش از عمل میآید، مانند برق پیش از رعد. تندر آلمان نیز یک آلمانیست و بسیار انعطافپذیر، بسیار آهسته میآید، اما میآید، و اگر زمانی صدای بلندش را بشنوید، آنچنان که تاریخ جهان تاکنون نظیرش را نشنیده است، خواهید دانست که تندر آلمانی سرانجام به هدفش رسیده است.»
جملهٔ معروف هاینه که «این فقط یک پیشدرآمد بود. آنجا که کتابها را آتش میزنند، انسانها را نیز به آتش خواهند کشید» که عدهای به اشتباه با کتابسوزان ۱۸۱۷ در وارتبورگ مرتبط میدانند را هاینه در تراژدی المنصور خود در سال ۱۸۲۱ در ارتباط با سوزاندن کتابهای عربی و قرآن پس از تسخیر اسپانیا توسط جنگجویان مسیحی آورده است.
تاثیری که هاینه بر نویسندگان و شاعران بعد از خود گذاشت غیر قابل انکار است و شاید بتوان گفت که بدون وجود هاینه کسانی چون انتسنبرگر، برتولت برشت، اریش فرید و گونتر گراس وجود نمیداشتند.
هاینه از یک سو بدلیل سانسور شدید حاکم بر آلمان و از سوی دیگر بخاطر اینکه به عنوان یک یهودی در آلمان امکان یک زندگی عادی نداشت و همچنین تحت تاثیر انقلاب یولی در فرانسه ۱۸۳۰ در سال ۱۸۳۱ آلمان را برای همیشه به قصد پاریس ترک کرد. او ترجیح داد در فرانسه یک خارجی و یک آلمانی نامحبوب باشد تا اینکه در آلمان به عنوان یک یهودی بیارزش به حاشیه رانده شود. او برخلاف بسیاری از همسرنوشتهایش در اثر موقعیت سختش سقوط نکرد بلکه تجربیاتش را سرمنشأ کار هنری و آفرینش هنریاش قرار داد. هاینه در پاریس با زنی فروشنده ازدواج کرد که او را ماتیلده خطاب میکرد. او و همسرش تا پایان زندگی هاینه با یکدیگر زندگی کردند و هاینه اشعار و نوشتههایی نیز در مورد او دارد:
شبها که به آلمان میاندیشم
خوابم نمیبرد
چشمانم بسته نمیشوند
و اشکهای داغم سرازیر میشوند
با این جمله شبم به پایان میرسد:
شکرگذارم! از پنجرهام نور شادیبخش فرانسه میتابد
زنم میآید، زیباست چون صبح
و با لبخندش تمام نگرانیهای آلمانیام را از بین میبرد
هاینه علیرغم تجربههای منفیاش به عنوان یک یهودی و یک روشنفکر مخالف با ناسیونالیسم افراطی، تا پایان عمرش پیوند عاطفی و فکریاش را با این کشور از دست نداد:
روزگاری سرزمین پدری زیبایی داشتم.
آنجا درختان بلوط
تا به آسمان میرفتند،
بنفشهها نرم تاب میخوردند،
این یک رویا بود.
مرا به آلمانی میبوسید
و با من به آلمانی حرف میزد
(کسی باور نمیکند چه طنین زیبایی داشت)
گفتن:
«دوستت دارم»
این یک رویا بود. [۲]
در فرانسه هاینه تبدیل شد به یک واسطه میان آلمان و فرانسه و نقطه نظراتش در سراسر اروپا مورد توجه قرار گرفت. شاید بتوان گفت که هاینه مغز یک متفکر آلمانی را داشت و آزادیخواهی یک فرانسوی را. مجموعهٔ مقالات هاینه دربارهٔ انقلاب فرانسه که «اوضاع فرانسه» نام داشت به عنوان نقطه عطف تاریخ ادبیات و مطبوعات آلمان شناخته میشود چرا که هاینه در این مقالات هم در فرم و هم در محتوا ژورنالیسم مدرن را بنیانگذاری کرده و به یک تاریخنگاری معاصر دست زده که شیوهٔ نوشتاریاش فوئتوننویسی (feuilleton) را تا به امروز تحت تأثیر قرار داده است.
مجسمه هاینریش هاینه در دانشگاه دوسلدورف، زادگاه او در آلمان
سبک نوشتاری یادداشتهای سیاسی – ادبی هاینه ترکیبی بود از ادبیات، زندگی، فرهنگ و البته سیاست. او در این یادداشتها علیرغم اینکه از انقلاب یولی بدلیل وجه قوی آزادیخواهانهاش خوشحال است، اما خطرات آن از جمله گلهوار شدن جمع و خطر دیکتاتوری عوام را میبنید و به تصویر میکشد. شاید همین نگرانی باعث میشود که هاینه خواستار یک نظام مشروطهٔ سلطنتی باشد.
هاینه آغازگر عناصر مدرن در شعر نیز بود. یکی از دلایل گرایش او به مدرنیته را باید در یهودی بودنش جست: چندپارگی یا گسست را حتی در اشعار عاشقانهاش میتوان دید که تنها تکتصویری از بهشت و یا جهنم نیستند بلکه تلفیقی از هر دو هستند. تیرهبختی در گهواره با او همخانه بوده و این یکی از موتورهای اصلی مدرن بودن او در آثارش شد.
هاینه یک شاعر، نویسنده و ژورنالیست بود و استاد طنز. شعر منظوم یا غنایی، نثر ادبی و گزارشنویسی فرهنگی، سفرنامهنویسی از زاویهٔ نگاه خود در آن دوران هنوز مفهومی نداشت.
نگاه مدرن هاینه حتی در ترانههای محلیاش قابل رؤیت بود. حتی در چنین ترانههایی نیز چیزی را به میان میکشد و ضدش را نیز و تنها به دیدن یک جهت بسنده نمیکند. پیش از هاینه چنین چیزی وجود نداشت و شعر و نقد دو مقولهٔ جداگانه محسوب میشدند. مدرنیته در هاینه به عبارتی در این خصلت آثارش نهفته است که انسان امروزی نیز میتواند خود را در آن باز یابد. اشعار هاینه حتی در اشعار اروتیکش چندبُعدیاند و همین خصلت خواندن شعرهای او را جذاب میکند. او در اشعارش تنها یک واقعه را توصیف نمیکند که جایی نیز به پایان میرسد بلکه ناهماهنگی میان عاشق و معشوق و یا ناکام بودن یگانگی آن دو را وصف میکند که خواننده میتواند با آن همذاتپنداری کند. در عین حال هاینه بعد از گوته شاید دومین شاعر آلمانی باشد که تفکر را با شعر در هم میآمیزد در حالیکه اکثر شاعران دیگر شعر میگفتند تا از فکر فاصله بگیرند و حس را به کرسی بنشانند. هاینه شاعریست که در آلمان دو نوع برخورد برمیانگیزد: آنها که اشعارش را دوست دارند و آنها که از اشعارش بدشان میآید و او را نادیده میگیرند. رایش رانینسکی میگوید: تمام شاعران آلمان اشعار بد نوشتهاند و مینویسند. اما شاعران خوب در این میان اشعاری دارند که بسیار خوبند. حتی گوته نیز اشعاری دارد که حتی هوادارانش میگویند در نوشتن این شعر عجله کرده است. شاعرانی که فقط اشعار خوب نوشتهاند، آنهایی هستند که باید بهشان مشکوک شد چرا که حاضر به ریسک در این عرصه نبودهاند.
نثر سیاسی هاینه که از نظر ادبی نیز بسیار ارزشمند است، یکی از مهمترین وجوه کار اوست که البته با در نظر گرفتن استیل و شیوهٔ نگارش او مجموعهای کمنظیر میسازد با این هدف: بازتاب دادن روح زمانهٔ خود. روشنفکرانی بودهاند و هستند که دیالکتیک، استتیک و سیاست را در آثار هاینه شناسایی کردهاند.
اشعار سیاسی هاینه در حد وقایع روز باقی نمیمانند چرا که هاینه از هر نوع وابستگی سیاسی دوری میکند و بر آزادی اندیشهٔ تأکید میورزید. به عبارتی او هرگز یک سیاسی شاعر نشد. او در متنهای سیاسی خود شرایط سیاسی را به نقد میکشید و حتی تمسخر میکرد.
هاینه در بخشهایی از شعر «آلمان، یک قطعهٔ ناتمام» مینویسد:
پسر سفاهت، رؤیا بورز
آن هنگام که قلبت در سینه آماس میکند
اما در زندگی دیگر هرگز
تصویر رؤیایت را نجوی
زمانی در روزگاری بهتر
ایستاده بودم
بر فراز بلندترین قلهٔ راین
تمام آلمان در برابرم
شکوفنده و روشن با آفتابی درخشان
پایینتر موجها زمزمه میکردند
ملودیهای جادویی وحشی
و جرقههای شیرین لذت
به نرمی در قلبم میدرخشیدند
اما اکنون اگر گوش بسپارم به امواج
آوای ملودیهای دیگری به گوش میرسد.
رؤیای زیبا دیر زمانیست ناپدید شده
وهم زیبا دیر زمانیست درهم شکسته
این شعر مربوط به زمانیست که قطعنامهٔ «کارلس باد» تصویب شد و مهمترین بخش آن گسترش سانسور و کنترل مراکز تولید فکر بود.
اشعار هاینه را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: در جوانی اشعار هاینه به ادبیات رومانتیک آلمان نزدیک بودند. «کتاب آوازها» که در سال ۱۸۲۷ منتشر شد، یکی از موفقترین نمونههای این دورهٔ آفرینش هنری اوست. علت موفقیت این مجموعه شعر، نزدیکی آن به ساختار ترانههای مردمی آلمانیست که بسیاری از آنها توسط روبرت شومان و فرانس شوبرت ساخته شدند. یکی از موضوعات اصلی این اشعار عشقهای ناکام و یا بیسرانجام است اما بر خلاف ادبیات رمانتیک، هاینه در این اشعار هر نوع غلو حسی را از طریق بکارگیری طنز میشکند. به عبارتی احساس و طنز در مقابل یکدیگر قرار داده میشوند.
دوشیزه ایستاد کنار دریا
و آهی کشید طویل و هراسان
منقلب از غروب خورشید
آه دوشیزهٔ من! مسرور باشید
این یک روال کهن است
پیش رویمان فرومیرود
و از پس سر بازمیگردد [۳]
این شعر کوتاه با نگاه احساسی یک زن ازدواجنکرده به طبیعت آغاز میشود. هاینه با ترکیب کلمات شاعرانه کاریکاتوری از نگاه رمانتیک به وجوه شناختهشدهٔ طبیعت میسازد. عکسالعمل غلو شدهٔ دوشیزه و آه کشیدن و منقلب شدنش در واقع نوعی به طنز کشیدن همین نگاه است. گوینده پس از اینکه دوشیزه را به شاد بودن فرامیخواند، یک ترکیب خندهدار از رفت و آمد خورشید میسازد. هاینه در حین اینکه از عناصر شعر طبیعت ادبیات رمانتیک استفاده میکند، آن را از طریق وارونه کردنش بسط میدهد و عناصری چون خشم، زبان روزمره و کلمات جدید را به آن میافزاید. همین توانایی خلق یک ترکیب نو از درون ترکیب کلاسیک و یا شکستنش یکی از ویژگیهای مهم هنرمندیست که راه را برای عناصر مدرن هموار میکند. باید در نظر گرفت که تحولات اجتماعی و سیاسی همواره سرمنشأ شکلگیری فرمهای ادبی نو بودهاند و هاینه نیز فرزند همین تحولات است.
اما شاید معروفترین شعر هاینه در این دوران شعر «لورلای» [۴] باشد که او در سال ۱۸۲۴ سرود. در اینجا بخش کوتاهی از این شعر بلند را میخوانیم:
نمیدانم معنای این اندوه بیکرانم چیست
افسانهای کهن
خاطرم را لحظهای آسوده نمیگذارد
هوا خنک است و تاریکی میآید
رود «راین» به آرامی جاریست
میدرخشد قله کوه
در آفتاب شامگاهی
زیباترینِ دوشیزگان
نشسته آن بالا، شگفتانگیز
زیورآلات طلاییاش میدرخشند
گیسوان طلاییاش را شانه میزند
گیسوانش را او
با شانهای زرین شانه میزند،
و آوازی میخواند
به نغمهای بس غریب…
در دورهٔ دوم آفرینش هنری هاینه یعنی ازحدود ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۰ توجه به واقعیتهای اجتماعی برای او در الویت قرار گرفت. او از ادبیات جدید برای دوران جدید صحبت میکند و از هنرمندان و نویسندگان میخواهد تا در مقابل وقایع سیاسی و اجتماعی واکنش نشان دهند و از این طریق در رشد اجتماعی آلمان نقشی بر عهده گیرند. هاینه بخصوص در اشعار جدیدش در سال ۱۸۴۸ هجونامهها، طنزهای سیاه اجتماعی و اشعارش به نقد اجتماعی میپردازد. در شعر «آلمان، یک افسانهٔ زمستانی» هاینه با مهارت تمام فرمهای سفرنامهنویسی را با نقد زمانهٔ خود پیوند میزند. از نظر او لغو سانسور پیششرط لیبرالیزه شدن آلمان است که تشکیل یک حاکمیت ملی را هدف خود قرار میدهد. حتی در سالهای نزدیک به ۱۸۲۶ نیز هاینه در سفرنامههای خود در قالب متنهایی که در وهلهٔ اول سطحی به نظر میرسیدند و از توصیف طبیعت آغاز میشدند در لابلای متن نقد گزندهٔ خود را نسبت به ناهنجاریهای اجتماعی بیان میکرد. شعر «آلمان یک افسانهٔ زمستانی» در قالب بیرونیاش وصف سفر هاینه در سال ۱۸۴۳ از پاریس به هامبورگ است. این عنوان را هاینه از نمایشنامهٔ افسانهٔ زمستانی شکسپیر برگرفته است. شعر از ۲۷ فصل تشکیل شده که هر بند آن را چهاربیتیها میسازند.
پیش از این اشاره کردیم هاینه که از شرایط سیاسی آلمان دوران بازگشت به استبداد ناراضی بود و در آلمان به عنوان یک یهودی امکان کار وکالت نیافت، و همچنین برای فرار از سانسور در سال ۱۸۳۱ به فرانسه مهاجرت کرد. در سال ۱۸۳۵ مجلس آلمان آثار او را همراه با آثار شاعران و نویسندگان آلمان جوان (یک موج ادبی از شاعرانی که طرفدار انقلاب یولی بودند مانند کارل گوستکوف (Karl Gutzkow)، هاینریش لابه (Heinrich Laube)، تئودور موندت (Theodor Mundt) لودوف وینبرگ (Ludolf Wienbarg)) ممنوع اعلام کرد و حال در پایان سال ۱۸۴۳ برای دیدن مادرش و همچنین ناشرش یولیوس کامپه (Julius Campe) به آلمان سفر کرد. هاینه در راه بازگشت به فرانسه طرح اولیهٔ این شعر حماسی و سرشار از طنز گزنده را نوشت و در سه ماه بعد آن را تکمیل کرد. شعر یک پرولوگ و یک اپیلوگ دارد. در مقدمه هاینه مینویسد:
«شعری که میخوانید را در ماه ژانویهٔ امسال در پاریس نوشتم و هوای آزاد مکان بر برخی از بندهایش بسیار تندتر از آنچه میخواستم دمید. از ملایم کردنش و بریدنش کوتاهی نکردم، هر آنچه را که با هوای آلمان سازگار نبود. با وجود این پس از آنکه در ماه مارس نسخهای از آن را برای ناشرم در هامبورگ فرستادم، نگرانیهای بسیاری با من در میان گذاشته شد. ناچار بودم خود را به معاملهٔ فجیع تغییر و تبدیل وابنهم و برای همین ممکن است نواهای جدیتر بیش از آنچه باید کمرنگ شده باشند و یا اینکه زنگهای طنزگاه بیش از اندازه سرخوشانه به نظر بیایند.»
شعر اینگونه اغاز میشود:
در ماه غمگین نوامبر بود
روزها تاریکتر شدند
باد شاخ و برگ را از درختان قاپید
در آن هنگام من به آلمان سفر کردم
دخترکی چنگنواز آواز میخواند
او با حسی راستین میخواند
و صدایی فالش
نواختنش اما حس مرا با او همراه کرد
و در ادامه از تمام حسها و آرزوهای زیبای نهفته در آوازهای دخترک میگوید. آرزوی روزهای خوب و این آرزوها را بسط میدهد به آرزوهای خودش برای شادی و آزادی و نان برای همه. در جایی دیگر وقتی به کنترل شدن وسایلش در مرز میرسد مینویسد:
همه چیز را گشتند و زیر و رو کردند
بلوزها، شلوارها، دستمالها را
واینکه آنها بدنبال اسلحه بودند یا جواهرات قلابی و بعد میرسد به کتابها و میگوید:
و کتابهای ممنوع.
خطاب به آنها میگوید:
ای سفیهان که چمدانها را میگردید
اینجا چیزی نمییابید
محمولهٔ ممنوعهای که با من همراه است
در سرم پنهان است…
اصولاً در سالهای ۱۸۴۰ نظرات هاینه رادیکالتر شده بود. او یکی از نخستین شاعران آلمانی بود که عواقب انقلاب صنعتی در حال شکلگیری را پیشبینی میکرد و وضعیت بسیار سخت زندگی کارگران را در آثارش بازتاب داده بود. نمونهٔ اینگونه اشعار هاینه شعر «بافندگان اشلزی» (سرود بافندگان) [۶] در سال ۱۸۴۴ است تحت تاثیر شورش کارگران بافنده در پترزوالداو [۷] (شهری در لهستان) نوشته شده است و در نشریهٔ هفتگی «به پیش» [۸] که کارل مارکس یکی از انتشاردهندگان اصلی آن بود منتشر شد. این شعر توسط دادگاه پادشاهی پروس ممنوع اعلام شد و در سال ۱۸۴۶ یک خواننده در برلین که این متن را به صورت آواز خواند، به زندان افتاد. بخشهایی از شعر را در اینجا میخوانیم:
بافندگان اشلزی
در چشمان تارشان اشکی نیست
بر صندلی کار مینشینند و دندان میسایند
آلمان ما کفنات را میبافیم
میبافیم در آن سه بار نفرین
میبافیم، میبافیم…
او علیرغم آشنایی با مارکس و نزدیکیاش به افکار سوسیالیستی در این دوره، با فلسفهٔ مارکسیستی رابطهای دوپهلو داشت. از یکسو طرفدار حقوق کارگران بود و بر لزوم رسیدن کارگران و بیچیزان به حقوق انسانیشان تأکید میورزید و از سوی دیگر از این هراس داشت که رادیکالیسم افکار کمونیستی بسیاری از آن چیزهایی را که او در فرهنگ اروپایی دوست میداشت از بین ببرد. به عبارتی نیز هاینه بدلیل نفرتش از ناسیونالیسم افراطی برای مدتی به افکار سوسیالیستی گرایش پیدا کرد اما از قائل بودن قدرت مطلق برای تودههای یکساناندیش و جزمگرایی که کمونیسم ترویج میکرد، به شدت فاصله گرفت.
اوضاع فرانسه
«اوضاع فرانسه» اولین اثر کاملاً سیاسی هاینه است که مجموعهای از گزارشها و مقالات او را در سالهای ۱۸۳۲ و ۱۸۳۲ دربرمیگیرد. او در این سالها به عنوان گزارشگر «آگسبورگر آلگماینه تسایتونگ» [۹] (روزنامهٔ همگانی شهر آگسبورگ) این مطالب را نوشت. هدف از این گزارشها تنها اطلاعرسانی وقایع مربوط به انقلاب فرانسه نبود، بلکه تفسیر، گزارش پیشزمینههای شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روز نیز بود. هاینه در اینجا با تمرکز تمام به پرسشهای اجتماعی – سیاسی روز میپردازد و پیشتاز نگاه جدیدی به نقش نویسنده و شاعر روزگاران ملتهب سیاسی میشود که خود از مدتها پیش مروج آن بود. این مقالات در چاپ آلمانی خود دچار سانسور شدید شدند. برای همین ترجمهٔ فرانسوی این متون در سال ۱۸۳۴ در مجموعهای بنام De la France منتشر شد. این مجموعه تلاشی بود از سوی هاینه برای آشنا کردن شهروندان کشور آلمان (کشوری با فرهنگی پیشرفته و سیاستی عقبمانده) با وضعیت همسایهٔ فرانسویشان و همچنین بازتابدهندهٔ جهتگیری صریح یک روشنفکر تبعیدی آلمانی به سود یک سرزمین کوشندهٔ حقوق بشر و آزادی (فرانسه).
چشماندازی از مونمارت، محل سکونت هاینه در پاریس
پنج مقالهٔ اول این مجموعه که شامل توصیف تصاویر، دریافتها و وقایع روز فرانسه است، بازتابدهندهٔ پرترهٔ ایدئولوژیک مهمترین شخصیتهای دولتی و همچنین اپوزیسیون است. هاینه قصد دارد تا از این طریق کلید درک اوضاع روز و همچنین آینده را و همچنین بررسی انقلاب ۱۷۸۹ را به دست خواننده بدهد. از نظر او اوضاع معاصر نتیجهٔ وقایع پیشین است. اما پیشروی بیماری طاعون مانع پرداختن بیشتر او به بازنگری تاریخی انقلاب فرانسه میشود. در این مقالات هاینه علیرغم سمپاتیاش نسبت به انقلاب فرانسه به عنوان شاهد وقایع، تناقضات جامعهٔ فرانسهٔ پساانقلابی را نیز مینمایاند که از یکسو قدرت کلیسا و اشرافیت را محدود کرده و از سوی دیگر به تشکیل یک طبقهٔ مرفه جدید انجامیده که بدلیل منافعش توانایی پایان بخشیدن به فقر و فلاکت جامعه را ندارد. این مقالات هاینه علیرغم تناقضاتی که از نظر سیاسی دارند، موفق شدهاند که تصویری از یک دورهٔ حساس اجتماعی اروپا را به نمایش بگذارند و در عین حال به لحاظ ادبی به ایجاد یک فرم جدید (فوئتون) که ترکیبی از نثر ادبی و سیاست و فرهنگ است، یاری رسانند.
دورهٔ سوم خلاقیت هاینه در سایهٔ بیماری سختی قرار گرفت که به فلج کامل او انجامید. اما قدرت خلاقیت او همچنان پابرجا بود و نتیجهاش چند جلد کتاب شعر از جمله رومانتسرو ۱۸۵۱ [۱۰] است. یکی از اشعار این کتاب را هاینه برای فردوسی سروده است و در آن به اختلاف معروف فردوسی با سلطان محمود از زاویهای نو اشاره میکند. در روایت او سلطان محمود فردوسی را به نوشتن شاهنامه میگمارد اما پس از پایان کار از پرداخت مزدش خودداری میکند.
هاینه در این کتاب همچنین یک نتیجهگیری کلی از زندگی سیاسیاش دارد:
جایگاه بازنده را در نبرد آزادی
سی سال وفادارانه تاب آوردم
جنگیدم بدون امید به پیروزی
میدانستم هرگز سالم به خانه نمیرسم
اینک میافتم از پا بیهیچ شکستی
و سلاحهایم نشکستهاند
تنها قلبم شکسته است
گفته میشود سختفهم شدن اشعار آخر او نتیجهٔ داروهای قوی است که به او داده میشد. او در سالهای پایانی عمرش به سوی اسطورهشناسی و مواد تاریخی تمایل پیدا کرده بود و خود را با پرسش وجود خدا مواجه میدید به طوریکه در وصیتنامهاش نوشت: من در باور کامل به خدای یکتا، پروردگار ابدی عالم از دنیا میروم. اما گفته میشود در لحظات پایانی زندگیاش زمانی که همسرش ماتیلده برایش دعا میخوانده و از خدا طلب بخشش میکرده، هاینه به او گفته است: عزیزم شک نکن که چنین خواهد کرد. دکانش از همین کار میگردد. پس از مرگ هاینه، ماتیلده در مصاحبهای گفت:
«شوهرم همیشه شعر میگفت، اما فکر نمیکنم این شعرها ارزشی داشتند. چون او هرگز از کارش راضی نبود!»
ناآشنایی همسر هاینه با اهمیت و ارزش کار او برای خود هاینه در زمان حیاتش نشانهای مثبت بود چرا که او اطمینان مییافت که همسرش او را به خاطر خودش دوست دارد و نه برای شهرتش.
هاینه در فوریه ۱۸۵۶ در پاریس از دنیا رفت و در گورستان مونمارتر به خاک سپرده شد.
توضیح ۱: تمام ترجمههای متون هاینه در این متن توسط نیلوفر بیضایی انجام شده است. هر گونه استفاده از محتوای این متن بدون ذکر منبع آن مجاز نیست.
توضیح ۲: بخشهایی از این مقاله در تاریخ ۲۶ مای ۲۰۱۶ در انجمن هزار و یک شب توسط نیلوفر بیضایی بصورت سخنرانی ارائه شد.
پانویسها:
۱. Zur Geschichte der Religion und Philosophie in Deutschland (۱۸۳۴)
۲. Ich hatte einst ein schönes Vaterland
۳. Das Fräulein stand am Meere
۴. Loreley
۵. Deutschland، ein Wintermärchen
۶. Die schlesischen Weber oder Weberlied
۷. Peterswaldau (Pieszyce، Polen)
۸. Vorwärts
۹. Augsburger Allgemeine zeitung
منبع: رادیو زمانه