دکتر محمدعلی سلطانی
مولانا کاشفی نیز در بحث عبور اسرای اهل بیت (ع) از کنار شهر موصل آورده است:
نقل کردهاند که چون این لشکر در اثنای راه به نزدیک موصل رسیدند، کسی را به امیر موصل فرستادند که شهر را بیارای و به استقبال ما بیرون آی و طبقهای سیم و زر مهیا ساز تا بر ما نثار کنی و به آمدن ما به منزل تو بر تمام اقران خود مباهات و افتخار کنی که سر حسین علی و فرزندان و برادران و اقربا و دوستان و هواداران او همراه داریم و اهل و عیال او را نیز میآوریم.
امیر عمادالدوله که حاکم موصل بود، اهل شهر را جمع کرده صورت را در میان آورد و گفت: «ای قوم، زنهار که بدین سخن تن درندهید و درین قضیت همداستان نباشید.» موصلیان همه اتفاق کرده نزل و علوفه راست کرده پیش ایشان بازفرستادند و گفتند: «آمدن شما به شهر ما مصلحت نیست.»
پس در یک فرسخی شهر منزلی بود، ایشان را در آنجا فرود آوردند و در آن موضع سر امام حسین علیهالسلام را بر سنگی نهاده بودند و قطرهای خون از سر مبارک امام بر آن چکیده شد. هر سال روز عاشورا از آن سنگ خون تازه بردمیدی و مردمان از اطراف و جوانب آنجا جمع شدندی و به مراسم مصیبت قیام نمودندی و همچنین میبود تا زمان حکومت عبدالملک مروان. او بگفت تا آن سنگ را از آن مقام برداشتند و دیگر از آن سنگ کسی نشان نداد.
اما گنبدی در آنجا ساختهاند و آن را «مشهد نقطه» نام نهادهاند و هر سال ماه محرم که درآید، مردم آنجا رفته، شرایط تعزیت به جا میآرند و شیخ اوحدی رحمه الله مناسب نو شدن تعزیت شهدا در هر سالی چند بیت فرموده و بعضی از آن این است:
هر سال تازه میشود این درد سینهسوز
سوزی که کم نگردد و دردی که بیدواست
اندر شفق هلال محرم ببین که هست
چون نعل اسب شه که به خون غرقه گشته راست
ای تشنه فرات یکی دیده باز کن
کز آب دیده بر سر قبر تو جویهاست
ای عزیز، دمیدن خون تازه از سنگ عجب نیست و عجبتر آنکه در بعضی از بلاد روم در کوهی صورت شیری است که از سنگ تراشیدهاند. هر سال روز عاشورا از هر دو چشم شیر دو چشمه آب روان شود تا شب این آب میرود و مردم در حوالی آنجا مجتمع گردند و تعزیت اهل بیت بدارند و از آن آب بخورند و به رسم تبرک به خانهها برند.
کوه از حسرت آن تشنه لبان میگرید
بحر از غیرت آن خستهدلان میجوشد
آه از آن سنگدل بیخبر تیرهدرون
که ز حسرت نکشد آه و ز غم نخروشد
(کاشفی؛ ۳۶۸)
نماد شیر سنگی در اعتقاد علوی به علی (ع) برمیگردد و عنوان «مشهد نقطه» نیز درباره مولا علی (ع) است که شرح و بسط آن گسترده است. درباره عکسالعمل طبیعت آسمان و زمین و جماد و نبات و جاندار ـ از پرندگان و ماهیان و… ـ در مقابل حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، اهل شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت و اعلام علما ـ از سنی و شیعی ـ متفقالرأیاند که: «بعد از شهادت [امام حسین (ع)] تمام عالم عزادار میشوند. آسمان و زمین و خورشید گریه میکنند. زیر هر سنگی که آن را برمیدارند، خون تازه میبینند. البته این روایات، حکایتش، حکایت تسبیح است، گرچه ما نمیفهمیم و کیفیت آن را نمیدانیم؛ اما مسلم است که اصل این روایات از امامان علیهمالسلام صادر شده و بسیاری از آنها در مآخذ اهل سنت از قول غیر امامان هم آمده است. (حجتالاسلام رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ۳۳۵)
جان سخن اینکه در آرا و اندیشة علویان بهویژه پیروان طریقت صفویه و طرایق همسو، «سنگ» نماد حضرت اُم ابیها فاطمه زهرا سلامالله علیهاست؛ و این نماد ژرفایی تاریخی و اسطورهای به کهنسالی آیین مهری دارد که در سراسر عرفان اسلامی ـ ایرانی رنگی تمام و رازآلود بر جا گذاشته و سایه روشن آن را در زیارت خانه خدا اهل دل و عارفانِ راز در بیعت با «حجرالاسود» پنهان و آشکار ابراز میدارند؛ سنگی که آسمانی است، صبر، طاقت، مقاومت، استقامت، اعتقاد، توحید، نبوت و ولایت و امامت را در دل خونین خود دارد و در مسیری به درازای تاریخ زمان و سیری از عرش تا فرش را برای انسان بر خود هموار ساخته است، و به همین سبب سایه روشن واژه «سنگ» در عرفان ایرانی اسلامی گستردگی شگفت دارد. اینکه پیامبر (ص) سنگ بر شکم میبست، قولی است که جملگی بر آنند (شمائلالنبی، ص۲۰۶؛ بیهقی، دلایل النبوه، ج۱، ص۱۶۲) جامی در هفت اورنگ سروده است:
معده سنگین نخواست چون ز طعام
بر شکم سنگِ بسته، داشت مدام
نه که او بود کانِ نقد وجود
کانِ بیسنگ چون تواند بود؟
(بنگرید: آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ترجمه حسن لاهوتی، ص۸۱)
زیرا توان و قوت وجود او از ام ابیها بود، محمد (ص) «کان نقد وجود» بود و فاطمه (س) سنگ معدن نقد وجود محمد (ص) است. «سنگ» در همه جا گواهی بیشک و زیب بر نبوت محمد (ص) بود، چه سنگپارههایی که در دست ابوجهل اسیر بودند و چه سنگریزهای که پیامبر (ص) همواره در مشت داشت و با او رازها میگفت؛ چنان که مولانا جامی درباره سنگریزه میفرماید:
سنگکی کم ز مهره تسبیح
در کَفَش سُبحهخوان به لفظ فصیح
وان فصیحان دل سیه چون سنگ
در خموشی ز نعت او یکرنگ
(جامی، سلسلهالذهب در هفتاورنگ، ص۹)
و شیخ عطار درباره آن فرماید:
کس چه داند تا درین بحر عمیق
سنگریزه قدر دارد یا عقیق
(منطقالطیر، به اهتمام سیدصادق گوهرین، ص۱۲)
و سنگپارههایی که در دست ابوجهل اسیر بودند که مولانا جلالالدین بلخی (مولوی) فرماید:
سنگها اندر کف بوجهل بود
گفت: ای احمد، بگو این چیست؟ زود
گر رسولی، چیست در مشتم نهان؟
چون خبر داری ز راز آسمان
گفت: چون خواهی؟ بگویم کان چه است
یا بگوید آنکه ما حقیم و راست؟
گفت بوجهل: این دوم نادرتر است
گفت: آری، حق از آن قادرتر است
از میان مشت او هر پاره سنگ
در شهادتگفتن آمد بیدرنگ
لا الهَ گفت، الا الله گفت
گوهرِ احمد رسولالله سُفت
چون شنید از سنگها بوجهل این
زد ز خشم آن سنگها را بر زمین!
(مثنوی، ۱، ۶۰ ۲۱۵۴)
اگر به ریشه امثال سائرة «سنگ چه کسی را به سینه میزنی؟» بپردازیم، بدون تردید به دوره اندیشه ائتلاف طرائق همسو و صفویان میرسیم و «چه کسی» تفسیری ویژه پیدا میکند. علامه دهخدا که سراسر دواوین شاعران پارسیگوی را برای شاهد مثال لغتنامه درنوردیده است، در کتاب «امثال و حکم» این بیت مولانا جامی را شاهد ضربالمثل یاد شده آورده است:
ای همه سیمتنان سنگ تو بر سینهزنان
تلخکام از لب میگون تو شیریندهنان
(امثال و حکم، ج۲، ص۹۹۳)
عنوان خاتم (= پایان)، علاوه بر معنای لفظی اول، در معنای «مُهر و انگشتری» نیز به کار میرود که «سنگ» است و روز عاشورا انگشتری در انگشت امام حسین (ع) بود و نگین آن را در دهان حضرت علیاکبر نهاد و خود به قول مولانا محتشم:
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
«خاتم» ز قحط آب، سلیمان کربلا
یعنی اگر به دقت نگاه کنیم، «دل سنگ آب شد»، تداعی این بیت نیز هست که: «بودند دیو و دد همه…»
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات