عزاداری صحیح، فرق شهادت و خودکشی، حیات واقعی، عقیده و جهاد۱
بسم الله الرحمن الرحیم
امروزه، مسألهٔ عزاداری هم عرف مذهب شیعه و هم عرف ایرانیها شده است. به هرجهت از هر دو طریق الزام آور است، حالا این چه نوع الزامی است؟ خودتان فکر کنید! درایام عزاداری دلها به کار دیگری نمیرود، یعنی فرد واقعاً احساس عزا میکند و البته ده روز عمدهٔ این عزاداریها ده روز اول محرم است. مثل اینکه مورخین و محققین خواستهاند همهٔ عزاها را در این دو ماه جمع کنند، از هر روایتی که وجود داشته است، آن روایتی را مد نظر داشتهاند که منطبق بر این مساله باشد. مثلاً رحلت حضرت پیغمبر (ص) را در ۲۸ صفر درنظر گرفتهاند. به هرحال است عزا به این معنی است که ما یک نعمتی که داشتهایم، از دستمان رفته است، این عرفاً عزا میشود.
در این روزها، بشریت و نه تنها تشیع و اسلام یک استاد مسلم و عارف بزرگی مانند امام حسین (ع) را داشت که از دستش رفت. البته از لحاظ ما، آن کسی که به جای ایشان آمد، عین خودش است: «کُلُّهُم نورٌ واحِدً» ۲ ولی برای مردم آن زمان و همینطور مردمان زمانهای بعدی که تنها به ظاهر نگاه میکنند، برای از دست دادن او ناراحت میشوند. بنابراین در اینکه ما چیزی از دست دادیم، حرفی نیست، البته «ما» که میگوییم، منظورمان از زمان قبل تاکنون است که داریم صحبت میکنیم، همگی نعمتی را از دست دادهایم. همه باید بکوشند جبران این نعمت را بکنند، عزاداری صحیح این است. اماباید دید آیا کسی دلش میخواهد کسی را که برایش عزیز است، از دست بدهد؟ مُسلماً خیر. حتی میخواهد یک روز یا حتی یک ساعت هم اگر بشود، آن از دست دادن را عقب بیندازد و به بعد موکول کند. در این نکته هم حرفی نیست؛ همهٔ افراد این را میدانند. از طرف دیگر تا این زندگی ظاهری را داریم، عزیزترین چیزی که در اختیار ماست، جانمان است. ما حاضریم همه چیز را از دست بدهیم، ولی جانمان را حفظ کنیم و حتی در بسیاری موارد از لحاظ اخلاقی و شرعی موظفیم که جان خود را حفظ کنیم. نباید بیجهت جلوی تیر و تفنگ و شمشیر برویم و بگوییم میخواهیم شهید بشویم، این شهادت نیست، این خودکشی است؛ و البته گناه هم دارد. شهید آن کسی است که مانند شهدای کربلا شمشیر در دست بگیرد و به قصد اینکه همهٔ دشمنان را از بین ببرد، جنگ کند و تا آنجا که توانست مبارزه نماید، تا اینکه دیگر زورش نرسد و کشته شود. این فرد را شهید میگویند؛ نه اینکه هر کس بخواهد خود کشی کند، اسمش را بگذاریم شهید، خیر! به همین لحاظ شهدا خیلی محترمند و شاهد یا شهید، یعنی کسی که میبیند و در آیهای هم هست که میفرماید: «فَمَن شَهَدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلَیَصمُهُ» ۳ کسی که ماه – یعنی ماه رمضان – برایش آشکار شد و آن را دید، باید روزه بگیرد.
آن کسی شهید است که حق را میبیند نه اینکه در کتاب بخواند و یا رجز بگوید. او برای انجام حق میرود. برای این است که صبح عاشورا، اصحاب برای جنگ عجله داشتند، یکی میآمد و میگفت من باید اول بروم، آن دیگری میگفت من باید اول بروم. صحابه میگفتند ما نمیگذاریم که اهل بیت بروند و نمیتوانیم ببینیم که اهل بیت شهید شوند، آنها عجله داشتند به میدان جنگ بروند و یقین هم داشتند، کشته میشوند. برای اینکه اینها عدهٔ کمی بودند و طرف مقابل عدهٔ زیادی بودند. در مقابل هر نفر، تعداد آنها به صد نفر میرسید. باید پرسید چرا آنها عجله داشتند که بروند و جانشان که عزیزترین چیزشان است، از دست بدهند؟ چرا؟ لابد یک چیز عزیزتری از این حیات و این زندگی ظاهری را میدیدند. این حال روحی آنها در واقع، مصداق این فرمایش امام حسین (ع) است که فرمود: «إنَّ الحَیاة عَقیدَةٌ و جهاد» زندگی این است که یک اعتقاد و یک ایمانی داشته باشید و در راه آن ایمان کوشش کنید. این معنای حیات است که به حسین بن منصور حلاج منسوب است یا آن دیگری که میگفت: «اُقتُلونی اُقتُلونی یا ثقاتی إنَّ فی قَتلی حَیاتی» بکُشید مرا برای اینکه زندگی من در قتل من است. یعنی این حیات ظاهری ارزش ندارد، آن حیاتی اصل است که شامل عقیده و جهاد است. پس شهدا یک هدفی داشتند که از جان آنها عزیزتر بود، حاضر بودند جانشان را برای آن از دست بدهند. امام روحیهٔ اینها را برای اینکه ما نسلهای بعدی متوجه شویم، این گونه توضیح داد و خطاب به شمشیرها فرمود:ای شمشیرها اگر عظمت اسلام جز با خون من آبیاری نمیشود، زودتر مرا در برگیرید و کارتان را انجام دهید. البته ما این تحلیلها را که میکنیم برای این است که روحیهٔ آن بزرگواران را بفهمیم، و إلّا آن شهدا محتاج به این تحلیلها نبودند. این تحلیلها جزء وجودشان بود. ما این بررسی را انجام میدهیم تا بفهمیم که چطور شد. امام حسین در عبارت «إنَّ الحَیاةُ عقیدهٌ و جهاد» دو رکن را برای حیات واقعی معرفی فرمودند: یکی عقیده که به اصطلاح جنبهٔ ایستایی و سکون است و این به معنای محکم بودن در سر جای خود است. جهاد به این معناست که فرد در عین آرام بودن و مسلط بودن، تحرک هم داشته باشد. این دستورالعمل برای همه هست. «إنَّ الحیاةُ عقیدةٌ و جهادً». عقیده یعنی ایمانمان محکم باشد ایمان میخی است که ما را به اصطلاح به این اعتقاد میکوبد. جهاد هم یعنی کوشش. ساکن بودن و ایمان داشتن که کوشش ندارد. کسی که خود ایمان را در قلبش دارد، کوشش او درونی است، ولی وقتی میگویند عقیده و جهاد یعنی همین عقیده را با ریسمان محکمی که دارید، نگه دارید و حرکت کنید. مثلاً فرض نمایید یک راهی است که با قدرت و سرعت میدوید ولی اگر یک باری روی دوشتان باشد، سنگینتر میشود؛ اینجا میگوید نه! این بار ایمان که بر دوش دارید هر چه میتوانید قویتر باشید و هر چه میتوانید سرعتتان هم بیشتر باشد، یعنی قدرت تحمل آن را در عین جهاد داشته باشید. حالا این نکات برای ما است که این گونه باشیم و خسته نشویم.
الحمدلله خدا توفیق داده و این فرمایش را مقداری انجام دادهایم و إن شاءالله مقداری رضایت الهی را فراهم کرده باشیم، ولی باید سعی کنیم هر چه بیشتر بتوانیم این رضایت را فراهم کنیم.
ما عزاداری را فقط به عَلَم و کُتَل نمیدانیم، عزاداری را به این میدانیم کهای شمشیرها اگر اِعلای کلمهٔ حق جز با خون ما درست نمیشود، جلو بیاید. البته نه اینکه بیاید جلو و ما هم گردنمان را بیاوریم که بزنید، خیر جلو بیایند، ما هم با شمشیر میآییم تا وقتی کشته شویم. امام حسین (ع) نفرمود شمشیرها بیاید مرا بکشید. فرمود شمشیرها بیاید مرا در بر بگیرید تا با شما جنگ کنم و کشته شوم.
۱- صبح پنجشنبه، تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۰۴ هـ. ش
۲- همه ایشان، نور واحدی هستند.
۳- «… پس هر کس که این ماه را دریابد، باید که در آن روزه بدارد.» سوره بقره، آیه ۱۸۵.