رسول معرکنژاد
در نگاره «سماع دراویش» (۸۹۵ هـ.) کمالالدین بهزاد بخشهایی از اندیشهٔ تصوف و آداب سلسلهٔ نقشبندیه (خواجگان) را در عناصر تصویر از جمله تقسیمبندی نگاره، قرارگیری صوفیان و پوشش آنان با بیان نمادین به تصویر درآورده است.
قرن نهم هجری، زمان تسلط تیموریان بر بخشهای شرقی و شمالی ایران بود. تیمور (۷۳۶- ۸۰۷ هـ.) در نزدیکی شهر سمرقند به دنیا آمد. او مدعی بود از نسل چنگیزخان است و بدین منظور به تصرف شهرها و کشورهای همجوار پرداخت. به سال ۷۸۱ هجری خوارزم را به تصرف درآورد و از آن زمان دولت خود را تحکیم بخشید و یورشهای سه ساله (۷۸۸هـ)، پنج ساله (۷۹۴هـ) و هفت ساله (۸۰۲ هـ) را آغاز کرد. تیمور به سال ۸۰۷ هجری در دوران هفت ساله یورشهایش درگذشت. آن گونه که آمده است تیمور علاقه و توجه بسیار نسبت به مشایخ صوفیه داشته است و به هر شهر که وارد میشد ابتدا به زیارت مشایخ صوفیه آن شهر میرفت. (۱) [۴۶ –ص ۶۴] به نظر لئونارد لویزن آنچه پایههای سلطنت تیموریان را قوت بخشید سه نهاد اجتماعی؛ شریعت، مؤسسات اوقاف، و طریقتهای صوفی بود. [۵۷-ص ۵۲] پس از او برجستهترین فرمانروای تیموری، شاهرخ (۷۷۹- ۸۵۰هـ.) به سال ۸۰۷ پایتخت را از سمرقند به هرات منتقل کرد، و در طی حکومت چهلوسه سالهاش در آن بخش از ایران آرامش نسبی پدید آورد که باعث رونق فعالیتهای فرهنگی و هنری شد. شاهرخ به همراه پنجمین پسرش بایسنقرمیرزا کتابخانههایی در شیراز و هرات دایر کرد. در کتابخانه هرات که توسط بایسنقرمیرزا تأسیس شده بود چهل خطاط و نقاش فعالیت داشتند که ریاست آن با مولانا جعفر تبریزی (وفات ۸۶۰ هـ.) بود. [۱۴-ص۱۴۷] از آخرین فرمانروایان تیموری سلطانحسین بایقرا (۸۴۲- ۹۱۱هـ.) بود. او از حامیان جدی هنر و ادب بود و در این امر امیر علیشیرنوایی (وفات ۹۰۶ هـ.) به عنوان ندیمی صدیق و شاعر و هنردوست او را یاری میکرد. امیرعلیشیر نوایی انجمنی را تاًسیس کرد و عبدالرحمن جامی (وفات ۸۹۸ هـ.) را به سرپرستی آن گذارد. گرایش این انجمن پناه آوردن به دامان واقعیت به وسیله مکاشفه عرفانی و هنر تغزلی بود. [۱۲-ص ۲۲۸] در جمع این انجمن میتوان از میرخواند و نوهٔ دختری او خواندمیر، کمالالدین بهزاد و سلطانعلی مشهدیخوشنویس نام برد. [۴۶-ص ۱۰۲] در زمان تیمور و جانشینان او فرقههای بسیاری از فرقههای صوفیه اهل تسنن و شیعه در ایران رواج داشتند از آن جمله فرقه بکتاشیه؛ – فرقه حروفیه؛ – فرقه نقطوی؛ – پیر جمالیه؛ – سلسله مولویه؛ – فرقه شیعی نعمتاللهیه، – شاهداعی؛ - فرقه شیعی نوربخشیه؛ – فرقه خلوتیان؛ – فرقه قادریه؛ – و فرقه نقشبندیه میتوان نام برد.
امیرعلیشیرنوایی، عبدالرحمنجامی وکمالالدینبهزاد جزو فرقه نقشبندیه بودند. واژه نقشبند صفت مرکب فاعلی به معنای نقشبندنده، مصور، نقاش، رسام و نگارگر است. [۴۳ –ص۱۲] سلسلهٔ نقشبندیه اهل تسنن و حنفی بودهاند، وآن را دهمین سلسله منشعب شده از سلسله «معروفیه» میدانند. [۴۳- صص۶ و۷] و سند فرقه خود را به بایزید بسطامی (۱۸۸-۲۶۱هـ) و از او به امام جعفر صادق (ع) (۸۰- ۱۴۸هـ) وقاسم بن محمد ابیبکر (وفات۱۰۱یا ۱۰۷هـ.) و سلمان فارسی (وفات۳۳هـ) و ابوبکر صدیق (وفات۱۳هـ) و از او به حضرترسول اکرم (ص) (وفات۱۱هـ) میدانند. [۳۸- ص۱۰۹/۳۹-ص۹۷] نقشبندیه به سبب عنوان خواجه عبدالخالق غُجدوانی (وفات ۵۷۵هـ.) و خواجه یوسف همدانی (۴۴۰- ۵۳۵هـ) به نام سلسلهٔ «خواجگان» نیز معروف بودهاند. و پس از آن با جانشینی خواجه ناصرالدین عبیدالله ابن محمود بن شهابالدین چاچی معروف به خواجه عبیدالله احرار (۸۰۶- ۸۹۵هـ) به نام سلسلهٔ «احراریه» نیز خوانده میشدند. [۳۱ص۲۰۶]
سال ترسیم نگاره (٨٩۵ هـ.) سال تولد هـ.
٨٩ سال ٨٠۶ احرار
٧٨ سال ٨١٧ جامی
۵١ سال ٨۴۴ علیشیرنوایی
۵۱ سال ٨۴۴ روایت اول بهزاد
۴۱ سال ٨۵۴ روایت دوم
۲۰ سال ٨٧۵ روایت سوم
کمالالدین بهزاد خود از اهل تصوف و از سلسله نقشبندیه است و نگاره «سماع دراویش» را به سال ۸٩۵ هجری (در اندازه ۷/۱۰ × ١۶سانتیمتر) بر اساس حلقهٔ دراویش و مشایخ نقشبندیه به تصویرکشیدهاست. (۲) درون تصویر برخی در حال سُکر و وجد هستند و برخی در حضور درونی به سماعی در نهایتِ ثبات و خاموشی پرداختهاند. و در واقع بهزاد مراتب مختلف سماع را در این نگاره نشان دادهاست، در این تصویر دو پیر یکی پیر طریقت و دیگری پیر صحبت و ارشاد حضور دارند. [۱۱- ص۴۴٠] عبادالله بهاری درباره این نگاره آورده است: «آن را با حضور صوفیان نقشبندی که بزرگان زمان چون جامی، امیرعلیشیر و شاید سلطانحسین میرزا و بهزاد هم عضو آن بودهاند، به تصوبر کشیدهاست. در نگاره مورد نظر، بهزاد جوانی ٢۰- ٢۵ ساله به نظر میرسد که در سمت چپ بالای تصویر با کتابی در دست ایستاده است و مرد ایستاده در وسط بالای این نگاره احتمالاً عبدالرحمن جامی است و دیگران باید از صوفیان نقشبندی چون عبیدالله احرار و ادبای زمان باشند». [۱۱- ص ١۱] با در نظر گرفتن تاریخ ترسیم نگاره (٨٩۵هـ.) و تاریخ تولد و محل زندگی و سکونت مشایخ حاضر در نگاره میتوان دریافت؛ بهزاد در نگاره «سماع دراویش» اجتماعی از مشایخ صوفیه نقشبندیه زمان خود را ترسیم کرده است. زیرا عبیدالله احرار (مرکز و نیمه بالا تابلو) در سمرقند میزیسته و نمیتوانسته در سال ترسیم نگاره در هرات باشد. (۳) بدینترتیب با در نظرداشتن سن مشایخ و سن بهزاد که حدود سال٢٠ تا ٢۵ سال به نظر میرسد تاریخ تولد بهزاد ماپبین سالهای ٨٧۵- ٨٨٠ هجری باشد.
به جدول توجه کنید؛
شش نفری که در بالای نگاره به حالت ایستاده تصویر شدهاند به نظر میرسد از سمت چپ به راست شخصی که کتاب در دست دارد کمالالدین بهزاد، نفر سوم امیرعلیشیر نوایی، نفر چهارم عبیدالله احرار، نفر پنجم که در حال گریستن است عبدالرحمن جامی باشند.
عبیدالله احرار (٨٠۶- ٨٩۵ هـ) در نزدیکی تاشکند به دنیا آمد و به سال ٨٩۵ هجری در سمرقند از جهان رفت «احرار در کودکی حضرت عیسی (ع) را در خواب دید که [عیسی] به او گفته بود: من تو را تربیت خواهم کرد». [۳۰-ص۵٨] در وصف مقام او همین بس که دراوایل قرن دهم هجری چهار رساله درباره او و کراماتش نوشتهاند.
عبدالرحمنجامی (۸۱۷- ۸۹۸هـ)، در خرجرد جام خراسان به دنیا آمد اما اصل و نسب او از محلهٔ دشتی اصفهان بودهاست. وی پس از سفرهای بسیار در هرات اقامت گزید. از آنجا که او ارادت باطنی به شیخالاسلام احمد جام معروف به ژندهپیلالعرفا (وفات ۵۳۶هـ.) داشت تخلص خود را جامی گذاشت. [۳۵-ص۴۴٠] جامی در سمرقند به خدمت قاضیزاده رومی رفت و علوم لسانی و منطق و حکمت و تفسیر قرآن و حدیث و ریاضیات را نزد او فرا گرفت. در هرات در محضر سعدالدین کاشغری (وفات ۸۶۰هـ.) از مشایخ طریقت نقشبندی بود و پس از آن به خدمت جانشین وی، خواجه ناصرالدین عبیدالله احرار درآمد.
جامی میآورد؛
نقشبندیه عجب قافلهسالارانند که برند از ره پنهان به حرم قافله را
(نفحات الانس صفحه۴۱۷)
امیرعلیشیر نوایی متخلص به «فانی» (۸۴۴- ۹۰۶هـ.) از ترکان جغتایی است که در هرات به دنیا آمده است. سلاطین سلسلهی تیموریان «خاصه میرزا ابوالقاسم بابر پسر بایسنقر بن شاهرخ و سلطان ابوسعیدمیرزا را درک کرده است و با سلطانحسین بایقرا در مکتب، مصاحب و هم در درس بود.» هنگامی که سلطانحسین بایقرا در هرات مستقر شد علیشیر نوایی را فراخواند و منصب امارت دیوان اعلی را به وی سپرد (۸۶۲هـ.). علیشیر نوایی مدت یک سال نیز حکومت مازندران را داشت. وی پایان عمر را به تجرد گذراند و بیشتر اوقات به تألیف و معاشرت با شاعران و عالمان پرداخت. [۲۷- ص۳۸۳]
کمالالدین بهزاد به سال (۸۴۴یا۸۴۵ هـ.) در هرات به دنیا آمد، او در کودکی یتیم شد و روحالله میرک (وفات ۹۱۳ هـ) سرپرستیاش را به عهده گرفت و همچنین اولین استاد بهزاد شد. میرک کتابدار سلطانحسین بایقرا بود و بهزاد از این طریق با هنرمندانی نظیر میرخلیل و مولانا ولیالله و آثارشان آشنا شد. بهزاد به علت استعداد ویژهاش در نگارگری مورد توجه امیر علیشیر نوایی قرار گرفت و در جرگهٔ هنرمندان سلطان درآمد. نگاره سماع دراویش از آثار جوانی بهزاد است و در آن سماع صوفیان نقشبندی را که خود جزو آنان بود را به تصویر کشیده است. آوردهاند بهزاد در خانقاه مسکون بود و هرگز ازدواج نکرد. در سالهای بعد و در زمان درگذشت جامی (۸۹۸هـ.)، امیر علیشیر نوایی (۹٠۶هـ.) و روحالله میرک (۹۱۳هـ.)؛ و فتح هرات توسط شاهبیکخان شیبانی (۹۱۳هـ.) و غلبه شاه اسماعیل بر شاه بیکخان و تسلط بر هرات (۹۱۶هـ.) دست تقدیر بهزاد را از زمانهٔ تیموریان به عهد سلطنت صفویان رهنمون کرد. او در سال ۹۲۸ هجری به تبریز رفت و در آنجا سرپرستی کتابخانه سلطنتی را به عهده گرفت و مأمور اتمام شاهنامه تهماسبی شد. او شاگردانی نظیر قاسم بن علی، شیخزاده محمود را تربیت کرد که شیخزاده در بخارا و دربار عبیدالله خان ازبک مکتب بخارا را بنیان نهاد. بهزاد در سال ۹۴۲ هجری در تبریز درگذشت و در باغکمال به خاک سپردهشد. [۱۱-ص۹/ ۱۲-ص۲۲۱/ ۲۵-ص۳۱]
درنگاره، بالاترین فرد عبیدالله احرار است. همانگونه که درطریقت صوفیه بالاترین مقام قطب، شیخ یا پیر است. [۳۱-ص۵٨] مجلس سماع در حضور پیر و در خانقاه و گاه مدرسه برپا میشده است [۲۴ص۱۸۱] با نگاهی به حرکت فرمهای زیربنایی تابلو؛ فرم مثلث و لوزی (تصویر یک) و دو شکل بته جقه (تصویر دو) و قرارگیری عبیدالله احرار در مرکز و بالای تابلو همگی بر قطب بودن مقام عبیدالله احرار اشاره دارند. جامی اگرچه دستور کاشغری به مرحله ارشاد طالبان سلوک رسیده بود و از وی خرقه ارادت دریافت کرد. اما از پذیرش این امر امتناع کرد و این سمت را نپذیرفت و درتصویر نیز در مقامی پایینتر ایستاده است.
محل اجرای سماع
محل اجرای سماع در محوطه باغی به نام مدرسه و خانقاه «اخلاصّیه» واقع در محله «جوی انجیل» یا «سَر پُل انجیل» است. آن گونه که در تاریخ آمده است امیرعلیشیر نوایی به سال ۸۸٠ هجری از امور سلطنتی کنار کشیده و در نامهای از سلطان حسین بایقرا درخواست مساعدت میکند و سلطان حسین بایقرا نیز «در نزدیکی کوشک مرغاب (جنوب غربی هرات) در کنار جوی انجیل، چندین جریب زمین [به او] بخشید که امیرعلیشیر در همین باغ گل و میوه نهاد و مسجد ساخت و مدرسهای بنا کرد که اسم آن را اخلاصّیه گذاشت و هم خانقاهی آباد کرد.» [۳۳-ص۶۴] به نقل از جامی امیرعلیشیر نوایی تعداد سیصد و هفتاد ساختمان از جمله خانقاه بنیاد و مرمت کرده بود که حمام، مسجد، مدرسه و خانقاه اخلاصّیه از آن جمله بود. [۴۲- ص۲۰۳/ ۱۳ – ص۵۰]
آنچه در این مکان جلب توجه میکند فضای گستردهای با گلها و درختان و جوی آب روان است که بیانگر فضای بهشت (آرمان شهر) تفکر ایرانی است. «باغی منطبق بر تصویر نمونههای مثالی بهشت از دوران ایران باستان. جهانی که به صورت باغی وسیع در آمده است. در آینهٔ جاودانی مینیاتور ایرانی، تصویر باغ یعنی تحقق دنیای رنگها به عنوان سازنده و آفرینندهٔ دیدنیها و در عین حال تزئینات باغ یعنی بهشت حسّها، بدون هیچ علت و معنایی» [۶- ص۳۸] که گویی این فضا هم برای صوفیان تنگ آمده است آن گونه که عینالقضات همدانی (۴۹۲- مقتول ۵۲۵ هـ.) از بهشت خواص و عوام نام میبرد؛ «آن بهشت که عامه را وَعده کردهاند زندان خواص باشد چنانکه دنیا زندان مؤمنان است.» [۳۶- ص۱۳۵] مکان سماع بیانگر باغها و درختان است که در قران کریم به مؤمنان بشارت داده شده است، (لقمان/۸، تحریم/۸، الرحمن/۵۰) با جوی روان که در بهشت آن را سلسبیل میگویند. (انسان/۱۷) و همچنین رنگ سبز تیره نقاشی اشارهای به رنگ بهشت است؛ بر تنشان جامههایی از سُندُس سبزو استبرق است (انسان/۱۲) رنگی که از شدت سبزی متمایل به سیاهی است. (الرحمن/۵۴) ابوالمفاخر یحیی باخرزی (وفات ۶۲۹ هـ.) نقل میکند؛ «اعرابیی در آخر قوم نشسته بود. گفت: یا رسولالله! در بهشت، سماع میباشد؟ رسول الله فرمود که باشد یا اعرابی، در بهشت جویی است که به هر طرف او ابکار سفیدروی خوصانیاند، یعنی نازک لطیف چون برگ خرما، مغنّیی میکنند به اصواتی که خلایق مثل آن نشَنیده باشند. «قدک افضل نعیم الجنّة» [۴۸-ص۳۰۲] قشیری ذکر میکند که در بهشت حورالعین سماع میکنند و با سماع آنان درختان گل ببار میآورند. [۳۹ -ص۶۱۷]
واژهٔ سماع و مراتب آن
سماع از واژه عربی سَمع و سِمع میباشد به معنای شنیدن، شنواندن، گوش دادن، آواز و سرود و نام نیک آمده است و به نقل از جرجانی سماع وجد و سرور و پایکوبی و دستافشانی عارفان و صوفیان است که همراه با آداب و تشریفات ویژهای است. [۴۲- ص۴۲۸/ ۲۰- ص۱۵۶] در مزامیر داود و مزمار ۱۴۹ آمده است «وجد نمایند، خدا را با رقص و تسبیح بخوانند، با بربط و عود او را بسرایند و بر بسترهای خود ترنم کنند.» سماع را از جنبههای خاص تصوف ایرانی ذکر کردهاند [۵۶- ص۱۱۸] سماع را رقص روح خواندهاند، رقصی که روح انسان را در قوس صعودی آن به پرواز میآورد و مرغ روح را دراین پرواز به فضای هویت حقیقت میرساند، سماع را نماز عشاق دانستهاند؛ نوعی «اتّباع اُحسَن» و یَحبَرُون در کریمه «فَهُم فیِ رَوضَةٍ یَحبَرُونً» (روم/۱۵) و در باغی به شادمانی پرداختن تفسیر کردهاند. [۴۸- ص۸]
احمد بن الطوسی آورده است که: سماع حرکت است و «حرکت اصل جملهٔ کمالات است، و سکون سبب نقصان؛ چون آدمی جامد بماند و از قوّت به فعل نیاید ناقص باشد و اگر در حرکت آید از نقصان به کمال انتقال کند. و حرکات وجود آدمی هفت است» و همچنین آن را حرکت روح از خلق به حق و از کثرت به وحدت میداند و آن را حاصل سماع میخواند. (۲۴) [۷- ص۲] مجدالدین فریدون سپهسالار (اوایل قرن هشتم هـ.) میگوید: «تمامت حرکاتی که در سماع از محققان صادر میگردد اشارت است به نکتهای و حقیقتی. چنانکه چرخ زدن اشارت است به توحید. و این مقام عارفان موّحد است که در آن حال محبوب و مطلوب را در همه جهات میبینند و به هر سو که میگردند از فیض او بهره مییابند. و اما جهیدن و پا کوفتن اشارت است به وجه، وجه اول از غایب شوق اتصال است به عالـم علـوی، و پا کوفتـن اشارت که سالـک در آن حـال نفس را مسـخَّر خـود گرداند ماسِوی را در پای همّـت پسـت میگرداند.» [۴۸- ص۲۸۸] رقص سماع اشتیاق جان به بالا بینهایت و فنا است. [۲۷- ص۲۱۱] چرا که غایت حرکت روح، فنای در خداوند است [۸- ص۲۷۸] شمسالدین ابراهیم ابرقوهی (اواخر قرن هفتم هـ.) سماع را تحریک علاقهٔ محبت و سلسلهٔ ارتباطی میداند «که میان روح و نفس است و به واسطهٔ امر الهی متحرک شود و بعد از فعل و انفعال – که آن را تحریک و تحرک گویند- کیفیتی حادث شود که نسبت با فاعل و محرک امر و قول خوانند و به نسبت با منفعل و متحرک سماع و وجد گویند.» [۴۸- ص۲۹۵] سماع و سمع را علم حق بر اشیاء خواندهاند که «عبارت از تجلی حق بر طریق افاده او از معلوم، چه او سبحانه و تعالی همه گونه شنیدنی را قبل از شنیدن میداند.» و آن را ابراز مقتضیات و ظهور آثار اسماء و صفات دانستهاند [۴۵- ص۳۵۲]
آداب سماع
سماع دارای آدابی است و در باب آن آوردهاند: به هنگام سماع سه چیز باید نگاه داشت: زمان، مکان و اِخوان. زمان را با واژهٔ «حال» و «آن» یکی دانستهاند. ابوسلیمان دارانی (وفات ۲۱۵ هـ.) تعبیر «رعایت حال» را به کار برده است. درباره زمان ابوبکر واسطی (وفات ۳۲۰هـ.) آورده است: «وقت کمتر از ساعتی است. هر راحت یا زحمتی که تو را پیش از آن برسد، گرفتارت نخواهد کرد.» هجویری در کشفالمحجوب میگوید: «وقت، آن بود که بنده بدان از ماضی و مستقبل فارغ شود چنانک واردی از حق به دل پیوندد و سِّر وی را در آن مجتمع گرداند.» عبداله انصاری (وفات ۴۸۱هـ.) وقت را لحظهای تعریف میکند که فقط خداوند در آن میگنجد و میتواند سه گونه باشد؛ همچون صاعقه (برق) که زاییده فکرت است، مدت طولانی (پاینده) که ناشی از ذکر است، یا بر سالک چیره شود (غالب) که از سماع سرچشمه میگیرد و قسمی است که فقط خدا میماند و بس. [۵۷- ص۳۵۷] مکان، محل سماع باشد که محل گذرگاه، محل ظالم و محل تاریک نباشد. و اِخوان آن است که هر که در سماع حاضر میشود اهل سماع و اهل تصوّف باشد. [۳۸- ص۴۹۷]
هر گدایی کی شود مرد سماع پاکبازان را بود درد سماع
مجلس خاص است و جای عام نیست پختهای باید که کار خام نیست
کنزالرموز [۲۷- ص۶۷]
آنگونه که در رسالهٔ «بَوارق الاِلماع» (۲۵) آمده است سماع دارای شش فایده است، – ارتقاء روح و جسم؛ – تقویت قلب و روح سالک؛ – بریدن از عالم حس و به عوالم لطیف روحی جذب شدن، – با بیان ذکر، نام او (هُوَ) در وجود سالک رخنه میکند و روح او آزاد میشود و حجاب حقایق از واقعیات کنار میرود، – پیوند حرکات بیرونی (وجد و غنا) و حرکات درونی (جذبه) سماع کننده به مقامات عالی و عنایات الهی میرسد. [۳۷- ص۳۱] همچنین برشمردهاند که مرید در سماع خود را نگاه دارد و اگر سماع غالب شد به قدر ضرورت حرکت کند و در سماع تواضع کند و با حرمت رود و آید. [۲۲- ص۲۶۳] آمده است سماع آن هنگام که صوفی را در بر گیرد، از حواس خود غایب شود و نور وجود ربانی جوهریت یابد و آن را بیند و در این حالت جذبهای دست میدهد که اهل تصّوف آن را با نامهای فناء، وجد، سماع، ذوق، شرب، غیبت و سُکر خوانند، [۸- ص۲۸۰] سماع و وجد را حالتی میدانند که از دیدار چیزی شورانگیز به سالک دست میدهـد و حاصلاش شادی یا غـم است. [۵۰- ص۵۷۶] مسـعود بک بخـارایی (قرن هشتم هـ.) در رسـالهٔ «الکشف فی بیان حقیقت السماع» حرکت و جنبش را در سماع هزَّت میخواند و برای آن انواع میآورد؛ اگر در تن پدید آید، تواجد است و اگر در قلب روی نماید وجد است. نزدیک به همین مضمون از قطبالدین ابوالمظفر منصور بن اردشیر عبادی مروزی (قرن ششم هـ.) میباشد که: وجد دو گونه است؛ ساکن و متحرک و هر دو را محض حق دانسته است. [۴۸- صص۳۷۸ و ۲۱۱] احمد بن الطوسی حرکات سماع را بر دو گونه میداند «حرکات یا از داخل بُوَد یا از خارج. اگر داخل بُوَد آن را جذبه خوانند و اگر خارج بود آن را دف خوانند و نی وغنا گویند.» [۷- ص۲/ ۴۸- ص۲۶۰]
ادامه دارد…
پینوشتها:
١) آوردهاند: «الصوف لباس الانبیاء و زی اولیاء» آنگونه که «مردمان گریزپا و سرکش چون پشمینه پوشند فروتن شوند، خودبینی و تکبرشان در هم شکند و خاکساری را پیشه کنند.» [٢٩- ص۴٠]
٢) وَرَع؛ «پارسایی، پرهیزکاری و در اصطلاح ترقی نفس از وقوع در مناهی است. شبلی گوید: ورع بر سه نوع است: ١- ورع به زبان یعنی ترک فضول و سکوت از آنچه بیمعنی است. ٢- ورع به ارکان که ترک شبهات و دوری کردن از مشکوکات و محرمات است. ٣- ورع به قلب که ترک همتهای پست و اخلاق بد است». ورع «تصفیه دل و حفظ زبان» است. [٢٨- صص٨٧۴ و٨٧۵]
٣) از آن جمله میتوان به رسالهٔ قشیریه اثر شیخ ابوالقاسم قشیری (قرن چهارم هـ.) به زبان عربی اشاره کرد. از قدیمیترین آثار نثر فارسی دربارهٔ تصوف نیز میتوان به، مکاتیب ابوسعید ابوالخیر (وفات ۴۴٠هـ.) که در قرن ششم هجری به نام اسرارالتوحید توسط محمد بن المنور بن ابی سعید بن ابی الطاهر بن الشیخ الکبیر ابوسعید فضلالله بن ابیالخیر مدون شده است، و کشفالمحجوب تألیف شیخ ابوالحسن علی بن عثمان غزنوی (وفات ۴۶۵هـ.) اشاره کرد.
۴) لئونارد لویزن این امررا تحت تأثیر مصنفات عینالقضات همدانی (مقتول ۵٢۵ هـ.) و شهابالدین یحیی سهروردی (مقتول ۵٨٧ هـ.) ذکر میکند. [۵٧- ص٧٠]
۵) برای نمونه با ورود به شهر کش به ملاقات شیخ شمسالدین فاخوری رفت. در ناحیه «اندخو» به دیدار بابا سنگو شتافت و به هنگام عزیمت به هرات با پای پیاده به زیارت مولانا زینالعابدین ابوبکر تایبادی رفت. به فرمان تیمور در فواصل راهها و شهرها لنگرهایی (به معنای خانقاه و صومعه) بنا کرد تا درویشان و فقیران در آنها اطعام کنند. [۵٣- صص۶۶ و ۶٣]
۶) فرقه بکتاشیه از پیروان سید محمد رضوی نیشابوری معروف به «حاجی بکتاش» (وفات ٧٣٨ هـ.) بودند. شعارشان جامه سپید بود و در قرن نهم بسیاری از آنان به فرقه حروفیه که اهل تشیع بودند پیوستند. [٣٢- ص۵٨]
٧) فرقه حروفیه توسط فضلالله نصیحی استرآبادی (قرن هشتم هـ.) تأسیس شد. اثر معروف او کتاب «جاویدان کبیر» است. او «فیض هستی را که از ذات خالق سرچشمه میگیرد به نطق یا کلام و سریان آنها را در موجودات به «حرف» تعبیر نموده و هر یک از سی و دو حرف الفبای فارسی را جلوهیی از جلوات وجود شمرده و اجتماع یا ترکیب هر چندتا از آنها را منشأ ترکیبات صورت و هیولی و پیدایی وجود جسمانی اشیا دانسته است.» [٣٢- ص۶٢]
٨) محمود پسیخانی گیلانی (وفات ٨٣١ هـ.) متخلص به «نعیمی» از بانیان مذهب نقطوی است. وی مدتی پیرو فضلالله استرآبادی بود، سپس مذهب خود را به سال ٨٠٠ هجری رواج داد.
٩) پیر جمالیه، منسوب به پیر جمالالدین اردستانی (وفات ٨٧٩ هـ.) که نسب تعلیمش به شهابالدین سهروردی میرسد.
١٠) سلسله مولویه منسوب به مولانا جلالالدین محمد بن بهاءالدین محمد بلخی (۶٠۴- ۶٧٢ هـ.) او تحت ارشاد برهانالدین محقق ترمذی بود. در سال ۶۴٢ هجری با شمسالدین محمد بن علی بن ملک داد (شمس تبریزی) ملاقات کرد و به مراقبت باطن و تهذیب نفس پرداخت.
١١) فرقه شیعی است که امیر سید نورالدین نعمتالله بن میرعبدالله (٧٣٠- ٨٣۴ هـ.) پیشرو آن بود.
١٢) سید نظامالدین محمود شاه داعی الی الله شیرازی متخلص به «داعی» است که در قرن نهم هجری از افراد مؤثر در نشر تشیع بوده است.
١٣) اینان پیرو سید محمد نوربخش قاینی خراسانی (وفات ٨۶٩ هـ.) بودند. شعارشان جامه سیاه بود و آن را علامت تعزیت شهدای کربلا میدانستند. نسب سید محمد به هفده واسطه به امام موسی کاظم (ع) میرسد.
١۴) این فرقه نسب تعلیمشان به شیخ محمد معروف به «خلوتی» میرسد.
١۵) موس این فرقه محییالدین عبدالقادر گیلانی است که وی زیر نظر کرخی تعلیم دیده است.
١۶) سلسله معروفیه منسوب به ابومحفوظ معروف بن فیروزان کرخی بغدادی بود که از آن سلسله چهارده سلسله منشعب شده است. در طریقالحقایق بدین ترتیب آمدهاند؛ ١- سلسله سهروردیه، ٢- سلسله مولویه، ٣- سلسله نوربخشیه، ۴- سلسله صفویه، ۵- سلسله نعمةاللهیـه، ۶- سلسله ذهبیـه کبـرویه، ٧- سلسله ذهبیـه اغتشاشیه، ٨- سلسله بکتـاشیه، ٩- سـلسله رفاعـیه، ١٠- سـلسله نقشبندیه، ١١- سلسله جمالیه، ١٢- سلسله قوینویه، ١٣- سلسله قادریه، ١۴- سلسله پیرحاجات. [۴٩- صص۶ و ٧]
١٧) خواجه بهاءالدین نقشبند زیر نظر عبدالخالق غجدوانی و شیخ ابوالحسن خارقانی تعلیم دیده است. برخی نقشبند را نام دهی در نزدیکی بخارا ذکر کردهاند که بهاءالدین در آن به دنیا آمده است اما این امر مردود میباشد زیرا دهی به این نام در اطراف بخارا وجود نداشته است. و برخی بر این باورند که بهاءالدین از کثرت ذکر به مرتبهای رسیده بود که صورت کمال حقیقی بر قلب او نقش شده بود اما آنچه مسلم به نظر میرسد پیشه بهاءالدین، نقشبندی بوده است و بدین علت او را نقشبند خواندهاند. [۴٩- صص١٢و ١٣]
١٨) نسب سلسله نقشبندیه از حضرت رسول اکرم (ص) تا عبیدالله احرار اینگونه آوردهاند. حضرت رسول (ص)، ابوبکر صدیق (وفات ١٣هـ.)، سلمان فارسـی (وفات ٣٣ هـ.)، قاسم بن محمد بن ابیبکر (وفات ١٠١ یا ١٠٧ هـ.)، حضرت جعفر صادق (ع) (٨٠- ١۴٨ هـ.)، بایزید بسـطامی (١٨٨- ٢۶١هـ.)، ابوالحسن خـرقانی (وفات ۴٢۵هـ.)، ابوعلـی فارمَدی (وفات ۴٧٧هـ.)، عبدالخالق خواجه یوسف همدانی (۴۴٠- ۵٣۵ هـ.)، عبدالخالق غُجدوانی (وفات ۵٧۵ هـ.)، عارف رِیوِگری [ریوگروی] (وفات ۶۴٧هـ.)، محمود انجیر فَغنَوی (وفات ۶٨۵هـ.)، خواجه علی رامتینی معروف به حضرت عزیزان (وفات ٧١۵ یا ٧٢١ هـ.)، خواجه محمد بابای سماسی (وفات ٧۵۵هـ.) خواجه امیر کُلال (وفات ٧٧١ یا ٧٧۴ هـ.) بهاءالدیـن نقشبند (وفات ٧١٨ یا ٧۹۱ هـ.)، خواجـه علاءالدین عطار (وفات ٨٠٢ هـ.)، محمد پارسا (وفات ٨٢٢ هـ.)، یعقوب چرخی (وفات ٨۵١ هـ.) و خواجه عبیدالله احرار (٨٠۶- ٨٩۵ هـ.). [۴٩- ص١٧ / ۵٨- ص٣٨]
همچنین به دو روایت دیگر نیز اشاره شده است؛ الف) ١- حضرت محمد (ص)، ٢- حضرت امام علی (ع)، ٣- حضرت امام حسن (ع)، ۴- حضرت امام حسین (ع)، ۵- حضرت امام زینالعابدین (ع)، ۶- حضرت امام محمد باقر (ع)، ٧- حضرت امام جعفر صادق (ع)، ٨- بایزید بسطامی، ٩- ابوالحسن خرقانی، ١٠- ابوعلی فارمدی، ١١- ابویوسف همدانی، ١٢- عبدالخالق غجدوانی، ١٣- خواجه محمدعارف ریوگری، ١۴- خواجه محمود ابواخیر فغنوی، ١۵- خواجه علی رامتینی، ١۶- خواجه محمد بابا سماسی، ١٧- خواجه امیر کلال، ١٨- خواجه بهاءالدین نقشبند.
ب) تا امام جعفر صادق همان طریقه فوق است و بعد از آن، ٨- حضرت امام موسی کاظم (ع)، ٩- حضرت امام رضا (ع)، ١٠- معروف کرخی، ١١- سری سقطی، ١٢- جنید بغدادی، ١٣- ابوبکر شبلی، ١۴- ابوعلی رودباری، ١۵- ابوعلی کاتب، ١۶- خواجه عثمان مغربی، ١٧- خواجه ابواقاسم گرگانی، ١٨- خواجه ابوعلی فارمدی … ٢۶- خواجه بهاءالدین نقشبند. [١- ص۶٢]
١٩) آنگونه که هر کدام از خواجگان و مشایخ نقشبندیه شغل و کسبی داشتهاند؛ -خواجه عارف ریوگری، نجار؛ – خواجه علی رامتینی و خواجـه محمـد حـلاج و خواجه محمـد کلاهدوز، بافنده بـودهاند؛ – خواجه محمد بابا، کشاورزی؛ – سید امیر کلال، کشتیگیر و کوزهگر؛ – عبدالرحمن جامی، شاعر؛ – سعدالدین کاشغری به همراه پدرش تجارت میکرد؛ – عبیدالله احرار، زراعت؛ – خواجه محمود انجیر فغنوی، گل کاری؛ – و همچنین دیگر مشایخ نیز همچون سَری سقطی (وفات ٢۵۵ هـ.) سقط فروش در بازار بغداد؛ – ابوالقاسم جنید (وفات ٢٩۵هـ.) شیشهفروش بودهاند. [٢۵- ص٢٠٧/ ۴٩- ص١٠/ ۵٧- ص١۵]
٢٠) عبیـدالله احرار دو بـار ســفر به هـرات داشته است یک بـار در ٢٢ سالـگی (٨٢٨ هـ.) [۵٨- ص۴٧] و بار دیگر ۵٩ سالگی (٨۶۵ هـ.).
همچنین آنگونه که در تصویر «مجلس حلقه عرفا» از نسخه سعد اسکندری امیرعلیشیر مورخ ٨٩٩یا ٩٠۴ هجری منسوب به بهزاد و یا قاسم علی، نشاندهنده شاعران و عارفانی است که به واسطه فاصله زمانی هیچگاه همدیگر را ملاقات نکردهاند.
در تصویر از سمت چپ به راست؛ سنایی، فردوسی، سعدی، امیر خسرو دهلوی، نظامی، جامی، امیرعلیشیر نوایی، حسن دهلوی، خاقانی و انوری قرار دارند. [٣٣- ص١۴٢] آنگونه که مولوی میگوید: متحد جانهای مردان خداست.
٢١) ١- اولیاءنامه مجالس عبیدالله احرار تألیف داماد و مرید وی عبدالاول نیشابوری (وفات ٩٠۵هـ.)؛ ٢- سلسلةالعارفین نوشته برهانالدین سمرقندی معروف به مولانا محمد قاضی؛ ٣- رشحات عینالحیوه اثر فخرالدین علی بن حسین واعظ کاشفی معروف به صفی (وفات ٩۳۹هـ.)؛ و ۴- مناقب احرار تصنیف مولانا شیخ از شاگردان احرار بوده است. [۵٧- ص۴۵٣]
٢٢) جامی درباره احوال صوفیه در کتاب نفحاتالانس من حضراتالقدس از مشایخ صوفیه یاد کرده است. به ویژه از مشایخ نقشبندیه و عبیدالله احرا که درمثنوی تحفةالاحرار از وی یاد میکند. جامی درنفحاتالانس احرار را «مظهر آیات و مجمع کرامات و ولایات طبقه خواجگان» میخواند و با عنوان مِسکیّه الختام از وی یاد میکند. [١٧- ص۴١٠]
٢٣) قطب = رهبر بزرگ اهل طریقت و حقیقت و از اولیاءالله است. [٢٨- ص۶۴١]
٢۴) «حرکات وجود آدمی هفت است؛ اول: حرکات حواس در ادراک فواید عالم شهادت و این رتبت حیوان است. دوم: حرکت نفس در عبادت و خدمت، و این صفت انبیا و اولیا است. سیم: حرکت قلب در قلوب انوار و آثار عالم روحانی. چهارم: حرکت عقل در مراتب موجودات و دانستن حُکم کائنات. پنجم: حرکت روح از خلق به حق و از کثرت به وحدت و این به سماع حاصل شود. ششم: حرکت سّر از فنا به بقاء. هفتم: حرکت جوهر انسانی از حق به حق.» [٧- ص٢]
٢۵) اثر احمد غزالی (قرن ششم هـ.) یا احمد بن محمد الطوسی (قرن هفتم هـ.).
منابع:
۱- آریا، غلامعلی؛ طریقه چشتیه در هند و پاکستان؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۵.
۲- آل رسول، سوسن؛ عرفان جامی؛ انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۸۳.
۳- ابن جوزی، ابوالفرج؛ تلبیس ابلیس؛ علیرضا ذکاوتی قراگزلو؛ نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۸.
۴- ابوریحان بیرونی؛ فلسفه قدیم هند «ماللهند»؛ اکبر داناسرشت؛ انتشارات امیر کبیر؛ تهران، چاپ سوم، ۱۳۶۳.
۵- اردشیرالعبـادی، قطبالدیـن ابوالمظفرمنصوربن؛ صوفینامه، التصفیه فـی احـوال المتصوفـه؛ مصحـح غلامحسین یوسفـی؛ انتشـارات علمـی؛ تهران؛ ۱۳۶۸.
۶- اسحاقپور، یوسف؛ مینیاتور ایرانی؛ جمشید ارجمند؛ انتشارات فرزان روز؛ تهران، ۱۳۷۹.
۷- الطوسی، احمدبن محمد؛ سماع و فتوت، الهدیة السعدیة فی معان الوجدیه؛ به اهتمام احمد مجاهد، نشر منوچهری، تهران، ۱۳۶۰.
۸- الفاخوری، حنا، و خلیل الجر؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلام، جلد اول؛ عبدالمحمد آیتی؛ انتشارات زمان، تهران، چاپ دوم، ۱۳۵۸.
۹- انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی، شرح جامع مصباحالشریعه و مفتاحالحقیقه، جلد اول؛ انتشارات پیام آزادی، تهران، ۱۳۶۸.
۱۰- برزش آبادی، شیخ شهابالدین امیر عبدالله؛ شرح لُمعات شیخ فخرالدین عراقی؛ به اهتمام احمد قدسی، انتشارات مولی؛ تهران، ۱۳۷۹.
۱۱- بورکهارت، تیتوس؛ درآمدی بر آئین تصوف؛ یعقوب آژند؛ انتشارات مولی، تهران، ۱۳۷۴.
۱۲- بهار (ملک الشعرا)؛ محمد تقی؛ سبکشناسی، جلد دوم؛ انتشارات بدیهه و جامی؛ تهران، چاپ نهم، ۱۳۷۶.
۱۳- بهاری، عبادالله و دیگران؛ کمالالدین بهزاد، مجموعه مقلات همایش بینالمللی؛ انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۳.
۱۴- بینیون، لورنس و دیگران؛ سیر تاریخ نقاشی ایرانی؛ محمد ایرانمنش، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۷.
۱۵- تهرانی، جواد؛ عارف و صوفی چه میگویند؛ انتشارات بعثت، تهران، چاپ هشتم، ۱۳۶۷.
۱۶- جام (ژنده پیل)، احمد؛ انیس التابئین؛ مصحح علی فاضل؛ انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۸.
۱۷- جامی، عبدالرحمن احمد بن؛ نفحات الانس من حضرات القدس؛ مصحح محمود عابدی؛ انتشارات مؤسسه اطلاعات، تهران، ۱۳۷۰.
۱۸ – جامی، عبدالرحمن احمد بن؛ نقد النصوص فی شرح الفصوص؛ مصحح ویلیام چیتیک؛ انتشارات مؤسسه پژوهش حکمت و فلسفه ایران؛ تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۱.
۱۹- حاکمی، اسماعیل؛ سماع در تصوف؛ اتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱.
۲۰- حلبی، علیاصغر؛ شناخت عرفان و عارفان ایرانی؛ انتشارات زوار، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۱.
۲۱- دُزی، راینهارت پیتر ان.؛ فرهنگ البسه مسلمان؛ حسینعلی هروی؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۳.
۲۲- رازی (معروف به دایه)، نجمالدین؛ مرصادالعباد؛ به اهتمام محمد امین ریاحی؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دهم، ۱۳۸۳.
۲۳- رجبی، محمدعلی؛ بهزاد در گلستان؛ انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۲.
۲۴- زرین کوب، عبدالحسین؛ ارزش میراث صوفیه؛ انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۸۲.
۲۵- زرین کوب، عبدالحسین؛ دنبالهٔ جستجوی در تصوف؛ انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۰.
۲۶- ستاری، جلال؛ عشق صوفیانه؛ نشر مرکز، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۲.
۲۷- سجادی، سید جعفر؛ شرح رسائل فارسی سهروردی؛ انتشارات حوزه هنری، تهران، ۱۳۷۶.
۲۸- سجادی، سید جعفر؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۷۰.
۲۹- سجادی، محمدعلی؛ جامهٔ زهد، خرقه و خرقهپوشی؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۹.
۳۰- سوچک، پریسیلا و دیگران؛ نگار نگارگران ویژهنامه همایش بینالمللی کمالالدین بهزاد؛ انتشارات فرهنگستان هنر، تهران؟
۳۱- شوالیه، ژان، و آلن گربران؛ فرهنگ نمادها، جلد سوم؛ سودا به فضایلی، انتشارات جیحون، تهران، ۱۳۸۲.
۳۲- صفا، ذبیح الله؛ تاریخ ادبیات در ایران، جلد چهارم؛ انتشارات فردوسی، تهران، چاپ دهم، ۱۳۷۳.
۳۳- طبیبی، عبدالحکیم؛ تاریخ هرات در عهد تیموریان؛ انتشارات هیرمند، تهران، ۱۳۶۸.
۳۴- عثمانوف، عـارف و دیگران؛ یادنامـه کمـالالدین بهـزاد؛ به اهتمـام عبدالمجیـد محمدرحیم اوف و دیگران، انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۲.
۳۵- عراقی، فخرالدین ابراهیم؛ کلیات و لمعات؛ به کوشش سعید نفیسی؛ انتشارات گلشائی، تهران، ۱۳۶۲.
۳۶- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد؛ تمهیدات؛ مصحح عفیف عُسیران، انتشارات منوچهری، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۷.
۳۷- عیسی ولی، محمد و دیگران؛ میراث تصوف، جلد دوم؛ مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، تهران، ۱۳۸۴.
۳۸- غزالی، ابو حامد محمد؛ کیمیای سعادت، جلد اول؛ به کوشش حسین خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳.
۳۹- قشیری، ابوالقاسم؛ رسالهٔ قشیریه؛ ابوعلی الحسن بن احمد العثمانی، مصحح بدیع الزمان فروزانفر؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۶۷.
۴۰- کوپر، جی. سی؛ فرهنگ مصور نمادهای سنتی؛ ملیحه کرباسیان؛ نشر فرشاد، تهران، ۱۳۷۹.
۴۱- کوربن، هانری؛ تاریخ فلسفه اسلامی؛ جواد طباطبایی؛ انتشارات کویر و انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران، تهران، ۱۳۷۳.
۴۲- کیانی، محسن؛ تاریخ خانقاه در ایران؛ انتشارات طهوری؛ تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
۴۳- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد اول و دوم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۷.
۴۴- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد سوم و چهارم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۸.
۴۵- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد پنجم و ششم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۰.
۴۶- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد هفتم و هشتم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۲.
۴۷- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد نهم و دهم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۳.
۴۸- مایل هروی، نجیب؛ اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن؛ نشر نی، تهران، ۱۳۷۳.
۴۹- مبارک بخاری، صلاح بن؛ انیس الطالبین و عُدّة السالکین؛ به کوشش توفیق سبحانی؛ انتشارات مؤسسه کیهان، تهران، ۱۳۷۱.
۵۰- محمدبن منور؛ اسرارالتوحید، جلد دوم؛ مصحح محمدرضا شفیعی کدکنی؛ انتشارات آگاه، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۱.
۵۱- مدرسی چهاردهی، نورالدین؛ سلسلههای صوفیهٔ ایران؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۲.
۵۲- معین، محمد؛ دوره شش جلدی فرهنگ فارسی؛ انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۷.
۵۳- میر جعفری، حسین؛ تاریخ تیموریان و ترکمانان؛ انتشارات سمت؛ تهران و اصفهان، چاپ سوم، ۱۳۸۱.
۵۴- نصر، سید حسین؛ سه حکیم مسلمان؛ احمد آرام؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۲.
۵۵- نصر، سید حسین و دیگـران؛ هنر و معنویت، مجموعه مقالات در زمینهٔ حکمت هنر؛ انشاءالله رحمتی؛ فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۳.
۵۶- نفیسی، سعید؛ سرچشمه تصوف در ایران؛ انتشارات فروغی، تهران، چاپ هشتم، ۱۳۷۱.
۵۷- نوربخش، جواد و دیگران؛ میراث تصوف، جلد اول؛ مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، تهران، ۱۳۸۴.
۵٨- نوشاهی، عارف (گردآورنده و مصحح)؛ احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار؛ انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۰.
۵۹- هال، جیمز؛ فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب؛ رقیه بهزادی، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۰.
۶۰- هجویری، علی بن عثمان؛ کشفالمحجوب؛ مصحح محمود عابدی؛ انتشارات سروش، تهران، ۱۳۸۳.
۶۱- یاحقی، محمدجعفر؛ فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، انتشارات سروش، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵.
۶۲- Bahari، Ebadollah; Bihzad: Master of Persian painting ; I. B. Tauris ; London، New york ;۱۹۹۷
چاپ شده با نام «سماع درویشان در آینه تصوف»: فصلنامه خیال: شماره ۲۱ و ۲۲: فرهنگستان هنر