رسول معرکنژاد
تقسیم نگاره به چهار بخش افقی و ارتباط آن با مراتب تصوف و سماع
نگارهٔ «سماع دراویش» را میتوان به چهار بخش افقی تقسیم کرد: [تصویر سه] در سه بخش آن صوفیان در حال سماع هستند و بخش چهارم با چند درخت که سر به آسمان دارند مشخص شدهاند. در بخش اول نُه نفر صوفی در حال سُکر قرار دارند، در بخش دوم هشت صوفی در حال رقص سماع و نواختن نی و دف (دایره) هستند. و بخش سوم که با جوی آب از دو بخش دیگر مجزا شده است شش صوفی در حال سکون ایستادهاند.
چهار بخش بودن نگاره بیانگر چهار عنصر اصلی؛ آتش، باد، آب و خاک است که در تصوّف آتش را با نفس اماره، باد را با نفس لوامه و آب را با نفس ملهمه وخاک را با نفس مطمئنه برابر دانستهاند. [۴۶- ص۲۳۳] همچنین آمده است مراتب مردم چهار است؛ مرتبه اول اهل دنیایند، مرتبه دوم اهل آخرتند، مرتبه سوم اهل ملکوتند و مرتبه چهارم اهل جبروتند. و کمال آدمی آن است که به مقام جبروت برسد. [۴۴- ص۲۹] آوردهاند ذاکران چهار طبقهاند؛ – آنان که ذکرشان زبانی است؛ – ذکر صالحان که هم زبانی است و هم گاهی تکلف دل؛ – کسانی که دل و زبانشان همراه هم هستند و ذکرشان یگانه است؛ – آنان که ذکر بر آنان مستولی شده است و در همه احوال و همه جا، در خواب و بیدار ذاکر هستند. عمربن محمد بن احمد نسفی (قرن پنجم هـ.) مرتبه اول ذکر را مقام میل، مرتبه دوم ذکر را مقام ارادت، مرتبه سوم ذکر را مقام محبت و مرتبه چهارم ذکر را مقام عشق خوانده است. [۴۵- ص۳۳۳]
صوفیان در سه بخش نخست در حال سماع هستند که هر بخش بیانگر مقام و حالتی از تصوّف و سماع است. سه در بیان نمادین، نخستین عدد در برگیرندهٔ واژهٔ همه است. نشانهای برای طبیعت سهگانه جهان؛ زمین، آب و آسمان و نشانهای برای وجود انسان است؛ بدن، جان و روح؛ تولد، زندگی و مرگ؛ گذشته، حال و آینده. سه به معنای به نتیجه رسیدن است و با شکل مثلث نمایش داده میشود. سه نمایانگر گل زنبق است. درفرهنگ عبری مظهرعقلِ وحدت بخش آمده است، و در فرهنگ فیثاغورثی نهایت کمال است. [۴۰- ص۲۴] سه رمزی برای آیین زرتشت؛ گفتار نیک، کردارنیک و پندار نیک است. در سنت اهل حق شخصِ مقدس وابسته به عدد سه است. [۳۱- ص۶۶۵] به نقل از مبارک بخاری؛ سالک و عارف به سه طریق به حقیقت حق میرسند که دیگران نمیتوانند؛ – مراقبه؛ – مشاهده؛ و- محاسبه (۲۶) [۴۹- ص۱۴۷] به زعم صوفیان، معرفت سه مرحله دارد؛ – اول کسب معانی از عالم خارج به وسیله کتاب و تجربه که آن را علمالیقین نامند؛ – دوم مرحله کشف و شهود قلبی و باطنی است که آن را عینالیقین خوانند؛ – مرحله سوم وصول بیشائبه و ازلی است که آن را حقالیقین نامند. [۴۶- ص۲۴۵] مکتب تصوف را در سه مرحله خلاصه کردهاند؛ شریعت، طریقت، و حقیقت. به اندیشه اردشیر العبادی (قرن ششم هـ.) شریعت، همان راه و رسالت انبیاء است، بیان توحید و انجام فرائض دینی است. طریقت تحقق آنهاست. «پس آنجه در تکلیف امت آرند شریعت است و آنچه از جهت تخفیف امت بر خود زاید دارند و لازم سازند طریقت است و اگر کسی سلوک آن طریق پیش گیرد از درجه عوام ترقی کند.» [۵- ص۱۸] «صوفی البته در طلب حقیقت است و بیشتر نظر به طریقت دارد اما شریعت را نیز غالباً وسیله کمال مییابد.» [۲۴- ص۹۰]
اهل تصوف توحید را سه گونه خواندهاند؛ – توحید ایمانی، – توحید علمی – و توحید الهی (توحید حالی). و هر کدام را به ترتیب برابر با علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین دانستهاند. [۳۵- ص۱۹] آمده است که صوفیان تنها راه رسیـدن به معرفت کامل را از طریق عشق میدانند. [۴۳- ص۶۲] عینالقضات همدانی در تمهیدات به سه مرحله عشق اشاره دارد؛ «عشقها سه گونه آمد؛ – عشقی صغیر است؛ – عشقی کبیر؛ – و عشقی میانه. عشق صغیر عشق ماست با خدای تعالی، و عشق کبیر، عشق خداست با بندگان خود، عشق میانه دریغا نمییارم گفتن.» [۳۶- ص۱۰۱] در عشق نخست شخص تفاوتی میان شاهد و مشهود مییابد، در پایان آن دو یکی میشوند. [۵۶- ص۳۲۴]
«ابوعلی رودباری گفت: سّر سماع در سه چیز است؛ بلاغت الفاظ، لطف معانی و استقامت منهاج. و سّر نغمه در سه چیز است؛ پاکی خلق، تأدیه الحان و صحت ایقاع. و سّر صدق در سماع سه چیز است؛ علم به خدا، وفای به آنچه در آن است، و جمع همت. آنکه سماع را شنود احتیاج به سه خصلت دارد: پاکی روایح، کثرت انوار، و حضور وقار. و از سه چیز باید احتراز کند؛ رؤیت اضداد، رؤیت محتشمان، رؤیت آنکه سماع به لهو کند. و باید از سه کس شنود؛ صوفیان، فقرا، و محبین آنها. و به سه معانی شنود؛ بر محبت، وجد، و خوف. و حرکت در سماع سه است؛ طرب، خوف و وجد. و طرب را سه علامت است: رقص، تصفیق [دست زدن]، و فرح. و خوف را سه علامت است؛ گریه، دم برآوردن و زفرات [زفر= دهان و فک] و لطمه. و وجد را سه علامت است؛ غیبت، اصطلام، (۲۷) و صرخات.» [۴۵- ص۳۳۹]
اهل تصوف برای سماع، سه مقام برشمردهاند از آن جمله؛ ابوحامد محمد غزالی (قرن ششم هـ.) آورده است؛ – فهم؛ – وجد؛ – حرکت. و معنا میکند که فهم، علم به سماع و درجه فنا برای مرید، و پایینترین حد سماع است و زمینی است. وجد، دارای دو جنس؛ احوال و مکاشفات است. و حرکت، آن باشد که سماع شنیده شود و صوفی ساکن و حرکت او از درون باشد. قطبالدین ابومظفر منصوربن اردشیرعبادی سه مقام را این گونه بیان میکند؛ – تواجد؛ – وجد؛ – وجود، و با همان معانی غزالی ذکر میکند با این اضافه که وجود را نهایت سمع و مرتبه انبیاء میخواند. [۵- ص۱۵۴] ابونجیب سهروردی (قرن ششم هـ.) سه مقام سماع را این گونه برشمرده است؛ – شنونده به پروردگار خود؛ – شنونده به دل خود؛ – و شنونده به نفس خود. روزبهان بقلی شیرازی (قرن هفتم هـ.) نیز این گونه بیان میکند؛ «سماع سه قسم است؛ – قسمی عام را، و قسمی خاص را و قسمی خاصالخاص را. عام به طبیعت شنوند و آن را مفلسی است. خاص به دل شنوند و آن طالبی است و خاصالخاص به جان شنوند و آن محبّی است.» (۲۸) [۴۸- ص۲۳۰] بندار بن الحسین به گونهای دیگر اشاره میکند؛ «سماعی به طبع و سماعی به حال و سماعی به حق» و بدین ترتیب گروهی به طبع شنوند و گروهی به حال و گروهی به حق شنوند. [٣٩- ص۶٠٧] علی بن عثمان هجویری در کشفالمحجوب باب مراتبهم فی السماع آورده است؛ «بدان که هر یکی از ایشان [صوفیان] در سماع مرتبتی است و ذوق آن بر مقدار مرتبهٔ ایشان باشد؛ و مثال اهل سماع همچون آفتاب است که بر همه چیزها افتد و هر چیزی را به مقدارمراتب آن چیز از آن ذوق و مشرب باشد. یکی را میسوزد، و یکی را میفروزد، و یکی را مینوازد، و یکی را میگدازد. و این جمله طوایف را گفتم اندر تحقیق آن بر سه مرتبتاند؛ یکی مبتدیان، دیگر متوسّطان سه دیگر کاملان.» [۶۰- ص۵۹۴] ابونصرعبدالله بن علی سراج طوسی در رسالهٔ «اللمع فی التصوف» سماع را بر سه گونه دانسته است؛ – سماع مبتدیان؛ – سماع صدیقان؛ – سماع عارفان. [۴۵- ص۳۱۸]
آنچه از انوار غیبی بر دل صوفی آشکار شود را تجلی خواندهاند. و آن گونه که در «نفایس الفنون فی عرائس العیون» اثر محمد بن محمود آملی (قرن هشتم هـ.) و «نقد النصوص فی شرح الفصوص» اثر جامی آمده است: تجلی سه قسم است؛ – تجلی افعال که آن را محاضره خوانند؛ – تجلی صفات که مکاشفه گویند؛ – تجلی ذات که آن را شهود نامند. (۲۹) [۴۵- ص۲۰/ ۱۸- ص۱۱۶] به نقل ازشرح منازل السائرین، صوفی میبایست از هر آنچه غیر حق است بگسلد تا به خدای بپیوندد و آن را تبتَّل خوانند آن گونه که در کلام حق آمده است؛ «تَبَتَّل اِلَیهِ تَبتیلاً» (مزمل/۸) و آن را سه درجه دانستهاند؛ – انقطاع همه لذات و قطع امید و خوف و رفض مبالات با خلق، در این مقام رجا به رضا بدل میشود؛ – انقطاع نفس و پیدا شدن بارقههای کشفِ حقیقت در قلب؛ – تجرید انقطاع در مقام سابقین که با استقامت در طریق حق به مطلوب میانجامد. [۴۴- صص۶و ۷] در نصالنصوص آمده است که؛ «بدان که سیر بر سه نوع است: الله، فیالله، و بالله. اما سیر الله آن است که منتهی به خدا گردد، و سیر فیالله را نهایت نیست. و سیر بالله مقام تکمیل است که در آن سیر چشم و گوش و دست و پای سالک الله و بالله شود، یعنی بنده در هیچ چیز تصرف نکند مگر به خدای تعالی.» [۴۵- ص۳۷۸]
در نگاره تعداد بیست و سه صوفی مشخص هستند و از آنجا که جامی به تقاضای امیر علیشیر نوایی شرحی به لمعات عراقی به نام اشعه اللمعات نگاشته است لمعه بیست و سوم بیان حال صوفیان این میباشد؛ «عشق آتشی است که چون در دل افتد، هرچه در دل یابد بسوزاند، تا حدی که صورت معشوق را از دل محو کند، مگر مجنون در این سوزش بود.
گفتند: لیلی آمد. گفت: من خودم لیلیام. سر به گریبان فراغت فرو برد. لیلی گفت: سر بردار، که محبوب و مطلوب تواَم. عشق به حکم «احبیت» نخست سر از گریبان عاشقی بر زند، آنگاه به دامن معشوق درآویزد و چون هر دو را به سمت دویی و کثرت موسوم یابد، نخست روی عاشق از معشوق بگرداند و روی معشوق از عاشق، آنگاه لباس دویی از سر هر دو برکشد و هر دو را به رنگ خود یگانگی صرف است برآرد.»
بخش اول بخش دوم بخش سوم
زمین آب آسمان
بدن جان روح
تولد زندگی مرگ
گذشته حال آینده
شریعت طریقت حقیقت
توحید ایمانی توحید علمی توحید الهی
علم الیقین عین الیقین حق الیقین
ذکر بر زبان ذکر در قلب ذکر در کل وجود
مراقبه محاسبه تفکر
عشق صغیر عشق میانه عشق کبیر
شنود به طبیعت شنود به دل شنود به جان
شنونده به نفس شنونده به دل شنونده به پروردگار
ملک ملکوت جبروت
قسم عام قسم خاص قسم خاصالخاص
مبتدیان متوسطان کاملان (منتهیان)
سیربالله سیر فیالله سیرالله
تجلی افعال تجلی صفات تجلی ذات
محاضره مکاشفه مشاهده
فهم وجد حرکت (درونی)
تواجد وجد وجود
مفلسی طالبی محبی
سُکر (تَساکُر) هزَّت تجرید- سکینه
بخش اول نگاره
در این بخش که اولیـن مرتبه سماع میباشد (۳٠) را با نامهای «تواجـد»، «تَساکُر» و «سُکر» خواندهاند. در عوارفالمعارف آمده است؛ تواجد جلب وجد است به ذکر و فکر. تواجد تظاهر صوفی به وجد در مجالس سماع است که آن را صفت ضعیفان و نومریدان و مبتدیان دانستهاند. تساکر «به معنی مستی نمودن از خود بیمستی است. یعنی بدون خـوردن مشـروب مستی نمودن و در اصطلاح صوفیـان با تواجـد قریبالمعـناست و آن متـشبه شدن حـال و وجد و سکــر است».
[۴۴- صص٢١٠، ٢١٣، ٧٢] جامی در نفحاتالانس آورده است؛ «اگر پرسند سکر چیست؟ بگو: ظاهر شدن حالی بر دل که دل نتواند که پوشیده دارد، چیزی را که پوشیدن آن چیز پیش از این حال واجب است.» [١٧- ص۴١۴] برای تواجد و حرکت در سماع سه علامت ذکر کردهاند؛ «غیبت ازخود، و برجستن و بانگ کردن.» و همچنین در کشفالحقایق آمده است؛ «اهل وحدت میگویند که سبب حال که درویشان را در میان سماع و وعظ پیدا آید یک چیز است، و همان است که روح از بیرون روی به اندرون نهد، بدین سبب حواس ظاهر از عمل خود معزول گردند، مانند خواب و وقت باشد که روح چون در اندرون رود یک موضع جمع آید، و بدین سبب اطراف سرد شود مانند غشی» [۴۵- صص٣٣۶ و ٣٣٢]
در نگاره، صوفیان، کلاه و دستار بر سردارند که در اصطلاح تصوف «تاج پوشی» مینامند. تعدادی دستار از سرانداختهاند و یکی از صوفیان بر سر دیگری کلاه و دستار میگذارد، و جملگی سر تراشیدهاند. سر تراشیدن «یکی از شرایط عضویت طالبان در طریقت» بوده است. در تحفةالعرفان آمده است که پس از آنکه مریدی اجازهٔ سر تراشیدن مییافت و خرقه بر او میپوشاندند کلاهی از جنس برد هندوباری بر سر او مینهادند. همچنین آمده است که شیخ شهابالدین سهروردی (مقتول ۵۸۷هـ) به هنگام اجازت ارشاد به نمایندهٔ خود، به او یک مقراض برای سرتراشی نومریدان هدیه میکرد. (٣١) [۴٢- صص۴۵٧و ٣٩٧] در طریقت نقشبندیه کلاه برای دریافت مقامی از تصوف و در جرگهٔ صوفیان درآمدن بوده است. مبارک بخاری اشاره دارد که «با آن کلاه تو را در سلوک راه حق از آن چاره نباشد.» [۴٩- صص٨٩ و٩٣] درباره دستار بر سر کسی گذاشتن در حال سماع احمد جام ژنده پیل میگوید؛ «و اگر کسی را دستار از سر بیفتد چون با جای خود آید باز دستار بر سر نهد. و اگر کس دیگری بر سر وی نهد هم رواست.» شمسالدین ابراهیم ابرقوهی به بیان نمادین آن اشاره دارد؛ «و دستار برداشتن ترک سروری و حبِّ ریاست باشد.»
در این بخش تعداد نُه صوفی در حال سرمستی هستند. عدد نه؛ حاصل ۳×٣ است حاوی همهٔ قدرتها، به معنای رمز کل و بهشت زمینی که با علامت مثلث نشان داده میشود. نمادی از آتش و آب، نرینه و مادینه است. نه عدد تحمل تولد دوباره و آغاز مقامی والاتراست. در فرهنگ عبری نه را نمادعقل مطلق و حقیقت دانستهاند. در فرهنگ فیثاغورسی حد نهایی اعداد، عدد نه است که سایر اعداد در آن موجودند. در یونان و روم باستان نه نشانهای برای ایزدبانوان هنر (Muses) بوده است. [۴٠- ص٣٣] لمعهٔ نوزدهم از لمعات عراقی اشاره به این بخش میباشد و این گونه آمده است؛ «بارگاه سلطنتی اینجا سازد، کارها اینجا پردازد، حل و عقد و بسط و تلوین (٣٢) و تمکین (٣٣) همه اینجا ظاهر گرداند.» هر کدام از واژههای قبض و بسط و تلوین و تمکین به مراتبی ازبخش اول و حالات صوفیان در تصویر اشاره دارند.
ادامه دارد…
پینوشتها:
۲۶) مراقبه، هوشیاری به هنگام ذکر و اعمال عبادی است. آنگونه یکی از نامهای خداوند «الرقیب» و مراقبتکنندهٔ انسان است. (ابراهیم/١ ، نساء/١) محاسبه آن است که امیرالمؤمنین فرمود؛ «حاسبوا انفُسَکُم قَبلَ اَن تُحاسَبوا» که خودشناسی شرط طلب عارفانه است. تفکر، به اندیشه ابوحامد غزالی در احیاءالعلومالدین؛ آغاز و کلید تمامی خیرات است. از آنگونه که وقتی علم در اندرون قلب حاصل آمد، حالت قلب تغییر مییابد. چون حالت قلب تغییر کرد اعمال اندامهای بدن تغییر پیدا میکند و عمل تابع حال، و حال تابع علم، و علم تابع تفکر است. [٣٧- صص٣۵ تا ۴۶] در آثار صوفیان به سه آسمان و زمین در عالم کبیر اشاره شده است؛ – سماوات و ارض خاص در عالم جبروت «تَنزیلاً مِمَّن خَلقَ الاَرضَ وَ السَّمواتِ و العُلی» (طه/۴)؛ – در عالم ملکوت «اَلرَحمنُ عَلَی العَرشِ اُستَوی» (طه/۵)؛ – و در عالم ملک «لَه ما فِی السَمواتِ وَ ما فِی الَرضِ وَ ما بَینَهُما» (طه/۶) [۴۵- ص٣۵٠]
٢٧) اصطلام = تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور کند.
٢۸) ابوالفتـح محمدبن شمسالدیـن مطهـربن احمد جـام (قرن هفتم هـ.) نیز به سه مقام سماع همانـند عبادی مروزی اشاره دارد و میآورد؛ – قسم عام را به نفس شنوند؛ – قسم خاص را به دل شنوند؛ – و قسم احض را به جان شنوند. [۴٨- ص٢٣۴] همچنین در شرح «منازل السائرین» آمده است؛ «نکته سماع حقیقت آگاهی است و آن را سه درجت است: اول سماع عامه که سه چیز است؛ رعایت و پرهیز از هر چه نهی شده است از راه طاعت نه خوف از وعید؛ و اجابت آنچه دربارهاش وعده آمده است از سر جهد و کوشش؛ و رسیدن به مشاهده جمیع آنچه بر او رسد از نعمت و نقمت، و راحت و مشقت و نفع و ضرر. دوم سماع خاصان است که آن نیز سه چیز است؛ مشاهده مقصود در تمام رموز؛ و وقوف بر غایت به تمام احساس؛ و رهایی از لذت در تفرق. سوم سماع خاصالخاصان که سه چیز است؛ سماعی که از کشف حاصل شود و علل را بشوید؛ و ابد را با ازل پیوند دهد؛ و نهایت را به اول باز گرداند. [۴۵- ص٣٢۵]
٢٩) محاضره، در اصطلاح حضور قلب به سبب استیلای ذکر است. هجویری میگوید: «محاضره اندر شواهد آیات باشد، مکاشفه اندر شواهد مشاهدات. علامات محاضره دوام تفکـر است اندر رؤیت آیت، و علامت مکـاشفه دوام تحیر اندر عظمت» خداوند. [٢٨- ص٧٠٠]
نسفی گوید: مکاشفه حصول امری عقلی به ناگاه و به شکل الهام، بدون فکر و طلب، یا از میان رفتن حجاب تا حالات متعلق به آخرت آشکار گردد. [٢٨- ص٧۴٠]
شهود رؤیت حق به حق است. «عزالدین کاشانی گوید: مراد از شهود، حضور است هر چه دل حاضر آن است، شاهد آن است و آن چیز مشهود است. اگر حاضر حق است شاهد اوست. [٢٨- ص۵١۶]
٣٠) در برخی از کتابها آمده است که؛ فرقه نقشبندیه سماع را جایز نمیدانستهاند و روش بهاءالدین نقشبند و عبیدالله احرار بر ترک سماع بوده است. [١٩- صص٧۶، ٨١ و ٨٢] و بدین علت فرقه آنان را خشک و بیروح خواندهاند. [١۵- ص۴٨/ ١- ص۶۵] اما بسیاری از نوشتههای صوفیان نقشبندیه و نقاشی «سماع دراویش» گمان آنان را باطل میکند. به نظر زرینکوب احتمالاً در دورهای محدود نقشبندیه از سماع احتراز میکردهاند. [٢۵- ص٢١٢]
٣١) سر تراشیدن را از بنیادهای مذهبی شمردهاند، «جاحظ» (١۶٠- ٢۵۵ هـ.) سرتراشی را جزو طاعات و عبادات شمرده است که در اعمال حج مسلمانان نیز انجام میدهند. [۴٢- ص٣٩۶]
٣٢) تلوین به معنای گوناگونی و در اصطلاح از حالی به حالی گشتن است. [٢٨- ص٢۵٧]
٣٣) تمکین به معنای احترام و فرمان بردن است و در اصطلاح دوام کشف حقیقت به سبب استقرار قلب در محل قرب. [٢٨- ص٢۵٨]
منابع:
۱- آریا، غلامعلی؛ طریقه چشتیه در هند و پاکستان؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۵.
۲- آل رسول، سوسن؛ عرفان جامی؛ انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۸۳.
۳- ابن جوزی، ابوالفرج؛ تلبیس ابلیس؛ علیرضا ذکاوتی قراگزلو؛ نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۸.
۴- ابوریحان بیرونی؛ فلسفه قدیم هند «ماللهند»؛ اکبر داناسرشت؛ انتشارات امیر کبیر؛ تهران، چاپ سوم، ۱۳۶۳.
۵- اردشیرالعبـادی، قطبالدیـن ابوالمظفرمنصوربن؛ صوفینامه، التصفیه فـی احـوال المتصوفـه؛ مصحـح غلامحسین یوسفـی؛ انتشـارات علمـی؛ تهران؛ ۱۳۶۸.
۶- اسحاقپور، یوسف؛ مینیاتور ایرانی؛ جمشید ارجمند؛ انتشارات فرزان روز؛ تهران، ۱۳۷۹.
۷- الطوسی، احمدبن محمد؛ سماع و فتوت، الهدیة السعدیة فی معان الوجدیه؛ به اهتمام احمد مجاهد، نشر منوچهری، تهران، ۱۳۶۰.
۸- الفاخوری، حنا، و خلیل الجر؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلام، جلد اول؛ عبدالمحمد آیتی؛ انتشارات زمان، تهران، چاپ دوم، ۱۳۵۸.
۹- انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی، شرح جامع مصباحالشریعه و مفتاحالحقیقه، جلد اول؛ انتشارات پیام آزادی، تهران، ۱۳۶۸.
۱۰- برزش آبادی، شیخ شهابالدین امیر عبدالله؛ شرح لُمعات شیخ فخرالدین عراقی؛ به اهتمام احمد قدسی، انتشارات مولی؛ تهران، ۱۳۷۹.
۱۱- بورکهارت، تیتوس؛ درآمدی بر آئین تصوف؛ یعقوب آژند؛ انتشارات مولی، تهران، ۱۳۷۴.
۱۲- بهار (ملک الشعرا)؛ محمد تقی؛ سبکشناسی، جلد دوم؛ انتشارات بدیهه و جامی؛ تهران، چاپ نهم، ۱۳۷۶.
۱۳- بهاری، عبادالله و دیگران؛ کمالالدین بهزاد، مجموعه مقلات همایش بینالمللی؛ انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۳.
۱۴- بینیون، لورنس و دیگران؛ سیر تاریخ نقاشی ایرانی؛ محمد ایرانمنش، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۷.
۱۵- تهرانی، جواد؛ عارف و صوفی چه میگویند؛ انتشارات بعثت، تهران، چاپ هشتم، ۱۳۶۷.
۱۶- جام (ژنده پیل)، احمد؛ انیس التابئین؛ مصحح علی فاضل؛ انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۸.
۱۷- جامی، عبدالرحمن احمد بن؛ نفحات الانس من حضرات القدس؛ مصحح محمود عابدی؛ انتشارات مؤسسه اطلاعات، تهران، ۱۳۷۰.
۱۸ – جامی، عبدالرحمن احمد بن؛ نقد النصوص فی شرح الفصوص؛ مصحح ویلیام چیتیک؛ انتشارات مؤسسه پژوهش حکمت و فلسفه ایران؛ تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۱.
۱۹- حاکمی، اسماعیل؛ سماع در تصوف؛ اتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱.
۲۰- حلبی، علیاصغر؛ شناخت عرفان و عارفان ایرانی؛ انتشارات زوار، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۱.
۲۱- دُزی، راینهارت پیتر ان.؛ فرهنگ البسه مسلمان؛ حسینعلی هروی؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۳.
۲۲- رازی (معروف به دایه)، نجمالدین؛ مرصادالعباد؛ به اهتمام محمد امین ریاحی؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دهم، ۱۳۸۳.
۲۳- رجبی، محمدعلی؛ بهزاد در گلستان؛ انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۲.
۲۴- زرین کوب، عبدالحسین؛ ارزش میراث صوفیه؛ انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۸۲.
۲۵- زرین کوب، عبدالحسین؛ دنبالهٔ جستجوی در تصوف؛ انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۰.
۲۶- ستاری، جلال؛ عشق صوفیانه؛ نشر مرکز، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۲.
۲۷- سجادی، سید جعفر؛ شرح رسائل فارسی سهروردی؛ انتشارات حوزه هنری، تهران، ۱۳۷۶.
۲۸- سجادی، سید جعفر؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۷۰.
۲۹- سجادی، محمدعلی؛ جامهٔ زهد، خرقه و خرقهپوشی؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۹.
۳۰- سوچک، پریسیلا و دیگران؛ نگار نگارگران ویژهنامه همایش بینالمللی کمالالدین بهزاد؛ انتشارات فرهنگستان هنر، تهران؟
۳۱- شوالیه، ژان، و آلن گربران؛ فرهنگ نمادها، جلد سوم؛ سودا به فضایلی، انتشارات جیحون، تهران، ۱۳۸۲.
۳۲- صفا، ذبیح الله؛ تاریخ ادبیات در ایران، جلد چهارم؛ انتشارات فردوسی، تهران، چاپ دهم، ۱۳۷۳.
۳۳- طبیبی، عبدالحکیم؛ تاریخ هرات در عهد تیموریان؛ انتشارات هیرمند، تهران، ۱۳۶۸.
۳۴- عثمانوف، عـارف و دیگران؛ یادنامـه کمـالالدین بهـزاد؛ به اهتمـام عبدالمجیـد محمدرحیم اوف و دیگران، انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۲.
۳۵- عراقی، فخرالدین ابراهیم؛ کلیات و لمعات؛ به کوشش سعید نفیسی؛ انتشارات گلشائی، تهران، ۱۳۶۲.
۳۶- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد؛ تمهیدات؛ مصحح عفیف عُسیران، انتشارات منوچهری، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۷.
۳۷- عیسی ولی، محمد و دیگران؛ میراث تصوف، جلد دوم؛ مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، تهران، ۱۳۸۴.
۳۸- غزالی، ابو حامد محمد؛ کیمیای سعادت، جلد اول؛ به کوشش حسین خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳.
۳۹- قشیری، ابوالقاسم؛ رسالهٔ قشیریه؛ ابوعلی الحسن بن احمد العثمانی، مصحح بدیع الزمان فروزانفر؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۶۷.
۴۰- کوپر، جی. سی؛ فرهنگ مصور نمادهای سنتی؛ ملیحه کرباسیان؛ نشر فرشاد، تهران، ۱۳۷۹.
۴۱- کوربن، هانری؛ تاریخ فلسفه اسلامی؛ جواد طباطبایی؛ انتشارات کویر و انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران، تهران، ۱۳۷۳.
۴۲- کیانی، محسن؛ تاریخ خانقاه در ایران؛ انتشارات طهوری؛ تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
۴۳- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد اول و دوم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۷.
۴۴- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد سوم و چهارم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۸.
۴۵- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد پنجم و ششم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۰.
۴۶- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد هفتم و هشتم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۲.
۴۷- گوهرین، سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف، جلد نهم و دهم؛ انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۳.
۴۸- مایل هروی، نجیب؛ اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن؛ نشر نی، تهران، ۱۳۷۳.
۴۹- مبارک بخاری، صلاح بن؛ انیس الطالبین و عُدّة السالکین؛ به کوشش توفیق سبحانی؛ انتشارات مؤسسه کیهان، تهران، ۱۳۷۱.
۵۰- محمدبن منور؛ اسرارالتوحید، جلد دوم؛ مصحح محمدرضا شفیعی کدکنی؛ انتشارات آگاه، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۱.
۵۱- مدرسی چهاردهی، نورالدین؛ سلسلههای صوفیهٔ ایران؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۲.
۵۲- معین، محمد؛ دوره شش جلدی فرهنگ فارسی؛ انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۷.
۵۳- میر جعفری، حسین؛ تاریخ تیموریان و ترکمانان؛ انتشارات سمت؛ تهران و اصفهان، چاپ سوم، ۱۳۸۱.
۵۴- نصر، سید حسین؛ سه حکیم مسلمان؛ احمد آرام؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۲.
۵۵- نصر، سید حسین و دیگـران؛ هنر و معنویت، مجموعه مقالات در زمینهٔ حکمت هنر؛ انشاءالله رحمتی؛ فرهنگستان هنر، تهران، ۱۳۸۳.
۵۶- نفیسی، سعید؛ سرچشمه تصوف در ایران؛ انتشارات فروغی، تهران، چاپ هشتم، ۱۳۷۱.
۵۷- نوربخش، جواد و دیگران؛ میراث تصوف، جلد اول؛ مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، تهران، ۱۳۸۴.
۵٨- نوشاهی، عارف (گردآورنده و مصحح)؛ احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار؛ انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۰.
۵۹- هال، جیمز؛ فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب؛ رقیه بهزادی، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۰.
۶۰- هجویری، علی بن عثمان؛ کشفالمحجوب؛ مصحح محمود عابدی؛ انتشارات سروش، تهران، ۱۳۸۳.
۶۱- یاحقی، محمدجعفر؛ فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، انتشارات سروش، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵.
۶۲- Bahari، Ebadollah; Bihzad: Master of Persian painting ; I. B. Tauris ; London، New york ;۱۹۹۷
چاپ شده با نام «سماع درویشان در آینه تصوف»: فصلنامه خیال: شماره ۲۱ و ۲۲: فرهنگستان هنر