مرحوم آقا فتحالله قدسی، متخلص به فؤاد، شاعر شهیر کرمانی
شاید اغلب کسانی که با ادبیات فارسی آشنایی داشته باشند با شنیدن نام فؤاد، فقط اشعار و مراثی او در مدح ائمهٔ اطهار (ع) به خاطرشان برسد. اما با اندک مطالعهای در مورد این شخصیت میتوان دریافت که فؤاد تنها شاعر و مدیحهسرا نبوده است، بلکه سالکی که تمام اشعار او بر گرفته از سیر و سلوکش در مسیر عرفانی بوده است، که ذوقی عارفانه و عاشقانه داشته و حتی در ابیاتی که در مدح انبیا و اولیا سروده است، بیشتر به حالات معنوی آن بزرگواران اشاره دارد. نکتهٔ قابل تأملی که در ابیاتش به آن پرداخته، بخشی از کتابش به عنوان «سیر اجمالی فؤاد» میباشد. که در آنجا سیر تکاملی خود را از کودکی تا زمان مرگش بیان نموده و عنوان مینماید که سؤالاتی را از شخصی که گاهی او را با عنوان شیخ عارف یا ولیّ کامل معرفی نموده، مینماید ورپاسخهای آن بزرگوار، برای فؤاد حجت بوده است. برای مثال میفرماید:
شیخ را دیدم بصیری کاملی عالمی در عصر خویش و عاملی
در گه پیری جوانش یافتم زنده چون اهل جنانش یافتم
چون به ظلمت آب حیوان خورده بود زنده بود اما تو گویی مرده بود
عشق و ارادت فؤاد به این پیر روشنضمیر، تا به جایی بود که گاهاً «همچون مولانا در فراق شمس و یعقوب در فرقت یوسف، شروع به نالیدن میکند:
هر دم از مبدأ حکایت میکند از جداییها شکایت میکند
از گلستان تا فتاد اندر قفس دارد این بلبل نواها در نفس
واما نکتهٔ قابل توجهی که در برخی از اشعارش به آن پرداخته چنین میباشد که: روزی از آن عارف کامل در مورد مهدی موعود (عج) سؤال مینماید و پاسخ ایشان چنین است:
آنچه سامره، آن چاه تن است که در او صاحبزمان را مسکن است
بهر حکمت کرده خلاق جهان آب حیوان را در این ظلمت نهان
گر تو خواهی وصل این آب حیات اندر این ظلمت درآ حیران و مات
گر تو را عرفان قائم نیت است معرفت اینجا به نورانیت است
دیدهٔ باطن، ز باطن باز کن وانچه بینی دیده بر وی باز کن
آری فؤاد شاعری بود که تمام معارفش را به اعتراف خود، از محضر پیری روشنضمیر و عارفی کامل دریافته است. پس باید بیشتر اندیشید که تمام کسانی که عشق و علاقهای خالص نسبت به انبیا و اولیا داشتهاند، آن را از محضر مقدس انسان کامل درک نمودهاند.