دکتر محمد محمدی ملایری
اشاره: آنچه در پی میآید، بخش پایانی کتاب منسوب به انوشروان (۵۰۱ـ ۵۷۹م) است که با عنوان «المسائل» در فهرست ابنالندیم آمده است. عنوان کامل این کتاب در الفهرست چنین آمده: «پرسشهایی که پادشاه روم با دست بقراط رومی از انوشروان کرده است». این نوشتار برگرفته از مجموعه بسیار مهم شش جلدی «تاریخ و فرهنگ ایران» (نشر توس) است که در آن شادروان دکتر محمدی ملایری (۱۲۹۰ـ ۱۳۸۱)، به بررسی موضوع انتقال تمدنی از عصر ساسانی به عصر اسلامی میپردازد.
***
*گفتند: چه کوششی آدمی را به کسب نام نیک و کدامیک او را به اصلاح امر معاش و کدامیک او را به ایمنی و آرامش نفس بیشتر یاری میکند؟
گفت: آنچه بیش از همه به کسب نام نیک یاری کند، به داوری کشیدن نفْس و سپس پرهیز از ستم است. و آنچه بیش از همه به آرامش درونی یاری کند، ترک گناهان است و آنچه بیش از همه به اصلاح امر معاش یاری کند، کوشش از روی حق و درستی و ترک بدی و آزمندی است.
*گفتند: چگونه مردمی را خردمند خوانند، و چگونه مردمی را دانا گویند، و چگونه مردمی را زیرک دانند؟
گفت: «خردمند» آن باشد که به آنچه در امر معاد بدان نیاز افتد، بینا باشد و این بینایی خویش را با اراده و عزم به کار بندد و «دانا» آن باشد که آنچه را در امر دنیا بایسته است و از آن چارهای نیست، بداند و «زیرک» کسی است که در روابط خود با مردم، از آنچه از ابواب ملاطفت و مدارا بدان نیازمند گردد، آگاه باشد و آن را با نرمی به کار بندد.
*گفتند: آیا لهو و لعب را وقتی است؟
گفت: اگر هم باشد، وقت آن هنگامی است که آدمی را از اصلاح کار آن جهان و از آنچه در آن بهبود زندگانی این جهان است، بازمدارد.
*گفتند: چه فراغتی گواراتر است؟
گفت: فراغتی که پس از انجام کارهای بزرگ دست دهد.
*گفتند: شادمانی چه کسانی گواراتر است؟
گفت: در این جهان شادمانی کسی که در آنچه خواسته اوست، به دیگری نیازمند نباشد، و شادی کسی که جز پادشاه بندگی دیگری را گردن ننهاده باشد. اما در آن جهان، شادی کسی که کارهای نیکش فراوان باشد.
*گفتند: چه کسی بیشتر از همه از آرامش درون برخوردار است؟
گفت: آن کسی که نه او را به هلاک کسی و نه کسی را به هلاک او شتابی باشد.
*گفتند: کدام یک از دانستههای فرمانروا برای او سودمندتر است؟
گفت: اینکه بداند که وی قادر نیست دهان مردم را از ذکر عیبها و بدیهای خویش ببندد، که چون این بداند دیگر برای بستن دهان مردم به تهدید و درشتی دست نیازد و رضامندی آنان و منصرفساختن ایشان را از ذکر بدیها و عیوب خود جز در اصلاح نفس خویش و اخلاص در کار نیک ساختن اندیشه خود نجوید.
*پرسیدند: میوهٔ خرَد چیست؟
گفت: خرد را میوههای نیک و نژاده بسیار است، لیکن من از آنهایی را که به یاد دارم، برای شما میشمارم: یکی از آنها این است که آدمی بهره خود را به دست آورد؛ بدین گونه که نیت ببندد که هر صاحب نعمتی را پاداش دهد و از این کار به نهایت قدرت رسد؛ و دیگر اینکه خودداری و پرهیز از گناهان را از دست ننهد؛ و دیگر اینکه به روزگار، به هیچ حالی مطمئن نگردد و او را با اهمال در آمادگی خویش امیدوار نسازد؛ و دیگر اینکه گرد بدی نگردد؛ و دیگر اینکه محبت خود را از کسانی که به وی کینه میورزند، دریغ ندارد؛ و دیگر اینکه در کسب منافع بزرگ این جهان از نادانان پیروی نکند و اما از سود آن جهان، نادان را بهرهای نیست؛ و دیگر اینکه به هیچ کاری دست نزند مگر پس از تحقیق و اندیشه و تأمل؛ و دیگر اینکه فراخی زندگی، وی را به کبر و نخوت مبتلا نسازد و تنگدستی هم او را به زبونی و ذلت نکشاند؛ و دیگر اینکه در رفتار خود با دشمن خویش روشی برگزیند که با آن وی را از حکم حاکم بیمی نباشد و با دوست خود نیز آن گونه رفتار کند که با آن به عقوبت حاجت نیفتد؛ و دیگر آنکه هیچ کس را آن اندازه کوچک مشمرد که وی را شایسته فروتنی نداند، و مردم بینوا را از توانگران فروتر ننهد، مگر آنکه توانگر دانشمند و بینوا نادان باشد؛ و دیگر آنکه مردم هرزه و اهل فحشا را گرامی ندارد، هرچند از نزدیکان و توانگران و یا از همگنان و معاشران باشند؛ و دیگر اینکه در آزار دیگران پیشدستی نکند و آزار را با آزار پاداش ندهد: اگر بر دشمنی چیره گردید، از آنچه مقتضای حق و عدل است، تجاوز نکند؛ و دیگر اینکه هوای نفس در برابر عقل وی ناچیز باشد؛ و دیگر اینکه ناتوان را خوار نشمرد و از کوشش در راه خرد و حکمت دریغ ندارد؛ و دیگر اینکه گناهی که در گذشته مرتکب شده و از فرجام بد آن سالم جسته، او را دلیر نسازد تا دوباره به آن برگردد؛ و دیگر اینکه در هیچ حالتی شکیبایی و وقار خود را از دست ندهد و به ستایش ستایشگران که او را به چیزی میستایند که خود میداند در او نیست، شادمان نگردد؛ و دیگر اینکه بر کسی که او را به عیبهایی نکوهش کند که خود میداند که در او هست، کینه نورزد؛ و دیگر اینکه به کاری که در آن بیم پشیمانی میرود، دست نزند و دیگر اینکه زحمت نیکوکاری را بر خود هموار سازد و خویشتن را از هر لذتی که به گناه آمیخته باشد، باز دارد.
*پرسیدند: حقوق رعیت بر پادشاهان و همچنین حقوق پادشاهان بر رعیت چیست؟
گفت: حق رعیت بر پادشاهان این است که پادشاهان با آنها به انصاف رفتار کنند، و داد آنها بدهند و خاطر آنان را آسوده دارند و مرزهای آنان را حراست کنند؛ و حق پادشاه بر رعیت، نصیحت و سپاسگزاری است.
*پرسیدند: شادی و لذت چیست؟
گفت: شادی آن است که با امید آخرت قرین باشد و جز این، لهو و لعب گذرا و راهی به سوی نابودی است.
*پرسیدند: آیا لهوی بدون گناه ممکن است؟
گفت: نه.
*پرسیدند: تکبر کدام است و خویشتنگیری کدام؟
گفت: «خویشتنگیری» گاهی در بعضی حالات ستوده است؛ زیرا کسی که قدر خویشتن بالا گیرد، به امور ناچیز نپردازد و از آن ابا ورزد، ولی «تکبر» در هیچ حال ستوده نیست؛ زیرا شخص متکبر خویشتن را در مرتبهای بالاتر از آنچه هست، میگذارد تا جایی که حتی خود را بالاتر آن میپندارد که سلام زیردستان را پاسخ گوید.
*گفتند: ریا کدام است و خودسازی کدام؟
گفت: «ریا» آن است که شخصی در واقع سیرتی زشت داشته باشد، ولی ظاهر خود را به نیکی و زیبایی بیاراید، و «خودسازی» آن است که نفس خویش را به گونهای جز آنچه هست، نشان دهد.
*گفتند: کدام یک از این دو خصلت زیانبارتر است؟
گفت: در حقیقت خودسازی، ولی در عمل ریا زیانبارتر است.
*پرسیدند: چه چیزی است که آتش خشم را خاموش سازد؟
گفت: به یاد آوردن خشم خدای تعالی را در هنگام نافرمانی بندگان و زشتکاری ایشان، و آنگاه صبر و شکیبایی وی را.
*گفتند: کدامند آن چهار خصلتی که گفتید: نباید درباره آنها هیچ شکی به خود راه داد؟
گفت: فرمان خدایتعالی بردن و ترجیح دادن آخرت بر دنیا، و فرمان پادشاه بردن در آنچه با حق باشد، و در پاداش نیکوکار تردید روا نداشتن، و کار بدکار را به پروردگار واگذاردن.
*گفتند: شنیدهایم که میگویید: «هلاک پادشاهان در دنیا و آخرت در خصلتی است که با آن هیچ حسنهای بالا نمیرود.» میخواهیم این خصلت را بهدرستی بشناسیم.
گفت: آن خصلت، کوچک شمردن اهل علم و فضیلت است.
*گفتند: شنیدهایم که میگویید: «کسی که از ننگ بیزار است، از پنج چیز دوری گزیند.» آن چیزها کدامند؟
گفت: آری، آزمندی است، و زفتی و تنگچشمی است، و کوچک شمردن مردم است، و پیروی از هوای نفس است، و امروز و فردا کردن در انجام وعده است.
*گفتند: شما ننگ را در چه چیز میدانید، و آیا ننگی بدتر از آنچه وصف کردید، هست؟
گفت: آری، گناهان بزرگ.
*گفتند: گناهان بزرگ کدامند؟
گفت: یکی این است که توانگر نعمت از دیگران باز دارد. و بدتر از آن، این است که وعده دهد و به وعدهٔ خویش وفا نکند. و دیگر چیزهایی است که موجب هلاکت گردند؛ همچون اینکه به چیزی که نه از آن توست و نه تو را حقی در آن است، چشم طمع دوزی. و سردستهٔ گناهان بزرگ، خوار گذاردن حدود خداوند تعالی است.
*گفتند: چگونهزندگی شیرینتر و لطیفتر است؟
گفت: زندگی آن کس که با رفاه و کفاف گذرد، نه نادار و نه توانگر باشد.
*گفتند: آدمی چگونه تواند با آرامش خاطر زندگی کند؟
گفت: با طاعت پروردگار روز خود را آغاز کند و با کوشش در طاعت و شوق پرستش وی، آن را به پایان رساند.
*گفتند: آدمی چگونه تواند که در جمیع حالات به یاد خداوند تعالی باشد و از آن غفلت نورزد؟
گفت: این در هنگامی صورت بندد که در جمیع حالات از گناه پرهیزنده و بیمناک باشد.
*و میگفت: زفتی بهتر از تأخیر در وعده است؛ زیرا نومیدی یکباره طمع را میبرد، ولی تأخیر در انجام وعده هرچند سودی بزرگ هم در پی داشته باشد، نور و بخشش را تیره میسازد.
*از او پرسیدند: مرد دنیاطلب را به چه چیز نیاز باشد؟
گفت: به آنکه درِ روزی بر وی گشاده باشد، ولی فرجام بد به دنبال نداشته باشد، و به شادمانی روزگار گذراند، ولی این شادمانی بیگناه به دست آید، و از آسایش برخوردار باشد، ولی آسایشی که از سستی و بیپروایی حاصل نگشته باشد.
*و گفت: مرگ نیکان، آسایش خود آنهاست و مرگ تبهکاران، آسایش جهانیان.
*از او دربارهٔ مردی که برادران از وی بریدهاند و از سبب این کار پرسیدند.
گفت: سبب این کار بیوفایی است، که او بر ذمه خود نسبت به آنان ـ بدان گونه که آنان نسبت به وی شرط برادری به جای آوردهاند ـ حقی نشناخته، و شاید هم علت آن باشد که در برابر لغزش برادران، تحمل وی کم بوده است.
*از او دربارهٔ گناهان و شکرگزاری پرسیدند.
گفت: کسی که بهدرستی خداوند را سپاس گزارد، از گناهان پاک میشود.
*گفتند: چه گناهی بر انسان بزرگتر است؟
گفت: اینکه عیبش بر خودش پوشیده ماند.
*گفتند: چه چیزهایی شایستهترند که فراموش نگردند؟
گفت: نزد خردمندان مرتکب گناهان شدن؛ اما نزد نادانان، کینهجویی و ستمگری در آن.
*گفتند: حسود را چه چیزی بیشتر بر ترک حسد یاری کند؟
گفت: اینکه بداند رشک بردن آزاری است که خود به خویشتن دهد، و او را هیچ حجتی نیست که نعمتی را از جای خود به جای دیگری بگرداند، و با رشک خود جز نفس خویش را نکاهد.
*گفتند: آیا حسود تواند که به محسود زیان رساند؟
گفت: چگونه این کار تواند با اینکه وی به چنین مقصودی نائل نگردد مگر آنکه نخست خود را تباه کند و اگر نعمت محسود هم زائل گردد، باری به او نخواهد رسید.
*گفتند: چه خصلتی است که بیش از هر چیز زینت پادشاهان باشد؟
گفت: خویشتنداری.
*گفتند: از چه چیز؟
گفت: از کارهای ناروا.
*گفتند: پس از آن؟
گفت: آنکه خویشتن را از طمع در آنچه در دست رعیت است، بازدارد.
*گفتند: پس از آن؟
گفت: اینکه به آزمندی شناخته نشود تا بدین صفت منسوب نگردد، و همچنین حرص بر او چیره نگردد که به جهت وقار از او زائل کند.
*گفتند: چه خصلتهایی است که برای پادشاهان مایهٔ ستایش شود، و چه چیزهایی است که برای آنها دوراندیشی آورد، و چه چیزهایی است که برای آنها مایهٔ سرزنش گردد؟
گفت: همه چیزهای ستوده در یک خصلت جمع است و آن این است که: وقتی آهنگ کار نیکی کردند آن را به انجام رسانند. و دوراندیشی نیز در یک خصلت جمع است و آن اینکه در کارهای نیک بنگرند و امور نهانی آنها را هرچه آشکارتر سازند. و کارهای ناپسند نیز همه در یک خصلت جمع است و آن اینکه هر وقت خشمناک بودند، به کاری دست زنند.
*گفتند: آن یک خصلت جامع که زبان بد حاسدان و دشمنان را از پادشاه بگرداند، چیست؟
گفت: آن است که پادشاه به همنشینی دانشمندان و اهل فضل دل بسته باشد و از کارهای نیک آنها پیروی کند.
*گفتند: و آن خصلتی که وی را به باطل و بدیهای آن پیوندد، چیست؟
گفت: همنشینی با مردم بدنام و هرزه و نادان.
*گفتند: نهایت خرد آدمی چیست؟
گفت: این است که دنیا و ارزش آن را در برابر گرانقدری آخرت کوچک شمارند، و به لذات آنکه ایمن از بدفرجامی نیست، فریفته نشوند.
*گفتند: آیا پادشاهان در نفس خود مایه عبرتی دارند که عامهٔ مردم از آن بیبهره باشند؟
گفت: آری، اندیشیدن در زودگذری دولتشان، و کوتاهی زندگیشان، و میل فراوانشان به چیزهایی که مایه وزر و وبال است.
*گفتند: کامجویی و لذتخواهی، از پادشاهان زشتتر است یا از مردم عادی؟
گفت: از پادشاهان؛ زیرا که آنان از کوتاهی دوران کامجویی گذشتگان و کثرت اموری که موجب نامرادی و تیرگی زندگی ایشان گردیده و از گزندهایی که بر نعمتشان وارد شده، آگاهترند.
*گفتند: کدام یک از منشهای نیک آدمی، بیشتر مایهٔ آراستگی وی باشد؟
گفت: خشم فرو خوردن در هنگام خشم، و بخشودن در هنگام توانایی، و بخشش بیآنکه در طلب ثواب باشند، و کوشش برای جهان باقی نه جهان فانی.
*گفتند: از چه کس بیش از همه باید پرهیز کرد؟
گفت: از پادشاه ستمکار و از دشمن توانا و از دوست فریبکار.
*گفتند: چه عیبهایی علاجش دشوارتر است؟
گفت: خودپرستی و ستیهندگی.
*گفتند: چه چیزهایی شایستهٔ پرهیزند؟
گفت: آنچه بهرهٔ آن از هوای نفس بیشتر باشد.
*گفتند: چه چیزهایی کمتر است؟
گفت: دوست نیکخواه و اندرزگر.
منبع: روزنامه اطلاعات