Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس صبح جمعه ۱۳۸۶/۱۱/۱۲(صبر در برابر زحمت، تحمّل سختی، توکّل، اهمیّت دیدار مؤمنین و شرکت در مجالس فقری)

Dr Nour Ali Tabandeh Majzob Alishah1386 5

بسم الله الرحمن الرحیم

 کتاب نابغهٔ علم و عرفان را که شرح حال مرحوم آقای سلطانعلیشاه است و اخیراً نیز چاپ چندم شده حتماً بخوانید، در آن کتاب از قول حاجی نائب الصدر شیرازی – صاحب طرائق الحقایق – آمده است که در خدمت آقای سلطانعلیشاه بودیم که درویشی از راه دور آمد. باید گفت که در آن ایّام امکانات نبود و طی مسیر خیلی سخت بود، مثلاً در سفری که حضرت آقای صالحعلیشاه از بیدخت گناباد به حج مشرّف شدند و برگشتند، یازده ماه طول کشید. یا مثلاً سفر از بیدخت تا مشهد، اگر خیلی تند می‌رفتند یک هفته طول می‌کشید، در هر حال در آنجا می‌خوانیم که درویشی از طرف مغرب یا مرکز ایران برای زیارت آمده بود و در بین راه هم خیلی زحمت دیده بود که قصهٔ آن ناراحتی‌ها را تعریف می‌کرد؛ بعد صاحب طرائق الحقایق می‌گوید: عرض کردم چه خوب است ایشان – منظور حضرت سلطانعلیشاه است – که در بیدخت که یک گوشهٔ دور افتاده‌ای در ایران است، ساکن هستند به تهران بیایند؛ (شاید هم دعای او بود که ما مدتی است تهران هستیم و حال آنکه ما بیدختی هستیم و اهل تهران نیستیم) به هر جهت آقای سلطانعلیشاه این شعر را بلافاصله خواندند:

 می‌توانم آنکه بی‌این انتظار                                         ره دهم بنمایمت راه گذار ۲
 لیک شیرینی و لذات مقر                                            هست بر اندازهٔ رنج سفر ۳

یعنی هرچه در این راه زحمت کشیدی، نتیجهٔ آن را خواهی دید. این مثل عامیانه هم هست که می‌گوید: هر چی پول بدی آش می‌خوری. حالا وضع ما هم همین طور است، هر چه پول دادیم آش می‌خوریم. در زمان فعلی دیگر چنین زحمت‌هایی نیست، جاده‌ها صاف و آسفالت است، حتی پیاده هم خیلی‌ها به سفر می‌روند. تلفن و موبایل هم هست همه این چیز‌ها مهیاست، بنابراین حالا که این زحمت‌ها نیست، خداوند یک زحمتی به دست خود ما ایجاد کرده است؛ ازدحام جمعیت؛ این مورد به دست خود ما – یعنی خود بشر – به وجود آمده است. در یک شهری، مجلس فقری تشکیل نمی‌شد. من گفتم: مجلس برقرار شود و از مشایخ هم آنجا بروند. به مرور عدهٔ فقرا در آنجا بیشتر شد. حالا بعضی از فقرای آنجا می‌گویند: ازدحام جمعیت است، بله وقتی جمعیت فقرا زیاد شد یک زحمت‌هایی اضافه می‌شود و باید آن زحمت‌ها را تحمل کرد، زحمت‌هایی که در قبل از افتتاح مجلس فقری نبود، بالاخره زحمت هست ولی باید صبر کرد تا تمام شود. خود مجلس داشتن و اینکه توصیه به حضور در مجالس فقری شده است و بیان این نکته که تا بشود شب دوشنبه و شب جمعه به مجالس بروید، برای این است که دیدار مؤمنین – حتی صرف دیدن ظاهری مؤمنین – نیز مفید است و اثر دارد. عده‌ای که همدیگر را می‌بینند و می‌شناسند، به خصوص در شهرهای بزرگ که ممکن است در یک هفته همدیگر را نبینند، در شب مجلس یکدیگر را می‌بینند و از هم خبر می‌گیرند. مثلا ً اگر یک نفر نیاید به سراغ او می‌روند که چرا نیامده است؟ اگر گرفتاری داشته باشد، سعی می‌کنند، آن را رفع کنند. از طرفی هم، دیدن اینکه فرد مؤمن دیگری نماز می‌خواند، البته نه اینکه جلوی کسی بخواند، این نماز برای حال ایمانی انسان مفید است و باعث تقویت آن می‌شود و اعتماد او به خداوند بیشتر می‌گردد. این اعتماد را بنده اعتماد به نفس می‌گویم، برای اینکه من هم به عنوان یک بندهٔ خدا، به نفس خود اعتماد می‌کنم. البته معنا یکی است و لغت فرق دارد؛ در هر حال با حضور در مجالس اعتماد آدم درکار‌ها زیاد‌تر می‌شود.

انسان به طور فطری از تنهایی ناراحت می‌شود، چنان که از تاریکی هم دلگیر می‌شود. وقتی روشنی باشد و عده‌ای هم مجتمع باشند در حال انسان خیلی اثر می‌کند و اینکه در جمع گاهی چراغ روشن می‌کنند به همین دلیل است، البته خود نور ایمان و نور مؤمنین برای روشنایی کافی است.‌‌ همان نور دل انسان را روشن می‌کند. این ناراحتی‌هایی را که ایجاد می‌شود، تحمل کنید و از طرفی این مثل را از یاد نبرید که می‌گویند: کسی در چاه افتاده بود و داد می‌زد: کمک کنید، یکی رد شد، گفت: چه می‌خواهی؟ گفت: من را از چاه بیرون بکشید، گفت: خیلی خوب، صبر کن بروم طناب بیاورم تا تو را بالا بکشم. آن فرد گفت: اگر صبر نکنم چه کنم؟ لذا صبر بکنید و البته توکل بر خداوند را هم داشته باشید. اینکه می‌گویم صبر کنید، اگر نکنید، چه می‌شود کرد؟ این‌ها تا حدودی روحیه‌ای است که در همه هست؛ باید هم باشد، طبیعی است؛ و اگر به حد اعتدال باشد طبیعی است و آن این است که آدم، محور و گردش جهان را خود می‌داند. مثلی است که می‌گویند؛ یکی از ملانصرالدین – که به هر جهت ادعای علم و دانش داشت – پرسید که مرکز زمین کجاست؟ او هم گفت: همین جایی است که من ایستاده‌ام. گفت: از کجا این حرف را می‌زنی؟ گفت: کاری ندارد، متر را بردار و محاسبه کن. آن شخص گفت: تعداد ستاره‌های آسمان چندتاست؟ ملانصرالدین گفت: به تعداد همین پشم روی مرکوب من؛ گفت: از کجا می‌دانی؟ گفت: باور نداری بشمر؛ این جواب‌ها به علت این است که انسان همه چیز را بر محور خود می‌سنجد، ما هم همه چیز را بر محور خود می‌گیریم، منتها باید حساب کنیم که یک اعتدالی در آن باشد.

 ما انتظار داریم زندگی در جامعه آرام باشد، ابتدا به خود نگاه می‌کنیم تا متوجه شویم که آیا آرام است یا خیر؟ اگر ناآرام هستیم می‌گوییم: جامعه ناآرام است. این تا اندازه‌ای صحیح است که ما خود را مقیاس قرار دهیم ولی زیاد‌تر از این دیگر صحیح نیست. آیا همهٔ گردش کیهان و جهان و این‌ها برای این است که ما بگردیم؟ آیا آنچه ضروریات ماست در اختیار ما قرار دارد، خداوند گفته است: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأُلْتُمُوه»۴ هر چه خواستید به شما دادم. این بدین معنی نیست که هر چه خواستید – مثلاً یک اتومبیل گران قیمت و یا یک کاخ- به شما می‌دهد، بلکه هر چه اقتضای طبیعت شما بود، به شما داده شده است. اقتضای طبیعت ما فعالیت، کار و تحمل سختی و رفع کردن آن است. حتّی اگر به استراحت برویم. یک هفته یا ده روز استراحت می‌کنیم و از آن خسته می‌شویم. باید بیاید و کار کنید؛ پس طبیعت انسان کار است منتها به اندازهٔ مشخصی؛ یکی همهٔ زمین و زمان را خراب می‌داند؛ می‌گوید دلم می‌خواهد، فلان جا این طور باشد و جای دیگر آن طور؛ ممکن است آنچه می‌گوید صحیح هم باشد ولی فکر کن تا آنچه شدنی است انجام بدهی؛ آنچه نشدنی است به خدا واگذار کن، زیرا مصلحت خداوند است. اگردر کار‌ها، حالت صبر و توکل و فعالیت فکری و غیرفکری را داشته باشیم، آنگاه دیگر مشکلات برای ما حاد نمی‌شود. اِن شاء الله.


۱-صبح جمعه، تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۲ هــ ش.
۲-مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۵۵.
۳- مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۵۷.
۴- «و هر چه از او خواسته‌اید به شما ارزانی داشته است.»، سوره ابراهیم، آیه ۳۴.

 

Tags