نویسنده: علیرضا هاشمینژاد عضو گروه پژوهشی تاریخی و میراث فـرهنگی پژوهشکدهٔ فرهنگ اسلامی و ایران، دانشگاه شهید باهنر کرمان
۱- مقدمه
تاثیر وجوه گوناگون اندیشهٔ عـرفانی در تـاریخ فرهنگ ایران بعد از اسلام بر اهل دقت پوشیده نیست. تا جایی که بهعنوان مثال، در حوزهٔ ادب میتوان گفت کمتر سخنگویی را در زبان فارسی میشناسیم که کلامش فاقد اصطلاحات یا تجربههای عرفانی باشد. حضور انـدیشهی عـرفانی آنـچنان بر وجوه مختلف حوزهی فرهنگ ایـرانی نـفوذ داشـته است که هنر ایرانی را هم، در شکل و محتوا متأثّر ساخته است. از جمله هنرهای ایرانی که به واسطهٔ ماهیت و کارکردش ارتباطی ناگسستنی با فـرهنگ مـکتوب ایـرانی داشته است، خوشنویسی است. تأثیر فرهنگ و اندیشهٔ عـرفانی در تـاریخ تحول خوشنویسی، در شکل و محتوی آن چنان است که میتوانیم شکلگیری مبانی زیباییشناختی خوشنویسی و برخی از تحولات شکلی و ابداعات ساختاری را متاثّر از عـرفان و تـصوف بـدانیم. ماجرای این تأثیر بر میگردد به تعمّق در حروف، فارغ از اعتبار حـرف در کلمه که از سدههای نخستین اسلام آغاز میگردد. هرچند ایجاد ساحت معنوی برای حروف و اعداد سابقهای طولانی دارد، ولی تقریباً از قرن چـهارم اسـت کـه تدوین این ساحت را شاهد هستیم. حروفبه اعتبار حرف بودن صاحب مـعنی مـیشوند و اجزای خط، متّصف به صفاتی. به واسطهٔ این اعتبار، علم الحروف ایجاد میشود که از علوم مورد تـوجه تـصوف قـرارمیگیرد. «و این اندیشه صوفیان اوایل «که هیچ حرفی در زبانی نیست که به پرسـتش خداوند نـمیپردازد»، امـکانات تقریباً نامحدودی برای تفسیر حروف و کشف معانی همواره تازه در آنها، که به نوبهٔ خود بـا وسـایل هـنرمندانه به بیان و تجلی آمد، در اختیار عارفان و شاعران قرار داد» (شیمل، ۱۳۶۸، ص ۱۲۷) و البته بعدها در اختیارخوشنویسان.
و از هـمین دوره اسـت که از بعدی دیگر نیز ارتباطی تنگاتنگ بین عرفان وخوشنویسی ایجاد میشود؛ متأثّر از ایـن ارتـباط شـخصیت خوشنویس تعریف دیگری میپذیرد. به طوری که خوشنویس به سالکی تبدیل میشود که قدم در شـناخت و کـشف و شهود گذاشته است. ابزار این سلوک قلم است و دنیای آن حرف و کلمه و شرط آغـاز آن سـر سـپردن به پیری با اعتقادی راسخ، «و بعد آن که شرف ملازمت استادی کامل دریابد، از صمیم قلب بـه اخـلاص صافی و اعتقاد وافی کمر متابعت و ملازمت و محبت او بر میان جان بندد.» (سـراج شـیرازی، ۱۳۷۶، ص ۱۰۳).
از مـنظری دیگر، تأثیر عرفان و تصوف بر خوشنویسی را در حوزهٔ تاثیر گرایشهای عرفان ایرانی در ایجاد خطوط با هویت ایـرانی و تـبیین مـاهیت خشنویسی مبتنی بر جهانبینی عارفانه، میتوان مهم دانست که در واقع موضوع اصلی ایـن گـفتار نیز میباشد.
در خصوص پیدایی سبکهای ایرانی خوشنویسی (اصطلاحاً خطوط ایرانی) شاید بتوان شور و شیدایی زبان فارسی در بـیان انـدیشهی عرفانی و همچین، تاکید بعضی از نحلههای عرفانی را بر پرهیز از استفاده از خطوطی که کاملاً با هـویت عـربی شناخته میشدند، از دلایل مهم ظهور خطوط تعلیق و نـستعلق و بـعدها شـکسته دانست.
بنابراین، با توجه به پیشفرضهای مـوجود، بـررسی خود را در این حوزه از تاثیر اندیشهٔ عرفانی در چگونگی ایجاد خطوط مزبور که معتقدیم در اثـر انـدیشهی عرفانی به تکامل رسیدند، آغاز مـیکنیم و در ادامـه، چگونگی شـکلگیری مـبانی زیباییشـناختی خوشنویسی را پی میگیریم. البته چون مـعتقدیم تـأثیر عرفان و تصوف در خشنویسی را پی میگیریم. البته چون معتقدیم تأثیر عرفان و تصوف در خوشنویسی ریـشه در تـعمّق در حروف و و ایجاد علم الحروف در قرون اولیهی تـمدن اسلامی دارد، ابتداد دربارهٔ جـایگاه حـروف و ارزش معنایی شکل حروف گفتگو خواهیم کـرد.
۲- سـابقهٔ توجه به حروف و ارزش معنایی آنها
از علوم ویژه در فرهنگ اسلامی میتوان از علم الحروف[۱] یـاد کـرد. «علم الحروف فلسفی و حکمت اعداد کـه از هـمان آغـاز اسلام حضور دارد، در سـنّت، تـأسیس آن به امام جعفر صـادق (ع) نـسبت داده شده و در طی سدهها میتوان اثری از علم الحروف را در نزد عرفای الهی یافت» (کربن، ۱۳۷۷، ص ۴۳۹). بحث پیرامون حـروف مـقطعه و سورههای آغازین قرآن مانند: الف، لام، میم و… کـه مسلمانان آنـان را رمزی بـین خـدا و پیـغمبر میدانستند، از همان ابتدای نـزول قرآن آغاز گردیده است. به گفتهٔ ابن ندیم از نخستین کسانی که به صورت جدّی به ایـن امـر پرداخته است، سهل بن هارون رئیس بـیت الحـکمه، مـعروف بـه ابـن راهبون کاتب است. او مـیگوید: «عـدد حروف عربی بیست و هشت و به شمارهٔ عدد منازل قمراست و هر کلمه با حروف زایدی که بـه آن مـیپیوندد، بـیش از هفت حرف نیست و مطابق با عدد نـجوم هـفتگانه اسـت (تـعداد سـیّارات) و حـروف زاید دوازده حرف مطابق با بروج داوزدهگانه است و…» (ابن ندیم، ۱۳۸۱، ص ۱۶) ارتباط خط و صورت خط با معنا و علوم مختلف در ایران قدیم نیز سابقه داشته است، چنانکه سعی میشده است بـرای منظورهای گوناگون از خطوط متفاوت استفاده شود. «ابن مقفع گوید: ایرانیان را هفت گونه خط است که یکی از آنها به نوشتن دین اختصاص داشت… خط دیگری نیز دارند که به آن «ویش دبیره» میگویند و سـیصد و شـصت و پنج حرف دارد و با آن (فراست) آثار قیافه و زجر (تفأل و مانند آن) و شرشر آب و طنین گوش و اشارات چشم و چشمک زدن و ایماء و اشاره و امثال آن را مینویسند… (همان، ۲۲) به عبارت دیگر، ایرانیان از جمله فرهنگهایی هستند کـه از دیـرباز شکل را در بیان محتوا دخیل میدانستهاند.
در فرهنگ اسلامی از اولین کسانی که از حروف دلالتهای عددی بیرون آورد، کندی بود (همان، ۱۶). هر چند در منابعی هم منشأ علمی را «کـه بـا ارزش عددی حروف الفبای عربی سـر و کار داشـته است، به حضرت علی (ع) باز میگرداند» (آرام، ۱۳۶۶، ص ۲۱۴). در هر صورت، از همان قرنهای ابتدایی تمدّن اسلامی «حروف به مثابه یک منبع معرفت جلوه میکند… و پیش از آن کـه قـرن چهارم فرا رسد، اندیشهٔ بـازی بـا حروف در همهٔ اشکال معرفت بشری داخل شده بود و به فراخور در میان شیعه، اهل تصوف و حتی فلاسفه به آن پرداخته شد. ابن سینا و غزالی از فیلسوفان و عرفایی بودند که به آن پرداختند. «پس از غزالی بازی بـا حـروف از نو وارد تصوف شد» (الشیبی، ۱۳۷۴، ص ۱۸۴) تا اینکه میرسیم به قرن هفتم و رواج افکار ابن عربی (۵۶۰-۶۳۸ ق).
او از بزرگترین اندیشمندان حوزهٔ عرفان است که در میان آثارش «در حدود بیست اثر مربوط به علوم غریبه چون الجفر الجـامع، کـتاب اسرار حـروف و کتاب الرقم نام برده میشود (ابن عربی، ۱۳۸۵، ص ۴۴). «ابن عربی علم الحروف را علم الاولیا میخواند و میگوید فرشتگاه روحانی در عالم ارواح به نامهای این بیست و هفت حرف الفبای عربی خوانده میشوند…» (هـمان، ۴۶). رشـد افـکار متکی به ارزش حروف در پیروان اهل تصوف گسترش پیدا میکند تا جایی که در قرن هشتم منجر به پیدایش فـرقههایی گـردید که «معانی حروف و ارتباط آنها با ذات حق» (زرین کوب، ۱۳۶۶، ص ۵۵) از پایههای اصلی اندیشهٔ آنـها قـرار گـرفت. فرقههای حروفیه و نقطویه از این جملهاند. این فرقهها که البته از پرماجراترین فرقههای متأثراز اندیشهی عرفانی در سدههای مـیانه در ایران هستند «مستقیماً از محیطهای شیعی و صوفی برخاستند» (نصر، ۱۳۸۴، ۱۸۰) و بعد از مدتی به افراط گـراییدند. پیرامون گرایش واقعی این فـرقهها اقـوال گوناگونی نقل گردیده است تا جایی که برخی ازمحققان معتقدند «که اغلب نهضتهای انقلابی و الحادی این دوران در لفافهای از الفاظ مذهبی و اصطلاحات صوفیانه تجلی کرده است.» (میر فطروس، ۲۵۳۶، ص۲۹) که البته این نظر قـدری افراطی جلوه میکند.
نکتهٔ بسیار حایز اهمیت در خصوص عرفان، تحول بزرگی است که در آغازقرن هفتم با ظهور ابن عربی در عرفان به وجود میآید تا جایی که اکثر جریانات عرفانی بعد از قرن هـفتم، شـیعه یا سنی، متأثر از مکتب ابن عربی بودهاند. و بننظر میرسد که حضور این فرقهها در شکلگیری مبانی زیباییشناسی خوشنویسی ایرانی و ابداع شیوههای خوشنویسی ایرانی ویژهٔ زبان فارسی، از جمله خط نستعلیق مؤثر بوده است.
۳- نـسبت عـرفان و صوفیگری با خوشنویسی ایرانی
۱-۳- تأثیر در پیدایش خطوط ایرانی
در سطرهای پیشین ماجرای ارتباط تصوف با شکل حروف بهعنوان منبعی ازمعرفت به اختصار بیان گردید. اما به نظر میرسد بـا تـوجه به جایگاه این ماجرا در سیر تحول افکار صوفیانه، به خصوص گرایشهای خاص قرنهای مورد بررسی، اهل تصوف نباید نسبت به تحول شکلی و ماهوی خوشنویسی نیز بیتفاوت بوده باشند. این فـرضیهای اسـت کـه بر پایه آن سعی میکنیم بـحث نـسبت عـرفان و صوفیگری باخوشنویسی ایرانی را پی بگیریم.
بعد از حملهٔ مغول و سرکوب ملیت و هویت ایرانی، تصوف برآمده از دوران پر التهاب مغول با گرایش به شیعه و مـلیت ایـرانی شـکل گرفت. هرچند که تصوف و تشیع پیوندهای ماهوی و تـاریخیای نـیز پیش از این ماجرا داشتند، تا جایی که «میتوان گفت باطنیگرایی اسلامی یا عرفان به صورت تصوف در میان اهل سـنّت تـبلور یافت، در حـالی که بر کل ساختار تشیع، به طور خاص در دورههای نـخستین آن جلوه کرد» (نصر، ۱۳۸۴، ص ۱۶۴)، اما شکلگیری تصوف با ماهیت جدید- که نمونهٔ بارز آن را میتوان فرقهٔ حروفیه دانست- در تقویت روح ایرانی و بـهویژه در هـنر ایـن دوران تأثیرگذار است.
حروفیه، به سعی فضلاللّه آبادی شیعهمذهب تـأسیس مـیشود. ارتباط فرقهای که او بانی تأسیسش میشود با حروف، و نهایتاً خط از آنجا آغاز میگردد که بر پایهٔ اعتقاد حـروفیه «اسـاس شـناخت خدا عبارت است از لفظ، زیرا خدا محسوس نیست و ارتباط از راه لفظ انجام میپذیرد.» (الشـیبی، ۱۳۷۴، ص ۲۰۰)، امـا نکتهٔ حـائز اهمیت این است که فضلاللّه در این طریقهی شناخت، اندیشهٔ ایرانی را نیز دخیل میکند و زبـان فـارسی و حـروف فارسی را که تا آن زمان در اندیشههای مشابه نادیده انگاشته میشدند، به بازی میگیرد. «به عقیدهی او تـعبیر مـعانی با حروف و اصوات در دو قالب ریخته میشود: یکی قالب عربی که قرآن بدان زبـان نـازل شـده و دارای ۲۸ حروف است، و دوم قالب فارسی که دارای ۳۲ حرف است و همهی حروف از روزگار آدم تاکنون را در بر میگیرد.
ارتباط عـربی و فـارسی بر پایهی حرف بیست و نهم عربی، لام الف است که در ماهیت خود شامل چهار حرف فارسی افـزون بـر عـربی- پ، چ، ژ، گ- میشود و بدینگونه لغت فارسی، مفسر لغت عربی و فضلاللّه تأویلگر قرآن میباشد» (همان، ص ۲۰۰). «او فیض هستی را کـه از ذات خـالق سرچشمه میگیرد، به نطق یا «کلام» و سریان آنها را در موجودات به حرف تـعبیر نـمود و هـریک از سی و دو حرف الفبای فارسی را جلوهای از جلوات وجود شمرده و اجتماع یا ترکیب هرچند تا از آنها را مـنشأ تـرکیبات صورت و هـیولی و پیدایی وجود جسمانی اشیاء دانسته است.» (صفا، ۱۳۶۶، جلد ۴، ص ۶۲). فضلاللّه با ارائهٔ ایـن نـظرات فصل نویی در ماجرای بازی با حروف آغاز میکند و در این رابطه هویت جدیدی به زبان فارسی میدهد و شـاید انـگیزهٔ ایجاد تغییر در شکل حروف و ایجاد خطی خاص برای زبان فارسی که بعدها در نـوشتههای حروفیه نـیز بر آن تأکید شده است، از همین جا شـروع شـده اسـت. از گفتههای محمود پسیخانی، (متوفی ۸۳۱ ق) از پیروان فضلاللّه، در کتاب تـناسخ اسـت که «باید که هرچه نویسند، به خط عجمی نویسند که تعلیق محمود اسـت، بـل باید امناء را جز همین خط مـذکور بـه دیگر خـطوط قـلم رانـدن و کتابت کردن قطعاً عادت نباشد…» (ذکـاوتی، ۱۳۸۳، ص ۲۰۷). احـتمالاً در اثر قوّت همین اندیشه است که در اوایل قرن نهم در ارتباط فارسینویسی بـا خـطی ویژه، در تحفه المحبین میخوانیم «در اینجا (هـندوستان)… بیشتر فارسیات به ایـن خـط نوشته میشود…» (سراج، ۱۳۷۶، ص ۹۴) که نـشانگر گـرایش به نوشتن متون فارسی با خطی خاص میباشد.
دقت در شرح احوال مؤسس سـلسلهٔ حـروفیه و ارتباط برخی از ماجراهای زندگی او با مـاجرای تـحولات خـوشنویسی آن دوران، از جمله پیدایش خـط نـستعلیق، در نیمهٔ دوم قرن هشتم، احـتمال تـأثیر مستقیم این فرقه را در این تحولات بزرگ قدرت میبخشد. در شرح زندگی فضلاللّه میخوانیم که «مدتی را در شـهرهای مختلف بـه تبلیغ عقاید خود پرداخت و «اواخر عـمر او بـیشتر در آذربایجان خـاصه در تـبریز و شـروان و باکو گذشت» (صفا، ۱۳۶۶، جـلد ۴، ص ۶۲). در «تبریز سلطان اویس جالایری به او توجه کرد و وی نیز به نشان علاقه، یک کلاه درویشی بـه وی هـدیه کرد.» (زرین کوب، ۱۳۶۶، ص ۵۵) با توجه بـه اهـمیت دورهٔ جـلایریان در خـوشنویسی و نـقاشی ایران و تأثیر ایـن دربـار در پیدایش خط نستعلیق، نمیتوان حضور پررنگ افکار حروفی را در این جریان هنری نادیده گرفت. زیرا موجودیت این فـرقه بـه «اعـتقاد براون و گوبینو یکی از تجلیات روح ایرانی» (الشیبی، ۱۳۷۴، ص ۲۱۴) بـه شـماره مـیرود. فـضلاللّه از سـلسلهٔ دیـنآوران آریایی است که تعصّب شدید ایرانی داشتند. وی حتی کتاب دینیاش، جاودان، را به لهجهی قدیم گرگان نوشته است و پیروانش از ناشران ادبیات فارسی در عراق، آناتولی و سوریه و بالکان بودهاند و عجیب نیست کـه محمود پسیخانی شاگرد فضلاللّه و رئیس نقطویه- که ادامه دهندهٔ راه حروفیه بودند- خود را «موعود عجم» مینامیده است.
با توجه به ارتباط خوشنویسان با صوفیان در آن دوره، تا جایی که «صوفیمنشی تقریباً بـخش جـداییناپذیر زندگانی خوشنویسان به نظر میآید» (شیمل، ۱۳۶۸، ص ۸۳) «احتمال دارد در محافل متأثر از اندیشهٔ باطنی جوامع آن روزگار بهویژه تبریز دربارهی پدیدهی نگارش به تأمل میپرداختند» (ریشا، ۱۳۸۳، ص ۶۱) و با وجود زمینهٔ مساعد در دوری از فرهنگ بیگانه، اندیشهٔ صـوفیگری شـیعی و متمایل به ملیگرایی ایرانی، ابداع خطی جدید را تبلیغ کرده است. از شواهد این نظر جایگاه حضرت علی (ع) مقتدای عارفان و اهل تصوف شیعی، در ارتباط بـا پیدایش خـوشنویسی است که در اکثر رسالات و اظـهارات خـوشنویسان این عصر و بعد از آن هویداست. چنانکه واضع خط نستعلیق هم به گفتهٔ خود با در خواب دیدن حضرت علی (ع) به سمت تکامل یا ابداع خط هدایت مـیشود. هـمزمانی این حضور، میرعلی تـبریزی و فـضلاللّه استرآبادی (نعیمی) در تبریز و در دربار آل جلایر احتمال تأثیر عامدانهی فرقهٔ حروفیه را در پیدایش خطی متأثر از روح ایرانی مانند خط نستعلیق قوت میبخشد.
از جمله دلایل دیگری که ارتباط معنادار حرفیه با تاریخ تحول خـوشنویسی ایرانی را قـوت میبخشد، حضور برخی از خوشنویسان بزرگ از جمله مولانا معروف بغدادی در بطن ماجراهای حروفیه است که اتفاقاً یکی از قدیمیترین آثار به خط نستعلیق به نام او ثبت شده است. این اثر «مجموعهٔ بزرگی از اشعار اسـت کـه در کتابخانهٔ سـلطنتی است» (فضائلی، ۱۳۶۲، ص ۳۲۸) و «متن آن را به قلم کتابت خفی متوسط و عنوانها را به قلم رقاع کتابت خوش نوشته است… این نـسخه از قدیمیترین نمونههای خط نستعلیق و شاید قدیمیترین مجموعهٔ مدوّن این خط باشد.» (بـیانی، ۱۳۶۳، جـلد ۳، ص ۹۱۵) مـولانا معروف «خود خوشنویسی نامی و دارای فضل و کمال بود که سابقاً در دربار سلطان احمد جلایر[۲] در بغداد میزیسته وپس از آن بـه خدمت میرزا اسکندر در شیراز[۳] در آمده و بعدها شاهرخ او را از شیراز به هرات آورد.» (بروان، ۲۵۳۷، ص ۵۰۹).
بعد از کشتن فـضلاللّه در دورهی تـیمور، یکی از مریدان او به نام احمد لر «به بهانهٔ تقدیم عریضه به شاهرخ… کاردی به شکم او نواخت» (هـمان، ص ۵۰۹). در این ماجرا (۸۳۰ ق) پای خوشنویس بیرگی همچون مولانا معروف و سید قاسم الانوار تبریزی به میان آمـد. سید قاسم از هرات تـبعید شـد و مولانا معروف به بند کشیده شد و بعد از آن که چند بار وی را به پای چوبهٔ دار بردند عاقبت به زندان افکندند (صفا، ص ۶۳) و پس از چندی در زندان درگذشت.
۲-۳- تأثیر در تبیین مبانی زیباییشناختی
از احتمال تأثیر حروفیه بر پیدایش خـط نستعلیق که بگذریم، تأثیر اندیشههای این فرقه در زیباییشناسی خوشنویسی را نیز نمیتوان از نظر دور داشت.
حروفیه و نقطویه چهرهٔ انسان را امالکتاب مینامیدند و انسانستایی تفکر اساسی نقطویه است، بر همین اساس حروف را به چهرهی انسان تـشبیه مـیکردند. (ذکاوتی، ۱۳۸۳، ص ۱۲۴). این نوع تفکر، نوعی تفکر باطنی است «که در قوهی تخیل و ابداع و تکامل فرمهای هندسی خطوط با الهام از عناصر مرجع مؤثر بوده است که در این موضع خاص بایستی به پیوند میان بـررسی رمـوز خطوط چهرهی انسان و اعجابانگیزترین خطوط خوشنویسی توجه داشت که دریایی بیکران برای پدیدارشناسی صور تمثیلی به شمار میرود» (کربن، ۱۳۷۷، ۲۴۰). اینگونه تشبیهات تا امروز نیز ادامه یافته، هرچند نشانهی گـرایشی عـقیدتی نیست، اما در تعلیم حروف گاهی به کار میرود. «به یاد بیاوریم که برخی اصطلاحات فنی خوشنویسی به شباهت میان موجودات انسانی و حروف اشارت دارد، تحدیق (چون مردمک چشم گرد کردن) اصطلاحی است کـه در مـورد درسـت نوشتن حلقههای بعضی حروف گرد بـه کـار مـیرود…» (شیمل، ۱۳۶۸، ص ۱۵۵). در همین ارتباط تأثیر فرقههای نقشبندیه، بکتاشیه و… در تحول خوشنویسی مهم است که مجالی دیگر میطلبد.
البته باید توجه داشت که تبیین مـبانی نـظری خـوشنویسی از مدتها پیش از حروفیه آغز گردیده است. تأثیر درونـیات انـسان در هنر به اعتبار اینکه انسان خلفیه اللّه است و میتواند دست به ابداع و خلق بزند، البته با کسب ویژگیهایی، بعدها درقـالب دو اصـل صـفا و شأن از مبانی زیباییشناختی خوشنویسی قلمداد گردید.
نقطهای در الف هویدا شـد الفی در حروف پیدا شد
سه نقطه جمع شد الف گردید ذات و فعل و صفات یکجا شد
(شاه نعمتاللّه ولی)
در رسالهٔ عبداللّه صـیرفی مـیخوانیم «چـون درون از کدورت خالی بود، خط نیکو آید.» (مایل هروی، ۱۳۷۲، ص ۲۲). این توصیه که بـعدها در رسـالهٔ بابا شاه اصفهانی در قالب اصل یازدهم، یعنی «صفا» جلوهگر میشود (مایل هروی، ۱۳۷۲، ص ۱۴۷)، در واقع بر گرفته از صفت آیـنگی درون انـسان اسـت که ابن عربی در فصوص الحکم به آن میپردازد.
صفا در خوشنویسی مرحلهٔ آمادگی بـرای تـحصیل مـرحلهٔ پایانی یا شأن است. «و اقتضای حکم الهی چنان است که هر محلی که صاف و هـموارنـد [آن محل] روحی الهـی را پذیرا گردد و از این معنی تعبیر کرده است به دمیدن در آنکه عبارت است از حصول استعداد در آن صـورت هـموار شده برای پذیرایی فیض تجلی الهی…» (ابن عربی، ۱۳۸۵، ص ۱۵۵).
داند آن کس که آشنای دل است کـه صـفای خـط از صفای دل است
(صراط السطور، سلطان علی مشهدی)
صفا زمینهی الهام الهی را فراهم میکند. بـنا بـر اعتقاد صوفیه ما ملهم از خداوند هستیم (راوندی، ۱۹۹۷، ص ۳۱۱) و خداوند چون به هر لحظه صد لون مـینماید، مـنبع لایزال الهـام است به قدر استعداد آدمی «کل یوم هو فی شأن (سورهٔ رحمن، آیهی۲۹) و اگر صـد هـزار تجلی کند، هرگز یکی به یکی نماند…» (مولوی، ۱۳۶۹، ص ۱۱۳). از شأن به تعیّن اول یـاد کـردهاند. در یـکی از رسالات مهم قرن هشتم، «الرساله القدسیه فی اسرار النقطه الحسیه»، امیر سید علی همدانی که خـود نـیز از عـارفان و صاحبان فضل بوده است، علاوه بر اینکه متن مهمی است در تکامل عـلم الحـروف، در توصیف یکی از اجزای خط، یعنی نقطه، در تبیین مفهوم شأن و تعیّن اول که از آن میتوان به ابداع و خلاقیت و ظـهور فـردیت در خوشنویسی تعبیر کرد، به صورت مستوفی سخن میرود.
«نقطه در عالم نگارش عبارت (نـماینده و تـعبیر) است از سرّ هویت غیبی مطلق و آن هیئتی جـمعی واحـدی اسـت که به مراتب مخارج حروف نگارش و درجـات شکلهای آنـها و صورت حسی آن حروف احاطه داشته و همگان را فراگیر بوده، و داخل در خصوصیات آنها، و پوشیده بـه صـور و اعیان آن حروف میباشد، و نسبت صورت آن نـقطه بـه درجات و مـراتب حـروف و کـلمات، نسبت تعیّن اول- از تعیّن یافته- به مراتب اعـیان و حـقایق موجودات میباشد؛ و… و اول تعیّن آن (نقطه) اشاره است به اوایل تجلیات ایجادی، در امتدادات نـفس رحـمانی، برای آشکار کردن حقایق وجودی در بروزهای ظـهور و اظهار» (همدانی، ۱۳۷۶، ص ۷). شأن در اصـطلاح صوفیه «صـور عالم است در تعیّن اول» زیرا «بـدان کـه ذات احدیت به اعتبار حب ظهورو اظهار، مقتضی تعیّن اول شد که برزخ جامع اسـت مـیان احکام واجب و امکان و محیط طـرفین اسـت. و آن تـعیّن اول را «قلم اعلا» و «روح اعـظم» و «عـقل کل» و «ام الکتاب» و «ورح محمدی» مـینامند. و حـقیقت انسانی عبارت از این مرتبه است. و میان این حقیقت و حضرت الوهیت هیچ واسطه نیست و هـرچه در حـضرت الوهیّت است، همه در نسخهی جامعهٔ این حـقیقت مـسطور و مرقوم اسـت؛ بـلکه بـسیاری ازمحققان، مرتبهٔ الهیّت را بـه عینه مرتبهٔ عقل اوّل که حقیقت انسانی است، دانستهاند و هیچ فرق بینهما نکردهاند. و از آن جهت که تـعیّن اول، حـی است و حیات موجودات به واسطهی اوست، مـسما بـه «روح اعـظم» اسـت؛ و از آن سـبب که واسطهی صدور مـوجودات اسـت و به وسیلهٔ او مکتوب در کتاب مسطور که مراد عالم است، گشتهاند، مسما «به قلم» است «(لاهیجی، ۱۳۸۱، ص ۱۶۶). بـه قـولی دیـگر، «یعنی حقیقت صرف وجود من دون اعتبار تجرید و تـخلیط. و ایـن حـقیقت نـه کـثرت دارد نـه ترکیب و… که از او به مرتبهٔ احدیت و غیب اول و تعیّن اول تعبیر نمودهاند.» (آشتیانی، ۱۳۷۶، ص ۲۰۰). و در همهٔ آنچه که آمد، رابطهٔ آگاهانهای است که واضع اصل دوازدهم میان اصطلاح شأن در جایگاه اصطلاحی خاص در ادبیات صـوفیه، و باطن این اصطلاح و نسبت آن با ذات احدیت و عقل اول و با قلم و کتابت و لوح و غایت همه که همانا حقیقت محمدی و عالم هستی است، برقرار میکند. چون دربارهی صفا و شأن پیش از این توضیح دادهام، از تـکرار پرهـیز میکنم. [۴]
نتیجه
در اثر توجه به حروف، به اعتبار منبع معرفت در میان اهل عرفان و تصوف، به خصوص از ابتدای قرن هفتم، کمکم شکل حروف نیز مورد توجه قرار گرفت. با ظهور فـرقههای صـوفیمسلک با گرایشهای ملیتپرستی و مبارزه با عناصر*ضدایرانی بعد از حملهٔ مغول به ایران، مانند حروفیه و… و توجه ویژه به زبان و خط فارسی در نزد فـرقههای مـزبور تلاش در ایجاد خطی ویژهٔ زبـان فـارسی، در جریان تکامل شیوههای خوشنویسی در دستور کار قرار گرفت که احتمالاً پیدایش خط نستعلیق نیز میتواند از پیآمدهای همین ماجرا باشد. همچنین، از ابتدای قرن هفتم با ظهور عرفایی هـمچون ابـن عربی و تأثیرگذاری بر جـریانات عـرفانی اعم از شیعه و سنی، و همچنین وجود گرایشات عرفانی در میان قاطبهی اهل فرهنگ، از جمله خوشنویسان، مبانی نظری عرفان در شکلگیری مبانی نظری خوشنویسی نیز مؤثر میشود و در رسالات خوشنویسی در تبیین ماهیت خوشنویسی و ارزشگذاری نهایی آثار، بهعنوان تجلی درک مـعرفت الهی از سوی انسان سالک، بهعنوان اصول صفا و شأن نمود مییابد.
یادداشتها
(۱). دربارهٔ ارتباط خوشنویسی و عرفان و علم الحروف، محقق ارجمد خانم شیمل در کتاب «خوشنویسی و فرهنگ اسلامی» پژوهش ارزشمندی را ارائه میدهند که کلیات ارتباط ایـن مـفاهیم با خـوشنویسی را روشن میکند. (شیمل، ۱۳۶۸، صص۱۶۰-۱۲۴).
(۲). وی پادشاهی هنرمند و هنر پرور و خوشطبع بود و اشعار عربی و فارسی نیکو میگفتی و در انواع هـنر چون تصویر و تذهیب و قواسی و سهامی و خاتمبندی و غیرذلک استاد بودی و شش قـلم خـط نـوشتی (دولتشاه، ۱۳۶۶، ص ۲۲۹).
(۳). در کتاب گلستان هنر آمده است که مولانا معروف «از سلطان احمد جلایر در بغداد روگردان شده و به اصـفهان پیـش میرزا اسکندر بن عمر شیخ به امیر تیمور گورکانی آمد» (منشی قمی، ۱۳۶۶، ص ۲۶)، اما بـه اعـتقاد بـازیل گری معروف بغدادی رئیس کتابخانه اسکندر در شیراز بوده است. (گری، پژوهش دانشگاه کمبریج، ۱۳۷۹، ص ۳۸۹).
(۴). در همین رابطه نگاه کـنید: هاشمینژاد، علیرضا، ۱۳۸۵ «مبانی عرفانی «صفا» و «شأن» در رسالهٔ آداب المشق»، گلستان هنر، شمارهٔ ۵، فـرهنگستان هنر.
کتابنامه
۱. آرام، احمد، (۱۳۶۶)، عـلم در اسـلام، انتشارات سروش، تهران.
۲. آشتیانی، سید جلال الدین، (۱۳۷۶)، هستی از نظر فلسفه و عرفان، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه عملیه قم، قم.
۳. ابن عربی، محمد بن علی، (۱۳۸۵)، فصوص الحکم، ترجمه، توضیح و تحلیل محمد علی موحد و…، نشر کـارنامه، تهران.
۴. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، (۱۳۸۱)، الفهرست، ترجمهی محمد رضا تجدد، انتشارات اساطیر، تهران.
۵. برون، ادوارد، (۲۵۳۷)، تاریخ ادبی ایران (جلد سوم) از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علیاصغر حکمت، انتشارات امیر کـبیر، تـهران.
۶. بیانی، مهدی، (۱۳۶۳)، احوال و آثار خوشنویسان، انتشارات علمی، تهران.
۷. ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، (۱۲۸۳)، جنبش نقطویه، نشر ادیان، قم.
۸. راوندی، مرتضی، (۱۹۹۷)، تاریخ اجتماعی ایران (جلد ۹)، انتشارات آرش، استکهلم.
۹. ریشار، فرانسیس، (۱۳۸۳)، جلوههای هنر پارسی، تـرجمه ع. روح بـخشیان، سازمان چاپ و انتشارات وزارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران.
۱۰. زرین کوب، عبدالحسین، (۱۳۶۶)، دنباله جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران.
۱۱. سراج شیرازی، یعقوب بن حسن، (۱۳۷۶)، تحفه المحبین (در آیین خوشنویسی و لطایف مـعنوی آن (تـالیف سال ۸۵۸ ه. ق، به اشراف محمدتقی دانشپژوه و به کوشش کرامت رعنا حسینی و ایرج افشار، نشر نقطه و دفتر میراث مکتوب، تهران.
۱۲. سمرقندی، دولتشاه، (۱۳۶۶)، تذکره الشعراء، به همّت محمد رمضانی، انتشارات پدیده (خاور).
۱۳. شـریف، مـیان مـحمد، (۱۳۶۵)، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه زیـر نـظر نـصراللّه پورجوادی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.
۱۴. الشیبی، کامل مصطفی، (۱۳۷۴)، تشیع و تصوف تا آغاز قرن دوازدهم هجری، ترجمهٔ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، انتشارات امـیر کـبیر، تـهران.
۱۵. شیمل، آن ماری، (۱۳۶۸)، خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، ترجمهٔ دکتر اسـداللّه آزاد، آستان قدس رضوی، مشهد.
۱۶. صفا، ذبیح اللّه، (۱۳۶۶)، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات فردوس، تهران.
۱۷. فضائلی، حبیب اللّه، (۱۳۶۲)، اطلس خط (تحقیق در خطوط اسـلامی)، انـتشارات مـشعل، اصفهان.
۱۸. کربن، هانری، (۱۳۷۷)، تاریخ فلسفهٔ اسلامی، ترجمهٔ جواد طباطبایی، انـتشارات کویر و انجمن ایرانشناسی فرانسه، تهران.
۱۹.گری، بازیل (پژوهش دانشگاه کمبریج)، (۱۳۷۹)، تاریخ ایران دورهی تیموریان، ترجمهی یعقوب آژند، نشر جـامی، تـهران.
۲۰. لاهـیجی، شمسالدین محمد، (۱۳۸۱)، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، مقدمه، تصحیح و تـعلیقات، مـحمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، انتشارات زوّار، تهران.
۲۱. مایل هروی، نجیب، (۱۳۷۲)، کتاب آرایی در تمدن اسلامی، بنیاد پژوهـشهای اسلامی آسـتان قـدس رضوی، مشهد.
۲۲. منشی قمی، میر احمد بن شرفالدین حسین، (۱۳۶۶)، گلستان هنر، بـه تـصحیح و اهـتمام احمد سهیلی خوانساری، کتابخانهٔ منوچهری، تهران.
۲۳. مولوی، جلالالدین محمد، (۱۳۹۶)، کتاب فیه ما فـیه، بـا تـصحیحات و حواشی بدیعالزمان فروزانفر، انتشارات امیرکبیر، تهران.
۲۴. میر فطروس، علی، (۲۵۳۶)، جنبش حروفیه و نهضت پسـیخانیان «نـقطویه»، بامداد، تهران.
۲۵. همدانی، علی بن شهاب الدین، (۱۳۷۶)، الرساله القدسیه فی اسرار النقطه الحسیه، تـرجمهٔ مـتن اسـرار النقطه یا توحید مکاشفان از امیر سید علی همدانی، مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق از محمد خـواجوی، انـتشارات مولی، تهران.