حسن یوسفی اشکوری، ۸ دى ۸۸ برابر با ۲۹ دسامبر ۲۰۰۹، کلاس تاریخ ایران باستان
در این بخش به دولت ماد اشاره میکنیم. اما این بخش به دو فصل تقسیم میشود. در فصل نخست به چند شبهدولت یا تمدن کهن اشاره میکنیم و در فصل دوم به دولت ماد. ویژگی اساسی این تمدنها این بود که هنوز به مرحله دولتسازی نرسیده بودند.
لولّوبیان
این تمدن منسوب است به قومی به همین نام. چیز زیادی از اینان دانسته نیست.
لولّوبیان در هزاره سوم پیش از میلاد میزیستند. در کتیبهای از «نارام سین» پادشاه اکّد (تقریباً ۲۳۰۰ سال پیش از میلاد) در صخرهای از ناحیه «شهر زور» برای اولین بار نام لولّوبی آمده است. سرزمین و محدوده آن چندان روشن نیست. میتوان حدس زد که به طور تقریب، قبایل لولوبی بخش وسیعی از کوهها و کوهپایهها را از قسمت علیای دیاله تا دریاچه ارومیه (حتی آن سوتر به طرف شمال غربی) در تصرف خود داشتند. مرکزشان شهرزور بود. در یک دورهای، لولوبی ناحیهای را که در سراسر جاده قدیم قرار دارد – و اکنون هم از بغداد و کرمانشاه به همدان میرود – اشغال کردند. ظاهراً مهمترین یادگاری که از آنها بر جای مانده نقش برجسته «آنو بانی نی» پادشاه لولوبی است که نزدیک سرپل ذهاب واقع شده است.
گوتیان
گوتیان (کوتی یا گوتی) از طوایف تمدنی همراه و همسایه لولوبیان بوده و در مقاطعی با آنان حضور داشته است. این نام در هزاره سوم و دوم پیش از میلاد به یک گروه نژادی اطلاق شده و در مشرق و شمال غربی لولوبیان (احتمالاً در آذربایجان کنونی) زندگی میکردند. برخی آثار هنری از دوران گوتیان در هزاره سوم در دست است که در شیخ خان عراق و همدان پیدا شدهاند و در موزههای دنیا (از جمله در موزه نیویورک) وجود دارد که از پیشرفت هنر و استقلال گوتی دارد.
مانّاییان
این قوم از اواخر هزاره دوم پیدا شده و در منطقه کردستان و آذربایجان کنونی زیسته است. به روایت دیگر، در جنوب دریاچه ارومیه، کشور مانّای وجود داشته است که شامل بخش بزرگ کردستان جدید است. دهه سوم و دوم قرن هفتم پیش از میلاد، کشور مانا و نواحی آن، تمام خطه جنوبی دریاچه ارومیه و بخش قابل توجهی از رود قزل اوزن و نواحی جنوب آن و همچنین کرانه شرقی ارومیه را تا خط مقسم المیاه بین ارومیه و ارس و شاید نواحی دیگری را شامل بود. از قرن هشتم بارها با آشور و اورارتو به مبارزه برخاست. پس از تشکیل دولت ماد جذب آن شد.
اورارتوییان
اورارتو حداقل از قرن نهم به بعد تقریباً در منطقه تاریخی آدربایجان و بخشی از کردستان واقع شده بود. به روایتی این نام با نام کوه آرارات مرتبط است. این قوم یا اقوام نقش مهم فرهنگی و سیاسی و تمدنی مهمی در روزگار باستان بازی کرده است. در سده هفتم پیش از میلاد «توشبه» پایتخت اورارتو بوده است. اورارتو دولتی مقتدر از اصل آسیایی، حریف سختکوش آشوریان سامی بود که گاه بر آنان پیروز میشد. شهرهای اورارتو بسیار ثروتمند بودند. معماری و هنر اورارتو بعدها در ماد و هخامنشیان مورد توجه و تقلید قرار گرفت.
کاسّیان و کاسپیان
تمدن کاسّی (به اکدّی: کاشی) در سرزمین کنونی لرستان واقع شده بود. این ناحیه کوهستانی از بخش علیای رودهایی که راههای آنها در عهد باستان کشور عیلام را تشکیل میدادند (در کوههای زاگرس نزدیک کرمانشاه)، واقع شده بود. کاسیان قبیلهای بودند کوهنشین و پیشه و دامداری داشتند و به زبانی که با عیلام قرابت داشت سخن میگفتند. حداقل کاسیان از هزاره سوم پیش از میلاد در آن سرزمین میزیستند.
ظاهراً کاسیان مردمانی بودند که از سرزمین گیلان و کاف – کاس (قفقاز) از حدود هفت هزار سال پیش از میلاد به بینالنهرین کوچیدند و تمدن سومری را پدید آوردند. این قوم پایهگذار تمدن سیلک کاشان بود و شماری (احتمالاً شاخهای) از این طایفه نیز به لرستان کوچیدند. به گفتهای «کسپیو» اسم یونانی و نام مردم شمال ایران است. طبق همین نظر کاسیها و کاسپینها به قوم واحدی دلالت میکند. هرتسفلد با توجه به اطلاق عنوان کاسیها و کاسپینها به قوم واحد، ساکنان فلات ایران را همان کاسپینها میداند. پژوهشگری میگوید شهرت دارد که واژههای «کَس» و «ناکَس»، که در زبان فارسی رایج است، از یادگارهای به جا مانده از «کَس»های بومی اصیل فلات ایران است.
کاس در زبان گیل به معنای «زاغ چشم» است و الف و نون پسوند کاس (کاسان) نیز ادات جمع یا نسبت است، و بدین ترتیب، احتمالاً سرزمین کاسّان به معنای جایی است که زاغچشمان در آن زندگی میکنند.
کاسیها از اقوام پیشرفته کهن هستند و مهمترین ویژگی آنها نقاشی و مفرغها و یا سفالینههای منقوش است.
عیلامیان
تمدن و فرهنگ عیلام (ایلام) از کهنترین و نامدارترین تمدن بشری در جنوب غربی ایران تاریخی بود، و بخشی از آن در خاک کنونی ایران و بخش دیگر آن در سرزمین تاریخی بینالنهرین واقع شده بود. از آنجا که تمدن دیرپا و کهن عیلام در تمام ادوار تاریخی خود عمدتاً در قلمرو ایران تاریخی و کنونی ایران نهاده شده بود و بویژه مرکز و قلب آن یعنی شوش و دشت خوزستان در منطقه آباد و پیشرفته فلات ایران آن روزگاران قرار داشت، میتوان تمدن عیلام را کاملاً ایرانی شمرد، هر چند وامدار تمدن بینالنهرین نیز بوده است.
عیلام به معنای کوهستان است و در آغاز به بخشی اطلاق میشد که کوهستان بود. البته به طور کلی سرزمین بلند هم گفته شده است. سرزمین اصلی عیلام، جلگه شوش و دره کارون، کرخه و دز در خوزستان بود که مناطق کوهستانی و دشتهای مرتفع و شمال شرقی جلگه شوش را نیز شامل میشد. مهمترین شهر آن «سوزیانا» یعنی همان شوش بوده است. اگر بخواهیم محدوده عیلام را در نقشه ایران مشخص کنیم شامل خطه خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوههای بختیاری میشود.
سابقه تمدن عیلام را به حدود ده هزار سال پیش میبرند. البته تاریخ عیلام به ادوار مختلف تقسیم میشود. اوج رونق و شکوفایی و اجتماعی و حتی سیاسی تاریخ عیلام در هزاره دوم و سوم پیش از میلاد است که دنباله آن تا زمان برافتادنش در سال ۶۳۹ ادامه پیدا میکند.
و اما بخش دوم؛ مختصری درباره دولت ماد
عنوان «ماد» پارسی باستانی است که به شکلهای مختلف تلفظ شده است. معنای آن روشن نیست. همین اندازه روشن است که این نام به گروهی اطلاق شده است. برخی گفتهاند که «مده» یا «مدیا» جده طایفه ماد بوده است.
و اما ظاهراً قطعی مینماید که مادها از طوایف آریایی بودند که در آخرین موج کوچ آریاییها به فلات ایران کوچیده و در غرب ایران ساکن شده بودند. در اوایل هزاره اول پیش از میلاد در سرزمینی که بعدها به نامشان شهرت یافت اسکان یافتند. در حدود ۷۰۰ پیش از میلاد طوایف مختلفی، که بخشی از آنها همان مانّاییها و لولّوبیان و گوتیان و اوراراتوییها بودند، دولت ماد را شکل دادند.
فرمانروایان ماد
۱ – دیاکو (۷۲۷ – ۶۷۲ پیش از میلاد)
دیاکو (دیوکِس یونانی) دهقانی بود که بعدها به قضاوت نیز میپرداخت. در مقطعی مردم او را به دلیل عدل و دادگری به فرمانروایی برگزیدند. او توانست از یک سو قبایل پراکنده را متحد سازد و از سوی دیگر با عدل و داد موجب آسایش و امنیت مردم شود. به روایتی او شهر هگمتانه را بنیاد نهاد و یا در آن قلعه بزرگ و باشکوهی برآورد و خود در آن ساکن شد. پس از تثبیت قدرت به تأسیس دربار باشکوه و تشریفات روی آورد و برای خود حاجب و دربان گماشت و خود را از مردم دور نگه میداشت. حتی دوستان و یارانش نیز به سادگی قادر نبودند او را ببینند. وی اندیشناک بود که اگر هر روز او را ببینند امکان تحریک حسادت در میان آید و شاید هم موجب تبانی آنان بر ضد او گردد. ولی اگر پشم احدی بر او نیفتد این پندار قدرت میگیرد که وی وجودی استثنائی و برتر از افراد عادی است.
۲ – فَروَرتیش (۶۷۴ – ۶۵۳ پیش از میلاد)
فرورتیش (خشتریتی یا کشتریتی) فرزند دیاکو بود. او در واقع بنیانگذار واقعی سلسله ماد بوده است. پیش از او حکومت محدود بود. تا زمان او ماد به آشور مالیات میداد. او بود که نخستین بار به پایتخت آشور، نینوا، حمله کرد ولی کشته شد. در این زمان پارس نیز تحت قلمرو ماد قرار گرفت.
در اواخر این دوران سکاییان به ماد حمله کردند و مدتی (حدود ۳۰ سال) بر ماد فرمان راندند.
۳ – هُوَختَشَره (۶۲۴ – ۵۸۵ پیش از میلاد)
فرزند کشتریتی بود. او سکاییان اشغالگر را شکست داد و سلطنت موروثی را احیا کرد. در دوران او اقتدار دولت ماد به اوج خود رسید. مهمترین اقدام او حمله به نینوا و پیروزی بر آشور بود. پس از آن قلمرو ماد از اربیل تا هیرکان شد. در این زمان شاه ماد به لیدی لشکر کشید اما به صلح انجامید.
۴ – ایشتویگو (۵۸۵ – ۵۴۹ پیش از میلاد)
ایشتویگو (تیرانداز) یا آستیاگ فرزند هوخشتره بود. برخی او را همان ضحاک میدانند که بر بابل حکومت میکرد و ستمگر بود. البته احتمال دارد که در زمان هخامنشیان برای توجیه حمله کوروش به ماد چنین افسانهای ساخته باشند. در این دوران دولت ماد در صلح و آرامش و ثروت بود. مهمترین حادثه حمله کوروش جوان پادشاه پارس به ماد و شکست ایشتویگو و سقوط ماد در سال ۵۵۰ یا ۵۴۹ است.
جمعبندی:
۱- دولت ماد نخستین دولت به معنای سیاسی و جدید ایران است. قلمرو آن از اربیل عراق فعلی تا گرگان بود و شامل آذربایجان، همدان، کردستان، ایلام، خوزستان، فارس، لرستان، ری تا اصفهان میشد.
در این زمان طوایف ایرانی از نظر رشد تولید و اقتصاد و زندگی و فرهنگ به حدی رسیده بودند که بتوانند به تأسیس دولت و استقرار نهادهای سیاسی دست بزنند. دولت ماد در غرب آسیا یکی از چند دولت پیشرفته و مقتدر بود.
زبان مادی تقریباً زبان پارسی قدیم بود. برخی زبان کردی کنونی را مشتق از زبان مادی میدانند. دیاکونوف زبان گیلکی (بویژه گویش تاتی و طالشی) را هم خانواده زبان مادی میداند.
دین اقوام قلمرو ماد روشن نیست. دیاکونوف بسیار محتمل میداند که دین زرتشتی رواج داشته است. اما آنچه قطعی است این است که طوایف مختلف هر کدام از دین بومی خود پیروی میکردند.
۲- در علل زوال دولت مقتدر ماد به عوامل مختلف اشاره کردهاند، از جمله:
۱) شاه ستمگر بود و مردم و بزرگان و مغان از او خرسند نبودند. بویژه او مغان را شدیداً سرکوب کرد.
۲) ثروت و رفاه فراوان بزرگان و نظامیان را به فساد کشانده بود و از این رو شجاعت و قدرت جنگیدن را از دست داده بودند.
۳) از آنجا که جنگ و غارتی نبود لشکریان و کارگزاران بویژه بردگان غنائمی به دست نیاورده بود و از این نظر ناراضی بودند.
۴) عدم انسجام کافی در اتحادیه ماد.
۵) هوشمندی و درایت کوروش و قدرتمندی سپاه او.
ادامه دارد…