«یسبّح لله ما فی السّماوات و ما فی الارض الملک القدّوس العزیز الحکیم» (جمعه/۱)
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدایی را که شاه و قدّوس و عزیز و حکیم است ستایش میکنند و تسبیح میگویند.»
در این آیه شریفه خدای تعالی حقیقتی را بازگو میکند و آن این است که تمام موجودات عالم هستی اعم از موجودات دارای ادراک و شعور یا موجوداتی که به ظاهر دارای ادراک و شعور نیستند مشغول تسبیح و ستایش حقّ تعالی هستند. یعنی موجودات عالم هستی با وجود تکثّر شدیدی که میان آنها برقرار است در زمینه تسبیح و ستایش حقّ تعالی از یک وحدتی برخوردارند. وحدت تسبیح از وحدت ادراک و شعور، و وحدت ادراک و شعور از وحدت وجود حکایت میکند. زیرا اگر برای عالم هستی با وجود این تکثّر وسیع و بزرگی که در آن برقرار است، در مرتبه وجود و هستی، وحدت قائل نباشیم این به معنای آن است که همه یا برخی از موجودات از استقلال در وجود برخوردارند و این بر خلاف تصریح آیات الهی قرآن و بر خلاف مکتب اهل بیت (ع) است و حداقل دو مفسده ایجاد میکند:
۱. استقلال موجودات در وجود ، مترادف شرک است. یعنی اگر قائل به این مطلب باشیم که موجودات در مرتبه وجود مستقل از خداوند هستند این به معنای آن است که برای خداوند شریکی قرار دادهایم. این دقیقاً همان شرکی میشود که قرآن شریک آن را «آلهه» نامیده است.
۲. استقلال موجودات در وجود به معنای این است که موجود مستقل از خداوند، ادراک و شعور مستقل از خداوند داشته باشد و این به آن معنا است که این موجود یا موجودات مستقل از خداوند میتوانند از تسبیح حقّ تعالی سرپیچی کنند و به کاری که خود میپسندند مشغول شوند.
و این دو مفسده، مسائلی هستند که جهانبینی قرآنی و آیات الهی را نقض میکنند. پس ناگزیر تنها یک راه باقی میماند و آن پذیرفتن اصل «وحدت وجود» است.
از این پس به دلیل اهمیّت مبحث وحدت وجود، این مبحث را به صورت یک عنوان مستقلّ میآوریم نه در قالب عنوان: «مفاهیم و اصطلاحات مشترک میان قرآن و اهل بیت(ع) و صوفیّه».
***
«هو الاوّل والآخر و الظّاهر و الباطن» (حدید/۳)
«او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است.»
نکتههایی در این آیه شریفه مطرح شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱. این چهار اسم ، چهار اسم از اسماء حسنای الهی هستند که با انتساب به ضمیر مفرد غایب: «هو» که نماد ذات الهی است به ذات الهی نسبت داده شدهاند.
۲.از این آیه شریفه برمیآید که تمام عوالم هستی در اقیانوس بیکران این چهار اسم غرق هستند. یعنی در حقیقت چیزی جز اسماء و صفات الهی وجود حقیقی ندارند و اشیا و موجودات فقط آینههایی حقیقتنما هستند.
۳.چون ترکیب و تکثّر در ذات الهی راهی ندارد پس اسماء و صفات الهی عین ذات الهی هستند. بنابراین چیزی جز ذات و وجود الهی در عوالم هستی وجود حقیقی ندارد.
۴. چون خدا هم «ظاهر» است و هم «باطن» ، بنابراین هم میتوان به چشم ظاهر که راهی جز توجه به متن کثرات و حقیقی دیدن آنها ندارد وجود خدا را در متن خلقت آنها دید. و هم میتوان با اتّخاذ روش شهودی در حوزه دینداری و دینورزی از حجاب کثرات عبور کرد و با نفوذ در باطن اشیاء و موجودات عوالم هستی، حقیقت آنها را که فانی در اسماء الهیّه از جمله اسم «الباطن» هستند مشاهده کرد که در این مرتبه، چیزی جز وجود حقیقی که عبارت از همان اسماء الهیّه و در نهایت و در مراتب عالیتر آن، ذات الهی است مشاهده نمیشود. استفاده از واژه «ظاهر» برای گزارش کردن از کثرات بسیار بسیار متنوع موجود در عالم وجود که واژه «ظواهر» بیانگر حال ظاهری آنها است به زیبایی هر چه تمام تر بیانگر وجود وحدت در کثرت است. یعنی خداوند میفرماید در آیینه این کثرات متنوع که ظواهر هستند، من «ظاهر» هستم. این معنای «وحدت وجود» یعنی وحدتی که صوفیّه آن را در عالم، شهود میکنند است.
***
«و باسمآئک الّتی ملأت ارکان کلّ شیئ» (دعای کمیل /علی(ع))
«و (از تو میخواهم) به اسماء تو که ارکان هر چیزی را پر کرده است.»
علی(ع) در این فراز از دعا به این حقیقت اشاره میکند که در پس پرده کثرات، که موجودات متنوع عالم وجود هستند اسماء الهیّه نشستهاند و این اسماء الهیّه هستند که حقیقت اشیاء و موجودات هستند. و همانطور که پیش از این بیان کردیم چون ترکیب در ذات الهی راه ندارد بنابراین اسماء الهیّه عین ذات الهی هستند و این ذات الهی است که حقیقت اشیاء و موجودات را میسازد و چون ذات، بسیط و واحد است ناگزیر وحدتی فراگیر حقیقت و باطن اشیاء و موجودات را فرا گرفته است که چشمان کثرت سوراخکن و وحدتبین صوفیّه با دیدن آن بر آن، نام «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» نهادهاند. پس علی(ع) که امامالصوفیّه است نیز این «وحدت در وجود» و این «وحدت وجود» را شهود میکرده است.
نویسنده علیرضا عرب
ادامه دارد…