سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷ در بروجرد -۲۳ دی ۱۳۸۶در تهران) رئیس مؤسسه لغتنامه دهخدا و مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی، استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام بود. شهیدی از شاگردان برجسته علیاکبر دهخدا و بدیعالزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد. او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت. او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغتنامه دهخدا،۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تألیف دارد که شماری از کتابهای وی به زبانهای بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند. دکتر شهیدی در سال ۱۳۷۴منزل مسکونیاش را به شهرداری نارمک واگذار کرد و این خانه در همان سال به کتابخانه عمومی دکتر شهیدی تبدیل شد. پس از مرگ وی اتاقی در این کتابخانه به موزه نگهداری برخی آثار از آثار او اختصاص داده شد. مرحوم شهیدی در ساعت ۱۱ صبح یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶ (۱۲ ژانویه ۲۰۰۸) از دنیا رفت و پیکر وی صبح روز چهارشنبه بیست و شش دی ۱۳۸۶ از برای بنیاد لغتنامه دهخدا به سمت دانشگاه تهران تشییع و در امامزاده عبدالله (شهر ری) دفن شد. سایت مجذوبان نور به یاد آن علامهی بزرگوار نوشتهای از ایشان را که در کتاب یادنامه صالح میباشد منتشر مینماید:
«ماجرای دو نامه»
نوشتهٔ استاد دکتر سید جعفر شهیدی
دوست با شفقّت و همسایهٔ پرمحبت آقای حاج رضا خانی در حلقهٔ فقر است و سالهاست که به پیران طریقت سلسلهٔ گنابادی دست ارادت داده است. گاه گاه دیداری با این بنده داشته و گفتگوها کردهایم. و چون از ارادت ایشان به مرحوم حاج شیخ محمدحسن بیدختی (صالحعلیشاه) و فرزند برومندشان حاج سلطانحسین تابنده (رضاعلیشاه) آگاه شدم، داستان نامهنگاری خود را به مرحوم حاج شیخ محمدحسن بیدختی برای ایشان گفتم.
چندی پیش به من گفتند: رفقای طریقتی ایشان میخواهند به مناسبت یکصدمین سال تولد مرحوم حاج صالحعلیشاه یادنامهای منتشر کنند، و از این بنده خواستند تصویر آن نامه و موجبات نامهنگاری را در این یادنامه منعکس کنم، چون تکلیف ایشان از یک سو تجدید خاطره دوران گذشته بود و از سوی دیگر نشاندهنده گوشهای از برخوردهای فکری در آن روزگار، پذیرفتم و این است ماجرای آن دو نامه که متأسفانه یکی از آن دو را نمیدانم چه کسی گرفت و باز پس نداد:
در سال هزار و سیصد و پانزده هجری شمسی، من نه کودک بودم و نه جوان، دوران کودکی را پشت سر گذارده و در مدخل دورهٔ جوانی قرار گرفته و در شهر خود در مدرسه علوم دینی درس میخواندم و از محضر عالمانی چند کسب فیض میکردم. پسرعمویی داشتم خدایش بیامرزاد به خریدن کتاب علاقمند بود. خود همه کتابهایی را که میخرید، میخواند یا نه، درست نمیدانم اما اندکی از نتیجه آن به من میرسید؛ چنان که برخی کتابها را از او به امانت میگرفتم و میخواندم، و از برکت همان کتابهای امانتی بود که با اسرارالعقائد میرزا ابوطالب شیرازی، بستانالسیاحه حاج زینالعابدین شیروانی، دبستان مذاهب و چند کتاب دیگر از این دست آشنا شدم. خواندن این کتابها بر میزان اطلاعم میافزود و اندک اندک بر خودم هم مشتبه شده بود و میپنداشتم وظیفهای برعهدهام نهادهاند تا گمراهان را بیشتر در گمراهی نگذارم و آنان را به راه هدایت آرم! در محدوده دورافتاده آن روز شهر ما و در محیط محدودتر از محدوده شهر، تنها دریچهای که به روی ارضای حس خودبزرگبینی من و مانند من باز بود، این بود که بو ببریم کسی در اعتقاد و یا طرز تفکر روشی مخالف ما دارد یا تصور کنیم که مخالف ما فکر میکند، آن وقت «هل من مبارز» بگوییم و به جان آن بیچاره بیفتیم. بی آنکه درست بدانیم ما چه میگوییم و او چه پاسخ میدهد و سرانجام هر که در پاسخ درماند مغلوب بود و محکوم. اما پرسشها درست بود یا نه، کسی بدان نمیپرداخت، و اگر هم میپرداخت چیزی دستگیرش میشد یا نه، خدا میداند.
آن سالها (مانند امروز) در شهر ما گروهی پیرو طریقت گنابادیان بودند، یکی از آنان جوان وارستهای بود به نام مشهدی حسین ملقب به حزین که در گذر حمام خشتی دکان پینهدوزی داشت (بعدها به بنّایی پرداخت و اکنون که به پیری افتاده است همچنان سادگی و وارستگی خود را حفظ کرده است). مشهدی حسین شعر هم میگفت و خود را سرگرم نوشتن تذکرهای از شاعران بروجرد میداشت (که سالها بعد آن تذکره را به نام دورنمایی از شهرستان بروجرد به چاپ رساند). این مشهدی حسین هم به نوبه خود سرش برای مجادله درد میکرد و گاه گاه میان او و مخالفان فکری وی مناظره درمیگرفت. در آن روزگار دوستی داشتم که در گذشته نزدیک هممکتب ما بود به نام آقای سید رحیم صباحی (که اکنون در مشهد مقدس رخت اقامت افکنده است). هم درس میخواند و هم منبر میرفت و بدش نمیآمد که مانند خروسجنگی برای مباحثه با این و آن شاخ به شاخ بشود و چنان که خودش میگفت با مرحوم حاج عماد شیخ بر گمارده مرحوم حاج صالحعلیشاه در مجلسی در افتاده بود.
خوب فرصتی به دست آمد تا گمراهی را ارشاد کنیم! و او را به راه خود بیاوریم! از این چه بهتر؟! به آقای حزین اعلام کردیم باید برای مباحثه آماده شود. شبی از شبهای ماه مبارک رمضان را که در فصل زمستانی بسیار سرد واقع شده بود برای مناظره معین کردیم و پس از افطار در حجرهی آقای سید مهدی شریعتمدار که در ابتدای بازار سرپوشیده بروجرد قرار داشت حاضر شدیم. ما چه گفتیم و آقای حزین چه پاسخ داد و ما فهمیدیم چه میگوییم و او دانست چه پاسخ میدهد، اکنون از آن گفتگوها چیزی را به خاطر ندارم و خودتان میتوانید حدس بزنید که پرسش و پاسخها از چه قماش بوده است.
باری سه یا چهار ساعت از شب گذشت (فراموش کردهام)، برخاستم و برای تجدید وضو به حمام آخوند که با دکان آقای شریعتمدار فاصلهای چندان نداشت رفتم و چون بازگشتم آقای حزین و آقای صباحی را خاموش دیدم. پرسیدم دنباله مطلب به کجا کشید؟ آقای صباحی گفت: آقای حزین میگویند سؤالهایی را که از ما میکنید باید برای خود آقا (مرحوم حاج صالحعلیشاه) بفرستید و ایشان پاسخ خواهند داد. ایشان در جومند گناباد به سر میبرند. رفتن نامه و رسیدن پاسخ آن سی و یک روز طول میکشد(و چنین شد).
باری نامهی نخستین من این بود که بعضی میگویند: شما خود را نائب امام میدانید؛ آیا چنین نسبتی درست است؟ ایشان نوشتهاند: اذکار و اورادی به دست ماست که آن را به طالبانش میگوییم و ابداً ادعای نیابت نداریم.
متن نامه دوم که پاسخ آن را در دست دارم و مضمون آن درست به یادم نمانده، دنبال همان سؤال پیش است که بدین طریق شما خود را یکی از نائبان عام امام(ع) میدانید و ایشان چنین پاسخی را مرقوم داشتهاند.
این بود جریان نامهنگاری من به محضر آن مرحوم. مرحوم حاج صالحعلیشاه. چند سال پیش از این مناظره دیداری از بروجرد کرده بودند. برای من میسر نشد که از نزدیک سیمای آن مرد عارف را ببینم ولی تا آنجا که پرسیدم و پاسخ شنیدم، گفتند: محضری شریف داشته است و خلق و خویی لطیف. به مناسبتی با جانشین آن مرحوم که اکنون پیشوای طریقتی این سلسله هستند دو بار دیدار داشتهایم و تقریباً سی و پنج سال پیش کتابی از ایشان به نام تجلی حقیقت در اسرار کربلا که درباره سیدالشهدا علیهالسلام است، خواندم و بعدها یک دو رساله دیگر نیز از ایشان به دستم رسید. خداوند همگان را توفیق عبادت حق و خدمت به خلق عطا فرمایند. آمین.
هو
۱۲۱
۲۱ذق ه ه
عرض میشود: مرقومه رسید. جواب مشروح در ورقه پستی نگنجد، به کتب عرفا مراجعه شود. به طور اختصار خلاصه جواب این است که نوّاب اربعه در رسیدن خدمت و رسانیدن عرایض و حقوق، وکلا به تناوب بودند ولی مجازین در روایت و روات احادیث زیاد بودند، هکذا مجاز در تعلیم آداب طریقت و تهذیب باطن، چنانچه سلسله اجازه روایتی علماء کثرالله امثالهم غالباً به غیروکلا منتهی است و حدیث هم راجع به روات است ولی عرفا در حوادث مداخله ننموده و توجه به باطن را امر میفرمودند و «معروف»، خادم حضرت رضا(ع) بود و «سری» را تربیت نمود که مقام او را از طرف امام زمان خود واجد شد و «جنید» را تربیت نمود.
والسلام
اقل محمدحسن