Search
Close this search box.

درویش هنرمند؛ غلامرضا دادبه

گردآوری: صالح موسویان

gholamreza dadbehغلامرضا دادبه در چهاردهم فروردین‌ماه سال ۱۲۹۹خوشیدی در شهر اصفهان دیده به سرای خاک می‌گشاید. پدرش آقـــای شیخ غلامحسین حــاجیانی (دادبه) فرزند ارشد مرحوم زاير حسين جمال زاير اسماعيل محمد عبدالعلی و مادرش نیز خانم مریم حــاجیانی (دادبه) از روستای مسیله عبدی از توابع کاکی شهرستان دشتی از استان بوشهر بودند. بنا به قول خود شادروان غلامرضا دادبه، دادبه‌ها به ابن‌مقفع می‌رسند. غلامحسين تحصيلات ابتدایی را در زادگاهش می‌آموزد. آقـــای شیخ غلامحسین در سن بیست سالگی راهی نجف می‌شود و هيچگاه نیز به زادگاهش برنگشت. وی در نجف به تلمذ می‌نشیند.[۱] در حوزه علميه شهر نجف با مشقت ولی با اراده قوی در محضر علما از جمله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و جهانگیرخان قشقایی تلمذ می‌کند. حدود سي سال در عراق می‌ماند و در اين مدت مادرش چهارده بار به قصد زيارت و ديدن اولاد به عراق می‌رود ولی موفق به ديدن فرزند نمی‌شود. در نهایت نیز در نجف از دنيا می‌رود. تا اینکه پس از مدتی و به توصیه جهانگیرخان قشقایی و نیز آيت‌الله اصطهباناتی [۲] به شیخ غلامحسین و یکی دیگر از شاگردان خود به نام اسدالله ایزدگشسب که هردو نیز با هم یار غار بودند، به اين تعبير كه «تو گليم علمای نجف را تكانيده‌ای ديگر اينجا چيز جديدی ياد نمی‌گيری به سمت سير و سلوک برو برای سير و سلوک به سمت غرب نرو که غرب جای شيطان است به شرق برو» با اين گفته آخوند به عزم ديدار مرحوم حاج ملا هادی سبزواری(اسرار) هر دو به سمت شرق حركت می‌كنند؛ در راه سختی‌های فراوانی متحمل می‌شوند، به طوریکه در سر پل ذهاب غلامحسین در بوران سرما چیزی نمانده بود که حتی از سرما يخ بزند اما جناب شیخ اسدالله ایزدگشسب [۳] وی را بر دوش می‌گیرند تا به آبادی می‌رساند.[۴] راهیان سفر شرق بدین گمان که مقصود آخوند شاید حاج ملا هادی سبزواری است به سمت سبزوار حرکت می‌کنند ولی وقتی می‌رسند درمی‌یابند، حاجی (حاج ملاهادی سبزواری) رخت از جهان بر بسته است.

 اسرار  از اين جهان بدر شد

خود مرده نگشت زنده‌تر شد

 ادامه سفرشان را باز به شرق ادامه می‌دهند تا به بیدخت گناباد رفته و در آنجا هر دو ربوده‌ی حضرت آقای سلطان‌علیشاه گنابادی شده و به ایشان ارادت قلبی پیدا می‌کنند. پس از سالها زندگی در بیدخت به اصفهان می‌رود و آنجا را برای زندگی انتخاب می‌کند و ازدواج می‌کند و تا پایان عمر به تدریس می‌پردازد و صاحب فرزندانی می‌شود که غلامرضا (استاد دادبه) یکی از آنها می‌باشد، مرحوم آخوند (غلامحسین) در نهایت در شهر اصفهان ديده از هم فرو بست و در تكيه درويشان در كنار دوستش جناب اقای شیخ اسدالله ايزدگشسب(ناصرعلی) در تخت فولاد دفن و آرمید. همان آرامگاهی که سال‌ها بعد ( ۱۳۸۷ شمسی) توسط شهرداری اصفهان تخريب و با خاک يكسان شد.

 اما استاد غلامرضا (دادبه) روزگار کودکی وجوانی‌اش را در زادگاهش اصفهان می‌گذراند و علاقه‌مند به موسیقی و آواز می‌شود که آن را نیز در سالهای جـــــوانی نزد استاد سید رحیم اصفهانی و پس از آن نزد استاد حسین ساعت‌ساز (آواز و تار را) فــــرا می‌گیرد. وی همچنین در همان زمان (جـوانی) به کار مطالعه و شناخت عـــــــرفان ایرانی و خدمت در خـانقاه‌های گونـــاگون این سرزمین می‌پـردازد؛ تـــا بدانجا که تمام سلسله‌های عرفانی درایـــران را مطالعه می‌کند و در نهایت وی نیز چون پدر به سلسله عرفانی گنابادی سر می‌سپرد.

استاد غلامرضا دادبه پس از سال‌ها رنج و تحمل مشقت‌های فراوان به یکی از موسیقیدانان بزرگ تبدیل شد. اجراهای خصوصی زیادی از جمله با اساتیدی چون کسایی، عبادی، موسوی و… نشان از جایگاه والای وی در موسیقی ایران است، و همچنین می‌توان از اثر آوازی کاست برگ سبز شماره ۱۱۵ نیز یاد کرد. شاگردان استاد خود بزرگانی از هنر موسیقایی کشور هستند؛ استاد محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، کیخسرو پورناظری، سیمین حقی، محمد موسوی و سارا کسروی، کیارش بزرگ‌منسب، غلامحسین استرآبادی، زرین حقی، محی‌الدین دشتستانی‌تبار و… از مهم‌ترین شاگردان وی بشمار می‌روند. شهریار آواز ایران استاد شجریان به این شاگردی افتخار و آشنایی با استاد دادبه را به عنوان یکی از اتفاقات مهم زندگیش یاد می‌کند. وی در کتاب راز مانا اینچنین از استاد دادبه یاد و می‌‌نویسد: «از سال ۱۳۵۸، بعد از انقلاب، من با آقای دادبه یکی از اساتید اندیشه و مردی عارف که سررشتهٔ موسیقی داشتند، آشنا شدم و دائماً در جلسات راجع به دیدگاه هنر و بنیادهای هنر و جامعه‌شناسی هنر و دوران‌شناسی هنر صحبت و بحث می‌کرد … ردیف و تصنیف کار نمی‌کردند و یک مقدار شیوهٔ دشتستانی را از ایشان گرفتم. شاید مهم‌ترین بخش زندگی هنری من آشنایی با ایشان است و درک کلاس ایشان از سال ۵۸ که هنوز هم ادامه دارد.» علیرضا افتخاری دیگر خواننده شهیر کشور نیز دوبیتی‌های محلی و نیز صداسازی را نزد استاد آموخت.

استاد دادبه در همان جوانی هنگامی که در خانقاه‌ها می‌گردد عملاً به کــــار پژوهش و شناسایی تاریخ و فرهنگ ایران وارد می‌شود و وی را در کار پژوهش به فراترین پایگاه علمی و فرهنگی می‌نشاند. شناخت و چیرگی بی مانند او به تاریخ و فرهنگ ایران باستان موجب می‌شود که در بسیاری از دانشگاه‌های ایران به تدریس بپردازد و هزاران دانشجو نیز در این رهگذر از دانش و بینش تاریخی و فرهنگی وی بهره‌مند شوند. چهل سال در دانشگاه‌های ایران به تدریس در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران بدور از نام و آوازه سپری کرد. چکیده دیدگاه‌های وی شامل دست‌نوشته‌های برجای مانده از او نزد شاگردان و فرزندش آریاسب دادبه نگهداری می‌شود.

 از این استاد هنرمند دو فرزند به نام‌های ویشتاسب و آریاسب پا به جهان خاک نهادند که هردو نیز از گــوهر پویای پدر بهره‌مند گشته و همسو و هم‌آوای پدر در کار شناخت و پژوهش فرهنگ و تـــاریخ و هنر ایران باستان به هنگام شدند. ویشتاسب دادبه فرزند بزرگ استاد دادبه در بهمن‌ماه سال۱۳۷۹خورشیدی ســـــرای خــاک را بدرود گفت و استاد دادبه نیز کمی بعد در وقت سحرگاه یازدهم مرداد سال۱۳۸۰ خورشیدی رخت از جهان بست و در گورستان بهشت سكينه كرج آرام گرفت.

 آثار و مقالات و تحقیقات تاریخی

 مقاله تحقیقات تاریخی: واژگونی‌های تاریخ (سنگ‌نگاره‌های شاپور ساسانی و والرین)
 مجله: بررسی‌های تاریخی آذر و دی ۱۳۴۷ – شماره ۱۷ (۱۸ صفحه – از ۵۳ تا ۷۰)

 گفته‌ای از استاد دادبه:

 «ایرانی‌ام
خونم آریائی است
زبانم پارسی است
احساسم شرقی است
سفـر را دوست دارم
کـوچ را هـرگــز
می‌خواهم در ایران بمیرم»

 صدای استاد دادبه:

 – برگ سبز شماره ۱۱۵
آواز دشتی
– ساز خاموش

 پی‌نوشت‌ها:

۱. نقل از دانشنامه ویکی پدیا آخرین ویرایش.
۲. وی در ۱۲ سالگی با راهنمایی دایی‌اش به شیراز رفت و هشت سال در مدرسه منصوریه درس خواند. در سال ۱۲۴۶ به تهران رفت و شاگرد استادانی مانند آقا علی حکیم (مدرس)، محمدرضا حکیم قمشه‌ای، میرزا ابوالحسن جلوه، ملاعلی کنی، سید مهدی قزوینی نجفی و مولی محمدتقی هروی بود. در سال ۱۲۵۸ دوباره به شیراز رفت. به علت درگیری با قوام الملک (حاکم وقت فارس) به سامرا تبعید شد و در درس میرزای شیرازی شرکت کرد و از او اجازه اجتهاد گرفت. پس از فوت میرزای شیرازی به نجف رفت و حوزه فلسفی آنجا را پایه‌گذاری کرد. او علوم مختلف از جمله فقه و احکام را با زبان شعر بیان می‌کرد و رساله احکام دین او مشتمل بر هزار بیت شعر بود. در ریاضی و شاخه‌های آن دستی داشت و مقالات مختلفی در این زمینه از او مانده است. وی در دفاع از مشروطه و رهبری قیام مردم شیراز در سال ۱۳۲۶ برابر با ۱۷ اسفند ۱۲۸۶ کشته شد و در باغ غزل حافظیه به خاک سپرده شد.(ویکی فقه پدیا)
۳. شیخ اسداللّه ايزدگشسب فرزند محمود در سال ۱۳۰۳ در گلپایگان واقع در استان اصفهان چشم به جهان گشود. حکمت را از بزرگانى چون حكيم جهانگيرخان قشقايى و آخوند كاشى و شيخ محمّدباقر اصطهباناتى فرا گرفت. در سال ۱۳۵۰ ق از طرف حضرت صالح عليشاه ملقّب به «درويش ناصرعلى» گرديد. تاریخ فوت او شب جمعه ۷ فروردین ۱۳۲۶ش/ پنجم جمادی الاولی ۱۳۶۶ق در سن ۶۳ سالگی بود. مزار وی در آرامگاه شخصي خويش در قبرستان تخت فولاد واقع است.
۴. به استناد نوشته اقای عبدالباقی عنقا.

منابع:

 • ویکی پدیا
• فقه پدیا
• «راه و رسم منزل‌ها» تالیف منصور اعظمی کیا
• وبسایت اصفهان من، غلامرضا دادبه
وبسایت ایران صدا، شیوه آوازی دادبه و کریمی
• نوشته آقای عبدالباقی عنقا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D۸%BA%D۹%۸۴%D۸%A۷%D۹%۸۵%D۸%B۱%D۸%B۶%D۸%A۷_%D۸%AF%D۸%A۷%D۸%AF%D۸%A۸%D۹%۸۷