حسن یوسفی اشکوری، ۱ بهمن ۱۳۸۸، کلاس تاریخ ایران باستان
اسکندر و سلوکیان
روزگار فترت
در این قسمت به چند نکته اشاره می کنیم:
• جنگها و فتح ایران
• اهداف حمله به ایران و شرق
• شخصیت و سیمای اسکندر
• فهرست شاهان سلوکی (جانشینان اسکندر)
در مورد نخست. اسکندر جوان ۲۴ یا ۲۵ ساله پسر فلیپ فرمانروای مقدونیه پس از جانشینی پدر در اواخر سال ۳۳۵ یا اوایل ۳۴ حمله خود را به شرق آغاز کرد. چهل هزار نفر سپاه او بود (سی و پنج هزار پیاده و پنج هزار سواره). نیز ۱۶۰ فروند کشتی داشت.
از آغاز درگیری مقدونیان با ایرانیان سه جنگ بین دو طرف رخ داد:
جنگ گرانیکوس: نفرات سپاه ایران در این جنگ در حدود همان سپاه اسکندر بود. در این پیکار گرچه در آغاز برتری با ایرانیان بود و حتی نزدیک بود اسکندر به دست یکی از سرداران ایرانی کشته شود اما در نهایت ایرانیان شکست خوردند. شمار زیادی از سپاهیان ایرانی کشته شدند. اما اسکندر سپاهیان فراری را دنبال نکرد. اما از یونانیانی که در سپاه ایران بودند کشتاری عظیم کرد و تقریباً تمام آنها را به قتل آورد و ۲۰۰۰ نفر را به بردگی فروخت. با این فتح راه فتح آسیای صغیر هموار شد.
جنگ ایسّوس: این جنگ در نوامبر سال ۳۳۳ در ایسوس در منطقهای در سوریه رخ داد. شمار سپاه ایران را شصت هزار گفتهاند. در این جنگ نیز داریوش شکست خورد و خانواده او به اسارت اسکندر درآمد و غارتی عظیم صورت گرفت و سوریه به تسخیر مقدونیان درآمد. شاه ایران از طریق مکاتبه پیشنهاد صلح داد اما اسکندر نپذیرفت. پس از اسکندر فینقیه و فلسطین و مصر را گشود.
جنگ گوگمل: شاه ایران به بینالنهرین عقب نشست اما اسکندر پس از چیرگی بر نواحی پشت جبهه خود به بینالهنرین درآمد. در محلی به نام « گوگمل » (نزدیک اربیل) پیکار سرنوشتساز رخ داد و طی آن داریوش شکست خورد و گریخت و اسکندر به بابل (یکی از پایتختهای هخامنشیان) درآمد. پس از آن اسکندر با شتاب به شوش درآمد و بعد از آنجا به پارس و تختجمشید آمد و در نهایت همدان و بدین ترتیب امپراتوری بزرگ هخامنشی برای همیشه سقوط کرد. اسکندر از همدان داریوش را تحت تعقیب قرار دارد ولی پیش از دستگیری او وی در حوالی دامغان به دست یکی از همراهانش به نام بسّوس کشته شد. انگیزه قتل دقیقاً روشن نیست.
اهداف حمله به ایران و شرق
اهداف حمله به ایران و شرق دقیقاً روشن نیست اما این اهداف از نظر غربیان و ستایشگران اسکندر عبارت است از یگانهسازی جهان زیر پرچم و دولت احد. اما با توجه به شواهد تاریخی میتوان اهداف و انگیزهها را در سه هدف خلاصه کرد:
• انتقام از ایرانیان و شاهان هخامنشی (بویژه اگر اتهام شرکت داریوش در قتل فلیپ را جدی تلقی کنیم)
• غارت ثروت ایران و شرق
• تسخیر ایران و شرق و به طور کلی انگیزه نیرومند کشورگشایی که در جنگجویان جاهطلب قابل تشخیص است.
شخصیت و سیمای اسکندر
یکی از شخصیتهای تاریخی که ابهام درباره او بسیار است، اسکندر مقدونی است. بویژه آرای متضاد درباره او چندان است که به سادگی نمیتوان آنها را جمع کرد. از قدیس و پیامبر تا شیطان و جبار و ویرانگر بزرگ. شخصیتی اساطیری و مبهم و دارای صفات متضاد.
میتوان از «اسکندر غربی» و «اسکندر شرقی» سخن گفت.
اسکندر غربی: فاتح بزرگ، نجاتبخش تمدن و فرهنگ غربی از بربریت شرقیان، خدمتگزار علم و تمدن و رواج دهنده فرهنگ غربی در شرق.
اسکندر شرقی و بویژه ایرانی: اهریمن و ملعون (به پهلوی: گُجستک)، فروپاشنده وحدت ملی و ارضی و فرهنگی ایرانیان و ویرانگر بزرگ.
در منابع اسلامی عموماً دید مثبتی نسبت به اسکندر وجود دارد. نمونه آن همان ذوالقرنین دانستن او است. بیرونی در «آثارالباقیه» نسب فلیپ پدر اسکندر را به ابراهیم میرساند. اسکندر شاهنامه نیز انسانی است مثبت و خداپرست، نیکخواه، خردمند، عادل و حتی مسیحی است و اهل صلیب و تمام دستورات خردمندانه استادش ارسطو را اجرا میکند. جالب است که در شاهنامه حتی اسکندر شاهزاده ایرانی است.
سکندر به تخت نیا بر نشست
بهی جست و دست بدی را ببست
در اسکندرنامه، که احتمالاً در عصر صفوی نوشته شده است، اسکندر فرزند بهمن بن اسفندیار رویینتن دانسته شده است.
با این همه فردوسی مانع از این نمیبیند که رفتار اسکندر را در ایرانزمین چنین توصیف کند:
همه شهر ایران پر از ناله بود
به چشم اندرون آب چون ژاله بود
یکی از اقدامات ویرانگر و غیرانسانی و ضدفرهنگی اسکندر به آتش کشیدن تخت جمشید است.
با این همه اسکندر تاریخی نه قدیس است و نه پیامبر و نه شیطان و یکسره ویرانگر و منفی.
در مجموع اسکندر سرداری بود لایق و حتی نابغه و سرداری بود دلیر و فرماندهی بود با کفایت و سیاستمداری بود هوشمند و با تدبیر. همین که او به زودی در ذهن و زبان دوستداران و دشمنانش به اسطوره تبدیل شد، از شخصیت برجسته و بویژه صفات متضاد او سرچشمه میگیرد.
اسکندر گرچه فرصت نیافت به کار سازندگی بپردازد اما شهرهای زیادی بنا نهاد (گفتهاند هفتاد شهر) که به نام خود او شهرت دارند. او تقریباً همان نظام ادرای و سیاست ملکداری هخامنشیان را ادامه داد. شاید بتوان گفت که مهمترین کار او تلاش برای یگانهسازی دو جهان غربی و شرقی از طریق یگانه کردن فرهنگ، آداب ایرانی و هلنی بود. او برای این کار از سویی از فرزانگان و سرداران اشراف ایرانی استفاده میکرد و از سوی دیگر خود با چند شاهزاده ایرانی ازدواج کرد و به سردارانش فرمان داد که با دوشیزگان اشراف ایرانی ازدواج کنند. حتی در یک روز ده هزار جوان مقدونی و یونانی با ده هزار دوشیزه ایرانی ازدواج کردند.
فهرست فرمانروایان سلوکی:
۱. سلوکوس اول (۳۱۲ – ۲۸۱)
۲. آنتیوخوس اول (۲۸۱ – ۲۶۱)
۳. آنتیوخوس دوم (۲۶۴ – ۲۶۱)
۴. سلوکوس دوم (۲۶۴ – ۲۵۲)
۵. سلوکوس سوم (۲۵۲ – ۲۲۳)
۶. آنتیوخوس سوم (۲۲۳ – ۱۸۷)
۷. سلوکوس چهارم (۱۸۷ – ۱۷۵)
۸. آنتیوخوس چهارم (۱۷۵ – ۱۶۳)
۹. آنتیوخوس پنجم (۱۶۳ – ۱۶۲)
۱۰. دیمتریوس یکم (۱۶۲ – ۱۵۰)
۱۱. آلکساندر بالاس (۱۵۰ – ۱۴۶)
۱۲. دیمتریوس دوم (۱۴۶ – ۱۳۸)
۱۳. آنتیوخوس هفتم (۱۳۸ – ۱۲۹)
ادامه دارد…