بسم الله الرحمن الرحیم
در این تأسیسات حقوقیای که امروزه متداول شده، مثل بیمه، مثل انواع و اقسام وامهای مختلف و اینجور چیزها، یک اشکالاتی چون در کارها پیدا شد، مسلمین آنهایی که علاقمند به حلالخواری داشتند شک کردند- تشکیک کردند- از اینکه، برای اینکه آیا این اعمال شرعاً جایز است یا نه؟ جهتش هم این است؛ خب در معاملات، البته در فصل معاملات، فقها و علمای حقوقیِ اسلام انواع و اقسامِ قرارداد- عقدها- را تعریف میکنند. میگویند: در عقد باید که طرفین، هر یک از طرفین آشکار بداند که چه میخواهد؟ چه تعهدی دارد و چه میخواهد؟ بعد معلوم بشود که بعد از این موضوعِ عقد چیست؟ چه قراردادی است؟ این قرارداد راجع به یک استکان است؟راجع به این لیوان است؟ راجع به آبِ موجود در لیوان است؟ یا چی است؟ بعد هم طرفین البته اینکه اولِ همه است که طرفینِ یک قرارداد معلوم باشد، “عمر و زید”، “حسن و حسین” طرف با هم قراری میبندند. به این طریق که شد یک اصلِ آزادیای، منطبق با آزادیِ انسان، چون اصل در این است که انسان از همه چیز آزاد است کما اینکه حیوان آزاد از همه چیز است، گیاه آزاد است، انسان هم آزاد است چه قراردادی ببندد. یعنی هر قراری که گذاشتند برای طرفین قابل اجرا و قابل مطالبه است، یعنی هر یک از آنها میتواند از طرفش بخواهد که تعهدش را انجام بدهد، این حق را دارد. خب اگر ما اینها را بگیریم در بیمه اشکال پیدا میشود، در وامهایی که به بانک میدهیم ما سپرده- سپردهی ثابت یا سپردهی موقت داریم- و یا وامی که از بانک میگیریم، ظاهرش این است که خب برای ما مشکل است. صندوق پسانداز که ایجاد شد یعنی یک زائدهای از معاملات بانکی است. من یادم میآید زمانی که بچه بودم از حضرت صالحعلیشاه میپرسیدم؛ در آن ایام آقای بروجردی مورد تأیید قطب زمان یعنی حضرت «صالحعلیشاه» بودند، بنابراین آنچه آقای بروجردی میگفتند برای ما حکم شرعی بود، میتوانستیم. ایشان گفته بودند که چیزهای بانکی، این سپردهای که بانک تشویق کرده که مردم سپرده بگذارند پسانداز کنند تا ۴% نمیدانم تا ۴% سود اشکالی ندارد. حالا من آن وقتها متوجه نبودم که آیا تفاوتی بین ۴% و ۱۴% هست یا نه؟ به چه مناسبت ۴% را آقای بروجردی اجازه فرمودند؟ و در سایر موارد؟! ولی خب چون ایشان گفته بودند، حضرت صالحعلیشاه تأیید کرده و قبول کرده بودند ما بهعنوان تقلید آقای صالحعلیشاه قبول داشتیم و این کار را میکردیم. واِلا قاعدتاً فرقی بین ۴% و چیز [۱۴%] ندارد. حالا البته آن وقتها من پرسیدم تحقیق کردم که آقای بروجردی چی فرمودند؛ مرحوم بروجردی این حرف را شفاهاً گفته بود. استفتا کرده بودند که آیا این جایز است یا نه؟ زیرش نوشته بودند که ۴% جایز است. استدلالی نداشت چون معمولاً هم خب نظرات آقایان فقها استدلالی نیست، یک نظری میگویند. بعد البته سایر آقایان فقها که بعداً آمدند به خیال خودشان برای تصحیحِ این نظر، یک فرمهایی ایجاد کردند به طوری که یکی از مستشرقین یا اینها بهعنوان مسخره گفته بود که: من منزل فلان آقا رفتم دیدم این آقا… نشستیم، این آقا هم یک گوشهای بود، یک نفر هم پهلوش، هی یک پولی به دست آقا میداد، آقا میگرفت، یک دعایی میخواند بهش پس میداد، دو مرتبه این میگرفت… این رد و بدل را به صورت ظاهر انجام میدادند و حال آنکه خب منظور نیتش است که نیت داشته باشند که مالی را بدهند و به نیت باشد که مال را رد کنند. به هر جهت البته همان وقتها تقریباً چیز شد، من هم در رسالهای- درسی- که راجع به علم حقوق میدادم در دانشکده، در آنجا اینجور نوشتم که: عقد صلح چون در حقوق مدنی هم آمده که «عقد صلح مبهم بودنش اشکال ندارد». کما اینکه مثلاً یک اختلافات مالی زیادی با هم فرض کنید دارند، دو تا تاجر هستد بعد با هم “صلح” میکنند، معامله- بیع- چیز نمیکنند که بخرند و بفروشند مثلاً اینقدر جمعاً حساب میکنند هر دوشان موافق هستند که این مبلغ داده بشود دعوا خاتمه پیدا کند. دیدند نمیشود به آن قضیه رسیدگی کرد. به جای “عقد بیعت” تبدیل میشود به “عقد صلح”. یک عقد جدیدی ایجاد شد. هیچ کدام از اینها در قرآن به این نام اسم برده نشده، البته احکامش تقریباً گفته شده ولی به نام “عقد صلح” نبود. یا ” ابراء ذمه “، اینکه میگویند: من نمیدانم چقدر بدهکارم. البته این بر عهدهی طرف است، اگر طرف ثابت کند نخیر این بیشتر از این گرفتاری بدهکار است آن حرف است. ولی خب ابراء ذمه یعنی خودش میگوید: من اینقدر بدهم، دیگر قاعدتاً بخشیده شدم. یک حُسنی که در فقه شیعه و فقه اسلامی هست، همین مسألهی “توافق طرفین” است. البته یک اصل کلی وجود دارد- اصول کلی وجود دارد- و باید منطبق با آن اصول باشد، مثلاً طبق اصول کلی به هیچ وجه از پول، درآمد وجود ندارد. یعنی کسی فقط بهواسطهی داشتن پول استفاده کند این صحیح نیست. به هر نحوی باشد به “نحو ریاکاری” باشد، به “نحو مقاطعه”، به هر نحوی باشد. از پول استفاده کند، درست استفاده کند که خود ارزش بیش از ارزشِ پول آن تصرف بهره داشته باشد. فرض کنید یک آب رودخانهای، آب رودخانه باز حساب دیگری دارد، یک آبی از برفها آب شده سیل میآید معمولاً میآید و رد میشود، یکی بیاید اینجا جوی درست کند و اینها، و این آب که میآید آب را ببرد یک جایی یک چیزهای دیمی بکارد. این خودش هیچ سرمایهای ندارد که از آن سرمایه بهره ببرد. ولی از هیچ و پوچ به این هیچ قیمت داده است. یعنی موجب شده که آن هیچی که هیچ بود حالا ارزش دارد. یعنی همین کسی که این جوی آب را کشیده حالا مالک این جوی است، ملکی دارد، به صورت مال حساب میشود. این اصل کلی در تمام اقتصادیات مملکت است، به همین جهت هم “تکدی” تقریباً حرام گفتند. تکدی یعنی کسی کار نکند چیزی از دیگران مطالبه کند، ولی اگر خودِ شخص “انفاق” کرد یعنی یک نفری خواست انفاق کند، انفاق را به دیگری کرد این گناه ندارد و خوب هم هست. از لحاظ فقه اسلامی تمام سهولتها در نظر گرفته شده، فقط یک اصولی گفتند باید رعایت کند، این اصول اگر رعایت بشود، اشکال ندارد. یکی همین اصل چیز که کسی هر چیزی بخواهد ملک خودش را بفروشد، معاوضه کند اشکالی ندارد ولی خودش را نمیتواند بفروشد. یعنی هیچ کس نمیتواند بگوید: من آزاد هستم، حالا ولی آزادی خودم را به شما میفروشم و میشوم چاکر شما! میشوم غلام شما، مثل دوران قدیم! این صحیح نیست. گو اینکه توافقِ طرفین هم باشد ولی صحیح نیست. خب البته خیلی موارد، چیزها شرح دادند مثلاً همین موضوع موجبِ یک تئوریهای اقتصادی و تئوریهای اجتماعی شده، بدون اینکه توجه داشته باشند یعنی لزومی داشته باشد که توجه کنند این، نه، خودشون اینجوری تصمیم میگیرند، ولی اساس تسلیم از روی آن اصلی است که خداوند آفریده و در میان ملتهای مسلمان هست. یعنی همهی مردم آزادند. آزادی هم، آزادیِ هر کسی هم خودش دست خودش هست ولی اختیار انتقال این را به دیگری ندارد، خودش هر کاری بکند با مسئولیت خودش چیزی ندارد کاری ندارد. خب البته مسئول باید بود تا حساب ازش بکشد ولی بحث سر این است که خودش را نمیتواند بنده قرار بدهد و بگوید که: من- این متداول است که میگویند- چاکرتم یا قربانت گردم! اینها همه تشریفات و احترامات است. خب چون عرف میگوید اینجوری، اشکالی ندارد، و توجه به آن معنای کلمه نیست. حالا وقتی شخص خودش اختیار ندارد که خودش را بفروشد، مسلماً اختیار ندارد یک انسان دیگری را بفروشد. یعنی همهی انسانها آزادند خودشان تصمیم بگیرند. این یک اصل کلی است، “اصل آزادی”، که البته غربیها مدعی هستند که ما آزادی به بشر دادیم، نمیدانم؛ “جنبش آزادی غلامان” و اینها… فیلمهایی هم که هست، ولی در اصل این است که بشر همیشه آزاد است. نه اینکه کسی خودش را بتواند! دیگر چه برسد به اینکه یک نفر دیگری را بفروشد یا آزادی دیگری را تصرف کند. خب مثلاً قدیم هم رسم بود منجمله حضرت سلمان فارسی. سلمان فارسی کسی بود که خب از لحاظ مذهبی از بزرگان زرتشتی بود، از دانشمندان و بزرگان بود و خب این معتقد شده بود که در هر دورانی مثلاً پیغمبری خواهد آمد، میدانست که بعد از حضرت زرتشت و پیغمبران بعدی باز هم پیغمبری خواهد بود؛ پیغمبر آخرالزمان. راه افتاده بود در دور دنیا سیاحت میکرد که ببیند این شخص کیست؟ همه جا میرفت. مدتی در بین یهودیها بود، مدتی در مسیحیت بود بعد به امید اینکه اینها هستند. تا آمد به اسلام. که حتی وقتی حضرت پیغمبر ما هجرت کردند از مکه به مدینه؛ مشهور است روزی که حضرت وارد مدینه شدند سلمان را بهعنوان اینکه این غلام ماست او را در بیابان گرفته بودند. حضرت سلمان را غلام کردند. همان جوری که لقمان هم مدتی. به هر جهت ایشان گرفته بودند حضرت را، ولی از آن بالا نگاه کرد پیغمبر را دید حالا چه شد آمد پایین و رفت دنبال پیغمبر. رفت و مسلمان شد. یعنی گفت که: من دنبال همچین پیغمبر آخرالزمانی هستم و تشخیص دادم که این شخص یعنی “محمد بن عبدالله” آن پیغمبر آخرالزمان است. غلام بود و بعداً ابوبکر حضرت را خرید. البته یک خریدی که بنده، اربابِ او بود، یعنی سلمان که اربابِ او بود، از او برتری داشت. خب در اینجا و امثال این موارد مسألهی اهمیت دستور اسلام و اینکه هیچکس آزادیای- ولو آزادی خودش را- حق ندارد بفروشد و به طریق اولی آزادیِ دیگران را نمیتواند بفروشد یا تصرف کند. البته از همین طریق، از رفتار اسلام و از بعضی اصول اسلامی که فرمودند تمام دستورات فقهی و دستورات اخلاقی استنباط شده و در موردش خیلی صحبت کردهاند. این است که به این همه کتابهای فقهی نگاه کنید خب مثلاً میفرمودند که در چیز، در اینکه طهارت چه جوری از آب بگیرند و اینها فرمودند که ششصد کتاب یا ششصد کتاب یادم است، راجع به همین که چه جوری طهارت بگیرند که پاک باشند فرمودند ولی در مقابل با یک کمی آفتابه را پرآبتر کنند همه اینها شسته میشود ولی از آن جهت یک بهاصطلاح ریزهکاریهایی از این احکام درآوردند که اساس جوامع و زندگی امروزی میتواند باشد و در بعضی موارد هست. این است که به هیچ یک از این کتابها از این کسانی که زحمت کشیدند ولو یک زحمت خیلی کوچکی در یک گوشهای از احکام فقهی، به نظر تحقیر نگاه نکنید. برای اینکه خیلی زحمت کشیدند. ولی خب زحمت کشیدند خیلی اوقات زحمتش بیجاست. شما زحمت بکشید که آیا مثل آن چیز که ارزن را اگر بخواهید سوراخ کنید چه جوری سوراخ کنید؟! هزار کتاب بنویسید ولی ارزش ندارد. ولی به هرجهت زحمتش به جای خود است. حالا انشاءالله ما کارهایی که میکنیم و میبینیم کمزحمت و با نتیجه باشد، انشاءالله.