باباطاهر همدانی، معروف به «باباطاهر عریان»؛ عارف، شاعر و دوبیتیسرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری.
درباره خاندان، سال تولد و وفات، نحوه معاش و طریق کسب دانش و معرفت و مسلک عارفانه او، از منابع قدیم، اطلاعات دقیق و روشنى وجود ندارد. آنچه از گذشتگان به ما رسیده است یادکردی از زیست عارفانه و خوی درویشی اوست و این از نام او هویداست. بابا لقبی بوده که در گذشته به پیران وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است.
باباطاهر در شهر قدیمی همدان زندگی خود را به گمنامی سپری میکرد. به تدریج در اثر پاکی درون، خودسازی و بیعلاقگی به دنیا دارای کراماتی شد که نام او را بر زبانها انداخت.
گویند که در هنگام ورود طغرلشاه سلجوقی به همدان، باباطاهر در قید حیات بوده و ملاقاتی میان وی و امیر سلجوقی روی داده است. این دیدار تأثیر شگرفی بر طغرل بر جای میگذارد که شرح آن چنین آمده است: «شنیدم که چون سلطان طغرلبیگ به همدان آمد، از اولیا سه پیر بودند: باباطاهر، باباجعفر و شیخ همشا که در کوهکی بر همدان که آن را خضر خوانند، ایستاده بودند. نظر سلطان بر ایشان آمد. کوکبه لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصرالکندری پیش ایشان آمد. باباطاهر پارهای شیفته گونه بود. او را گفت: با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمایی، بابا گفت: آن کن که خدا میفرماید: ان الله یأمر بالعدل والاحسان. سلطان بگریست و گفت: چنین کنم. بابا دستش بگرفت و گفت: پذیرفتی؟ سلطان گفت آری.»
در روزگار ما باباطاهر عریان بیشتر با دوبیتیهای شیرین و دلربایش شناخته میشود. دوبیتیهای باباطاهر بیشتر به لهجه لری سروده شده و از نوع فهلویات (پهلویات) و ترانههای معمول در نقاط مختلف ایران است. بیشتر این دوبیتیها به زبان محلی و شبیه به لغتهای لری میباشد.
باباطاهر عاشق خداوند، طبیعت و انسان بودن است. در کلامش بارها از کوهستانها، دشتها و رودخانههای زیبای ایرانزمین، رفتار و اخلاق خوب و ستایش خداوند سخن می گوید. باباطاهر انسانها را به ارزش نهادن به زندگی سفارش میکند؛ زندگیای که در آن کمال و طی کردن درجات انسان بودن، حرف نخست را بزند. در دوبیتیهای باباطاهر مکرراً سخنانی دیده میشود که شامل پندها و اندرزهای وی به آیندگان است.
مکن کاری که بر پا سنگت آید جهان با این فراخی تنگت آید
چو فردا نامهخوانان نامه خوانند تو را از نامه خواندن ننگت آید
***
به گورستان گذر کردم کم و بیش بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی به خاکی بیکفن ماند نه دولتمندی برد از یک کفن بیش
***
فلک برهم زدی آخر اساسم زدی بر خمره نیلی لباسم
اگر داری برات از قصد جانم بکن آخر از این دنیا لباسم
***
اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون
یکی را دادهای صد ناز و نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون
از باباطاهر علاوه بر دوبیتیهای دلکش، دو قطعه و چند غزل با گویش لری و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی و کتابی به نام «سرانجام» به یادگار مانده است. کتاب سرانجام شامل دو بخش «عقاید عرفا» و «صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی» است.
باباطاهر عریان پس از ۸۵ سال زندگی وفات یافته است. آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد. بنای مقبره باباطاهر در گذشته چندینبار بازسازی شدهاست. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشتضلعی بود. در دوران حکومت رضاخان پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. در جریان این بازسازی لوح کاشی فیروزهایرنگی مربوط به سده هفتم هجری بدست آمد که دارای کتیبهای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هماکنون در موزه ایران باستان نگهداری میشود. احداث بنای جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدی با همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان انجام شده است. این بنای تاریخی طی شمار ۱۷۸۰ مورخه ۱۳۷۶/۲/۲۱ به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده است. هماکنون در اطراف بنای جدید فضای سبز وسیعی احداث شده است.
در اطراف مقبره باباطاهر تعدادی از بزرگان و ادیبان آرمیدهاند که عبارتاند از: «محمد ابن عبدالعزیز» از ادبای قرن سوم هجری، «ابولفتح اسعد» از فقهای قرن ششم، «میرزا علینقی کوثر» از دانشمندان سده سیزدهم و «مفتون همدانی» از شعرای قرن چهاردهم.
در شهر خرمآباد نیز بنایی به نام بقعه باباطاهر وجود دارد که به اعتقاد برخی زادگاه باباطاهر است.
منبع: باشگاه اندیشه