مصطفی دانشجو – تمامی انسانها و از جمله دراویش و به دنبال آن همهی مکاتب اعتقادی و از جمله مکتب درویشی، سیاسی محسوب میشود. مکتب درویشی در تئوری و در عمل مکتبی اعتقادی-سیاسی است. اگر امروز درویشان گنابادی از بحرانهای سیاسی ایجادشده جان به سلامت به در میبرند جملگی مرهون سیاستهای مدبرانه و اخلاقمدارانهی قطب معظّم این سلسله حضرت آقای دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» است که در علم حقوق تبحری زبانزد دارند و در عالم سیاست از افراد باسابقه و شناختهشده هستند.
مخاطبین محترم و عزیزان ایمانی
مطالب و مقالاتی که در بخش سخن روز منتشر می شود از سوی مدیران سایت مجذوبان نور تهیه و تنظیم شده است، در صورتی که هر یک از دوستان و مخاطبین گرامی، دارای نقطهنظرهای دیگری میباشند، نظرات خود را ارسال تا نسبت به انتشار آن اقدام نماییم.
***
سیاست
هر انسانی به قدر علم، عقل، هوش و استعداد خود، برای نظم و نظام زندگی خویش و رسیدن به هر هدفی راهکار و روشی را انتخاب میکند که به آن سیاست میگویند. بر این اساس همهی انسانها بدون استثنا به تعبیری عام سیاستمدار محسوب میشوند. سیاست در معنای خاص و رایج نیز ناظر به آن است که هر فردی، اعم از موافق یا مخالف و یا حتی بیتفاوت به رفتار حکومت، به صرف شهروند بودن، نسبت به جامعه (یا همان حکومت) وظایفی دارد و در ازای این وظیفه، از حق وحقوقی نیز برخوردار است که حکومت یا همان جامعه باید آن را رعایت کند. «حق داشتن» و «وظیفه داشتن»، پای هر شهروندی را به دایرهی سیاست میکشاند. بنابراین، از آنجا که هر انسانی دستکم دغدغهی احقاق حقوق خویش را دارد، سیاسی محسوب میشود.
مبارزه سیاسی
مبارزان سیاسی در درازای تاریخ «ظلم» را آماج پیکان خود قرار دادهاند اما تاریخ نشان داده است که مبارزان با ظالم، همواره خود به ظالمی دیگر بدل شدهاند. اندکی مداقه در این چرخهی معیوب نشان میدهد که بیش از آن که ریشههای «ظلمساز» هدف مبارزه قرار بگیرند با «مظاهر ظلم» پیکار شده است. این واقعیت را نباید نادیده گرفت که ظلم در جهل ریشه دارد نه در ظالم. به عبارت دیگر، ظالم و مظلوم به جهت ستمگری و ستمپذیری جاهلند. تا مشکل جهل وجود دارد، ظالم ظلم میکند و مظلوم پذیرای ظلم است و در این میان آنچه تغییر میکند تنها «نام ظالم» و «شکل ظلم» است. آنچه از تاریخ ایفاد میشود آن است که مبارزه علیه ظلم، بدون مبارزه علیه جهل، بازگشت مجدد ظلم را در پی خواهد داشت.
مکاتب اعتقادی و سیاست
مکاتب فکری و اعتقادی از دو منظر «بالقوه» سیاسی محسوب میشوند. آموزههای هر مکتبی که پیروان خویش را به یک جامعهی آرمانی دعوت میکند، به لحاظ محتوایی جوهرهی سیاسی دارد. پیروان آن مکتب نیز به تبع، چون به تحقق آرمانهای مکتب خویش ترغیب شدهاند، چار و ناچار، به عناصری سیاسی-اعتقادی تبدیل میشوند. آن «مکتب اعتقادی» که از «خوب بودن» تعریفی مغایر با تعریف حکومت ترویج میکند، در صورت تهدید منافع صاحبان قدرت، «مکتب سیاسی» تلقی شده و آماج واکنشهای خصمانهی حاکمان قرار خواهد گرفت. عکسالعمل پیروان این مکتب نیز چه در همراهی با سیاست حاکم باشد و چه در مخالفت با آن، به ناگزیر آن مکتب را وارد حوزهی سیاست خواهد کرد. در این ورطهی ناگزیر که هر عمل و فکری را به عمل و فکر سیاسی تبدیل میکند، هر قدر که یک مکتب اعتقادی خود را از سایش و اصطکاک با حکومت بر حذر بدارد، سیاست حاکم آن مکتب را درگیر خود کرده و به اجبار او را به یک موضعگیری سیاسی وادار میکند.
مکتب درویشی و سیاست
اگر گفته شده است که مکتب درویشی در سیاست مداخله نمیکند، منظورعدم همکاری و همراهی با سیاستهای شیطانی متداول است. هدف مکتب درویشی آن است که در بستری از صلح و آزادی، بنیآدم را از دام جهل و خرافه نجات داده به شهر علم و ایمان رهنمون کند، زیرا تنها با امحای جهل است که ظالم و مظلوم هر دو محو خواهند شد. بنابراین مکتب درویشی، مکتبی اعتقادی-سیاسی است اما سیاستی مستقل که میزان آن آدمیت و کرامت انسان است و مبارزه نمیکند جز با جهلی که ظالم و مظلوم بدان مبتلا هستند.
بزرگان درویشی و سیاست
در تاریخ تصوف همهی بزرگان طریقت با شیوههای متفاوت و روشهای مختلف بر اساس مقتضیات زمان خویش در امور سیاسی دخالت کردهاند. کلام و اندیشههای بزرگانی چون حلاج، عینالقضات همدانی، عطّار، نجمالدین کبری، شیخ اشراق و… پایههای تفکر غالبی و رسمی حکام وقت را که بر پی و اساس جهل مردمان استوار شده بود چنان به لرزه درآورد که برای حاکمان چارهای جز کشتار و مثله کردن ایشان نگذاشت.
فارغ از این بزرگان که مقتول اندیشه و دیدگاه صوفیانه شدند، عدهای دیگر از بزرگان اهل طریقت نیز بودند که حضور ایشان در عالم سیاست اظهر من الشمس است. کسانی چون شیخ صفیالدین اردبیلی، میرزا ابوطالب سمنانی و نایبالصدر شیرازی و… در زمره این افراد هستند.
اگر با نگاهی منصفانه و عاری از تعصب، رفتار و شیوهی هر یک از بزرگان و اقطاب صوفیه را مورد بررسی قرار دهیم متوجه میشویم که در زمانهی خود سیاستمدارانی بزرگ بودهاند. اهداف مشترک همهی آنها، تربیت سالکین، نشر و انتشار حقیقتِ دین و هدایت و نجات مردم از جهل و خرافهپرستی بوده است و هر یک به اقتضای شرایط خویش با روشی خاص نه تنها با ظلم و بیداد حاکمان زمان خویش مبارزه کردهاند، بلکه با ظالمانی نیز که هنوز زاده نشدهاند، به ستیز برخاستهاند. اگر تأثیر آموزههای عرفانی و صوفیانه را از نگاه اجتماعی و سیاسی مورد کنکاش قرار دهیم، خواهیم دید که کسی چون حلاج جدا از جنبههای معنوی، پایههای حکومت مقتدرعباسی را به لرزه درآورد و فریاد اناالحق او حتی قرنها بعد از قتلش، مروجان خرافه و جهل را به واکنش وامیدارد. اگر به رفتار، گفتار و حتی شطحیات بزرگان درویشی از جنبهی اجتماعی و اثرات فکری آن در مردم توجه کنیم دلیل دشمنی و خصومت حاکمان سیاسی و ترس و هراس حاکمان به ظاهر دینی را خواهیم فهمید. هرچند قصد این مقاله تحلیل و بررسی مشی سیاسی بزرگان صوفیه نیست اما نهایتاً باید دانسته شود که کلام و بیان، تندی و نرمی و فریاد و سکوتِ هر یک از بزرگان و اقطاب صوفیه و حتی روشی که در تربیت معنوی سالکان اتخاذ میکنند، به اقتضای شرایط زمانشان است و سیاست آنها، مستقیم و غیرمستقیم گاه در تقابل و تنبیه حاکمان جور است و گاه در جهت تذکر و اصلاح امور. گاهی این سیاست تنبیه و تذکر، در تاریخ پررنگ است و خودنمایی میکند و گاهی کمرنگ و پنهان است.
درویشی و سیاست در روزگار ما
اگر امروز درویشان گنابادی از بحرانهای سیاسی ایجادشده جان به سلامت به در میبرند جملگی مرهون سیاستهای مدبرانه و اخلاقمدارانهی قطب معظّم این سلسله حضرت آقای دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» است که در علم حقوق تبحری زبانزد دارند و در عالم سیاست از افراد باسابقه و شناختهشده هستند.
این بزرگمرد، همواره از ابتدای قطبیت و ارشاد بر این نکته تأکید داشتهاند که دراویش با تعقل فردی و خرد جمعی که منشأ آن عقل ایمانی و آموزههای عرفانی است، در امور شخصی و اجتماعی، مستقلاً خود تصمیم بگیرند و برای جهتگيری در مسائل اجتماعی و بحرانهای سیاسی که برایشان ایجاد میشود به میل و ارادهی خود رفتار کنند. براين اساس، امروز درویشان مختارند که با رجوع به عقل فردی و جمعی، مصالح خویش را تشخیص دهند و در امور اجتماعی مانند دیگر افراد جامعه فعال و مؤثر باشند، با این پیشفرض که در هر مقام و جایگاهی توجه به باطن خود داشته و رضایت حق و تعلیمات درویشی را مد نظر قرار دهند.
این روش تربیتی خردمندانه در تاریخ تصوف نادر است و علاوه بر اعتلای فقر و جهشی بیسابقه در ارتقاء فکری جامعهی درویشی، باعث تحولی شگرف در حالات معنوی و سیر و سلوک دراویش شده است. در همین راستا حضرت آقای دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» با دستورات مکرر و مؤکد، مجازین و مشایخ سلسله را از مداخله در امور شخصی و اجتماعی درویشان و دخالت در تصمیمگیریهای آنها منع کردهاند و چون این بزرگواران حق دخالت در این امور ندارند و در حوزهی اجازات آنها نیست، درویشان نیز میدانند که نباید در این امور به آنها مراجعه کنند.
در سالهای اخیر، دراویش بیآنکه کسی شیوههای مدرن و جدید در امر مبارزهی سیاسی را به ایشان بیاموزد برای استیفای حقوق خویش، با همدلی و خرد جمعی و رفتاری مسالمتآمیز بر مبنای التزام به قانون و پرهیز از خشونت، عقلانیت و بلوغ سیاسی خود را نشان دادهاند و این نتیجهی تربیتِ معنوی آنهاست.
نتیجهگیری
هرچند مکتب درویشی بر دلها سلطنت میکند نه بر تنها و به دنبال کسب قدرت سیاسی یا سهمخواهی از صاحبان قدرت نیست و آنچه به درویشان میآموزد آن است که در هر کسوت و جایگاهی، اصول و آموزههای معنوی و اخلاقی را مراعات کنند اما باید در نظر داشت که بر اساس آنچه گفته شد تمامی انسانها و از جمله دراویش و به دنبال آن همهی مکاتب اعتقادی و از جمله مکتب درویشی، چه در حوزهی عام و چه در حوزهی خاص، سیاسی محسوب میشود. در نتیجه مکتب درویشی در تئوری و در عمل مکتبی اعتقادی-سیاسی است.
نویسنده: مصطفی دانشجو