بسم الله الرحمن الرحیم
اینکه خداوند فرمود: “وعلّم آدم الاسماء کلها”، و یا در جایی دیگر فرمود: “و یعلمک ما لا تعلم” آنچه نمیدانستی به تو آموزش دادیم. از طرفی ما نگاه کنیم با این فرمایش خداوند، فرمایش دیگرِ خداوند که فرمود: “انی جاعل فی الارض خلیفه” یعنی مخلوقی که بعد از آن خداوند خواهد آفرید، خلیفهی خدا خواهد بود. یعنی آن آدم که بیافریند، نمایندهی خدا خواهد بود. آیا شیطان هم نمایندهی خداست؟! چون شیطان را هم آفرید دیگر! نفرمود. خلقتِ جداگانهای برای شیطان، ذکر نکرد، نفرمود. شیطان را هم آفرید. انسان را هم آفرید. بله شیطان هم خلیفه نه به آن معنا، خلیفهی جزءِ الهی است، یعنی در یک کاری از خدا نمایندگی دارد، و آن، منتهی خودش نفهمی کرد، وقتی یک کاری خداوند گفت و انجام داد، کار خوبی بود، به خودش ربطی ندارد، خودش نباید خوشحال بشود و دنبالهی این به کارهایی برود که خداوند نفرموده. خب شیطان چون کارش آموزش، بهاصطلاح امتحان کردن بشر و یا “یاد دادن و تعلیم بشر بود، از این جهت هم از طرف خدا نمایندگی داشت و چون هیچ امری بدون اجازهی خدا و بدون خواست خدا قابل تحقق نیست بنابراین وسوسههایی هم که شیطان در دلها میاندازد از طرف خداوند [است] یعنی باید فکر کرد که خداوند این کار را کرده. برای اینکه ما در زندگی معمولیمان دیدیم که هر کسی میرود درس میخواند، معلم درسش میدهد بعد برای اینکه بداند خوب فهمیده یا درست است یک امتحانی ازش میکند. خدا هم در اینجا یک گرفتاریهایی درست کرده میخواهد ببیند این بشر که خداوند بهش دستور، یاد داده چه جوری از شر شیطان خلاص بشود آیا این بشر به این بندها و تلهها گیر میکند یا خودش را خلاص میکند. حتی نسبت به پیغمبران هم این امتحان هست. حضرت ابراهیم را خداوند امتحان فرمود. در مسیری که میرفت به بالای کوه- برای قربانی کردن فرزندش- سه بار شیطان بر او ظاهر شد. حالا بعضی فیلمها به صورت زن میگویند، بعضیها این را نمینویسند، به هر جهت سه بار که معلوم بود نمایندهی شیطنت ظاهر شد و در دل ابراهیم وسوسه کرد؛ که آیا تو بچهی خودت، بچهای که سالها آرزویش را داشتی، آخر ابراهیم که چیز میکرد و ساره زنش هم مورد محبت الهی بود، بچهدار نمیشد تا در اثر عجز و لابهی هر دو- یعنی ابراهیم و ساره- خداوند یک فرزند بهش داد و آن اسماعیل [بود]. بعد مأمور خدا شد. یعنی در واقع چون دید که ابراهیم علاقهاش به فرزندش بیشتر از علاقهاش به خداست و حال آن که این امتحان را آفرید. سه بار بین و در این مسیر شیطان به صورت خودش آمد و به ابراهیم گفت: کجا میروی؟ بعد که فهمید میرود بالای کوه برای قربانی کردن، وسوسه کرد که این چه کاری است که میکنی؟ این میگویی وحی کرد فلان و اینها، یک خوابی بود دیدی، ولش کن برو. که ابراهیم عصبانی شد و یک ریگی برداشت زد بهش که فرار کرد. که البته نشاندهندهی این بود که خداوند میگوید: اگر در راه شناخت من و در راه اجرای ارادهی من خدمتی بکنی، خداوند- من- میتوانم به یک ریگ- ریگ کوچک- قدرت عظیمی بدهم. ابراهیم بشر یک ریگی دید این قدری! میگفت: این چیزی نیست ولی همان ریگ در نظر خداوند وقتی بخواهد یک نیرویی بهش میدهد به اندازهی یک توپ کار کند. خداوند به یک ریگ نشانی داد که البته آن ریگ را هم از عرفات برداشته بود بعد از شناختِ از خدا، عرفات، شناخت. و میدانست که این ریگ چه خاصیتی دارد. با همان ریگ زد و سه مرحله شیطان آن هم بالاترین امتحان، امتحانی که فرزند منحصرش، فرزندی که تنها فرزندش بود، بعد سالها که ساره شاید از سنّش گذشته بود خداوند اسماعیل را داد. این دیگر بالاترین مقاومتِ در مقابل وسوسه است. وسوسه میکند به محبت فرزند، آن هم فرزند منحصر به فرد. فرزند خودش و فرزند ساره که ساره هم از بزرگان است و مورد توجه خداوند بود. وقتی امتحان، سه بار این امتحان را کرد و هر سه بار موفق پیروز شد خداوند گفت: واتخذ الله إبراهيم خليلا؛ خداوند ابراهیم را دوست خودش گرفت، یعنی ابراهیم اینقدر به خداوند علاقمند است که مثل دوست است. امتحان دیگری هم از حضرت عیسی کرد؛ عیسی بعد از آنکه غسل تعمید یافت- از طرف حضرت یحیی غسل تعمید یافت- یحیی(ع) به او امر کرد که حالا برو بالای این کوه، امتحاناتت را بده برگرد. که عیسی(ع) رفت سه تا امتحان داد بعد از چلهای که گرفت، سه امتحان داد و آن وقتی از امتحانات پیروز شد، آن وقت پایین آمد و شد پیغمبر الهی. خب این شیطانی که کارهایش این اثر را دارد منتهی یکی کارش اثری دارد که تا کار کند طرف مفید است استفاده میکند، یکی نه، این جور استفاده میکند که تا طرف، امری بکند این خلاف آن را انجام میدهد، مثل موردِ شیطان. منتهی به خودِ شیطان هم ما باید لعنت کنیم برای اینکه میگوییم: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. ولی در واقع شیطان هم اگر چیز [لعنت] کنیم خودش یک حرفی میزند میگوید: خداوندا من هم یک موجودی هستم مثل همین انسان. هر دو موجودِ خداوند هستند منتهی برای ما شیطان در دنیای ما ملعون و مطرود است. ولی خودش یک موجودی است جداگانه. بنابراین شما وقتی که دچار وسوسهی شیطان شدهاید به شیطان لعنت نکنید، شیطان کارهای نیست، شیطان این وسوسه را میاندازد چون خودش مأمور است این کار را بکند. به خداوند پناه ببرید یعنی در واقع یک نوکری، یک کارمندی در ادارهای به شما ستم کرده است به رئیسش پناه میبرید؛ رئیسش میگوید: در این مواقع باید مقاومت کنید یعنی وقتی شیطان امری را وسوسه کرد باید مقاومت کنید در مقابلش و حرفی نزنید. این است که ما هم هروقت شیطان وسوسه کند باید مقاومت کنیم و برای اینکه از این وسوسه دور باشیم به خداوند پناه ببریم یعنی به ارباب شیطان بگوییم: خداوندا این بندهای که فرستادهای وسوسه میکند میخواهد این یکی بنده را خراب کند، به ما رحم کن، و انشاءالله خداوند رحم میکند منتهی در صورتی که شما خود رحم کنید به دیگران. در آن صورت به شما رحم میکند.