Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح جمعه ۹۵/۱۱/۱۵ – خانم‌ها (منازل سلوک برحسب مقامات سلّاک – خواندن تذکرةالاولیاء)

Hhdnat majzoobaalishah31بسم الله الرحمن الرحیم

هر صحبتی که می‌شود می‌توانیم و معمولاً هم من یک مثالی، یک مدلی از کتابِ تذکرةالاولیاء به‌عنوان نمونه عرضه می‌کنم. این است که من توصیه کردم چندین بار به همه، حتی در مورد غیردرویش‌ها هم می‌شود همین توصیه را کرد و انجام داد. منتهی خب درویشی – عرفان – می‌گویند که درجات مختلفی دارد. وقتی سعی کردند خیلی درجات کوتاه، عده‌ی صفحات را، گفتند که: هفت مرحله است، بعضی‌ها گفتند: چهل مرحله است. هر کسی یک درجه‌ای گفته، یک چیزی گفته… در واقع اگر بگیریم همان جوری که مشهور است می‌گویند که: به اصطلاح “درجات به سوی خدا به اندازه‌ی تعداد مردم است”، یعنی هر فردی یک راهِ خاصی به سوی خداوند دارد؛ خدایی که این می‌پسندد غیر از خدایی است که او می‌پسندد، غیر از آن خدا است. نه اینکه دو تا مجسمه هستند، نه! یعنی عین هم نیستند. به این جهت می‌بینیم که خیلی بحث‌ها هست، گاهی این بحث‌ها طولانی هم می‌شود، ولی برای هر کدام از اینها یک مثال آورده‌اند. مثلاً همین «ابراهیم ادهم» که مثال زدیم، یک مثال از بزرگانی است که مقام و منصب و همه‌ی اینها را رد کرد، یعنی داشت، رها کرد و ول کرد آمد. امیر بود به اصطلاح در یک منطقه‌ای، مثل پادشاه بود، بعد آمد خودش دوره‌گرد شد. یا مثال دیگری؛ما توصیه کردیم که زیاد محبتِ پول را – طلا به قول قدیم، قدیم که پول فقط طلا بود دیگر، یا نقره – از دل بیرون کنید. فکر نکنید، دلبستگی بهش پیدا نکنید. نگه دارید، مالِ شماست، نگه دارید ازش استفاده بکنید، به دیگران استفاده برسانید ولی دل نبندید. برای اینکه وقتی که می‌رویم زیر خاک هیچکدام از اینها نداریم. به قول «بابا طاهر»، می‌گوید:

 به گورستان گذر کردم کم و بیش                         بدیدم گور دولتمند و درویش
«اینجا منظور یعنی درویش، نادار است»
نه درویشی بی‌کفن در خاک خفته                      نه دولتمند بُرد از یک کفن بیش

خیلی‌ها روی این علاقه دارند مثلاً داستان آن – یادم نیست – شرح حال یکی از عرفا را می‌گوید: یک مشت سکه داشت. این سکه‌ها را هر روز یکیش را می‌انداخت توی دریا. و یکی هم یک سکه، یک اسکناس، یک سکه هم از پولی که داشت صدقه می‌داد کارهای [خیر] می‌کرد. بعد بهش گفتند: چرا همه را یکباره چیز نمی‌کنی؟ روزی یکی می‌کنی! گفت: برای اینکه می‌خواهم که هر روز ببینیم که نفسم چه جوری شکسته می‌شود، یعنی آن حرصی که دارم برای… حالا این است که من هم خواهش کردم بخوانید، بخوانید از همه‌ی مراحلِ عرفانی در آن، به همین طریق، نمونه هست. بخوانید ان‌شاءالله که بهره و فیض کافی ببرید.