بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسهی گذشته به دنبالهی یک پرسشی سؤالی که از من شده بود که بحث مسألهی شرک جلی و شرک خفی بیان شد، مختصری گفته شد. شرک عبارت از این بود که ما در مقابل خدا، ما به جای این که تمام دعوت و خواستمان متوجه خدا باشد، متوجه مرجع دیگری کنیم که در عمل و در زندگی ما فراوان دیده میشود. خودمان اگر دقت کنیم در دعاهای ما اینها همه توجه داریم. البته به آن سختی شاید کسی نتواند، خیلی کم از ما، برای اینکه فرض بفرمایید ما گفتیم: برای “الله” برای خداوند یعنی “خالق و مالک تمام مایملک” صفاتی قائل شدهایم. این صفت رزاقیت، خدا یا “رزاق” میگوییم، خب “رزاق” هم یک اسمی و صفتی نسبت به خداوند است. یا “رحیم” همینجور یا “شفیع” یا “غافر” اینها همه. مجموعهی اینها لغت “الله” شاملش میشود. یعنی خداوند در عین هر صفتی، صفات دیگر را هم دارد. مثلاً خداوند هم “ذو انتقام” است و هم “بخشنده” است، “معفو” است. ظاهراً در خیلی موارد این دو صفت با هم متناقض به نظر میرسد ولی در مورد خداوند اینجور نیست. خداوند همهی این صفات مختلفی که ما به نام خداوند میشناسیم در خودش جمع کرده. فرض بفرمایید کسی که از خداوند روزی میخواهد، روزیش ظاهراً به دست امرای قوم است، یک وقت هست از امیر قوم دلش میخواهد، غیر از ظاهر است که طبق تشریفات باید یک تقاضایی کرد و کاری… روزی میخواهیم، در واقع روزی – روزی دادن – کار خداست. خیلی ما توجه داشته باشیم و بخواهیم هدفمان را مرحمت الهی قرار بدهیم میگوییم: “یا رزاق”. خداوند را به صفت رزاق صدا میکنیم. یا همین جور که ما فرض بفرمایید که یک عنوانی در زندگی میخواهیم داشته باشیم ظاهراً این امر دست رؤسای قوم است، بنابراین از آنها میگوییم که: فلان مقام به ما بده! و حال آنکه باید هر چه میخواهیم از خدا بخواهیم. آن، چه بکند، چه نکند، کار، کارِ خداست. البته این از لحاظ جلی بگوییم؛ شرک است. یعنی ما به جای اینکه بگوییم: خداوند کار ما را درست کند میگوییم: انشاءالله امیر کار ما را درست کند. این شرکیست. این هم یک نوع شرکیست، منتهی شرک یک وقتی است که خیلی روشن است یعنی به جای اینکه از خداوند چیزی بخواهیم از دیگری بخواهیم. این خیلی روشنش کرد که اینجا شرک حساب میشود، شرک جلی میگویند، یعنی شرک آشکار. یک وقت هست که نه، این حرف را به ظاهر نمیگوید ولی در دلش میگوید و خیلی واسطه برمیانگیزد که رؤسای قوم بهش توجه کنند و شغل را بهش بدهند. این در واقع به جای اینکه همهی این کارها را از خداوند بخواهد که همه چیز را فراهم میکند از بشرها خواسته که همهی ما معمول هم همین است فرموده، این شرک خفیست. در شرک یعنی در واقع شرک است ولی به صورت ظاهر شرک نیست. این شرک خفی را استثناءً بزرگان فرمودهاند: خداوند این شرک خفی را معفوّ میدارد، عفو میکند. برای اینکه عملاً انسانها در دنیای علل و معلول به دنیا آمدهاند. خداوند بنابراین کسی که در این رشته این جور فکر کند خداوند از او عفو میکند. استثناءً کسانی هستند که در هیچ حالتی دیگری را شریک نمیکنند در امر خداوند. داستانی که خب مینویسند در چیز، “ابراهیم ادهم” وقتی کناره گرفت و اینها، یک سوزن نخ داشت و یک لباسی، گاهی این را بخیه میزد. یک مرتبه ضمن بخیه زدن این سوزن نخ از دستش افتاد توی رودخانه پخش شد رفت. این خودش گفت: خدایا! خطاب به خدا و در واقع میشود گفت: خدا را دید و میدید که خطاب به او کرد. گفت: خدایا سوزن نخی که به من دادی خب رفت، بگویید به من بدهند. این حرف را که گفت میگویند: هزار ماهی برآمد، به دندانشان سوزن نخ از طلایی داشتند، ظاهر شدند بر ادهم. گفت: خدایا من از تو سوزن نخ خودم را خواستم نه اینها را، نه این! یعنی آن چیزی که خداوند خودت به من دادی من خواستم نه چیز دیگری و از کس دیگری. البته این از آخرین رتبهی توحید است که شرک خفی هم نداشته باشد. ما، کمتر کسی به این مقام میرسد و این حالت دست میدهد. به همین جهت خداوند هم عفو فرموده است، با نظر عفو به این کارهای ما و حرفهای ما نگاه میکند که هرچه که ما نگاه کنیم همهی اینها شرک خفی است. ولی شرک خفی مگر اینکه از کسی باشد که شرک جلی هم دارد، آن وقت شرکهای خفی هم که داشته باشد به حساب میآید. حالا انشاءالله خداوند بر ما ببخشد هر چه خودش به ما داده. همه خطاها را هم خودش به ما داده، بر ما ببخشد انشاءالله.