هیچکس از متفکران ایرانی و اسلامی توفیق اخوانالصفا را در کشف نظام موسیقیایی جهان نداشتهاند. پس به چه دلیل درباره نواختن «عود» آن همه آداب دستوپاگیر برای پیروان و
جواد موسوی خوزستانی
درآمد: محدودیتهای فرهنگی پس از انقلاب در زمینه نواختن ساز و موسیقی سبب شده که برخی نواندیشان و هنردوستان ایرانی برای یافتن ریشه و سابقهی این محدودیتها، به تاریخ اسلامی مراجعه کنند. در خلال این جستوجوی تاریخی اگر در ایستگاه سده چهارم هجری توقفی داشتهاند احتمالاً آرشیو بزرگ رسالههای «اخوان الصفا» را دیدهاند و از کشش و گرایش این گروه از نخبگان دینی-ایرانی نسبت به موسیقی، و احترام خاصی که برای «عود» و طرز ساختن و نواختن این ساز سیمی قائل بودهاند، شگفتزده شدهاند. این شگفتی وقتی از صافی فهم معاصرمان نسبت به محدودیت ساز و موسیقی، عبور میکند گاهی ممکن است به اغراق شاعرانه و شیفتگی هم راه ببرد و احیاناً سبب شود که گروه سِرّی اخوانالصفا را حتی با گروههای رادیکال هیپهاپ (موسیقی زیرزمینی رَپ و راک) در ایرانِ معاصر، شبیهسازی کنیم تا حدی که این جمع فرهیخته و صاحبِ رسالت را در کسوتِ نمایندگان «موسیقی زیر زمینی» در زمان خلافت عباسیان، بپنداریم. برخی از دینباوران معاصر نیز احتمالاً با هدف ایستادگی در مقابل مدرنیته فرهنگی و اثبات «برتری فلسفه و حکمت اسلامی بر فلسفه غرب» چه بسا در بازنمایی فعالیتهای موسیقایی اخوانالصفا، ره اغراق پیمودهاند. اما آیا ائمه و پیشوایان اِخوانالصفا حقیقتاً به موسیقی و «عود»نوازی عقیده داشتهاند، و اگر معتقد بودهاند این عقیده تا چه حد نسبت به زمانهاش، پیشرو بوده است؟
پرسش دیگر این که آیا در سده چهارم هجری (دهم میلادی) که تشکیلات سِرّی اخوان الصفا در بصره و بغداد، شانه به شانهی تعداد پُرشماری از گروههای مذهبی-سیاسی، سرگرم مبارزه با حکومت عباسیان بودهاند واقعاً ساز عود (بربط) در موقعیت تنگا قرار داشته و مثلاً در دربار عباسیان، از لوازم ممنوعه به شمار میآمده است که باعث شده اخوانیها این ساز را در هالهای از رمز و راز و اشراق و الوهیت بپوشانند؟ یا که این ساز کهنسال نیز بر خلاف تصور معاصر ما، به عنوان یکی از هزاران خُردهمیراث تمدن ایرانزمین به دربار امویان و سپس عباسیان هم راه پیدا میکند و حتی در محفلها و مجلسهای دولتمردان عباسی نیز به کار گرفته میشود؟ این در حالی است که میدانیم تا عصر سوم حکومت عباسیان و تا زمان خلافت «القادربالله» در سالهای پایانی سده چهارم – ۳۸۲ هجری – این حکومت در امور مربوط به جریانهای گوناگون مذهبی و فرهنگی جامعه دخالت چندانی نمیکرده است[۱] از سوی دیگر برخی تاریخنگاران اسلامی در پژوهشهایشان درباره موسیقی و ساز عود به ما نشان میدهند که یک سده پیش از ظهور اخوان الصفا، آثار و منابع مهمی از جمله آثار «ارسطو» و «فیثاغورس» درباره ارتباط ریاضیات با موسیقی، و تأثیر معجزهآسای موسیقی بر تن و روان آدمی، از زبان سریانی به عربی ترجمه شده و اتفاقاً در میان هنردوستان و نخبگان پُرآوازهی آن زمان همچون ابویوسف یعقوب بن اسحاق کِندی (نخستین فیلسوف عرب) نیز رواج داشته است:«نیمه قرن سوم هجری / نهم میلادی، در بیتالحکمهی بغداد کسانی حضور داشتند که آثار نویسندگان بزرگ یونانی در زمینه موسیقی را به عربی برگردانده بودند، از جمله آثار ارسطو و اریستوکسنوس و نیکوماخوس و اقلیدس و بطلمیوس. نخستین کسی که از این علوم تازه، منفعت جست کِندی (متوفّی به سال۲۶۰هجری/۸۷۳ میلادی) بود. کِندی هم موسیقی را نه تنها به مثابه علمی میدید بلکه آن را به منزله دارویی میدید که پزشکان در کار درمان جانها و تنهای رنجور میتوانستند کرد. کندی در شرح مبسوطی که از عود به دست داده – و خود نخستین شرح در این باره است که به ما رسیده – «اشیاء چهارگانه» بر همه چیزهای دیگر غلبه دارند به طوری که چهار زه وجود دارد و الحان چهار به چهارند و پردهها چهار عددند؛… سرخسی (متوفّی به سال۲۸۶ هجری/۸۹۹ میلادی) برجستهترین شاگرد کندی بود. نظریهپردازان دیگر عبارت بودند از منصوربنطلحه (متوفّی در حدود ۲۹۹/۹۱۰) که خود از پیروان کندی بود، و ابن طاهر خُزائی (متوفّی به سال۳۰۰/ ۹۱۲) که در فلسفه موسیقی از همگان برتر بود. ابن منّجم (متوفّی به سال۳۰۰/ ۹۱۲) که رساله فی الموسیقی او هنوز در دست است. و قسطا بن لوقا (متوفّی در حدود۳۰۱/ ۹۱۳) و ابوبکر رازی (متوفّی به سال۳۱۳/ ۹۲۵) که کتاب فی جمل الموسیقی را به رشته تحریر درآورد. البته با ظهور ابونصر فارابی (متوفی به سال۳۲۹/ ۹۴۱) در عرصه موسیقی نام و آوازه همهی اینان از صفحهی یادها محو گردید.»
بنابراین اگر تحت تأثیر مراودههای فکری با یونانیها چنین جنبشی در شناخت و ترویج موسیقی – یک سده پیش از اخوان الصفا – در مرکز خلافت اسلامی جریان داشته است پس به چه دلیل، اِخوانیها، در کسوتِ تشکیلاتی انقلابی، نه فقط نواختن عود بلکه حتی فرایند ساختن این ساز را نیز فرایندی رازآلود و «مقدس» اعلام میکردند و در بین پیروانشان این تقدس را رواج میدادهاند؟
پرسش بعدی، یافتن دلیلی برای تأسیس قواعد و مقررات دشواری است که اخوان الصفا درباره ساز عود، وضع کردهاند. همانطور که در بالا هم اشاره شد متأثر از فضای حاکم در نیمه سده دوم و تمامی سده سوم هجری (عصر تدوین/ جنبش ترجمه متون)، نخبگان و اندیشمندان جهان اسلام با تفکر فلسفی، علمی و موسیقایی یونان آشنا میشوند. یکصد سال بعد نیز مشایخ اخوان الصفا تحت تأثیر این جنبش فرهنگی (و مشخصاً به پیروی از نظرات یعقوب بن اسحاق کِندی که خود متأثر از آراء متفکران یونان بود) به موسیقی توجه نشان میدهند. تأملبرانگیز است که در چنین فضای متحولی، ضرورت تسلط و اشراف بر علم موسیقی برای اخوانیها آن قدر اهمیت پیدا میکند که یکی از رسالههای خود را – رساله پنجمشان را – به طور مشخص به موسیقی اختصاص میدهند و به قول محمدرضا شفیعی کدکنی «هیچ کس از متفکران ایرانی و اسلامی توفیقی را که اخوانالصفا در کشف نظام موسیقیایی جهان یافتهاند، نداشته است»[۳]؛ اگر چنین خلاقیت و تأثیری بر نظام موسیقی جهان داشتهاند پس به چه دلیل درباره نواختن ساز «عود»، آن همه آداب دستوپاگیر برای پیروان و مریدان خود، مقرر کردهاند؟… گزارش حاضر در پی یافتن پاسخ برای این پرسشهاست.
مشارکت عالمان دینی در همهی جوانب حکمت و معرفت عصر خویش
در سالهای نخستین اسلامی به ویژه پس از روی کار آمدن خلافت عباسیان، بغداد و بصره و خراسان، سهم عمدهای در شکلگیری عقیدهها و تفسیرهای متفاوت از قرآن و شریعت، و ظهور مذهبهای مختلف اسلامی داشتهاند: «از میان مراکز مختلف ایجاد افکار و عقاید مذهبی مسلمانان، به خصوص باید بصره و بغداد را ذکر کرد که بر اثر تلاقی افکار و دستههای مختلف، مرکز مستعدی برای ظهور عقاید جدید بود. در خراسان و عراق نیز مذاهب مختلف، پیاپی ظهور کرد و در این نواحی، نظرهای سیاسی در ایجاد مذاهب اسلامی بیشتر دخالت داشت تا مقاصد اصولی.»[۴] چه بسا همین نظرها و نیازهای سیاسی، یکی از مؤلفههای الزامآوری بوده که اغلبِ گروههای هژمونیطلب و عالمان دینی را ناگزیر میکرده تا بر همهی ساحتهای معنوی و مادی عصر خود، تسلط و آگاهی یابند. یکی از این ساحتهای مهم در سده سوم و چهارم هجری/ نهم و دهم میلادی، که در میان مسلمانان اعتزالیمشرب، رواج بسیار داشته، فلسفه یونان و آرای ارسطو در باب موسیقی بوده است. با این حال اغلبِ گروههای مَشاییمزاج (از جمله اخوان الصفا) تحت تأثیر عقلگرایان التقاتی-اعتزالیِ اسماعیلیه (و بیگانه با تعقل فلسفی) مسائل کانونی حکمت و فلسفه یونان – از جمله تأثیر موسیقی بر حیات فیزیولوژیک انسان – را از متن و مرجع اصلیاش (مسائل اینجهانی/ روان-تنی) جدا میکردند و به عالم افلاک و دیار باقی، ارجاع میدادند تا از این طریق به قول برخی اسلامشناسان «به تملک نفوس و نهایتاً به کنترل و تملک ابدان برسند.». به طور کلی به نظر میرسد گروههای اعتزالیمزاج برای رسیدن به مراتب قدرت و هژمونی (تملک نفوس و ابدان)، منطق و فلسفه یونان را غالباً به منظور اثبات ذات و صفات واجبالوجود و تبلیغ معاد و قیامت به کار میگرفتند: «عقلگرایان معتزله در برابر سه مسئله اساسی فلسفه یونان، دانش و کردار و دولت، به اصل مشابه یعنی علم، اراده و قدرت پرداختند. آنان بر خلاف فلسفه یونان که این مسائل را در حوزه اینجهانی و انسانی میدید، آنها را صفات سلبیه پروردگار میپنداشتند.»[۵]
از سوی دیگر در تاریخ اندیشه اسلامی، فراوان بودهاند نخبهگان فکری که با توجه به نوع قرائت سیاسیشان از اسلام، بر خود واجب دانستهاند تا در همه امور مربوط به فلسفه و حکمت – حکمت نظری و عملی – اظهارنظر و مداخله کنند. یکی از این موارد رایج در سالهای منتهی به ظهور اخوان الصفا (به دلیل رواج مراودههای فکری و فرهنگی میان دنیای مسیحی با مسلمانان) طبعاً زیر تأثیر گفتمان پُرنفوذ ارسطویی صورت میگرفته است: «در گذشته بنا به تقسیم ارسطویی از حکمت نظری و عملی، موسیقی از اقسام حکمت تلقی میشد و آنانی که میخواستند بر تمامی علوم حکمی احاطه داشته باشند، خود را ناگزیر از تسلط بر تمامی اقسام علم میدانستند. به همین دلیل، گاه دیده میشود که عالمان دینی نیز در مورد موسیقی و اصوات، غور میکردند و با وجود محدودیتهای دینی برای برخی موسیقیهای غنایی و لهوی، باز نسبت به مباحث نظری آن احاطه پیدا میکردند و حتی گاهی در مورد آنها کتاب مینوشتند.»[۶] ؛ به این اعتبار آیا میتوان به ضرس قاطع گفت که مشایخ ایرانیتبار اخوان الصفا، که پدیدآورندگان رساله موسیقی بودند جزو این دسته از عالمان دینی محسوب نمیشدهاند و احیاناً تافتهای جدا بافته بودهاند؟ آن هم وقتی که خودشان در مقدمه رساله موسیقی به صراحت نوشتهاند: «غرض از نگارش این رساله، تعلیم غنا نیست بلکه معرفت نسبتها و کیفیت تألیف است.»[۷]
همچنین میدانیم که در سدههای میانه، اغلبِ انجمنها، تشکلها و جمعیتهای مذهبی، به خصوص آن دسته از انجمنهایی که هدف غاییشان سرنگونی سلطنت عباسیان و تشکیل حکومتی آرمانی متشکل از مردان فاضل و فرهیخته (دولت نیکان) بوده است با نیت اصلاح کژرویها، زدودنِ خرافهها، و هدایت مؤمنان و هوادارانشان به سوی آرمانشهر (مدینةالنبی)، خود را به مداخله در همه امور زندگی مردم – از گهواره تا گور – موظف و مقیّد میدانستهاند. جمعیت سرّی اخوان الصفا نیز از زمرهی همین گروههای مبارز و آرمانخواه به شمار میرفته است: «هدف اخوان الصفا تشکیل دولت نیکان بود که متشکل از گروههای شایسته و بافضیلتی باشد که در سرزمینی گرد هم آیند، بر اندیشه و دین و مذهب واحد اتفاق کنند، با یکدیگر پیمان ببندند که یاور هم باشند، در تمام کارها چون ید واحد، و در تمام تدبیرها و نیز در کمک به دین و آخرتطلبی، چون روحی یگانه باشند.»[۸]؛ این سند و سندهای فراوان دیگر از جمله این توصیه آشکار خود اخوانیها که: «شایسته است نیروی جسمانی خویش را به صورت قدرتی یکپارچه در آوریم و نفوس خود را به یک شکل تدبیر کنیم و آرمانشهری روحانی بنا کنیم»[۹] به خوبی نشان میدهد که پیشوایان این تشکیلات سیاسی-مذهبی، به سان تشکلهای سِرّی اسماعیلیه، قرامطه، نزاریه و… در پی تشکیل دولتی آرمانی بودهاند. پس در این صورت باید جستجو کرد که آیا در پی تحقق همین هدف بلندپروازانه بوده که بیش از پنجاه و دو رساله – در همهی امور مربوط به نظام دانایی عصرشان را – جمعآوری و منتشر کردهاند[۱۰] و با انتشار این مجموعهی عظیم، حتی برای جزئیترین مسائل احوال شخصیه پیروانشان، از لحظه تولد تا رسیدن به سرزمین موعود (آرمانشهر)، نقشهی راه، تدارک دیدهاند؟
ساز «عود» وسیلهای برای هدایت سالکانِ حقیقت
همزمان با شکلگیری دولت در جوامع بشری به تدریج نگرش خاصی در میان برخی حکمرانان به وجود آمد که هر پدیدار مادی و معنوی را دارای ظرفیت و قابلیتِ تبدیل شدن به «وسیله»ای برای رسیدن به «هدف» میدید. این نگرش خاص که در سده شانزده میلادی یک بار دیگر توسط فیلسوف سیاسی «نیکولو ماکیاولی» بازخوانی و تئوریزه شد در دوره معاصر به نگرش ایدئولوژیک، نامدار شده است. در پروسهی بازخوانی ایدئولوژیک از مضامین و کارکرد مصنوعات و پدیدارهای معمولی، پارهای از این پدیدارها گاه به طور قصدناشده، مصادره به مطلوب میشوند و معنایی چنان آلوده به تعصب و جزمیت – قداست یا رذالت – بر آنها بار میشود که میتوان از آن حتی برای شستوشوی مغزی هواداران یا قتلعام مخالفان بهره گرفت. یکی از دهها و صدها از این نوع پدیدارهای روزمره، که در دستهای پاک اِخوان الصفا به ابزاری مقدس و ناموسی ارتقاء مییابد ساز صمیمی و زیبای «عود» است؛ تا جایی که از نظر اِخوانیها، مراحل فنی ساختن این ساز چوبی نیز میتواند – و باید – در غایت معنویت و قداست، صورت گیرد؛ حتی اگر این هاله تقدس، مثلاً روند تولید آن را از حیطه اختیار تعداد پُرشمار صنعتگران خُرد و معمولی، بیرون آورد و به دایره کوچکِ عدهای فرهیخته (حکیمان) محدود و منحصر کند.
اخوانالصفا در رساله موسیقیشان، فصل مربوط به ساختن ساز عود «فی کیفیه صناعت الآلات و اصلاحها» آوردهاند که: «همهی صنایع را حکما با حکمت خود استخراج کردند، سپس مردم آن را از حکما فرا گرفتند و این صنایع و هنرها میراثی از حکما برای عامه، و از علما برای شاگردان است.»[۱۱] چه بسا از سوی منتقدان، این سخن اخوانیها، بازآفرینی قصدناشدهی اقتدار و مرجعیت علما بر عامه مردم هم تعبیر شود. در رابطه با «رسالت» ساز عود هم اخوانیها به طور مشخص مینویسند: «حکما عود را به وجود آوردند تا بیدارباشی برای نفوس طالبان علوم باشد. همچنین تمام دقایق حکمی و رموز صناعی که در مصنوعات حکما نهفته است، خود دال بر صناعت صانع حکیم اول (پروردگار) است، که صنایع اولی و حکم و علوم و معارف را به صناعتگران حکیم “الهام” نمود. کسی که قصد ورود به قلمرو این صناعت دارد باید “اهل” باشد.»[۱۲]
میدانیم که اهل بودن (اهلیت) در دستگاه مفهومی تصوف اسلامی، به ویژه در روند تحکیم نظام مرید و مرشدی، مفهومی تعیینکننده و کانونی است[۱۳]؛ و اگر مرید و مقلد، «اهل» باشد یعنی متعبّد و صالح و مؤمن به طریقت باشد و ظرفیت دریافت اصول صناعت مورد نظر را نیز دارا باشد طبعاً مرشد یا همان استاد، برخی اصول و فوت و فن را که از طریق «الهام» نصیب برده، به شاگردش میآموزد، در غیر این صورت «حتی اگر شاگرد در آن زمینه استعداد، مهارت و تخصص هم داشته باشد ولیکن فاقد اهلیت معنوی باشد، استاد در آموزش معنا، او را مخاطب قرار نخواهد داد… بر این اساس از «عود» که با غایتی معنوی ساخته میشود و بر اساس نسب افضل و شریف شکل میگیرد – نسبی که از نسبتهای متعالی حاکم بر کون و مکان هستند – موسیقیای خلق میشود که نغمههایی مانند نغمات حرکات افلاک و کواکب آسمان دارد. نتیجهی همانندیِ نغمهی حاصل از عود با حرکت افلاک نیز آن است که نفوس جزئی ساکن در عالم کون و فساد [عالم خاکی] را به سرور عالم افلاک و لذات نفوس ساکن آنجا [ساکنان بهشت] رهنمون میگردد.»[۱۴]
اخوانیها برای مشروعیت بخشیدن به این حکم اشراقی در بازنمایی ساز عود، و افلاکی جلوه دادن صدای دلنشیناش، به آراء فیثاغورسیان در زمینه موسیقی افلاک استناد میکنند و با پوشاندن خرقه مسلمانی بر این آراء، و به منظور توجیه نگرش آخرتگرای خود، مینویسند: «اصوات عرضی هستند که از جوهر پدید میآیند… حرکات و اصوات در عالم مادی از حرکات و اصوات اجرام فلکی تقلید میکنند و با آن تناسب دارند؛ ارواح آدمیان با شنیدن نغمههای این دنیا – که تصویری از نغمههای فلکی است – به یاد عالم افلاک میافتند و متوجه میشوند که آن عالم در بهترین حالت است و دارای بهترین لذتها، کاملترین اشکال و ماندگارترین شادیها. آنگاه که ارواح در عالم مادی آنچه را که در عالم افلاک است تصور کنند و به آن یقین پیدا کنند؛ نسبت به صعود به عالم افلاک و پیوستن به همنوعان خود در بهشت، اشتیاق مییابند.»[۱۵] گفتن ندارد که بنمایهی این رویکرد، پیش از آن که هدف نهفتهی سیاسیاش (تملک نفوس و ابدان) بخواهد مورد واکاوی قرار گیرد در واقع توسل به علم و پدیدههای نو با نگاه قدیم است.
در عین حال تأملبرانگیز است که این تعبیر آخرتگرایانه از موسیقی و ساز عود در حالی ترویج میشود که از اواخر سدهی دوم هجری یعنی دویست سال پیش از تولد مشایخ اخوان الصفا «کتابهای فیثاغورس در باب موسیقی و علم اعداد در عربی شناخته شده بود، آنگونه که آثار پیروان او، از قبیل یامبلیخُس و فرفوریوس و برقلس و نیکوماخوس، نیز چنین بود. اما شاید نخستین برخورد، از رهگذر کتاب ارسطو به نام السّیاسه روی داد که گفتهاند یوحنّا بن بطریق (متوفّی در حدود ۲۰۰ هجری/ ۸۱۵ میلادی) آن را از سریانی به عربی برگردانده است، و این است آنچه ما در آن اثر در باب تأثیر موسیقی و هماهنگی افلاک میخوانیم: علّتهای دماغی به کمک آلات موسیقی بهبود توانند یافت، زیرا این آلات، آن اصوات خوشاهنگ را به روح منتقل میکنند که در تحلیل نهایی، حاصل حرکات افلاک در جنبش طبیعیشان هستند. این اصوات خوشاهنگ هنگامی که به دست آدمیان تعبیری انسانی پیدا کنند، موجب پدید آمدن موسیقی میشوند که روح آدمی از آن لذّت میبرد، زیرا که از طریق موسیقی هماهنگی افلاک در هماهنگی طبیعت انسان بازتابیده میشود، و این برای حیات [حیات مادی و اینجهانی] امری اساسی است.»[۱۶]
اما چرا اخوان الصفا، لذت بردن از موسیقی را به عالم پس از مرگ (بهشت) ارتباط میدهد و این همه شرط و شروط فرامادی برای نواختن سازی متعارف و دلپذیر (عود)، تدارک دیده است؟ پاسخ مشخص و سر راست دادن به این پرسش، حقیقتاً ساده نیست. اما در عرصه گمانهزنی و احتمالات به نظر میرسد که همین سختگیریها و تفویض مرجعیت هنر و موسیقی، به اولیای دین و اخلاق، ممکن است بازتابِ قصدناشدهی پروژهی سیاسی-ایدئولوژیکِ این تشکیلات مخفی باشد هر چند که به گفته الجابری «اگر در رسالههای اخوان الصفا تعبیری روشن و آشکار از جنبه سیاسی-ایدئولوژیک نمیبینیم بدین سبب است که این رسالهها در «دوره سِتر» یا پنهانکاری نگاشته و منتشر شدهاند.»[۱۷]؛ از سوی دیگر احتمال دارد که این سختگیریها و ایجاد خط قرمزها بتواند نوع خاصی از سلسلهمراتبِ «اقتدار» و کنترل را بر بخش وسیعتری از مریدان و هواداران، بسترسازی کند. همچنین ممکن است که از رهگذر مفاهیم رازپردازیشده و مقدسنمایی اغراقآمیز از مفهوم پدیدههای معمولی، به طور غیرمستقیم اطاعت هرچه بیشتر عامهی مردم را طلبید و مشروعیت رابطه مرید و مرشدی را نیز همزمان تغذیه و تحکیم کرد.
البته بعید هم نیست که دلیل دیگرش، کوشش اعلامنشدهی اخوانیها برای بازنمایی سمبولیک آرمانشهر روحانی باشد، یعنی همان دلیل سیاسی-مذهبی که اسماعیلیان را نیز وا داشته بود در قلعههای الموت، باغ مصفایی شبیه بهشت برین، برای اعضا و فداییان خود، تدارک کنند. حالا اگر مشایخ اخوان الصفا از نظر مالی، امکان تدارک بهشت مصفای اسماعیلیه را در بغداد ندارند، اما میشود با هزینهی بسیار کمتری، این بهشت را بازآفرینی کرد مثلاً از تخیل مریدان یاری گرفت و با ایجاد هالهای از نور و الوهیت به دور «ساز عود»، نغمههای دلپذیر بهشت موعود را در ذهن و خیال آنان بازآفرید = وصف العیش: «نفس بر اثر شنود موسیقی عود پی خواهد برد که ساکنان افلاک [ساکنان بهشت] در معرض زیباترین احوال، پاکترین لذات، و جاودانهترین سرورهایند.» (واژه در قلاب از نگارنده این گزارش است)
گفتن ندارد که ساختن جهانی از جنس معرفت دینی-اشراقی و بازآفرینی روابط مرید و مرشدی در گسترهی سرزمینی پهناور (مشرق دنیای اسلام)، و از همه مهمتر، ولایتپذیرکردنِ خیل پُرشمار مردمان – به منظور برپا کردن آرمانشهری روحانی – پروژهای کلانمقیاس است و برنامهای جامع احتیاج دارد، بنابراین نمیتواند به نگارش یک رساله موسیقی و آیینیکردنِ روند تولید ساز عود محدود بماند، از این رو، اِخوان الصفا نه فقط نیازهای روزمره و مادی پیشهوران و افزارمندان بلکه حتی فرایند کسب دانش را نیز به تمامی، از متن نیازها و پیوندهای اینجهانی جدا میکند و به حوزههای فرامتنی – به جهان آخرت – ارجاع میدهد: «علمآموزی ریاضتی است برای نفس که آن را برای زندگی در عالم پس از مرگ، آماده میکند.»[۱۸] آنها همچنین در مقدمه رسائل خود بارها به انگیزهی معنوی و اشراقیشان از پرداختن به علم جبر و هندسه و فلسفه، اذعان نمودهاند برای مثال: «اخوان الصفا هدف از نگارش رساله «هندسه» را راهنمایی نفوس از محسوسات به معقولات و از جسمانیات به روحانیات دانستهاند.»[۱۹] بازتاب عملی این گزاره، در واقع جابهجایی مرجعیت علمی است؛ یعنی بیرون کشیدن مرجعیت دانش، از مرزهای دانش و سپردن آن، به معلمان اخلاق و مشایخ آخرتگرا ست.
عود نوازان و آهنگران: سرنوشتی مشابه
در ادامهی نصرت بخشیدن به این رویکرد معنوی-سیاسی و گسترش هرچه بیشتر آن در افکار عمومی جهان قدیم، ائمه و پیشوایان اخوان الصفا به منظور آموزش و تربیت تمام اقشار جامعه، افزون بر انتشار پنجاه و دو رساله، کتابهای دیگری هم تألیف و منتشر کردهاند از جمله: المدارس الاربع، الکتب السبعه و الجفران و… که نام برخی از این تألیفات در رساله «الجامعه» نیز آمده است.[۲۰] افزون بر تألیف و انتشار این کتابها و رسالهها، جزوههایی آموزشی حاوی دستورالعملهایی آمیخته به اصول آیینی-اخلاقی (شبیه به آیینِ ساختن و نواختن عود)، تحت عنوان «فتوتنامه» نیز منتشر کردهاند. این فتوتنامهها که به نوعی در اروپای قدیم هم وجود داشته معمولاً در قالب جزوههای آموزشی به صورت جداگانه برای صنفهای معین، منتشر میشده است. اصولاً فتوتنامههایی که از سده سوم هجری به بعد در شرق دنیای اسلام منتشر شده است معمولاً به مسائل فنی مربوط به هر صنف و پیشه نیز اشاره کردهاند هرچند «ایرج افشار» در این موردِ مشخص، معتقد است که از این فتوتنامهها به طور کلی «اطلاعات فنی عاید نمیشود ولی چون حاوی بعضی اصطلاحات فنی و آداب و رسوم آن فن است باز مفید فایده است.»[۲۱]
برای نمونه فتوتنامههایی که برای صنف آهنگران تدوین شده با فتوتنامههایی که برای پیشههای دیگر – معمارها، چیتسازها، پینهدوزها، درودگرها، قصابها، نعلبندها، بنّاها، زرگرها، بزّازها، و… – نوشته شده، در برخی اصطلاحات فنی، تفاوتهایی دارد ولی نکته اینجاست که این جزوههای آموزشی، که در منطقه ما تا سالهای پایانی قرن نوزدهم میلادی به صورت تشکیلاتی و سازمانیافته ترویج میشده، و فرهنگ تعلیمی آن تا زمان حاضر هم ادامه یافته، معمولاً در مضامین و دستورالعملهای معنوی-اخلاقی که به اعضای صنف ارائه میکردهاند، به طرز شگفتانگیزی مشابه و همسان بودهاند. ایرج افشار نیز در مقدمهای که هنگام تصحیح فتوتنامه آهنگران نگاشته، بر این شباهت، انگشت میگذارد و خاطرنشان میکند که «مضامین این فتوتنامه با فتوتنامه چیتسازان که آقای مرتضی صراف بازنشر کرده است شباهت زیادی دارد» و میافزاید: «رساله چیتسازان هم همانند این رساله به صورت سؤال و جواب است و بعضی از آیاتی که نقل کرده است همان آیاتی است که به آهنگران نیز توصیه شده است.»[۲۲]
در فتوتنامهی آهنگران آوردهاند که: «سؤال: اگر تو را پرسند که در کار آهنگری چند شرایط است؟ جواب: بگو که دوازده شرایط است. اول: پاک بودن. دوم: طهارت بودن. سیوم: راست بودن. چهارم: دستگاه استادان پاک نگاه داشتن. پنجم: خلاف نگوید. ششم: چراغ استادان را روشن کردن. هفتم: اول و آخر به ارواح استادان و پیران تکبیر گفتن. هشتم: از چهار درهم یک درهم به راه خدای تعالی صرف کردن، نهم: پنج وقت نماز گزاردن. دهم: وظیفه استادان را دادن. یازدهم: به روی خریدار سخت تند نگوید. دوازدهم: در کار خود ثابت قدم بودن.» (همان)
به زیر تأثیر آموزههای این فتوتنامهها (و فتوتنامههای گروههای دنبالهرو اخوان الصفا)، بخش بزرگی از افزارمندان و پیشهوران دنیای قدیم، لاجرم به کیش سیاسی-معنوی اخوان الصفا میپیوستند یا به هر گروه دیگری که این جزوهها و دستورالعملهای اخلاقی-معنوی را ترویج میکرده است. به هر حال از نیمه دوم سده سوم به بعد، گذشته از اخوان الصفا، جمعیتها و گروههای متعددی با هدف احیای شریعت ناب و هدایت مردمان به سمت مدینه فاضله، فعال بودهاند از جمله: خطابیه، اسماعیلیه، قرامطیه، کرّامیه، زیدیه، اثناعشریه، غالیه، ظاهریه، نجّاریه، ثوریه، زندقه، جهمیه، قدَریه، نزاریه، مجسمه، زعفرانیه، فتوتیه، درزیه، و… گفتن ندارد که پیوستن پیشهوران به یکی از این جمعیتها، آنان را در کسوتِ عضوی از یک انجمن معنوی-ایدئولوژیک (و نه صنفی) در میآورد زیرا اصول این فتوتنامهها، آنان را – و نه همهی صنف را – به جای ارتباط هرچه بیشتر با متن صنعت و تخصصشان (صناعتی که لازمه پیشرفت جامعه است) خواه ناخواه به حوزههای فرامتنی یعنی به مرجعیت غیرصنعتی وابسته و مشروط میکند؛ حوزههایی که خواه ناخواه در تصرفِ اوامر و نواهی ولایتِ مشایخ گروههای مذهبی-سیاسی است. در نتیجه، نوع خاصی از اقتدار و مرجعیتِ فرامتنی بر اقشار صنعتگر و پیشهوران مستقل نیز اعمال میشود.
وابسته کردن افزارمندان و صنعتگران به تشکلهای معنویِ معطوف به قدرت، در سدههای بعد نیز تداوم مییابد. ناهید چارهدار در «بررسی فتوتنامههای مشاغل مختلف» با آوردن حکایتی از «تذکره شیخ صفیالدین اردبیلی» (صفوه الصفا) به توجه خاص اغلب مشایخ طریقت و شریعت – و از جمله طریقت صفویه – نسبت به پیشهوران، به ویژه آهنگران، اشاره میکند: «طریقت صفوی به صورتی آگاهانه و حساب شده به جذب گروههای پرنفوذ میپرداخت، زیرا از این طریق میتوانست به سهولت گروههای تحت نفوذ آنها را نیز جذب طریقت کند. از همین رو ملاحظه میشود که در اثر مذکور سیزده بار به آهنگران اشاره شده که در هفت مورد جزو مریدان و اعضای برجسته طریقتاند.»[۲۳]
پیران و مشایخ تشکلهای معنوی – از جمله اخوان الصفا – اصول و آدابی که برای آهنگران و صنفِ عود سازان، مقرر داشتهاند، در فتوتنامهی شاغلانِ «چیتساز» نیز توصیه و تصریح کردهاند. در رساله چیتسازی آوردهاند: بعد از حمد خدا و درود بر رسول او، بدان که این رسالهای است که حضرت امام جعفر صادق (ع) بدین ترتیب گفته و نوشتهاند تا بدانند و در یاد گیرند؛ اگر پرسند که افعال چیتسازی چند و کدام است؟ جواب بگو اول: با طهارت بودن و راست گفتن، و راستی را در کار خود پیشه کردن. کمسخن بودن. چراغ پیران روشن کردن، و به ادب، خود را نگاه داشتن.[۲۴]
صحنهای را به تصور آوریم که استاد پینهدوز یا آهنگری خسته از کار روزانه، پیش از رفتن به خانهاش، با همان سر و وضع ژولیده، موظف است که مخفیانه به جلسات سِری اِخوان الصفا برود و ارشاد شود. خود اِخوانیها در رساله «الجامعه»شان، جلسات مذکور را این گونه توصیف میکنند: «این جلسات سِرّی هر دوازده روز یک بار برگزار میشده است، در این مجالس، رئیس جلسه در لباسی ویژه و مهیب و با جلال و وقار بر حاضران ظاهر میشده و به وعظ و ذکر و آزمون میپرداخته و اسرار را شرح میداده است.»[۲۵] «شرح اسرار» نیز که توسط رئیس با جبروتِ مجلس، برای مریدان و هواداران تشریح میشده با کلمات رمزی و حروف ابجد ویژهای تدوین و مکتوب میشده است بنابراین نمیتوان تخمین زد که آن استاد پینهدوز یا آهنگر زحمتکش، آیا واقعاً از روی آگاهی و ادراکِ این مفاهیم رازپردازی شده، از دستورالعملهای تشکیلاتی اخوان الصفا اطاعت میکرده است یا که فارغ از این فرمولهای دشوارفهم، آنچه او را به تمکین وا میداشته، در واقع توصیهای بوده که در پایان هر جلسه یا در انتهای متن فتوتنامه، قید میشده و میتوانسته دل هر مؤمنی را بلرزاند، و احتمالاً همین توصیه به تنهایی کافی بوده است که هر پیشهور زحمتکشی برای رهایی از عذاب و عقوبت در روز قیامت، ناگزیر از تمکین شود: «هر استادی که از این قاعدهها نداند و شرایط بجا نیارد هرچه از این کسب خورده و پوشیده باشد همه حرام باشد و پیش استادان و پیران مقدم، فردای قیامت شرمنده برخیزد و همه لعنت بر وی کنند، و فردای قیامت سیاهروی برخیزد.»[۲۶]
به هر حال اگر میزان درک و دریافت آهنگران و دیگر افزارمندان را از مباحث رمزآلود این جلسات سِرّی، نمیتوانیم محاسبه کنیم اما حداقل این را میدانیم که چیرگی این مرجعیتِ فرامتنی، دستکم سه پیامد مشخص برای پیشوایان اخوان الصفا – یا هر گروه دیگری که مدعی تفسیر صحیح از قرآن و احیای اسلام ناب بوده – به ارمغان داشته است: نخست میتوانستهاند به برکت موقعیت فرادست معنویشان نسبت به پیشهوران، از آنان وجوهات (به زبان امروزی = حق عضویت) کسب کنند. دوم: شکستن مرزهای صنفی و حذفِ ناخواستهی هویت اقشار گوناگون در یک هویت تودهوار (یکدست کردن جماعت) و سپس راهبری و سمتدادنِ این جماعت بیشکل و تودهوار تا ذیل سایه ولایت اخوان الصفا متحد گردند: «پس از پیامبر اسلام که خاتم انبیاء است بنا بر ضرورت عقل و دستور پیامبر (ص) امر تفسیر دین و هدایت انسانها بر عهده امام است. امام یا ظاهر و در دسترس همه یا غایب است، در دوره غیبت میتوان با امام ارتباط داشت ولی توده مردم در امور دینی و دنیایی موظفند به عالمان دینی همانند اخوان مراجعه کنند.»[۲۷]؛ و بالاخره پیامد سوم این که: به نظر میرسد پروژه آموزشی-تربیتی مذکور آن قدر تأثیرگذار و نافذ بوده که بتواند ولایتپذیرکردن پیشهوران و افزارمندان را بیرون از هویت صنفیشان، و در یک بازه زمانی طولانی (تدارک برای روز موعود = انقلاب برای سرنگونی سلطنت عباسیان)، بسترسازی کند.
پایان سخن
تجربههای متنوع تاریخی نشان میدهند که پوشاندن قبای تقدس بر اندام پدیدارهای اجتماعی، صنفی، فرهنگی یا مصنوعات مادی، و استفاده از آنها برای شکل بخشیدن به سلسلهمراتب اقتدار، بسته به زمان تاریخی و موقعیت رهبرانِ نهضت، شکلهای متفاوتی پیدا میکند مثلاً گاه ساز عود، یا متن فتوتنامهی مشاغل، مقدس اعلام میشود و زمانی دیگر، برساختنِ تصویری ناب و انتزاعی از مدینه فاضله! گاه نوع پوشش و حجاب زنان، و گاهی هم ممکن است بر میراث مذهبی و رسوم اجدادی یک قوم، خِرقهی قداست بپوشانند؛ زمانی هم شُرب خَمر، یا بازنمایی تصویری زشت و موهن از نیازهای جنسیِ متفاوت! یا حتی تفسیری یکّه و مطلق از کتاب مقدس،… همهی اینها میتواند ملاط برساختن جهانی معنوی باشد که نه تنها روان فرد را در خود بپذیرد و مستحیل کند بلکه دستگاهی کیهانی را به وجود آورد که یکی از هدفهایش، اِعمال آتوریته و فرمانروایی بر روح و روان کل جامعه باشد.
پانویسها:
[۱] در واقع تا اواخر سده چهارم هجری – ۳۸۲ هـ – که القادربالله زمام امور را به دست میگیرد، حکومت عباسیان معمولاً در احوال شخصیه و معتقدات مذهبی و حدود ایمان مردم چندان دخالتی نداشتند ولی القادربالله که «به زهد و تقوا مشهور بود، کتابی در اصول تألیف کرد و در آن کتاب، معتزله را تکفیر کرد… همچنین حدود ایمان و مبانی اعتقادی را به تفصیل در این کتاب آورد… این کتاب در واقع جزو اولین متنهای رسمی در مسائل اعتقادی بود که به وسیله خلفا فراهم شده و به روش اهل حدیث و مخالف مقالات معتزله و شیعه و بسیاری از فرق دیگر بوده است.»؛ ذبیحالله صفا، «تاریخ ادبیات در ایران» جلد اول، ص۲۴۳، نشر فردوس، تهران۱۳۷۳.
[۲] «نظریهپردازان موسیقی اسلامی»؛ کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت.
[۳] دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، «موسیقی شعر»، ص ۳۳۱،، نشر آگه، چاپ چهاردهم، تهران۱۳۹۲.
[۴] دکتر ذبیحالله صفا، «تاریخ ادبیات در ایران»، جلد اول، ص۶۴.
[۵] احمد فؤاد الکندی، «تاریخ فلسفه در اسلام»، ترجمه رضا ناظمی، مرکز نشر دانشگاهی، ص۶۱۲، تهران۱۳۶۲.
[۶] مرکز پژوهش و سنجش افکار صدا و سیما. تأکیدها از نگارنده این گزارش است.
[۷] دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، «موسیقی شعر»، ص ۳۳۵.
[۸] دکتر محمدعثمان نجاتی، «روانشناسی از دیدگاه دانشمندان مسلمان»، ص ۱۰۳، ترجمه سعید بهشتی، انتشارات رشد، تهران ۱۳۸۵.
[۹] دکتر مرتضی قائمی، دکتر روحالله مهدیان، «بررسی آرا و نظرات ادبی اخوان الصفا»، ص ۳، راسخوان ۱۳۹۲.
[۱۰] رسائل اخوان الصفاء. جالب است که بیش از ده مجلد از رسائل اخوان الصفا درباره مابعدالطبیعه و سحر و جادو و تصوف است، همچنین ده رساله به مسائل عقلی مربوط به «نفس»، و بالاخره یازده رساله نیز به علوم شرعیه مربوط است: سایت کانون پژوهشگران فلسفه و حکمت و راسخون.
[۱۱] دکتر مرتضی قائمی، دکتر روحالله مهدیان، «بررسی آرا و نظرات ادبی اخوان الصفا»، ص ۸.
[۱۲] رسائل اخوان الصفا، (منبع شماره ۱۰)، جملات در قلاب، از نگارنده این گزارش است.
[۱۳] روند «اهل شدن» سالک و مرید حتی در تصوف عملی ضوابط خاصی دارد که مرید، موظف به انجام آن است: «چون مرید به خدمت شیخ پیوست باید که به بیست صفت موصوف باشد… صفت شانزدهم، عقل است: باید که به تصرف عقل، حرکات مرید، مضبوط باشد تا حرکتی بر خلاف رضای شیخ و فرمان او و روش او، ازو در وجود نیاید. صفت نوزدهم، تسلیم است: باید که مرید، تصرفات خود را از خود محو کند و به تصرف اوامر و نواهی و تأدیب شیخ زندگانی کند؛ به ظاهر چون مرده تحت تصرف شیخ باشد..». دکتر نصرالله پورجوادی، «پژوهشهای عرفانی، جستجو در منابع کهن»، صفحه ۱۲۶ تا ۱۳۰، نشر نی، ۱۳۸۸.
[۱۴] منبع شماره ۱۰، عبارات در [قلاب]، از نگارنده این گزارش است.
[۱۵] رسائل اخوان الصفا، ص۹۰ تا ۹۴، چاپ قاهره ۱۹۸۹. به نقل از دکتر مرتضی قائمی، دکتر روحالله مهدیان.
[۱۶] «نظریهپردازان موسیقی اسلامی»، کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت، تأکیدها و جملهی در قلاب از نگارندهی این گزارش است. ضمناً «کتاب ارسطو در حدود سال۵۳۰ هجری/ ۱۱۳۵میلادی از عربی به لاتینی برگردانده شد و بهنام Secretum Secretorum خوانده شد و در قرون وسطی مورد اقبال فراوان قرار گرفت.» (همان)
[۱۷] محمد عابد الجابری، «نقد عقل عربی»، فصل «عقل کنار نهاده شده»، ص۳۰۹، ترجمه سید محمد آل مهدی، انتشارات نسل آفتاب، تهران۱۳۸۹.
[۱۸] اخوان الصفا در دانشنامه ایرانیکا:
Paul E. Walker. “EḴWĀN AL-ṢAFĀ”, In Encyclop Iranica. December ۱۵, ۱۹۹۸
[۱۹] رسائل، چاپ قاهره، به نقل از مرتضی قائمی و روحالله مهدیان.
[۲۰] همان.
[۲۱] «فتوت نامه آهنگران» مقدمه و تصحیح «ایرج افشار»، مجله اطلاعات حکمت و معرفت، ۲۲ اسفند۱۳۸۹.
[۲۲] همان.
[۲۳] ناهید چارهدار، «بررسی فتوتنامههای مشاغل مختلف» به نقل از«ابن بزاز»، صفحات: ۹۹، ۱۲۸، ۱۳۶، ۳۰۹، جادوی گفتار.
[۲۴] جالب است که فتوتنامه بنّایان نیز در فرم و مضمون، با فتوتنامه چیتسازان و آهنگران تقریباً یکسان است حتی آغازی کاملاً مشابه دارد: «بدان که این رسالهایست اندر آداب بنّایان که منسوب است به امام کامل، وحی ناطق، امام جعفر صادق (ع)، که آن بزرگوار چنین گفته و نوشتهاند تا اهل این حرفه بدانند و در یاد گیرند…» ناهید چارهدار، «بررسی فتوتنامههای مشاغل مختلف.»
[۲۵] رسائل، چاپ قاهره، به نقل از مرتضی قائمی و روحالله مهدیان.
[۲۶] «فتوتنامه آهنگران» مقدمه و تصحیح ایرج افشار.
[۲۷] ابراهیم ابرسجی، «اندیشههای فلسفی اخوان الصفا»، نقل از رسائل اخوان الصفا، ص۲۴۴، پایاننامه کارشناسی ارشد، کانون پژوهشگران فلسفه و حکمت.
منبع: رادیو زمانه