بسم الله الرحمن الرحیم
«عربی» که در نوشتههای فارسی هم اثر کرده است تقریباً – میگویند همه – و میگویند: جمعیت چنان ساکت شد انگار پرنده بالای سرشان پرواز میکند. اصطلاح اینکه یعنی اینقدر بیصدا همه با هم نشستند که هیچ سروصدایی شنیده نمیشود. حالا از اون ور یعنی چیز منفی این؛ این است که آنقدر سروصدا باشد که هیچ چیزی فهمیده نشود حتی حرفی هم زده بشود فهمیده نشود. حالا یا از این ور یا از آن ور نمیدانم کدامش را میپسندید؟ همینقدر هار و جار و جنجال که خب من بنابراین، من کاری ندارم، بیکارهام، ولی اگر غیر از آن است یک خرده باید ساکت باشید. یک داستانی هست که همه شنیدید یا خواندید؛ به هر جهت مطلعید که؛ وقتی خلیفهی دوم بالای منبر بود صحبت میکرد، خلیفه هم معمولاً روش عمومی مردم را میگوید. او مشغول صحبت بود که بله چه کار کردیم، کجا. پایین، علی(ع) همیشه در جلسات در مجلس تشریف داشتند. علی(ع) از پایین فریاد زد که: قشون اسلام در خطر افتاده. از همان بالای منبر فهمید یعنی میدانست که علی(ع) حرف چرند و شوخی نمیکند – یک چیزی است – و میدانست هم شاید که یعنی علی خلیفهی واقعی علیست. این است که ایستاد از همان بالای منبر گفت: چرا؟ چه کار کنم؟ علی(ع) فریاد زد فرمود، گفت که: الان قشون اسلام در کجا، حالا این صحبت کجاست؟ مدینه. مدینه کجا و اسلام آن جاهایی که جنگ میکردند چقدر دورند. علی فرمود که: الان قشون اسلام در یک گوشهای هست عدهی کمی هم هستند و دشمن دارد غافلگیرشان میکند که همه را بکشد. خب عمر دید چه بکند! چون اعتقاد هم داشت که علی بیجا حرف نمیزند. علی به او فرمود که: تو بگو «الله اکبر»، خطاب به آن لشگریان بگو: «الله اکبر». عمر گفت: خیلی خب من میگویم ولی کی آخر من کجا؟! آنها کجا؟! حضرت فرمود: تو بگو، من میرسانم صدا را. من صدایت را میرسانم. حالا نه به عنوان تشبیه، به عنوان نمونه بدانید خداوند اگر بخواهد صدای کسی را به مقصدی میرساند. با این سروصداها شما لابد فکر میکنید من اذان میگوییم برای بچه چه فایده داره؟ نه! آنچه که من میخواهم بگویم، بگویم اذان است، آنچه بچه باید بشنود روی فطرت خودش “ایمان” است. این است که حتماً این صدا به او میرسد. سایر صداها نه! برای اینکه نه من العیاذ بالله مثل علی هستم، نه این بچه هنوز مسلمان است. ولی خب صدا را خدا میخواهد برساند صدا را میرساند. اینکه گاهی هم شنیده شده که بعضی از بزرگان، از فقرا، از عرفای سابق، وسطِ چیز مطلبی شنیدند و دلشان آن صدا را جذب کرده و… حالا بنابراین شما هم گوش بدهید، به احترام آن صدا، نه به احترام شخصش. برای اینکه شخصش من هستم که الحمدلله هم احترام را حفظ میکنید هم نمیکنید. ولی به احترام معنویتِ آن صدا آرام باشید و گوش بدهید، انشاءالله. و اما مسألهای که میخواستم… ؛ من آن اولها گفتم که: اعلامیه و بیانیهای که صادر میشود خب مثل زمان حضرت “نورعلیشاه” چون خیلی شلوغتر از این اوضاع بود ایشان اعلامیههایی دستوراتشان را خودشان اعلامیه میدادند و امضا میکردند. اعلامیههایی که به نامِ من است یا میگویند من اینجور گفتم اینها تا امضای من را نداشته باشد مربوط به من نیست. ممکن است خیلی هم خوب باشد، از سطح فکر من بالاتر هم باشد ولی مال من نیست. مال من آن چیزی است که خودم میگویم امضا میکنم. البته یک چیزهایی هم هست که امضا میکنم ولی مال من نیست، قرآن است، از من بالاتر است که… آن امضا بهعنوان افتخار است که من افتخار میکنم که امضای من اینجاست، امضای من ذیل آیهی قرآن است. بنابراین کودک را هم که اذان و اقامه میگوییم، به اصطلاحِ ما میگوییم: “مسلمانش کن”، اصطلاحی که چیز میکنیم، اینها را میگویم برای این است که توجه کنید، من صدایم هم زیاد خوب نیست، من البته نطقهای میتینگی هم خیلی دارم ولی هر چیزی به موقعش. الان الحمدلله دیگر نمیکنم و حالا هم در همچین موقعیتی نمیشوم که ناچار باشم یک نطق میتینگی. نطقهای من حرفهایی است که باید گوش بدهید، یک کلمهاش را نشنیده نگیرید. گوش بدهید و طبق آن رفتار کنید. آنهایی که از خودم میشنوند اما دیگری ممکن است بگوید: فلان کس اینجوری گفت. شما نگویید بیخود میگوید، راست هم میگوید، ولی آن همان چیزی است که خودش شنیده و آن معلوم نیست برای شما معتبر باشد. قبول کنید، گوش بدهید ولی حقِ بررسی در آن را دارید که بررسی کنید آیا صحیح است یا نه؟ البته اینها چیزهایی دستورات اولیه است ولی دستورات اولیهایست که گاهی فراموش میشوند. در نظر خود شما فراموش میشود این چیزها. یک وقتی یک قاضیای در دادگستری داشتیم، خواسته بودند یا مسخرهاش کنند یا شوخی کنند یا هر چی، آمده بودند گفتند که: آقا پاشید برویم باید اعدامت کنیم. گفت: من را اعدام کنید!؟ چرا!؟ گفتند: خودت امضا کردی. حکمی که خودش امضا کرده و خودش را محکوم به اعدام کرده جلویش گذاشتند. معلوم شد بدون اینکه توجه کند این را گذاشته بودند… خب خندیده بود و فهمیده بود و به این طریق در واقع درسی گرفت – عبرت گرفت – که دوران آیندهاش خیلی خوب بود. حالا وقتی سر و صدا میشود از این حکمها زیاد است، از این اشتباهات زیاد است. حالا انشاءالله که خداوند اشتباهات خطاهای من و شما و همه را ببخشد و دیگر نگذارد که در مورد ما یک همچین خطا و اشتباه صادر بشود. خطا و اشتباه را صادر نشود ولی اگر صادر شد خودش ببخشد.