بسم الله الرحمن الرحیم
در گردش طبیعت که ما ناچار به… جزئش هستیم یعنی، نمیشود گفت: ناچار، جزئش هستیم، در این گردش طبیعت چون انسانها استثناءً از سایر جاندارانی که ما میشناسیم دارای تفکر و تعقل هستند و در نتیجه اجتماعشان برای خودش یک قاعده درست میکند یعنی از طرفی هم خداوند فرموده است: “انی جاعلٌ فی الارض خلیفه”، این به نمایندگی خداوند یک قواعدی درست میکند. بسیاری از مقررات و قوانینی که هست خب اینها یک نحوهی سازندگی خودش دارد یا دستور سازندگی میدهد و سازندگی مختص خداوند است، ولی معذلک بشر در یک حدودی این اجازه را دارد. یکی از اینها “عادات و رسوم” است. معمولاً در هر مختصر تغییری که در طبیعت ایجاد میشود و بالنتیجه تغییر در، ما خودمان هم در زندگیمان تغییر میدهیم، یک وقت طبیعت تابستان میکند لباسها را در میآوریم و خیلی سبک حرکت میکنیم، بعد از مدتی باز هم به واسطهی گردش طبیعت – ما هیچ در آن دستی نداریم – زمستان میشود؛ دومرتبه یک چیزهایی هست و چون انسان همهی این حالات را دیده در شدت گرمای تابستان که از گرما له له میزند یادش میآید که زمستان چقدر سرد بود، برای خودش یک مختصر زمستانی ایجاد میکند، کولر میگذارد، یخ میگذارد و امثال اینها. این خاصیت بشر است. البته این خاصیتهای دستهجمعی بشری برای خود آن گروه تقریباً لازمالرعایه هست. یعنی حتی خداوند هم در قواعدی که فرموده است و اجازههایی که داده این را جزء عرف گرفته و آن را هم جزو قوانین خودش حساب کرده. منتهی یک چیزهایی که خلاف اصول خداشناسی باشد چون خودِ خداوند که اجازهی این کار را داده هرگز اجازه نمیدهد که تو بشری که من آفریدم و میدانی من خالق تو هستم من را رها کنی بروی بت درست کنی و با اون… این را اجازه نمیدهد. ولی غیر از آن اجازه میدهد در موارد مختلف. همینجور در برخورد رسوم در واقع به یاد، در تابستان فرض کنید به یاد زمستان است؛ حوضخانه در ساختمانش درست میکند که وقتی آنجا مینشیند آدم یادش بیاید که یک وقت زمستان بوده و هوا خیلی سرد و حالا هم خوب است. اینها مجموعهی قدرتهایی است که خداوند به بشر تفویض کرده. و چون خودِ خدا تفویض کرده ما هم باید رعایت احترامش را بکنیم. یعنی آنچه خداوند آفریده و آنچه این بشر مقررات وضع کرده، آن مقررات هم به منزلهی قوانین الهی تلقی میشود که خودش باید رعایت کند. منجمله در این، در همهجای زندگی، خداوند، یعنی همین بشر – خداوندکوچولو – همین بشر برای خودش مقرراتی وضع کرده است. خب فرض کنید در عوالم دوستی و دشمنی، چون این بشرها را که آفریده بعضیها با هم دوست هستند بعضیها دشمنند. علامت برای اینها گذاشته. یعنی علامت گذاشته نه اینکه خدا از بالا گفته! خدا گفته به این بندههای کوچکش که گفته خلیفةالله هستند به آنها اجازه داده مقرراتی… یعنی ما وقتی فرض کنید از اینور خیابان داریم میرویم، اگر آنور یک نفر هست که با ما دوست است دست را تکان میدهیم اینجوری. این دست تکان دادن در معنا هیچ چیز ندارد ولی ما به بشر قرارداد بستیم بین خودمان عملاًً که این دست تکان دادن علامتیست برای مهربانی. یعنی وقتی دست را اینجوری میکنیم آن طرف هم میفهمد که: این مهربان است با او، دوست است. به این طریق انس و الفت افراد با همدیگر بیشتر میشود. از این وقتها هم عرف و عادتها پیدا میشود. این عرف و عادتها گاهی به مناسبت موقعیتهاییست. مثلاً در دور و برِ عید نوروز که ما عیدش میگیریم ولی خب همهی بشرهای روی زمین این روز را عید نمیگیرند ولی ما عید میگیریم و در این روز خب منجّمین میگویند چی میشه: گردش آسمان و زمین به جایی میرسد که خلاصه در اختیار ما نیست، ولی این شروعِ هوای مناسب برای بشر است. ما به مناسبت همین خوشحالی این یک عاداتی میگیریم برای خود. آن عادات رسم است که همه انجام بدهند، یعنی در ایام عید شما اگر دوستی داشته باشید دیدنش میروید یا او دیدن شما میآید قبول میکنید. اگر به دشمن برخورد کردید یا کاری ندارید یا مشت نشانش میدهید. به هر جهت همان طریق که ما خودمان این عادات و رسوم و این عرف جامعهی بشری را رعایت میکنیم، این اگر منظم بشود خودش قواعد عمدهی زندگی است و ما را از خیلی قواعد دیگر مستثنی میکند. فقط خداوند در این مقررات یک دخالتهایی کرده یعنی چیزهایی فرموده است که این رعایت… فرموده است رعایت کنید که بهاصطلاح علامت برای عیدتان، قتلی را علامت نگذارید. آنوقتها میگوید قصههای چیز که بشر در واقع پیش از آن که به وجود مستقلی برسد، خب بچهاش هم بهعنوان قربانی، قربانی میکرد، بچهی خودش را، یا به دیگری میبخشید و امثال اینها که خداوند اینها را منع کرد، یعنی فرمود: من از خلقت شما نظری دارم که این کار شما با نظر من مخالف است و فرموده است: آنچه با نظر خداوند یعنی با مقررات الهی مخالف است آنها معتبر نیست، ولی غیر از آنها هر قراردادی بستید، هر عملی انجام دادید درست است. بنابراین غیرِ در واقع عملیاتی ما بخواهیم انجام دهیم به مناسبت عید نوروز و تشکرِ خداوند از وجود عید نوروز، این آداب و رسوم یک سری آداب و رسومی است که مستحق میکند مردم را به اینکه به دیگران محبت کند. یعنی وقتی میبیند دیگران هم جشن میگیرند من جشن میگیرم خب به او کمک میکنیم، هر دو یک جور داریم فکر میکنیم. بنابراین از اینجا به دست میآید قاعدهی کلیای که بعد حتی در فقه و در قوانین عادی بشر وارد شده و آن اینکه خودِ مقرراتِ عرف و عادت مادامی که مخالف ارادهی خداوند نباشد معتبر است. مثل قوانینیست که خدا گذاشته. بنابراین این آداب و رسومی که اینجا هست، قابل اجراست، البته خب هریک از آداب و رسوم یک مقدار درس به بشر میدهد، مثلاً همین آتشبازی که برای چیز، یک درسش این است که به ما نشان میدهد که آتش به ما نزدیک است. هر جا هستیم هر جا نشستهایم آتش به ما نزدیک است و منتظر غفلت ماست و غفلت جلوی غفلت را میگیرد. این است که برای اینکه از آن آتش و آتشی که جهنم برای ما درست میکند، جهنم یعنی مجموعهی غضب خداوند جهنم است، این است که این آداب و رسوم را ما ناچاریم اطاعت کنیم برای اینکه خداوند هم تأیید کرده. یعنی نه این مقررات را تأیید کرده! خداوند تأیید کرده است که ما برای خودمان هم مقررات را… البته ایراد و انتقاداتی هم میتوانید بگیرید و هست؛ میگویند: بازی نکنید خطرناک است. خب خطرناک است در هر چیزی خطر هست. همان پله جَستن به اصطلاحِ ما یا ورزشهای بدنی، همه درش خطر هست ولی خداوند از خطر ما را رفع میکند، به خودِ ما هم دستور داده که به نحوی که میتوانید از خطر جلوگیری کنید. البته روی هم رفته به اصطلاح مراسم چهارشنبهسوریِ آخر سال، در واقع چهارشنبهسوری یادگار و جشن آتش است. برای اینکه از اول که بشر به وجود آمد که آتش را نمیشناخت و تدریجاً آتش را شناخت و از تاریخی که آتش را شناخت آتش را برای خودش مقدس میدانست. حالا انشاءالله این که میگویند: شرکت نکنید اینها، این کار غلطی است، نخیر، در مراسم آتش تا میتوانید باید شرکت کنید. منتهی مواظب باشید. یک ورق کاغذ که بیاجازهی خداوند رفتار کنید قابل قبول نیست. نمیشود به این بهانه که چون احتمال خطر دارد و اینها بنابراین ما دخالت نمیکنیم، نه. احتمال خطر هم دارد ولی دخالت باید بکنیم و جلوی خطر را بگیریم یا سعی کنیم که اصلاً وارد خطر نشویم انشاءالله. انشاءالله خداوند سال آینده و تمام سالهای آینده را بر ماها مبارک گرداند.