بسم الله الرحمن الرحیم
یک مطلبی است که با دو تا مثال که میگویم: یکی مرحوم آقای هادی حائری این مَثَل را میزد؛ میگفت که: چون این فقرای قدیم خیلی عدهشان کمتر بود ولی ایمان و اعتقادشان بیشتر بود، این را اینجوری تشبیه میکرد و میگفت: فرض کنید که ما الان توی حیاطمان یک حوض کوچکی، یک حوضی داریم – معمولاً قدیم هم خب همهی منزلها یک حوض داشتند – یک وقت هست یک لیوان آب کسی دارد یک قطره شربت توی آن میاندازد یا یک وقتی از همان است یک قطره شربت هست منتها آب توی آن میریزند. هر چه بیشتر هی آب بریزند غلظت آن شربت – دوز آن – کم میشود تا وقتی که اصلاً فقط آب است. من اینجور مثال میزدم، میگفتم: مثل اینکه خداوند در یک عدهای فرض کنید در ایرانیها یک مقدار هم اعتقاد و ایمان قرار گذاشته. گفته: همین مقدار ایمان یعنی مثلاً اگر وزن بگیریم فرض کنید به وزن دو خروار میزان حق شماست. هر چه آب بریزید توش، توی این شربت، رقیقتر میشود ولی نمیشود گفت که آب است تا به یک حدی برسد اینقدر آب زیاد است که دیگر شربت نمیماند. حالا در آن حد بودن خوب نیست البته، واِلّا در حد کمتری ایمانها خیلی با هم متفاوت است، همانجوری که ملاک ایمان هم با هم متفاوت است، به خصوص در شیعه که باید به امام غایب هم معتقدند و جزو معتقداتشان است همینجور جمعیت عملاً هم میبینیم ما بسیاری اوقات تعداد فقرا زیاد میشود ولی ایمان و تسلط بر نفسشان خیلی کمتر از قدیم میشود. این تا یک حدی صحیح است، دیده میشود، ولی واقعیت ندارد. برای اینکه خوب فکر کنید ایمان یک چیزی است که به شخص مؤمن بستگی دارد که ایمان به یک چیزی میآورد، حالا ممکن است در همان ایمانش تنها بماند یا اینکه با یک عدهای همراه بشود، برای او فرق نمیکند ولی عملاً چرا. عملاً دیدیم هر چه جمعیت زیادتر میشود به طور معمول ایمان و اعتقاد سست – کمتر – میشود. اما اینطور نیست. جهتش هم این است که قاعدتاً نباید اینطور باشد ولی میبینیم عملاً اینجور هست. برای اینکه طبق نظم بشریت جلو نمیرویم. نظم بشریت اقتضا میکند که جاهایی را که و چیزهای را که نمیفهمیم برویم جلو تا بفهمیم و نفهمیده قاطی فهمیدهها نشویم. در این صورت اگر کسی که درجاتش پایین باشد با درجات بالا خودش را قاطی کند یک چیزهایی میشنود که باور نمیکند یا خیال میکند اینها جزو درویشی نیست. ولی روی هم رفته در طی[زمان]، درویشی را بعد از زمان حضرت “عیسی” یعنی بزرگان مسیحیت بهبعد، دیگر درویشی را به صورت یک شعار درنیاوردند. درویشی روش زندگی یک شخص مؤمنی است به خداوند. شخص مؤمنی که ما دقت کنیم رفتارش جوری است که باید همه آنجور باشند. برای اینکه بشر از اول خلقت، خداوند او را نیازمند طبیعت قرار داده، یعنی انسان بدون طبیعت نمیتواند زنده باشد؛ باید با طبیعت همراه باشد. یا تمام اجزاء شریعت را وارد است و یا نه وارد نیست. در این صورت باید مطابق روشی که عقلای قوم میگیرند یا به حسب روشی که خود انسان در موقع بیکاری میگیرد رفتارش آنجوری باشد. انسان را هم در تقسیمبندیها میگویند: انسان جانداری است، از جاندارانی که “مدنیالطبع” است. یعنی طبیعتش “شهرنشینی” است، طبیعتش “اجتماع با هم” است. به طوری که میشود گفت: انسانِ تکی، مردمِ تکی در هیچ جای تاریخ دیده نشده ولو جمعیتِ کم باشد. البته جمعیتها متفرق است، بعضی جمعیتها، دهاتی که هست میبینیم یا حتی بعضی واحههای عربستان سعودی یک خانواده هستند چهار-پنج نفر هستند. به هر جهت تنها نمیتوانید چیزی باشید موجود بهاصطلاح زندهی بشری نمیتوانید… حالا که اینجوری است باید این انسانها از همدیگر هم کمک معنوی برای راه رفتن خودش (سلوک) پیدا کند و هم در عوض، یک نمونههایی، یک درسهایی از آنچه خودش دیده و برقرار… اما هر وقت جامعهای برخلاف این رفتار کردند از بین میروند. بسیاری جوامعی که میبینید که از بین رفتهاند به همین خاطر توجه نمیکنند که طبیعت بشری چیست؟ طبیعت بشری این است که مرد و زن، دو موجودی باهم هستند و به هیچ وجه تنها نیستند. اگر تنها باشند هر دو از بین میروند و اگر تنها نباشند… در این جریان چون بشر ولو ما حالا فکر کنیم – ما یادمان نمیآید – ولی بشر چون بالاخره هر چه بالا برویم فکر کنیم میبینیم اونها آخرش میفهمیم که بشر با خالق خودش یعنی با خداوند در یک باغ بودند زندگی میکردند و بعد که خداوند این مخلوق را یعنی این بشر را آورد بالا و بهش در جهان موقعیت داد کم کم استقلال پیدا کرد و فراموش کرد که باید بندگی خداوند را کند. به همین دلیل هم بعضیها همین امروز هم در جهان اصل نظام “کنیز و غلامی – رقیت” را قبول دارد و میگوید: آن بهتر است. البته اگر انسان نخواهد تکاملی معنوی پیدا کند بله آن بهتر است. ولی چون خداوند میخواهد این موجودش یعنی انسان غیر از موجودات دیگر باشد و بر آنها برتری داشته باشد خداوند این چیز را به آنها داد؛ ضمن این که از بهشت بیرون کرد، نان بهشان دا، لباس بهشان داد و بعد به اطرافیان خودش که اینها را چیز کردند نشان داد گفت: من اینها را میفرستم ولی از نظرم دور نیستند، یعنی همیشه مورد توجه خداوند هستند. ما انسانها چون متوجه میشویم که مورد علاقه و توجهِ بزرگِ خدا هستیم خطا کمتر میکنیم و بنابراین سعی کنیم هم بیشتر به دیدن هم، ببینیم هم را، از محبتهای ناجنس… انشاءالله.