از آنجا که استاد ادیب برومند چند دهه است که در عرصه شعر فعالیت جدی میکند، بیشتر به وجه ادبیاش ـ که بسیار هم والاست ـ شناخته میشود و شاید بسیاری ندانند که او افزون بر تسلط چشمگیر بر نظم و نثر فارسی (و تا حدی ادبیات عرب و فرانسه)، در بیشتر هنرهای ایرانی نیز فردی نامور وو کارشناس است؛ از جمله رشتههای مختلف نقاشی و نگارگری و شاخههای مرتبط با آن. انتشارات اطلاعات بهتازگی کتاب «از نقطه تا نگار» را در بیش از ۶۰۰ صفحه به چاپ رسانده که حاوی گ
كريم فيضی
اشاره: از آنجا که استاد ادیب برومند چند دهه است که در عرصه شعر فعالیت جدی میکند، بیشتر به وجه ادبیاش ـ که بسیار هم والاست ـ شناخته میشود و شاید بسیاری ندانند که او افزون بر تسلط چشمگیر بر نظم و نثر فارسی (و تا حدی ادبیات عرب و فرانسه)، در بیشتر هنرهای ایرانی نیز فردی نامور وو کارشناس است؛ از جمله رشتههای مختلف نقاشی و نگارگری و شاخههای مرتبط با آن. انتشارات اطلاعات بهتازگی کتاب «از نقطه تا نگار» را در بیش از ۶۰۰ صفحه به چاپ رسانده که حاوی گفتگوهای مفصلی با استاد در این خصوص است که با آرزوی تندرستی برای ایشان، بخشهایی از آن را مرور میکنیم.
• اگر موافق باشید، بحث را با مقوله کتابآرایی ایرانی آغاز کنیم. چه بسا با گسترش صنعت چاپ به شیوه کنونی، تا چندی دیگر اثری از کتابسازی سنتی به جا نماند.
یکی از هنرهای ملی ما ایرانیان، هنر کتابآرایی است. این فن از زمان بایسنقر میرزا شروع شده است. خبری نداریم که قبل از او به این کار اهتمام شده باشد؛ ولی او که از پای تا سر شیفته آثار هنری ایران شده بود و این از معجزات آب و هوا و محیط و ادب و هنر ایرانی است که یک تاتاربچه را تا بدین پایه و مایه، دلبسته و عاشق هنر و ادب ایران بنماید.
برای ترویج و تقویت بسیاری از هنرهای ایرانی کارخانهای تأسیس کرد که در آنجا از خط و کتابت و صحافی و تصویر و تذهیب و معماری و هنرهایدستی بر روی پارچه، همه جور کار انجام میشد. او عدهای را به کار گماشت و یکی از بزرگترین خوشنویسان زمان را به نام جعفر تبریزی (مشهور به بایسنقری) را به مدیریت آنجا گماشت. این مدیر موظف بود که هر روز گزارش کارهایی را که در آن بیتالصنایع انجام میگرفت، به عرض پادشاه برساند؛ مثلاً امروز «بوستان» سعدی تا نیمه تمام شده است و یا «انوار سهیلی» یک لَخت از جلدش که سوخت رنگین و طلاپوش شده است، حاضر شده و از این قبیل. گزارشها گزارشگری روزانه کارهایی بوده که بایسنقر دستور اجرایش را قبلاً داده بوده است. «شاهنامه»ای هم که به سفارش بایسنقر میرزا با تصاویر عالی تنظیم گردیده، به خط همین جعفر بایسنقری بوده است؛ بنابراین یکی از هنرهای دارالصنایع هنر کتابآرایی بود.
• به این ترتیب کتابآرایی یک هنر نیست، بلکه چندین هنر به شمار میآید.
همینطور است، شامل چندین هنر میشود. نخست بحث «کاغذسازی» مطرح است که بیشتر کاغذ خانبالیغ یا سمرقندی مورد استفاده بود. این کاغذها گاهی ساده بوده، گاهی هم دارای نقشهای ریز ذرهبینی و گاهی حواشی آن کاری چاپمانند بوده است؛ البته نوعی از چاپ که آن موقع بود. برای طرح نوعی «تشعیر» و «طلااندازی» از چاپ استفاده میکردند. این طرح، حالت آماده داشته و روی کاغذ میانداختند و بعد رویش را زراندود و پر میکردند و طرح میافکندند.
• در واقع نوعی کلیشه بوده برای سرعت دادن به کار نقاشان و هنرمندان.
دقیقاً. هنر بعدی کتابآرایی، «جدولکشی» بود که در صفحات مورد استفاده قرار میگرفت. جدولکشی دو گونه است: جدولهای عادی و جدول مرصع، جدول عادی عبارت از سه خط عمودی و افقی است، هر یک به رنگی مجزّا که گرداگرد صفحه را میپوشاند. جدول مرصع عبارت است از شش خط الوان و درشتتر. دانگ قلم آن درشتتر بود که با طلا رسم میشد و این برای قرآنهای عالی از حیث خط و جلد و دیوانهای شاعران بزرگ به کار میرفت. در صفحهای که شعر شاعر نوشته میشد، جایی را هم باز و خالی میگذاشتند تا نقاش بعداً به سیاق شعری که متناسب با آن نقش باشد، نقاشی بکشد و تصویر بیندازد. و البته در جدولکشی، وجود حواشی را برای یک کار هنری در نظر میگرفتند؛ یعنی در دو طرف جدولکشی حاشیه باز بود.
بعد از اینکه جدولکشی کتاب چنانکه باید به اتمام میرسید، به سراغ کاتب یا «خوشنویس» میرفتند تا اشعار فلان دیوان یا مطالب فلان کتاب را در این نسخه بنگارد.
پس از آن، دنبال یک نفر «مذهّب» میگشتند که بین سطور طلااندازی کند. «طلااندازی» گاهی ساده بود، گاهی هم به صورت «دندانموشی» با مرکّب بین طلاهای انداخته شده، پیاده میگردید. صنعت دندانموشی خودش هنر جداگانه و متنوعی است که در صفحات مختلف کتاب به ظهور میرسید.
همین مُذهّب مأمور ساختن یک «سرلوح» عالی برای کتاب بود. این سرلوحها در مکتب شیراز و اصفهان جور واجور بوده است. گرداگرد حواشی دو صفحه اول کتاب، لزوماً طلااندازی با نقشهای اسلیمی و ختایی یا هر نوع دیگری که مطابق سلیقه مذهب بود، انجام میپذیرفت.
• مرحله بعدی کتابآرایی چه بود؟
بعد از این مرحله، نقاش دیگری مأموریت مییافت که در حواشی ساده و آماده برای کار، «تشعیرسازی» و یا «طلااندازی» به شکل گلهای ختایی انجام دهد. البته خود تشعیر هم انواعی داشته است. گاهی فقط تصویر حیواناتی از قبیل خرگوش و روباه یا پرندگانی از نوع مرغان بهاری بوده یا افرادی را با تیر و کمان در دست یا تیری در چله کمان نشان میدهد و «گرفت و گیر» از نوع تسلط شیر بر آهو و دیگر جانوران به معرض تماشا گذاشته میشود.
• در واقع تکلیف حاشیه کتابها با تشعیر معلوم میشد.
درست است. بعد به سراغ «جلد کتاب» میرفتند که معمولاً «سوخت معرّق رنگین» در داخل جلد بود و پشت جلد «تیماج» با خطوط طلایی اطراف با اسم کتاب و اسم مؤلف در محل داغشده وسط جلد جا میافتاده است. و اما تیماج، چرمی است رنگین که بوی خوش دارد و برای تابلوهای سوخت، بهخصوص برای ارائه جلوههای معتبر سوخت استفاده میشده است.
• حکاکی که نبود؟
نخیر، نوعی پرس بود. به همین جهت هم میگفتند: هنرِ سوخت. در بعضی از کتابهای بسیار معتبر، پشت ورودی جلد «معرقکاری» میشده و گرداگرد آن تصاویر پیاده و سوار با قلم نازک ترسیم میگردیده که میرزا میرک هروی در این کار از اجله هنرمندان شناخته میشود. کتابهایی از این دست، نماینده کار و ذوق و سلیقه چندین هنرمند بوده است. چیزی بوده در زمره گرامیترین ساختههای هنرمندان. به همین جهت، فاخرترین ارمغان و هدیهای که پادشاهان و شاهزادگان به یکدیگر یا اشخاص دیگر میفرستادند، چه در داخل کشور، چه در خارج، این نوع کتابها بوده است. از آن جمله است «شاهنامه تهماسبی» که از زمان شاهاسماعیل، هنرمندان و خطاطان آغاز کار بر روی آن کرده بودند. به مناسبت پیمان صلحی که بین ایران و عثمانی در زمان شاهتهماسب بسته شد، این شاهنامه تاجالکرامه هدایایی بود که از ایران برای سلطان عثمانی یعنی سلطان سلیمان فرستاده شد.
عجیب است که این کتاب از کتابخانه شاهسلیمان بیرون رفته و از آمریکا سر درآورده است. بعدها یک میلیاردر آمریکایی آن را میخرد. خود این کتاب که دارای ۲۰۰ تصویر بوده، تکهتکه میشود و ۵۰ تصویرش توسط همان شخص به عنوان مالیات به موزه لوور اهدا میشود! خوشبختانه چندین تصویر از این کتاب در حراج ساتیبی به اشخاص مجموعهدار فروخته شد و خوشبختانهتر اینکه بقیه آن به وسیله جمهوری اسلامی در تعویض و تعاوض با یک تابلوی نقاشی اروپایی یا آمریکایی به ایران بازگشت. ۴۰ سال پیش از این، یک تصویر این شاهنامه را خانم سودآور خریده بود، به قیمت ۹۰۰هزار تومان و شاید هم بیشتر. من امیدوارم قرآنی که من به کتابخانه ملی دادم، به این سرنوشت دچار نشود و مثل کتابخانه شاهسلیمان، کار به آمریکا پاس داده نشود!
• انشاءالله که چنین نشود.
اجازه بدهید چیزی را برایتان نقل کنم. شاه وقتی به فرانسه رفته بود، در موزه لوور سراغ ویترینهایی که آثار ایرانی آنجاست رفته، با ذرهبین آنها را دیده و گفته بود: «عجیب است که آثار ایران در اینجاست و خودنمایی میکند!» رئیس موزه گفته بود: «البته این آثار در این موزه از بهترین آثاری است که جلب توجه بینندگان از هر قوم و قبیلهای را میکند و برای ما هم داشتن آنها افتخارآمیز است؛ اما چون روابط ما و شما خیلی صمیمانه است، من به عنوان خیرخواه ایران، فکر میکنم اگر اعلیحضرت موافقت بفرمایند همه آنچه در اینجا در نزد ماست، و بقیه هم نزد فلان همشهری ماست، همه را یکجا اعلیحضرت برای موزه ایران خریداری کنند.»
اما درباره کتاب شاهتهماسبی در آمریکا به شاه گفته شده بود: «روا مدارند که چنین گنجینه گرانبهایی در حالت تفرقه باشد. ما حاضریم دارنده بقیه این کتاب را با خود کتاب، یکجا تحویل حکومت ایران بدهیم.» شاه در جواب میگوید: «فکری در این باره خواهیم کرد.» بعد از بازگشت، موضوع را با فرح که خود را علاقهمند به آثار قدیم و آنتیک نشان میداد، در جریان میگذارد. فرح هم موافقت میکند. پولی به مقوّمین میدهند که یکی یحیی ذکا بود و دیگری پسر ذکاءالملک فروغی. قرار میشود این دو بروند و همه آن نقاشیها را بخرند و به ایران بیاورند. این دو به موزه لوور مراجعه میکنند؛ ولی دست خالی برمیگردند، با این حرف که: «قیمت گران است!» کار مملکت را ببینید! آن همه هزینه میشد، ولی حاضر نبودند برای یک چیز عالی از مفاخر ملی هزینه بپردازند!
• یعنی میخواستهاند صرفهجویی بکنند؟
صرفهجوییهایی که انجام میشد، در این قبیل موارد بود؛ ولی در جشنهایی مانند جشن هنر شیراز و تاجگذاری و پنجاهمین سال پهلوی و جشنهای ۲۵۰۰ساله و ۲۰ سالگی سلطنت، حرفی از صرفهجویی به میان نمیآوردند! به نظر من آن دو نفر نباید دست خالی برمیگشتند. در نهایت اگر پولشان کم بود، باید از مرکز مطالبه پول میکردند. انسان تأسف میخورد که افرادی که خودشان را جزو طبقة روشنفکر و برگزیده جامعه میدانند، کاری از پیش نمیبرند.
• اجازه بدهید بحث دیگری را طرح کنم و آن جلد و جلدسازی است.
باید بگویم که جلد در گذشته سه نوع بوده: جلدهای معمولی که امروزی است و دیگری جلدهای هنری که خودش دو قسم بوده: «جلد قلمدانی» و به اصطلاح «لاکی» و دیگر جلد «سوخت و معرق». برای جلدهای «روغنی»، از مقوای عمل آمده که در قلمدان هم استفاده میشد، بهرهگیری میکردند. مقوای قلمدانی حتماً باید استوار و محکم باشد، از نوع قلمدانهای محمد رفیع که وقتی از بالای پشتبام میانداختند، هیچ اشکالی پیدا نمیکرد. مرحوم سمیرمی که از قلمدانسازان عالیقدر بوده، همواره از مقواهای کار محمد رفیع استفاده میکرد و نقشاندازی مینمود.
در جلدسازی، جلد کتاب باید از مقوایی به همان اندازه محکم و صاف و آماده برای نقشپردازی باشد. در گذشته استادانی که قلمدانساز بودند، نقوش مختلفی را که تناسبی با جلد کتاب داشت، روی صفحه جلد پیاده میکردند. «جلدهای دو رو»، هم سطح بیرونی و هم سطح درونیشان، منقش به نقوش مختلف بوده است، با این تفاوت که اکثر جلدها، رویشان نقاشی قلمدانی بود و درونشان بیشتر یکی از انواع تذهیب را داشت و این کار با مذهبان چیرهدست بوده است.
• بنابراین ممکن است که یک جلد، کار دو استاد باشد: استاد قلمدانساز و استاد مُذهّب.
درست است. البته گاهی سطح درونی یک جلد کار تشعیر هم در خود دارد، یا تماماً تشعیر و حاشیه تذهیب که اضافه میشده است. این موضوع جزو شروط ضروری نبوده. بسیاری از اوقات سطح بیرونی و داخلی یک جلد، هر دو قلمدانی کار میشده است. به این ترتیب، جلدهای تزئینی از نوع لاکی همانطور که گفتید، کار دو استاد بوده است. دیده شده که گاهی در سطح درونی، تصویر کسی که سفارش جلد داده به قلم نقاش صورتساز ساخته و پرداخته شده است. البته همواره «جلد لاکی عالی» با جلد «عالی سوخت» تفاوت هنری داشته و قیمت سوخت بیشتر بوده است، به دلیل معرقکاری و طلااندازی و تشعیر بیرون که برخلاف تشعیرهای معمول، از انسانهای پیاده و سوار هم استفاده میشده است. این کار بیشتر از نوع هنرهای میرکی بوده است.
• ظاهراً دو «میرک» وجود داشته است. به لحاظ تاریخی با دو «میرک» برخورد میکنیم.
بله، «میرک اصفهانی» داریم که در شاهنامه تهماسبی کار کرده. «میرک هروی» (سید روحالله میرک) هم بوده در زمان سلطانحسین بایقرا که در کتابسازی دربار او نقش عمدهای داشته و استادِ کمالالدین بهزاد بوده و در تشعیرسازی و جانورنگاری مهارت داشته است.
• یک آقامیرک هم داریم.
آقامیرک همان میرجلالالدین اصفهانی یا میرک اصفهانی است که از نقاشان مشهور مکتب صفوی یا مکتب تبریز دوم و از شاگردان میرمصور بود و برخی میگویند که شاگردی کمالالدین بهزاد را هم کرده است. در دربار صفوی و در دوران شاهتهماسب ریاست کتابخانه و کارگاه هنری برعهده او بود که امور مهمی شمرده میشد. میرک در مصورسازی «خمسه تهماسبی» و «شاهنامه تهماسبی» نیز همکاری داشته است. این خمسه را محمود نیشابوری کتابت کرده و اکنون در موزه بریتانیاست. در خمسه نظامی علاوه بر آقامیرک، نقاشیهایی از محمد زمان، میر سیدعلی، میرزاعلی، سلطانمحمد، مظفرعلی وجود دارد. از شاگردان آقامیرک باید به میرزاعلی، محمود حسین طوطی، شاهقلی نقاش و ملک محمد قاسم و بهویژه عبدالصمد شیرازی (معروف به شیرینقلم) اشاره کرد. تابلوی معروفی که مقدمه ورود فردوسی به دربار سلطان محمود است و با فرخی و عنصری و عسجدی معارضه شعری میکند، کار اوست.
• کمی درباره کاغذسازی گذشته توضیح دهید. آیا الآن هم میتوان کاغذ ساخت؟
بله، میتوان ساخت. البته آنچه در گذشته به کار میبردند، یا وجود ندارد یا کاغذسازان از آن بیاطلاعند. به هر تقدیر، لطیفهای نهانی در آن نوع کاغذسازیها وجود داشته که امروز رو نهان کرده است. این لطیفه مقداری شامل سلیقه کاغذسازان میشود و مقداری هم به مواد کاغذسازی برمیگردد. در دولتآبادِ تبریز یا اصفهان، کاغذهای بسیار خوبی ساخته میشد که دستکمی از کاغذ سمرقندی و خانبالیغ نداشت. مدتها این کارگاه محصولات خوبی برای نقاشی بیرون میداد؛ مثلاً در دوره زندیه و اوایل قاجار از کاغذهای دولتآباد استفاده شایان میشد.
• شیوه ساخت را میدانید و اینکه از چه موادی استفاده میکردند؟
نه، نمیدانم؛ چون این کار دیگر هنری نیست، بلکه فنی است. در هنر قلمدان طریقه ساخت مقوا را توضیح دادهام. من در ایام فعلی دو سه تا کار در حال انجام دارم. از آنها فارغ بشوم، هنر قلمدان را به شکل هنری چاپ خواهیم کرد.
• این کاغذها را چطور میشود تشخیص داد؟
کاغذهای خانبالیغ را در خانبالیغ (یا خانبالغ، یعنی شهر خاننشین که همین پکن باشد) میساختهاند و به «ورق صینی» یا «قرطاس صینی» (کاغذ چینی) شهرت داشته است. از مرغوبترین کاغذها در دوران قاجار بوده و در ایران عصر صفوی هم استفاده میشده است. تفاوتش با سایر کاغذها در این است که برای کارهای هنری و خطاطی شایستگی بیشتری دارد. کاغذ سمرقندی هم به طور کلی کاغذ خوبی بوده که گاهی با نقش و نگار و بعد با حاشیه طلا تزئین میشده تا برای کارهای هنری استفاده شود. کاغذ سمرقندى از معروفترین کاغذها در سدههاى میانى دوران اسلامى بوده و در شهر سمرقند ساخته مىشده است. به کاغذ چینی، هندى و خراسانى هم شهرت داشته است.
• نمیشود از کتاب و کتابآرایی و جلدسازی گفت و از قلم و قلمدان حرفی نزد؛ بهخصوص که شما کتابی هم در این باره نوشتهاید.
هنرمندان ایرانی تمام فرهنگ ایران را روی قلمدان پیاده کردهاند. به همین جهت حق زیادی به گردن ایرانیان دارند. راه شناخت هنر ایران، توجه به آثار هنری است و از این طریق میتوان هنرمندانی را شناخت که زحمات طاقتفرسایی کشیدهاند؛ اما اسمشان در جایی ثبت و ضبط نشده است و هیچ کتابی درباره آنها وجود ندارد. من هرچه اطلاعات درباره هنرمندان پیدا کردم، در نتیجه زیر و رو کردن آثارشان بوده است. اطلاعاتی هم که درباره هنر قلمدان به دست آوردم، حاصل بررسی بیش از ۷۰۰ قلمدان است، چون در این زمینه هیچ منبعی وجود ندارد و کسی چیزی ننوشته است. در این میان، هم خطاطها مغفول واقع شدهاند، هم نقاشها، برخلاف شعرا که درباره آنها کتابهای زیادی نوشته شده است. گاهی ظرافت کارهای هنرمندان ایرانی شبیه معجزه است. اعجاز میکنند و انسان از دیدن کار دست آنها حیرت مینماید.
قلمدان ـ از ساده گرفته تا مُذهّب ـ شامل انواع و اقسامی میشود؛ از قبیل: قلمدان ساده با نقوش زرین و ساده معرق نقرهکوب. مذهبها نیز متنوعند: مذهب با گل و بته، مذهب مصور به چهره اشخاص یا منظره، زرنشان، قلمدان گل و بته، قلمدان ابری، گل و مرغی، خطنشان، کیانی (با تصاویر شاهان)، هفتگنبد، گرفت و گیر، قلمدانهای خاتم، سیمین، چوبین، میناکاری و انواع دیگر که میشود به تفصیل درباره هر کدامشان حرف زد.
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات