بسم الله الرحمن الرحیم
انسان را خداوند خلق کرده که آزاد باشد؛ به این معنی که تمام حیوانات را که خلق کرده غیر از انسان را نگاه کنیم همهشان اسیرند. گوسفند، آهو، این اسیر است. اینها اسیرِ فرض کنید بشرند، یعنی بشر هر کاری بخواهد میکند و اینها را تربیت میکند برای جان خودش. در واقع خداوند همهی این جاندارهای دیگر را به تدریج تعالی میدهد تا لیاقت پیدا کنند که در آن مرحلهی آخر به خداوند برسند. و حتی انسان را که آزادترینِ این حیوانات است برای اینکه خودش مغرور نشود، گو اینکه خیلیها بدون توجه به این چیزی که میخواهیم بگوییم مغرور میشوند، اشتباه میکنند، ولی خداوند این را آفریده که انسان بداند با وجود اینکه آزاد آفریده شده ولی:
رشتهای بر گردنم افکنده دوست میکشد هرجا که خاطرخواه اوست
به این حساب اگر بگیریم، اینهایی که مسیر تکامل را صددرصد معتقدند به هر جهت همهی موجودات را خداوند تکامل میدهد، ترقی میدهد، که آن شعر مثنوی هست:
از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم ز حیوان دم زدم
میگوید: جماد بودم یعنی هر انسانی، هر حیوانی بالاخره در این کرهی زمین ساخته شده، خمیرهاش را که از کرهی ماه نیاورده، از همین موجودیهای کرهی زمین است، یعنی از خاک آفریده، یعنی موجود بیجانی بوده، خداوند آفریده. این را بعد جان بهش دادند. جانی که اول دادند جان گیاهی بود برای اینکه گیاه را هم ببینید یک جان دارد، رشد میکند، چیز میکند. بالاتر از آن حیوانی، بالاترش انسانی است. بنابراین این رشته همین جور هست تا برسد به اعلاترین مرتبه. انسان را که میبینیم ظاهراً هم آزاد است و باطناً هم در زندگی دستهجمعی آزاد است، انسان دربند بدن است. این بدن به او درجهی اول، بدن اعلام میکند که چه باید بکنیم؟ یک سرماخوردگی ساده پیدا میکند اگر ناپرهیزی کند که هرچه زودتر یعنی از اطاعت قواعد خداوند خودداری کرده در این صورت هر چه زودتر خداوند به حیاتش خاتمه میدهد. از یک سرماخوردگی عادی هم ممکن است کسی بمیرد، اما اگر قواعد طبی را بخواهد رعایت کند در واقع اسیر است. یعنی اسیر این خاک است، اسیر آب است، اسیر این دنیاست که بهش امر میکنند، بوسیلهی مقررات قانونی و طبی بهش امر میکنند که: چه بکند، چه نکند؟ چه بخورد، چه نخورد؟ این یک وجه اسیر. یعنی اسیر همین بدن است. مثلاً دیگر اسیر خانوادهاند یعنی اسارتی که خودش فراهم کرده. خداوند که آفریده به او گفته است که: باید اطاعت خانواده را بکند. غیر از او ببینیم در همه جا اسیر است. اسیر حیوانات دیگر. اسیری است که یعنی نمیتواند به میل خودش برود در بیابانها. ولی تفاوت این است که خداوند چون به بشر فرموده است: خلیفهی الهی یک قدرتی به او داده که تا حدی جلوی این موانع را بگیرد و به حیات خودش ادامه بدهد. گاهی از همین محدودیتها که در او اعمال میشود یک مزایایی برایش ایجاد میشود که بتواند زندگی کند. بنابراین توجه کنید که این اسارت شخص در مقابل بدنش که اسیر است این هم جلوی آزادیاش را میگیرد و نمیتواند آن، هر چه آزاد است انجام بدهد، اول یا دیگران. اما خداوند در این وسط به بندگان خاصش راهنمایی کرده که توجه کنند بفهمند که یک اسارت دارد: اسارت در مقابل قوانین و قواعدی که آفریده شده. مثل این است که خداوند که وقتی آفرید بشر را، یک مجموعه قوانینی برایش معین کرد و سپرد به خودش که باید رعایت کند. آن را در واقع استثناء قرار نداد بر اصل آزادی، توضیحی داد اصل آزادی. بنابراین به هیچ وجه، به هیچ خلقت خداوند چه موجودی خلق بشود و چه اینکه از اول که به دنیا بیاید احساس محدود بودن بکند، به هر جهت انسان در اینجا یک اسارتی را در گردن دارد که به تدریج در زندگی خواهید فهمید. اما به این اسارت نباید به نظر تحقیر نگاه کند بلکه خودِ این اسارت، خودِ این مرحمتی که خداوند کرده و گفته است: از این مقررات خارج نشوید، برای بشر، برای ما یک محبت است، یک نعمت است. انشاءالله خداوند ما را متوجه کند که در مقابل این نعمت شکرگذار باشیم و خودمان بتوانیم با عقل مختصر خود که داریم زندگی را اداره کنیم.