نشست «فرهنگ، اقتصاد، سياست و نهضت ملی ايران» با سخنرانی هاشم آقاجری و کریم سلیمانی
۶۶ سال پس از ملی شدن صنعت نفت
مبنای نهضت ملی، احيای يک هويت جمعی بر اساس خودباوری و نوعی ناسيوناليزم انسانی، مدنی و دموكراتيک بود.
عاطفه شمس – روزنامه اعتماد
۶۶ سال از روزهای پرالتهاب اسفندماه ١٣٢٩ میگذرد. روزهایی که ملت ایران کوشید نفت خود را ملی کند. متن تصمیم مورخ ١٧ اسفندماه سال ١٣٢٩ کمیسیون مخصوص نفت از این قرار بود:
«نظر به اینکه ضمن پیشنهادات واصله به کمیسیون نفت پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آنجایی که وقت کافی برای مطالعه در اطراف اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون مخصوص نفت از مجلس شورای ملی تقاضای دو ماه تمدید مینماید.» مجلسین شورا و سنا با تأیید نظر کمیسیون دو تبصره بر آن اضافه کردند: تبصره اول به کمیسیون اجازه میداد که در صورت لزوم از کارشناسان داخلی و خارجی دعوت کند و از نظر آنان کمک بگیرد. تبصره دوم به نمایندگان مجلس حق میداد که پیشنهادها و نظریات خود را ظرف مدت ١۵ روز به کمیسیون بدهند و برای توضیح مطالب خود در جلسات کمیسیون حضور یابند.
مقصود از پیشنهاد ملی شدن که «مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته» پیشنهادی است که در ٨ آذرماه ١٣٢٩ به امضای پنج نفر: دکتر مصدق، حائریزاده، صالح، مکی و دکتر شایگان، به کمیسیون مخصوص داده شد ولی در آن تاریخ به تصویب نرسید و همچنان معلق باقی ماند. با تصمیمی که کمیسیون مخصوص نفت در ١٧ اسفندماه سال ١٣٢٩ گرفت و ١٨ نفر اعضای کمیسیون آن را امضا کردند پیشنهاد مورخ ٨ آذرماه از تعلیق درآمد و قبولشده تلقی گردید. از این پیشنهاد بعدها به عنوان اصل ملی شدن نفت یاد شده و همان است که در تمام دوران حکومت دکتر مصدق اساس و مبنای مذاکرات بود و ما نظر به اهمیت موضوع متن پیشنهاد را در اینجا میآوریم:
«به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرار گیرد.»[١]
گروه فرهنگ، تاریخ و پژوهشهای میانرشتهای با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، در چهارمین نشست خود با عنوان «فرهنگ، اقتصاد، سیاست و نهضت ملی ایران» با سخنرانی هاشم آقاجری استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس و محمد مالجو اقتصاددان، به بحث درباره دکتر مصدق و رخدادهایی که منجر به ملی شدن صنعت نفت شد؛ پرداخت. آقاجری، با بیان اینکه امروز نهضت ملی ایران را بدون نام مصدق نمیتوان شناخت گفت نهضت ملی در چارچوب مکتب مصدق فقط یک نهضت اقتصادی یا چالش و چانهزنی بر سر مقداری کم یا زیاد عواید نفتی نبود بلکه مکتب احیای مشروطیت و اهداف مشروطیت در همه زمینهها و البته حول یک مبارزه ضد استعماری در مقابل کمپانی نفتی انگلیس و دولت متبوع آن بود. مالجو نیز به سؤالی پرداخت که همواره ذهن تحلیلگران زیادی را به خود مشغول داشته است؛ اینکه چرا مردم در جریان کودتای ٢٨ مرداد، از خود رفتار منفعلانه نشان دادند.
وی تأکید کرد در آن زمان گرچه ما به یکسری مسائل آگاه بودیم اما زمان لازم داشتیم تا آنها را به تجربه بگذاریم و جزئی از تربیت ما شود. دینامیکی که جامعه ما همیشه بر اساس آن عمل کرده، آزمون و خطا است. البته اندیشههای فلسفی در آن وجود داشته و شخصیتهای بزرگی نیز داشتهایم اما آنها متغیرهای اصلی نبودهاند. جامعه ما در زمان کودتای ٢٨ مرداد، در واقع، تعریفی از این مفهوم بود یعنی به لحاظ رفتار مدنی و برخورداری از یک فرهنگ مدنی در عمل، در حدی نبود که خودجوش به صحنه بیاید و چشمبهراه دستور پیشرو نباشد. در ادامه گزارشی از این نشست را میخوانید.
ثمرات فرهنگی نهضت ملی
هاشم آقاجری – استاد دانشگاه تربیت مدرس
نهضت ملی، در یک چشمانداز وسیع، فاز تکاملی جدید در ادامه پروژه انقلاب مشروطیت بود. مشروطیت، از یک جهت پروژه و از جهتی پروسه بود که الزاماً پروسه و فرآیندی که طی شد، به خصوص از بعد از قرارداد ١٩١٩ وثوقالدوله، کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ و بالاخره استقرار سلطنت آمرانه و اقتدارگرای شبه مدرنیستی رضاشاهی، دقیقاً با آن طرح و پروژهای که به خصوص در متن قانون اساسی مشروطه به لحاظ حقوقی نهادینه شده بود، همخوانی نداشت. برای اینکه ارزیابی درستی از نهضت مشروطیت داشته باشیم باید به سرشت و اهداف جنبش مشروطیت، ارجاعی بدهیم. به طور خلاصه، جنبش مشروطیت و پروژهای که نهایتاً به صورت یک متن حقوقی درآمد، از یک سو خواهان نفی استبداد و استقرار نوعی حکومت مردمی، سپردن حق تغییر سرنوشت مردم به دست آنها، تحدید و ضابطهمند کردن سلطنت، ایجاد نهادهای انتخابی و دموکراتیک مثل پارلمان و انجمنهای ایالتی-ولایتی و در یک کلمه آزادی و دموکراسی براساس حکومت قانون و بعد بر مبنای این دو، خواهان دستیابی به استقلال ملی، قطع نفوذ و سلطه استعماری قدرتهای بزرگ و بعد نیز فایق آمدن بر عقبماندگی تاریخی ایران در زمینههای گوناگون بود. حکومت قانون، استقلال، آزادی، نوعی بازتولید عادلانه منابع و در مجموع، پیشرفت و توسعه و ترقی ایران در زمینههای مختلف، هسته سخت و اصلی پروژه مشروطیت بود. پروژهای که باید دولت-ملتسازی مدرن را نیز انجام بدهد و همه این اهداف را در چارچوب آن، به وجود آورد. پروژه ملت-دولتسازی نهادینه شده در متن حقوقی مشروطیت نیز پروژهای بود با سرشت ملی، دموکراتیک و مدنی؛ به عبارت دیگر، مشروطیت میخواست دولت- ملت مدرنی بسازد و ایران را به مثابه یک واحد بزرگ همبسته و بر مبنای آزادیها و حقوق برابر-قانونی آحاد ایرانیان و مشارکت آنها و تأسیس نهادهای دموکراتیک مثل پارلمان، انجمنها و همینطور مطبوعات آزاد، اتحادیهها، تشکلها و نهادهای مردم نهاد در زمینههای مختلف، از ایران یک ملت نوین بسازد.
ناسیونالیزمی که در مشروطیت مطرح بود غیرنژادپرستانه و دموکراتیک و مدنی بود که میخواست وحدت ایران را در کثرت قومی و زبانی متجلی سازد. این پروژه البته در میانه راه عملاً به یک پروژه ناتمام تبدیل شد. با فرآیندی که در اثر تحولاتی که بعد از به توپ بستن مجلس اتفاق افتاد و بعد از بیتجربگی که جناحهای مختلف مشروطه خواه بعد از مجلس دوم از خود نشان دادند و به دلیل دخالتهای قدرتهای امپریالیستی به خصوص روسیه و انگلیس و عقد قراردادهای مختلف درباره تقسیم ایران مثل قرارداد ١٩٠٧ و ١٩١۵ و بعد جنگ جهانی اول و قحطی و بیماری و فاجعه بزرگی که در جریان آن جنگ بر سر ایران آمد و بالاخره، کودتای سوم اسفند و استقرار رژیمی که در جهت اهداف انگلیسیها برای سد نفوذ بلشویزمی که در روسیه بر سر کار آمده بود برای تضمین نفت و تداوم قرارداد دارسی در زمان رضاشاه، فرآیند مشروطیت در عمل از پروژه آن فاصله گرفت و آنچه در این دوره اتفاق افتاد حفظ پوستهای از مشروطیت در زمینههای سخت افزاری مثل احداث راه آهن، دانشگاه، وارد کردن برخی کارخانهها و صنایع و مانند آنها و از بین بردن هسته درونی و اصلی مشروطیت بود.
نهضت ملی و مکتب مصدق
باوجود ١٣ سال تبعید در دوره رضاشاه و پس از خانهنشینی به دلیل مخالفت با اقدامات غیرقانونی انجام شده در تغییر سلطنت بعد از مجلس پنجم و ششم، در مجلس چهاردهم و بعد شانزدهم زمینههایی فراهم شد که دکتر مصدق به عنوان یکی از چهرههای مشروطیت، مجدداً وارد صحنه مبارزه ملی و آزادیخواهانه ایران شود و ما امروز نهضت ملی ایران را بدون نام مصدق نمیتوانیم بشناسیم. من نام مکتب نهضت ملی را مکتب مصدق میگذارم؛ نهضت ملی در چارچوب مکتب مصدق فقط یک نهضت اقتصادی یا چالش و چانهزنی بر سر مقداری کم یا زیاد عواید نفتی نبود بلکه مکتب احیای مشروطیت و اهداف مشروطیت در همه زمینهها و البته حول یک مبارزه ضد استعماری در مقابل کمپانی نفتی انگلیس و دولت متبوع آن بود.
با اینکه ظاهر نهضت ملی و مسأله اصلی مورد مناقشه مسأله نفت بود اما میدانیم که دکتر مصدق در واقع، برای مواجهه با این مسأله به خوبی میدانست که باید ابعاد گوناگون را برای برقراری اتصال و از بین بردن انقطاعی که در تحول بینا نسلی بعد از مشروطیت تا دهه ٢٠ اتفاق افتاده بود، در نظر داشته باشد؛ لذا مبنای نهضت ملی و مکتب مصدق احیای یک هویت، روح جمعی و ملی براساس خودباوری و نوعی ناسیونالیزم انسانی، مدنی و دموکراتیک بود. ملت ایران باید با وجود تحقیری که شده بود دوباره به خود برمیگشت و احساس میکرد که به عنوان یک ملت با یک سابقه تاریخی و تمدنی بسیار بزرگ، میتواند و برای اینکه این توانستن را نشان دهد بهترین مورد صنعت نفت بود. اگر ایرانیان میتوانستند صنعت نفت را به عنوان پیچیدهترین صنعتی که در آن زمان در ایران و خاورمیانه و آسیا وجود داشت بعد از خلع ید، خود اداره کنند میتوانستند توانایی خود را در جهان جدید پسا جنگ جهانی دوم نشان دهند. بر مبنای این هویت که اصلاً با اسلام در تضاد نبود و اسلامیت و ایرانیت نیز در سخنان مصدق به عنوان سنتز هویت تاریخی ایرانیان را در طول ١۴٠٠ سال ساخته بود، مکتب مصدق و نهضت ملی در سیاست خارجی و در راستای استقلالطلبی این نهضت تز موازنه منفی را مطرح کرد.
نمادسازی وارونه دهههای اخیر ایران
مصدق نماینده بزرگ این نظریه است که البته پیشینیانی نیز همچون مدرس، امیرکبیر، قائممقام و نمایندگان راستین ایران و ایرانی داشت که ناسیونالیستهای آزادیخواه و ضد استعمار و دموکراتیک و مدنی و در عین حال انسانی و انساندوستی بودند. مصدق در حوزه سیاست داخلی تز اصلاحات انتخاباتی و احیای اصول آزادیخواهانه و حقوق اساسی ملت را در قالب لایهها و اقدامات مختلف اتخاذ کرد. گرچه در یکی-دو دهه اخیر شاهد نوعی نمادسازی وارونه در ایران هستیم، به این معنا که قهرمانان اصیل ملت ایران در زمینههای استقلال و آزادی و عدالت به حاشیه رفته و قهرمانانی که به نوعی قابل مقایسه با مصدق نیستند مطرح شدهاند. شما مصدق را با قوام السلطنه مقایسه کنید که در سالهای اخیر عده زیادی طرفدار او شدهاند؛ کسی که برای رسیدن به قدرت حاضر است وارد لابی با سفارتخانههای خارجی و انگلیس شود، کسی که هیچ اعتقادی به آزادی، دموکراسی و حقوق مردم ندارد و بنابراین، بعد از رسیدن به نخستوزیری در مجلس پانزدهم، تلاش وسیعی میکند تا با ساختن حزب دموکرات و تقلب در انتخابات، یک مجلس فرمایشی مطیع بسازد و منویات خود را پیش ببرد. از کسانی مثل سید ضیا عبور میکنیم که نسبت به قوام، اوضاع بدتری دارد. اما با تقیزاده مقایسه کنید؛ کسی که با اینکه جزو رهبران صدر مشروطیت بود متأسفانه – به اعتراف خود – به عنوان وزیر دارایی رضاشاه به آلت فعلی تبدیل میشود و یکی از ننگینترین قراردادهای تاریخ معاصر ایران را به امضا میرساند و بعد خود او وقتی در مجلس به او اعتراض میشود، میگوید: چارهای نداشتم من، آلت فعل بودم، فاعل شخص دیگری بود. دکتر مصدق به عنوان قهرمان بزرگ نهضت ملی و معلم بزرگ مکتبی به نام مکتب مصدق در همان هفتهها و روزهای اولی که به نخستوزیری میرسد؛ به قوه قضاییه بخشنامه میکند که هر بدگویی و انتقادی از سوی هر کس علیه من و دولت من گفته شد، حق اینکه او را تحت تعقیب قرار دهید ندارید. آزادیهای دموکراتیک در کنار اصلاحات اقتصادی که یک وجه مغفول مانده در بررسی نهضت ملی و مکتب مصدق است و همچنین تز اقتصاد منهای نفت، میتوانست به تدریج ما را از چرخه باطلی که در آن گرفتار بودیم و هستیم خلاص کند زیرا نفت میتواند بسته به رفتار دولتها نعمت و میتواند بلای جان ملتی نیز باشد.
چرایی رفتار منفعلانه جامعه کودتای ٢٨ مرداد
محمد مالجو – اقتصاددان
موضع بحث من بسیار جزئی است و در سالهای اخیر همواره به عنوان یک سؤال برای خود من و دانشجویانم مطرح بوده است. اینکه چرا مردم در جریان کودتای ٢٨ مرداد، از خود رفتار منفعلانه نشان دادند. من درباره این موضوع و نظریاتی که درباره آن وجود دارد و آنچه خود به آن رسیدهام بحث خواهم کرد. میدانیم که در این روز، عدهای با چماق به سمت دفاتر و مراکز اداری راه میافتند و بر اساس آنچه که در کتابهای تاریخی آمده اوباش و افراد شعبان جعفری تا ساعت ١٠ حمله میکنند – که البته شعبان جعفری تا ظهر در زندان بوده است – و از آن به بعد اوضاع به دست ارتش میافتد و آنها به تدریج بیرون میآیند.
در تعدادی از مصاحبهها از جمله یکی از مصاحبههای خود مرحوم داریوش فروهر آمده که وقتی او را وسط معرکه میبینند که کناری ایستاده، به او حملهور شده و به سختی کتکش میزنند. او میگوید این گروه حدود صد نفر بودند و از این تعداد حدود ٨٠ نفر پلیس و شاید حدود بیست نفر لباس شخصی بودند. در این روز مردم به تماشا ایستاده بودند و بنا بر روایت انور خامهای خیلیها با بهتزدگی و سکوت فقط نظارهگر بودند.
او میگوید من میدانم همه آنها طرفدار مصدق بودند اما یک نفر از آن جمعیت بیرون نیامد شعار زندهباد مصدق سر دهد. این بهتزدگی تنها در مردم نبود بلکه در اطرافیان مصدق و حتی کسانی که در خانه او بودند نیز وجود داشت. من با این روز کار دارم؛ به هر حال کار با ارزش جنبش ملی شدن صنعت نفت انجام شده بود اما این رفتار منفعلانه مردم در برخی از بزنگاهها هنوز جای پرسش و تأمل دارد. در قیام ٣٠ تیر با انرژی آمدند در مشروطه نیز تعدادی شهید شدند اما وقتی مجلس به توپ بسته شد عده زیادی حتی از رهبران انقلاب مشروطه مثل سید محمد طباطبایی در لاک خود فرو رفتند. ناظمالاسلام گزارش این افراد را میدهد و اینکه خود او چقدر افسرده شده است. این افسردگی در مردم ایران و حتی در سخنان آیتالله نائینی نیز وجود دارد و در نتیجه آن بود که گفتمان قانونخواهی در مقابل مشروطیت به گفتمان تأمین امنیت در دوره رضاخان تبدیل شد. این افسردگی همیشه وجود داشته یعنی یک انفجار و به دنبال آن، افسردگی بوده است.
جامعه ایران، کلنگی نیست
من با این تئوری که میگوید جامعه ایران کلنگی است و با این توجیه ما را در یک سیکل باطل میاندازد موافق نیستم. برای اینکه بتوانیم جایگاه رفتار مردم ایران را در روز ٢٨ مرداد بررسی کنیم باید به یک نظریه برسیم که قادر باشد رفتار مردم را از مشروطه تا به امروز، در یک نگاه ساختاری کلان بررسی کند. طبق این نظر، رفتار جامعه ما رو به جلو است. بعد از اینکه تبیین شد، مشخص میشود که وزن جایگاه رفتار مردم در لحظهای از تاریخ چقدر است یا چگونه میتوان آن را ارزیابی کرد. بنابراین، من قصد ندارم با نگاه کارکردگرایی صرفاً این مقطع را برش زده و بررسی کنم کمااینکه با حوادث آن روز، این گونه نیز رفتار شد. به هر حال، طرفداران سلطنت، ٢٨ مرداد را روز قیام ملی نامیدند و هر سال آن را جشن میگرفتند مخالفین نیز علاوه بر اینکه امریکا، انگلیس، دربار و بخشی از روحانیت و به خصوص انفعال حزب توده که از امکانات بیشتری برخوردار بود را مقصر میدانند، بخشی از تقصیر و انفعال را نیز بر عهده مردم میگذارند. این موضوع را ما چگونه باید ببینیم؛ در این میان، مدتی است یک نظریه آمده مربوط به داریوش بایندر که تقریباً صورت مسأله را حل میکند و اگر درستی نظریه او را بپذیریم، پاسخ خود را گرفتهایم. او میانه را میگیرد؛ به این معنا که میپذیرد کودتایی بوده که امریکاییها آن را طراحی کرده و پشت آن بودهاند اما از نظر او، در آن روز شکست خورد و دیگر تمام شد ولی در روز موعود یعنی ٢٨ مرداد این مردم بودند که به دلیل ترس از کمونیستی شدن ایران و… به پیروزی کودتاچیها وجه ملی دادند، پس مردم منفعل نبودند. او گزارشهای دیگر مثل گزارش کرومیت روزولت که مأمور ارشد سازمان سیا و کارگردان کودتا بود را باور ندارد و معتقد است او داستانی مثل فیلمهای هالیوودی نوشته است.
منافع ما در برابر منافع همه دنیا
دیدگاههای زیاد دیگری نیز وجود دارد اما به امروز برگردیم. دو رئیسجمهور یعنی بیل کلینتون و اوباما شرکت در کودتا را پذیرفتهاند و وزیر خارجه کلینتون، آلبرایت بابت آن عذرخواهی کرده است. اگر ما یک دولت قوی داشتیم میتوانست از امریکا خسارت بگیرد یعنی اگر جای ما با امریکا عوض میشد و این شراکت در سقوط یک دولت ملی از سوی ما انجام میگرفت حتماً آنها خواهان خسارت و جریمه میشدند. همچنان که در برخی مواقع با حدس یا توهم طرفداری ما از برخی جریانات، میلیاردها دلار ما را بلوکه کردند. پس یک دولت نمیتواند رسماً یک مسأله تاریخی را بپذیرد علاوه بر اینکه خیلی مهم است. بعد از کودتا، زاهدی از اللهیار صالح میخواهد که به سفارت خود در امریکا ادامه دهد اما او امتناع کرده و میگوید تا به امروز من از پلههای این سفارت بالا رفتم و گفتم مصدق چنین و چنان است، چهره ملی است و ما در حال پیشرفت هستیم، حال حرفهای خود را پس بگیرم؟ ١٠ روز بعد نیز نزد آیزنهاور میرود تا استعفای خود را اعلام و خداحافظی کند، چون پیش از این در دورهای با یکدیگر همکلاسی بودند. او میگوید آیزنهاور معمولاً چنین مواقعی پنج دقیقه وقت میگذاشت اما دیدار ما ۴۵ دقیقه طول کشید. آیزنهاور شروع به تعریف کردن از مصدق کرد. به او گفتم همین ١٠ روز پیش بود که شما او را له کردید. آیزنهاور پاسخ داد مصدق البته آدم بزرگی بود اما شما دو مسأله را با یکدیگر اشتباه میگیرید؛ من از لحاظ شخصی از مصدق تعریف میکنم اما وقتی پای منافع امریکا به میان بیاید من باید کل دنیا را جمع کنم و به ملتم بدهم. اللهیار صالح میگوید که در این وقت من به گریه افتادم. یعنی رئیسجمهور وقت امریکا و رئیسجمهورهای بعدی آن باید دروغ بگویند، همه اینها داستانهای هالیوودی باشد تا نظریه آقای بایندر درست از آب دربیاید! این باورکردنی نیست.
پروسه تفکیکناپذیر نهضت ملی
اگر نهضت ملی را یک پروسه تلقی کنیم، هیچ جزئی از آن از بقیه اجزا قابل تفکیک نیست. به شهادت اسناد و مدارک معتبر آن روزگار که اسناد منتشر شده انگلیسی نیز آن را تأیید میکنند، درست بعد از قیام ٣٠ تیر ١٣٣١ آنها کلید کودتا را میزنند و در ششم مردادماه یعنی یک هفته بعد از مصدق و تشکیل دولت او، سفارت انگلیس در تهران از وزیر امورخارجه خود میخواهد کسی را پیدا کند تا در ایران، نقش ژنرال نجیب در مصر را بازی کند تا از طریق کودتا، مصدق کنار برود. آنها چهار نفر را معرفی میکنند اما میگویند که زاهدی از همه مهمتر است گرچه او نیز خیلی آدم قویای نیست.
مظفر بقایی نیز که در بین ایرانیها یک چهره بسیار مرموز بود در کیهان ٢١ مهر ٣١ رسماً اعلامیه یک دولت را چاپ میکند که کودتایی توسط او به همراه کانون افسران بازنشسته کشف شده و ماجرا شروع میشود؛ مخالفت آیتالله کاشانی و بعد ٩ اسفند که قرار بود به طور خودجوش ایشان را به قتل برسانند و قبل از آن، قیام ابوالقاسمخان بختیاری که به تحریک زاهدی شکل گرفت. بعد از ایجاد این همه درگیری، بزرگان مجلس و دیگران جمع میشوند و تصمیم میگیرند هیأتی را ایجاد کنند تا اختلافات مصدق و شاه حل شود. این هیأت که فقط سه نفر از آنان طرفدار مصدق و بقیه همگی طرفدار دربار و کاشانی بودند به این نتیجه میرسند که شاه طبق قانون اساسی مشروطه باید سلطنت کند و فاقد مسئولیت است اما در آخر، بقایی زیر بازی میزند و فراکسیون آنها مجلس را از اکثریت میاندازد و به قدری جنجال میکنند که این تصمیم عملی نمیشود. اگر به نتیجه میرسید، مشکل حل میشد و به کودتا نیز نمیرسید.
حل نشد و نباید حل میشد زیرا در واقع، ادامه این پروژه، قتل افشار طوسی بود که هر دو مورد را خود مظفر بقایی کارگردانی کرد و رادیو ایران در آن زمان، ٢٨ صفحه اتهامات مظفر بقایی را برای مردم خواند. مسجل بود که دست زاهدی نیز در کار بود و هرچه جلوتر بیاییم همه اینها به هم مرتبط هستند. گزارش کرومیت روزولت با خاطرات ثریا همسر شاه و خواهر شاه همه با هم همخوانی دارد و ممکن نیست که همه با هم دروغ باشند. ثریا میگوید که ١٣ مردادماه، روزولت با شاه ملاقات میکند، شاه مردد و گرفتار هیبت مصدق بود و وقتی روزولت تردید او را میبیند، تهدید میکند که در صورت مخالفت او، ایران را ترک میکند و میگوید بدانید که امریکا اجازه نخواهد داد ایران کمونیستی شود.
آیزنهاور نیز بعدها امضای حکم عزل مصدق توسط شاه را حاصل برخورد تند خود با او میداند.
دریافت مدنی براساس آزمون و خطا
هنوز نه بحث انحلال مجلس است و نه انتخابات انجام شده است. بنا بر اسناد، میدانیم که طرح کودتا در فروردین و اردیبهشت در واشنگتن به تصویب نهایی رسیده، بعد به لندن میآید و نهایتاً در ٢١ تیر یعنی درست ٣٧ روز قبل از کودتا به امضای آیزنهاور و چرچیل میرسد. وقتی همه این حوادث را کنار یکدیگر میگذاریم، سازهای به نام کودتا و سقوط مصدق ایجاد میشود.
دقیقاً در اسناد آمده که طراحان کودتا معتقد بودندکه اگر مصدق پیروز شود منافع آنها در سراسر دنیا از بین میرود. عصر ظهور ناسیونالیسم بود و آنها در خیلی از کشورها سرمایهگذاری و کودتا کرده بودند، تنها مصدق نبود و تازه داشتند این داستان را برای کودتاهای بعدی مینوشتند. بنابراین، روایت بایندر نیز بهشدت زیر سوال میرود و باز پرسش آغاز بحث من باقی میماند که چرا مردم ما در روز ٢٨ مرداد منفعل بودند.
نگاه من به تاریخ، نگاه تمدن محور است؛ یعنی حرکت تاریخ را از مسیر مطالعه زندگی انسان در شهرها میبینم و باورم بر این است که تمدن در شهر و در مدینه اتفاق میافتد. آنچه قبل از شهر است، مقدمات تمدن است حتی شهرهایی که به لحاظ فیزیکالی دارای معماری شهری هستند الزاماً دارای تمدن نیستند. تمدن و مدنیت در شهری وجود دارد که تا حدی از حقوق قابل اجرا و با ضمانت در اجرا برخوردار باشد. حال مهم نیست که این حقوق چقدر است اما از جایی، این استارت زده شده است. شهرهایی در تاریخ وجود دارند که اگر چه کوچک هستند اما ساکنان آن به نحوی در مدیریت شهر سهیم هستند.
پس من دو شهر را در طول تاریخ باید بررسی کنم؛ یکی، شهری که به ساکنان خود امکان میدهد حدی از مشارکت را در اداره شهر داشته باشند و در آنها افراد دارای فرهنگ عمومی و تجربی میشوند و خود را بروز میدهند. برخلاف این، شهرهایی نیز وجود دارند که مردم آن در کوچه پسکوچهها رانده میشوند و فرهنگ در آنها درونگرا است. سؤال من این است که اگر ٢٨ مرداد در یک کشور پیشرفته و مدنی اتفاق میافتاد آیا واقعاً مردم همچنان منفعلانه کنار مینشستند؟ در ٢٨ مرداد چشم همه به یافتن یک رهبر بود به همین دلیل نیز مصدق را مقصر میدانستند اما در ایران ما از زمان مشروطه مشارکت را شروع کردیم و صاحب قانون و پارلمان شدیم و مردان و زنان به میدان آمدند. در دوره رضاشاه فاصلهای ایجاد شد اما بعد از سقوط رضاشاه به مدت ١٢ سال، ما یک آزادی نسبی داشتیم و باز جامعه فعال شد. به همین شکل تا به امروز، از طریق این نظریه ما بر پایه میزان مشارکت خود، به یک دریافت مدنی میرسیم و این در تاریخ معاصر و در جامعه ما از طریق آزمون و خطا به وجود آمد.
جامعه مدنی؛ انعکاس حقوق در رفتار
در چارچوب این نظریه نمیتوان گفت که مردم ایران به صورت انرژیک کاری را انجام نمیدهند، همانگونه که این اتفاق را در انقلاب اسلامی دیدیم. اما چرا وقتی در سالهای بعد از آن در مواردی با برخی نواقص مواجه شدیم خیلی از کسانی که عاشق این انقلاب بودند – از جمله خود من – سکوت کردیم؟
حرف زدن دلیل بر برانداختن نیست اما یک فرد غیرمدنی که هنوز مدنیت در رفتار او انعکاس نیافته، نمیترسد و حرف خود را میزند زیرا قصد تفریح ندارد و حرف او بر پایه مبانی حقوقی است اما قبل از آن، آدمها میترسند و این ترس تاریخی است. البته بخش اعظمی از این ترس تاریخ با انقلاب ۵٧ ریخته شد و ما بالغتر شدن رفتار خود را میبینیم. اگر در ٧ اسفند، ٣٠ درصد مردم با تمام فقدانها پیروز میشوند به دلیل اعتماد به نفسی است که در مردم به وجود آمده و آنها میتوانند با چند پیام گرد یکدیگر جمع شوند و اراده خود را عملی کنند. در ٢٨ مرداد چنین چیزی وجود نداشت، به همین دلیل فروهر میگوید درست است که گرچه سر من شکسته شد اما نباید به بیمارستان میرفتم باید دوباره به خیابان میآمدم تا دستم را نیز بشکنند، باید مردم را جمع کرده و به میدان میآوردم.
یک جامعه که مدنی است حقوق در رفتار او منعکس میشود یعنی اگر فیلسوف هم باشیم معلوم نیست که رفتارمان مدنی باشد. پس دانایی الزاماً با خود عمل به همراه نمیآورد. من این ایرادی که به مشروطه گرفته میشود و اینکه میگویند ساقط است چون توطئه بریتانیا بوده زیرا در آبشخور یک استبداد و دیکتاتوری ریخت را رد میکنم و میگویم گرچه ما به یکسری مسائل آگاه بودیم اما زمان لازم داشتیم تا آنها را به تجربه بگذاریم و جزئی از تربیت ما شود. پس دینامیکی که من میخواهم اینجا به آن برسم و جامعه ما نیز همیشه بر اساس آن عمل کرده، آزمون و خطا است. البته اندیشههای فلسفی در آن وجود داشته و شخصیتهای بزرگی نیز داشتهایم اما آنها متغیرهای اصلی نبودهاند. همین رفتار جامعه ما به صورت آزمون و خطا در حال رسیدن به یک مدنیت تجربی است که پایه آن حقوق است.
جامعه ما در زمان کودتای ٢٨ مرداد، در واقع، تعریفی از این مفهوم بود یعنی به لحاظ رفتار مدنی و برخورداری از یک فرهنگ مدنی در عمل، در حدی نبود که خودجوش به صحنه بیاید و چشم به راه دستور پیشرو نباشد.
منبع: موحد، محمدعلی؛ خواب آشفته نفت؛ ج١؛ صص ۵-١٣۴؛ تهران؛ نشر کارنامه. ١٣٧٨