Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح پنج‌شنبه ۹۶/۱/۳ – خانم‌ها (روز سوم فروردين – نوروز ۱۳۹۶)

Hhdnat majzoobaalishah22

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بعد از “بسم‌الله” به احترام “الله” باید ساکت باشید. ببینید در یک جمع به همین اندازه سروصدا و اگر یک‌مرتبه یک آواز مطبوع شما به گوشتان رسید؛ آواز موسیقی، حواستان یک‌مرتبه می‌رود به آن. اگر بیشتر شد حواسِ همه می‌رود به آن، ساکت می‌شوند. اما اگر صدای “انکر الاصوات” باشد، نه، هر چه داد بزند آن هم چیز می‌شود. بنابراین “بسم‌الله” هم که من می‌گویم خودِ “بسم الله” خصوصیتی دارد که وقتی شنیده می‌شود همه‌ی گوش‌ها متوجه آن بشود. بنابراین برمی‌گردد کم و زیادش به گوشِ گوینده. اگر گوینده هم این صفت را داشت ساکت می‌شوی و گوش می‌دهی. اگر گوینده هم این صفت را نداشت به زمزمه و این حرف‌ها ادامه می‌دهی. حالا جمعی، در هر گروهی، جمعی از این‌ور هستند جمعی آن‌ور. بنابراین ما هم با آن جمعی صحبت می‌کنیم که از این‌ور هستند یعنی از آن طرفی هستند که حرف‌های ما را می‌فهمند. ما هم برای آنها حرف بیجا نمی‌زنیم، حرف‌های عاقلانه می‌زنیم، ان‌شاءالله. مطلبی می‌خواستم بگویم یادم رفت از دردسر همین جار و جنجال شما، ولی خب به هر جهت یک بحث جدیدی پیش آمد و آن اینکه در مواردی که از یک گوینده‌ی مورد علاقه‌تان حرفی گفته می‌شود یا حرف جالبی گفته می‌شود از ناحیه‌ی هر که باشد، گوشهایتان را تیز می‌کنید و تیز باید بکنید که تمام آن حرف را جذب کنید. آن حرف را اگر جذب کردید در خودِ خمیره‌ی دل یا به‌اصطلاح در خودِ مغز با هم ترکیب می‌شود مطلب به شما روشن می‌کند. در روان‌شناسی وقتی بحث می‌کنند و مراحل یادگیری را می‌گویند؛ یادگیری از چند مرحله رد می‌شود. مرحله‌ی اول این است که حرفی را گوش بدهید، بشنوید، یا ببینید با چشم، یا غذایی‌ست بچشید با دهان، این مرحله‌ی اول است یعنی فکر شما اگر به این علاقمند باشد سعی می‌کند تمام گوشه‌هایش را درک کند. بعد که این گوشه‌های حرف را درک کرد، این با تمام گفته‌های قبلی جمع می‌شوند در یک جایی. برای اینکه هر چه شما احساس دارید در یک پرونده‌ی کاغذی نیست. توی همین پرونده است. همه‌ی اینها، آنها با هم جذب می‌شوند. مثلاً یکی که موسیقی تمرین کرده، چند بار تمرین کرده و شنیده که این آهنگِ اینجوری، اسمش مثلاً “بیات اصفهان” است. حالا این را که شنید این نمی‌تواند با خود این آهنگ نوشته نیست که توی این آهنگ، ولی وقتی رفت به مغز با افکار قبلی‌تان جمع‌آوری می‌شود، به شما گفته می‌شود، که قبلاً به اطلاعتان رسیده است که این آواز بیات، فوری می‌گویید: این، اینجوری است. بعد که کردید، این کار شد، در هر احساسی؛ چه دیدن، چه شنیدن، چه خوردن، اینها را باهم جمع می‌کنید آن وقت مقایسه می‌کنید، بررسی می‌کنید که آیا این مطلبی که من خواندم خوب است؟ صحیح است یا صحیح نیست؟ این آن مرحله‌ی آخر است. اگر گفت: صحیح نیست، سعی می‌کنید دورش کنید، فراموش کنید یا مطلبی که چیز خیلی سنگین است می‌خواهید فراموش کنید، نمی‌توانید فراموش کنید. به هر جهت این در خاطرتان می‌ماند. برای اینکه در آینده اگر احساسی از این قبیل داشتید بفهمید که این چیه؟ حالا هریک از این مراحل که نقص باشد، فکر انسان ناقص است. به همین جهت هم هست که فرمودند: قرآن که می‌خوانید حق ندارید یک واو پس و پیش کنید. ممکن است آن واو به نظر شما معنایی نداشته باشد ولی خداوندی که فرموده است برای آن معنا… خداوند فرموده است: تمام این آیاتی که اینجا نوشتم عیناً باید خوانده بشود، هیچ خلافی در آن نباشد. این است که در قرآن بعضی‌ها تحریف کردند، چیزهایی اضافه یا کم کردند ولی نماسیده تو مردم. مردم همان قرآن اصلی را قبول دارند و آنچه غیر از آن قرآن باشد طرد می‌کنند، دور می‌ریزند. امیدوارم که ماها همه‌مان این خصوصیت را داشته باشیم که بعد از بررسی، یک مطالبی را حفظ کنیم و یک مطالبی را طرد کنیم، دور کنیم. اما این کار، مشکلی که در این کار پیدا می‌شود از همین دستوری است که الان گفته شد، که وقتی اسم “الله” می‌گوییم؛ شما باید تصورِ تمام صفاتی را که در خداوند شنیده‌اید، در وجود او مجتمع بدانید. یعنی وقتی که گذشت می‌کنید فکر کنید که می‌توانید قصاص بکنید ولی نه نکردید، گذشت کردید و امثال این. ان‌شاءالله خداوند اختیار فکرمان را به خودمان واگذار کند و توفیق بدهد به ما که بتوانیم افکارمان را اداره کنیم. ان‌شاءالله.