مقدمه
آسمان با ضرباهنگی مشخص از روز، ماه و سال، کشت و کار بشر را سامان مـیبخشد. ایـن راهـنمای الهی دوره سالیانه، خود را در تقویمها به ظهور میرساند و از این رو، تقویم میبایست همواره با طبیعت هماهنگ مـیشد. تقویم در اوستای متأخر با انتساب هر روز به یک الوهیت حامی، میان خویشکاریهای ایـزدان که اغلب با طـبیعت مـرتبطاند و روزهای سال، ارتباط و هماهنگی پدید آورد و برای هر روز، قدرت و مفهوم منحصر به فرد مربوط به ایزد خود و آرایش آسمانی تعیینکننده خود را ایجاد نمود. اما این فرآیند نسبت دادن معنای نجومی به روزها و مـاهها، به طور منطقی به سالها و مضارب آنها نیز کشیده شد، چنان که در مزدیسنا و آیین زروانی، سال جهانی ۱۲,۰۰۰ ساله با تخصیص هر هزاره به یک برج صورت پذیرفت.
اخوان الصفا نیز کـه از وارثـان حکمت باستاناند، با تخصیص هر هزاره به یک نبی، هفت دوره را پیشبینی میکنند که هر دوره تحت سروری یکی از سیارات است. زمان هر دوره نیز با توجه به قِران[۱] بزرگ زحل و مشتری در هـر ۹۶۰ سـال تبیین میگردد.
در این مقاله پس از بررسی جداگانه هر یک از نظریات، به مقایسه آنها خواهیم پرداخت.
۱. هزارهاندیشی در دین زرتشتی و آیین زروانی
در گاهان، سخنی از زروان به میان نیامده است، ولی در اوستای متأخر از دو نـوع زروان، یـکی «زروان اَکرانَه» یا زمان بیکرانه و دیگری «زروان درنگخدای» یا زمان کرانهمند یاد شده است.[۲] اولی نمایانگر بیکرانگی، و دومی نشانگر زمان کرانهمند به مدت دوازده هزار سال است که در خلال آن، ستیز بـزرگ اهـرمزد و اهـریمن، و آفرینش تمامی موجودات رخ میدهد. در این نگاه، وجود زروان بر اهورامزدا و اهریمن، همچنین زمان کرانهمند مقدم اسـت.[۳] بـدین تـرتیب، در اوستای متأخر، زروان در رأس نظام آفرینش جای میگیرد.
زروان اکـرانه در فـوق دو جهان روشنایی و تاریکی (اهرمزد و اهریمن) قرار دارد و در حالی که آفریننده به شمار نمیآید، اما همة هستی به او مربوط است. او هـمچنین خـدای بـخت، و خدای مرگ و زندگی است.[۴] در بندهش آمده است که اهرمزد در زمـانی بیکرانه در روشنی جای داشت که از هر طرف بیکران بود مگر از پایین، و اهریمن نیز در بیکرانه تاریکی به سر مـیبرد کـه تـنها از بالا محدود بود و میان آن دو، تهیگی یا «وای» قرار داشت که مـحل آمـیزش آن دو است، و از جمع این سه، بیکرانگی حاصل شده است.[۵]
مکان نیز از سویی با «وای» یا «وایو»، و از سوی دیـگر بـا «ثـُواشَه» مرتبط است. وای از ایزدان هندو- ایرانی است. وایو (در اوستا) یا واته (در ریگوده) اسـاساً هـمان جـو و باد است و «وا» ریشه باد به معنی وزیدن است.[۶] مزداپرستان شخصیت ایزد وای را به دو نیم خـوب و بـد تـقسیم کردند: وایوی سودرسان که در کنار اهرمزد عمل میکند؛ و وایوی آسیبرسان که مربوط به اهـریمن اسـت.[۷] این برداشت دوگانه از وای، ریشه در تفکر آریاییان اولیه دارد که به وای دو خصیصه را نسبت میدادند: یـکی بـادی کـه در شکل طوفان با قدرت و سرعت به جلو میشتابد و هیچ مقاومتی در برابرش ممکن نیست؛ و دوم آن کـه اصل نخستین حیات است و در عالم و در تمامی موجودات زنده نفس حیاتی است و همان بـادی اسـت کـه موجودات زنده در هنگام مرگ بیرون میدهند.[۸] اما ثواشه که کلمهای اوستایی و ریشه سپهر در زبان پهـلوی اسـت، در درجه اول، فلک، و در درجه دوم فضا (= مکان) است. ثواشه ظاهراً به معنی «کسی کـه مـیشتابد» اسـت و با سپهر یا فلک قران دارد.[۹] سپهر و وای هر دو فضا و مکان هستند، اما سپهر را بـیشتر آسـمان یـا مینوی آسمان در نظر میگرفتند و وای را بیشتر فضا یـا هـوا. در بندهش کلامی آمده که میتواند به وحدت سپهر و وای تفسیر شود: «همه نیکوئیها (را) … سـپهر بـه جهان بپراکند. او را که بیش دهـد سـپهر نیکو و او را کـه کـم دهـد سپهر بد خوانند و این بخشش نـیز بـه زمان رسد.»[۱۰] در اینجا مبرهن است که سپهر نیک و سپهر بد، همچون وای نـیک و وای بد به کار رفته است.
در اوسـتا زروان، وای و ثواشه هر سه بـا صـفت «خوذاته»[۱۱] در ردیف یکدیگر آمدهاند، ولی تـنها زروان دارای صـفت بیکران است.[۱۲] این سه از نخستین عوامل و شرایط لازم برای خلقت و ایجاد کائنات به شـمار مـیروند که قانون خود را دارند و تـابع قـانون مـرجع دیگری چون اهـرمزد و اهـریمن نیستند. حال، زمان و مـکان کـه در ابتدا بیکرانه بودند، باید برای ممکن ساختن عمل آفرینش، محدود و کرانهمند میشدند. بعد از کـرانهمندی، سـپهر دقیقاً به صورت فلک یا «چـرخ» پرسـتاره درآمد و وای یـعنی فـضا در داخـل آن واقع شد. ستارگان در وای حـرکت میکنند، اما حرکتشان توسط سپهر تنظیم میشود.[۱۳]
در فلسفه زروانی، مکان (یا آسمان)، تجسم و عینیت زمـان اسـت. به بیان دیگر مکان و آسمان، واسـطه مـیان زمـان و مـادهاند. بـندهش منشأ وای و سپهر را زروان مـیداند و مـیگوید: «سپهر… تن زروان درنگخدای و تقدیر ایزدی است.»[۱۴] این تشبیه بندهش کاملاً منطقی است، زیرا آسمان همچون مـقطع زمـان کـرانهمند ساخته شده است. دوازده برج همچون دوازده مـاه سـال هـستند و از طـرفی هـر یـک از بروج، سی درجهاند که مانند سی روز ماه میباشند. مسلماً ۱۲۰۰۰ سال مدت زمان کرانهمند نیز با دوازده برج منطقةالبروج ارتباط دارد. در رساله علمای اسلام این فرض با سروری هر یـک از صور فلکی در هر هزاره تأیید میگردد. بیرونی اعلام میکند که چرخه ۱۲۰۰۰ سال با تعداد نشانههای منطقةالبروج و ماههای سـال مـطابقت دارد.[۱۵] پس ارتباط زروان درنگخدای و منطقةالبروج کاملاً مـشخص اسـت.
نکته قابل توجه دیگر آن است که گردش سپهر، و نظم و قاعده آن در دست زروان است و این در حالی است که اهرمزد برای خلقت عالم، زمان کرانهمند را از زمـان بـیکران آفریده است. در واقع در تـفکر زروانـی، اهرمزد برای خلقت عالم ناگزیر بود که از زمان نامحدود یاری بگیرد و زمانی محدود را ایجاد کند. اما اراده زروان اکرانه همچنان در زمان کرانهمند حاکم است. در واقع قدرت زروان با گردش آسمان پیوستگی دارد و زروان، گـردش آسـمان را تنظیم و اندازهگیری میکند.
این زمان کرانهمند یا دوره کیهانی در برخی منابع ۹۰۰۰ سال، و در برخی منابع دیگر ۱۲۰۰۰ سال ذکر شده است. نیبرگ مدعی است که ۱۲۰۰۰ سال باید یک رقم زروانی باشد[۱۶]، اما بـنونیست نـظری عکس او دارد و مـیگوید ۹۰۰۰ سال عقیده زروانیان و ۱۲۰۰۰ سال اعتقاد مزدائیان سنتی است.[۱۷] شهرستانی در الملل و النحل بیان میکند که فرشتگان با اهـریمن صلح نمودند بر آنکه عالم سفلی به مدت هفت هزار سـال بـرای اهـریمن باشد و پس از آن، عالم به نور تعلق داشته باشد.[۱۸] تئودور ابوقراء نیز رقم ۷۰۰۰ سال را ارائه میکند که نه با مـنطقةالبروج، بـلکه با تعداد سیارات مطابق است.[۱۹] ارتباط ۱۲۰۰۰ سال با منطقةالبروج امری مسلم است، و رقـم ۷۰۰۰ سـال نـیز احتمالاً تحت تأثیر دورههای بعدی و اهمیت یافتن سیارات به واسطه عقاید بابلی و یونانی ارائه شده اسـت. اما ۹۰۰۰ سال مربوط به مدت پیمانی است که میان اهرمزد و اهریمن بسته شده، نه دوران کاملی که به واسطه تجلی زمان درنگ خدای ایـجاد شـده است.
برخی مستشرقان مانند نیبرگ و بویس، اعتقاد به سال کیهانی و انتساب مدت ۱۲۰۰۰ سال به آن و تقسیم آن به چهار دوره ۳۰۰۰ ساله را نتیجه رسوخ عقاید نجومی و تقویم بابلیان میدانند.[۲۰] توجه به این نکته ضـروری اسـت که گرچه ارقام ۱۲، ۴ و ۳ با سال مرتبط است و میتواند برگرفته از بابل باشد، اما سال عالم در بابل به زمانی اطلاق میشد که یک سیاره، مدار خود را به طور کامل طی مـیکند و طـرح چنین مسأله فلسفی- مذهبیای درباره محدود بودن عمر عالم رابطه مستقیمی با عقاید بابلی ندارد. از سوی دیگر، مدت ۱۲۰۰۰ سال نیز تنها مختص ایران نیست، بلکه در کیهانشناسی هندویی نیز هـر ۱۲۰۰۰ سـال مـعادل چهار یوگه و برابر دوره یکی از خـدایان اسـت و از آنـجا که هر سال الهی را برابر با ۳۶۰ سال انسانی میگرفتند، پس یک دوره کامل برابر ۴۳۲۰۰۰۰=۳۶۰×۱۲۰۰۰ سال انسانی میشده است.[۲۱] البته برخی از نواحی هند ایـن عـدد را ۴,۳۲۰,۰۰۰,۰۰۰ سـال اعلام نمودهاند، زیرا که هر کَلپَه را معادل ۱۰۰۰ مـاهایوگه در نـظر گرفتهاند.[۲۲] سال عالم نزد پارسیان به روایت بیرونی ۳۶۰,۰۰۰ سال خورشیدی است که چنانچه این عدد را در ۱۲۰۰۰ ضرب کنیم، به مـدت سـال عـالم هندیان دست مییابیم. اختلاف این زمان نزد ایرانیان و هندیان ریـشه در تعریف نجومی سال عالم نزد دو ملت دارد. ایرانیان سال عالم را از زمان اجتماع سیارات در اول حمل تا اجتماع آنان در انتهای عـمر عـالم در آخـر برج حوت میدانند، ولی هندیان علاوه بر این شرط، میگویند که اوجها و عقدههای هفت سـیاره نـیز میبایست در انتهای حوت اجتماع کنند که در نزد پارسیان، این امر لزومی ندارد.[۲۳]
مـدت ۱۲۰۰۰ سـال عـمر عالم، شامل چهار دوره ۳۰۰۰ ساله است. در ۳۰۰۰ سال اول، تنها آفرینش مینوی صورت گرفت و اهریمن به سـوی جـهان روشنی یورش آورد، که نتیجه آن عقد پیمانی ۹۰۰۰ ساله برای نبرد اهرمزد و اهریمن بود. در انـتهای ایـن دوره، اهرمزد با خواندن دعای اهونور، اهریمن را بیهوش به دنیای تاریکی فرو انداخت. در ۳۰۰۰ سال دوم که در واقـع دوره نـخست از پیمان ۹۰۰۰ ساله است، اهرمزد جهان مادی را آفرید و اهریمن همچنان بیهوش بود. ایـن ۶۰۰۰ سـال، «بـندهشن» (آفرینش) نام دارد. سومین دوره، «گمزشن» (آمیزش) نام دارد که در آن، اهریمن به جهان مادی یورش آورد و جهان دیـگر یـکسره نـیک نبود، بلکه آمیزهای از نیک و بد شد. انسان در این دوره، تنها با ایمان و پرسـتش اهـورامزدا و امشاسپندان میتواند از شر اهریمن و بدی در امان باشد. دوره آخر، «وزارشن» (جدایی) است که نیکی، دگرباره از بدی جـدا مـیشود و چون بدی یکسره نابود میشود، پس دوره جدایی ابدی است و در آن، اهرمزد و ایزدان و مـردمان هـمراه یکدیگر، جاودان در نیکی و آرامش کامل خواهند زیـست.[۲۴]
ایـن طـرح از عمر عالم به گونهای پایانپذیر و غیرتکراری بـیان شـده است، چنانکه زنر فرض تکراری بودن روند دورانها را در ادیان ایران باستان رد میکند و نـیبرگ پایـان جهان را در انتهای این دوران حدس مـیزند. در واقـع «تکرار جـاودانه وقـایع» آنـطور که نزد بابلیان، هندیان و یونانیان، بـهویژه پیـروان فیثاغورس مطرح بود، به هیچوجه در اسناد و شواهد مزدائی و زروانی دیده نمیشود.[۲۵]
عـمر عـالم که همان زمان کرانهمند است، چـنانکه در بندهش و برخی کتب پهـلوی آمـده است، به منظور ایجاد فـضایی چـون میدان جنگ برای اهرمزد و اهریمن در نظر گرفته میشود، تا سرانجام به نابودی اهـریمن بـینجامد. در بند ۱۰ از بخش اول کتاب بندهش آمـده اسـت: «چـون (اهرمزد) آفریدگان را بـیافرید، زمـان درنگخدای نخستین آفریده بـود کـه او فراز آفرید؛ زیـرا پیـش از آمیختگی، (زمان) تماماً بیکرانه بود و اهـرمزد از آن (زمان) بـیکرانه، (زمـان) کـرانهمند را آفرید؛ چون از آغاز آفـرینش که آفریدگان را آفرید تا به فرجام که اهریمن از کار بیفتد، به اندازه دوازده هزار سال اسـت، کـه کرانهمند است، سپس، به بیکرانگی بـیامیزد و بـگردد کـه (آن هـنگامی اسـت که) آفریدگان اهـرمزد بـه پاکی با اهرمزد جاودانه شوند.»
هستی مادی در ابتدا ساکن بود و جهت مبارزه با یورش اهریمن بـه تـحرک افـتاد و از آن زمان، خورشید و ماه و بروج حرکت خود را آغـاز کـردند و جـهان از نـیمروز هـمیشگی خـارج شد. در گزیدههای زادسپرم آمده است: «سه هزار سال، آفرینش تنومند و ساکن بود. خورشید، ماه و ستارگان بیجنبش در بالا ایستادند. در سر زمان، اورمزد نگریست که: چه سود است از آفـریدن مخلوق، اگر بیتکان، بیحرکت و بیجنبش باشد! و پس به یاری سپهر و زروان، آفرینش را متحرک آفرید.»[۲۶]
حال باید توجه داشت که آغاز تمامی سالها، ماهها و روزها مبتنی بر وضعیت بروج است و خود عـمر ۱۲۰۰۰ سـاله زمان کرانهمند نیز اشاره به ۱۲ قاچ دایرةالبروج یا همان بروج دارد. از این رو، شایسته است که هر برج، سرور و حاکم یک هزاره از سال جهانی (کیهانی) باشد. از سوی دیگر، تخصیص هر هـزاره بـه یک برج، موجب تقویت اصول فرجامشناختی دین زرتشتی میشود و وابستگی هزارهها و بروج، به روشنی افسانه «دوره شکست کامل دروغ» را منتقل میکند.[۲۷] زیرا که زمان، خـود بـا کرانهمند شدنش موجبات این شـکست را فـراهم نموده است و بیعدالتی اهریمنی که از طریق نفوذ سیارات به عالم وارد شده است، در پایان این دوران، به عدالت آغازین خود که بروج، ستارگان ثابت، خورشید، و مـاه از مـظاهر آن هستند، باز خواهد گـشت.[۲۸]
نویسندگان: انشاءالله رحمتی، رضا فرحقیقی
ادامه دارد…
پینوشتها:
۱. قِران در اصـطلاح نـجومی بـه معنای همدرجه شدن دو سیاره از دید ناظر زمینی است.
۲. یسنه، ۱۰:۷۲.
۳. نک: زنر، آر.سی.، زروان یا معمای زرتشتیگری، تـرجمة تـیمور قـادری، تهران، ۱۳۷۵ش، ص ۱۰۱.
۴. نک: بهار، مهرداد، ادیان آسیایی، تهران، ۱۳۸۴ش، صص ۶۲ و ۷۱.
۵. نک: فرنبغ دادگی، بـندهش، تـرجمه و گردآوری مهرداد بهار، تهران، ۱۳۸۵ش، صص ۳۳-۳۴.
۶. نک: جلالی مقدم، مسعود، آیین زروانی: مکتب فلسفی- عرفانی زرتشتی بـر مـبنای اصالت زمان، تهران، ۱۳۸۴ش، ص ۲۱۰.
۷. نک: زنر، آر.سی.، ص ۱۴۹.
۸. نک: جلالی مقدم، مسعود، ص ۲۱۱.
۹. نک: زنـر، آر.سـی.، صص ۱۴۷-۱۴۸.
۱۰. فرنبغ دادگی، ص ۱۱۱.
۱۱. خوذاته به معنی خودداده و قائم به ذات خود است که امروزه به صورت «خدای» یا «خدا» خوانده میشود. (نک: اوشیدری، جهانگیر، دانشنامه مزدیسنا: واژهنامه تـوضیحی آیین زرتشت، تهران، ۱۳۷۸ش، ص ۲۶۳). این صفت باعث میشود که فضا و زمان به صورت قدمای اولیه تصور شوند که آفرینش آنها به اهرمزد و اهریمن مربوط نمیشود، بلکه خود، اسباب آفرینش بـرای اهـرمزد به شمار میآیند.
۱۲. نک: یسنه، ۱۰:۷۲.
۱۳. نک: زنر، آر.سی.، ص ۱۴۷.
۱۴. فرنبغ دادگی، ص ۴۸.
۱۵. نک: ابوریحان بیرونی، محمدبن احمد، آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سـرشت، تهران، ۱۳۸۶ش، ص ۲۰.
۱۶. نک: نیبرگ، هـنریک سـاموئل، دینهای ایران باستان، ترجمه سیفالدین نجمآبادی، کرمان، ۱۳۸۳ش، صص ۴۰۹-۴۱۰.
۱۷. نک: بنونیست، امیل، دین ایرانی بر پایة متنهای معتبر یونانی، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران، ۱۳۷۷ش، ص ۷۲.
۱۸. نک: شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم، توضیح الملل: تـرجمه کتاب «الملل و النحل»، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی، تهران، ۱۳۷۳ش، ج ۱، ص ۳۶۹.
۱۹. نک: زنر، آر.سی.، ص ۱۵۸.
۲۰- نک: نیبرگ، هنریک ساموئل، صص ۴۰۹-۴۱۰؛ نیز: بویس، مـری، زردشـتیان: باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران، ۱۳۸۹ش، صص۹۵-۹۶.
۲۱. این زمان معادل یک ماهایوگه (Maha Yuga) به مـعنی دوره بـزرگ اسـت. نک:Mandal, Kumar Kishore, A Comparative Study of the Concepts of Space and Time in Indian Thought, India, ۱۹۶۸, p.۳۵.
۲۲. هر کلپه (Kalpa)، یک شبانهروز برهماست که از آغاز جهان تا انحلال آن را در هـر دور وجـود در بر میگیرد. نک: واندروردن، ب.ل. و ای.سی. کندی، «سال عالم پارسیان»، علم در ایران و شرق باستان، تـرجمه هـمایون صـنعتیزاده، تهران، ۱۳۸۴ش، ص ۲۱۲؛ نیز نک: Mandal, Kumar Kishore, p.۳۸
۲۳. واندروردن، ب.ل. و . . . ، صص ۲۰۹-۲۱۰.
۲۴. بویس، مری، زردشتیان. . . ، صص ۵۰-۵۱.
۲۵. نک: جلالی مقدم، مسعود، صص ۲۶-۲۷.
۲۶. زادسپرم، گزیدههای زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران، ۱۳۶۶ش، ص ۳.
۲۷. See: Brunner, C.J., “Astrology and Astronomy in Iran: Astronomy and Astrology in the Sasanian Period”, Encyclopedia Iranica, Ehsan Yarshater(ed.), London, ۱۹۸۷, vol.۲, pp.۸۶۴-۸۶۶.
۲۸. در دین زردشـتی و آیـین زروانی، ستارگان به دو دسته هرمزدی و اهریمنی تقسیم میشوند و ستارگان ثابت یا همان اختران، ماه و خورشید هرمزدی به شمار میآیند و سیارات یا اباختران، اهریمنی شمرده میشوند. نک: بهار، مهرداد، پژوهشی در اسـاطیر ایـران (پاره نخست و پارة دویـم)، تهران، ۱۳۷۶ش، ص ۵۷.
مـنابع:
– اوسـتا: کهنترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران، ۱۳۸۹ش.
– ابوریحان بیرونی، مـحمدبن احـمد، آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، ۱۳۸۶ش.
– اوشـیدری، جهانگیر، دانشنامه مزدیسنا: واژهنامه تـوضیحی آیین زرتشت، تهران، ۱۳۷۸ش.
– بنونیست، امـیل، دیـن ایرانی بر پایه متنهای معتبر یونانی، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران، ۱۳۷۷ش.
– بویس، مری، آیـین زرتـشت کهن روزگار و قدرت ماندگارش، تـرجمه ابـوالحسن تـهامی، تهران، ۱۳۸۸ش.
– همو، زردشـتیان: بـاورها و آداب دینی آنها، ترجمه عـسکر بـهرامی، تهران، ۱۳۸۹ش.
– بهار، مهرداد، ادیان آسیایی، تهران، ۱۳۸۴ش.
– همو، پژوهشی در اساطیر ایران (پارهی نخست و پارهی دویـم)، تـهران، انتشارات آگاه، ۱۳۷۶ش.
– پینگری، دیوید، «نجوم و احـکام نـجوم در هندوستان و ایـران»، عـلم در ایـران و شرق باستان، ترجمه هـمایون صنعتی زاده، تهران، ۱۳۸۴ش.
– جلالی مقدم، مسعود، آیین زروانی: مکتب فلسفی-عرفانی زرتشتی بر مبنای اصـالت زمـان، تهران، ۱۳۸۴ش.
– رسائل اخوان الصفا و خلان الوفـا، بـیروت، ۱۹۵۷م.
– زادسـپرم، گـزیدههای زادسـپرم، ترجمه محمدتقی راشـد مـحصل، تهران، ۱۳۶۶ش.
– زنر، آر.سی.، زروان یا معمای زرتشتیگری، ترجمه تیمور قادری، تهران، ۱۳۷۵ش.
– شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم، توضیح المـلل: تـرجمه کـتاب «الملل و النحل»، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی، تـهران، ۱۳۷۳ش.
– عـالیخانی، بـابک، بـررسی لطـایف عـرفانی در نصوص عتیق اوستایی، تهران، ۱۳۷۹ش.
– فاخوری، حنا، و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۸۶ش.
– فرنبغ دادگی، بندهش، ترجمه و گزارش مهرداد بهار، تهران، ۱۳۸۵ش.
– قرآن کریم
– قـمیر، یوحنا، اخوان الصفا یا روشنفکران شیعه مذهب، ترجمه محمدصادق سجادی، تهران، ۱۳۶۳ش.
– کوربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، ۱۳۸۹ش.
– همو، واقع انگاری رنگها و علم میزان، ترجمه انشاءالله رحمتی، تـهران، ۱۳۸۹ش.
– مـجمل الحکمه: ترجمه گونهای کهن از رسائل اخوان الصفا، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۷ش.
– نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، ۱۳۸۸ش.
– همو، نظر متفکران اسلامی درباره طـبیعت، تـهران، ۱۳۷۷ش.
– نیبرگ، هنریک ساموئل، دینهای ایران باستان، ترجمه سیفالدین نجمآبادی، کرمان، ۱۳۸۳ش.
-واندروردن، ب.ل.، و ای.سی. کندی، «سال عالم پارسیان»، علم در ایران و شرق باستان، ترجمه هـمایون صـنعتیزاده، تهران، ۱۳۸۴ش.
– Brunner, C.J., "Astrology and Astronomy in Iran: Astronomy and Astrology in the Sasanian Period", Encyclopedia Iranica, Ehsan Yarshater(ed.), London & New York, vol. ۲, ۱۹۸۷.
– Callatay, G.D., Ikhwan Al-Safa: A Brotherhood of Idealists on the Fringe of Orthodox Islam, Oxford, ۲۰۰۵.
– Corbin, Henry, Cyclical Time and Ismaili Gnosis, Ralph Manheim(trans.), London, ۱۹۸۳.
– Mandal, Kumar Kishore, A Comparative Study of the Concepts of Space and Time in Indian Thought, India, ۱۹۶۸.
– Netton, Ian Richard, Muslim Neoplatonists: An Introduction to the Thought of the Brethren of Purity (Ikhwan Al-Safa), London, ۲۰۰۲.
باطنیگری، اتهام عینالقـضات هـمدانی۱
فاطمه کیائی۲
دانشآموخته دکتری دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران، گروه ادیان و عرفان، تهران، ایران.