اقامت طولانی مولانا در قونیه از شهرهای آسیای صغیر به هیچ وجه نمیتواند ملیت ایرانی او را تغییر دهد، زیرا: ۱ـ مولوی در شهر بلخ به دنیا آمده است و بلخ از نظر جغرافیایی و فرهنگی قرنهای متمادی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بوده است که بنا به اسناد تاریخی شامل تمام بخشهای فلات ایران؛ بخشهایی از آسیای مرکزی، رشته کوههای هندوکش در امتداد شمالشرقی، افغانستان و
محمد علمی
جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی در ششم ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری در روزگار خوارزمشاهیان در شهر بلخ به دنیا آمد. بلخ در آن زمان بخشی از خراسان بزرگ به شمار میرفت و به قلمروی ایران تعلق داشت. پدر مولانا (بهاءالدین ولد) همراه با جلالالدین محمد و جمعی از پیروان خود به کوچی ناخواسته تن در داد و هنگامی که مولوی سیزده سال بیشتر نداشت و تازه مکتب را به پایان رسانده بود به بغداد و مکه رفت.
مولوی تحصیلات خود را در دمشق که در آن زمان دارالعلم بزرگی بود، تکمیل کرد و زبان عربی، لغت، تفسیر، حدیث، فقه و برخی دیگر از معارف را آموخت. مهاجرت خاندان مولوی به قونیه به دعوت «علاءالدین کیقباد» فرمانروای روم شرقی که بخشی از تصرفات امپراتوری عثمانی را تشکیل میداد انجام گرفته است.
قونیه در قرن هفتم هجری یکی از کانونهای مهم دانش و فرهنگ محسوب میشد و سلجوقیان کوشش میکردند که با جلب فضلا، ادبا و خطبای معروف بر عظمت این کانون بیفزایند و شکوه و جلال دستگاه خود را رونق بخشند.
برای مهاجرت پدر مولانا (بها ولد یا سلطانالعلما) به خارج از قلمروی ایران که بالطبع هجرت ناخواسته فرزندش ـ جلالالدین محمد ـ را نیز در پی داشته است، سه دلیل ذکر کردهاند:
۱ـ حمله چنگیزخان مغول به ماوراءالنهر و ناامن شدن زادگاه خاندان مولانا.
۲ـ ناخرسندی بهاءولد از ظلم و ستم سلطان محمد خوارزمشاه و انعکاس این مظالم در خطبههایی که نامبرده در مجالس درس خود ایراد میکرد.
۳ـ اختلاف نظر پدر مولانا با امام فخر رازی که از شخصیتهای بانفوذ در دستگاه خوارزمشاهیان بود.
اگرچه مولوی مراحل زندگی خود را در یک بیت خلاصه کرده است:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بدم، پخته شدم، سوختم
اما قدرمسلم آن است که «خام بودن» را باید از کارنامه حیات این عارف، ادیب و فیلسوف بزرگ ایرانی حذف کرد و آن را حمل بر شکستهنفسی دانست؛ زیرا مولانا جلالالدین حتی در دوران کودکی و نوجوانی به دلایل گوناگون ـ از جمله نبوغ ذاتی و همنشینی با ادبا و فضلا به همراه پدر، سفرهای طولانی در شهرهای خراسان، خوارزم و ماوراءالنهر (فرارود) و شرکت در مجالس وعظ و خطابه، پختهتر از همسالان و بسیاری از کهنسالان دوران خود بود.
اقامت طولانی مولانا در یکی از شهرهای آسیای صغیر ـ قونیه ـ به هیچ وجه نمیتواند ملیت ایرانی او را تغییر دهد، زیرا:
۱ـ مولوی در شهر بلخ به دنیا آمده است و بلخ از نظر جغرافیایی و فرهنگی قرنهای متمادی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بوده است که بنا به اسناد تاریخی شامل تمام بخشهای فلات ایران؛ بخشهایی از آسیای مرکزی، رشته کوههای هندوکش در امتداد شمالشرقی، افغانستان و غرب پاکستان، عراق و قفقاز نیز میشده است، حدود ۱۵۹ سال پیش بهموجب عهدنامه پاریس، در زمان ناصرالدینشاه، بخشی از هرات و افغانستان به بریتانیا واگذار شد تا کشور مزبور از اشغال بندرگاههای جنوبی ایران دست بردارد.
۲ـ پدر مولوی موسوم به بهاءالدین ولد ایرانی و زاده بلخ بود و خطیبی شجاع، وارسته و ادیب به شمار میرفته است. بهاءالدین ولد که از شاگردان شیخ نجمالدین کبری است و به سبب احاطه بر مسائل فقهی و علوم زمان به وی لقب «سلطانالعلما» داده بودند در پرورش استعدادهای فرزند خود جلالالدین و جمعی از طالبان علم در خطه خراسان بزرگ نقش زیادی داشته است.
۳ـ مولوی حدود هشتاد هزار بیت شعر سروده است که کمتر از هزار بیت آن به عربی است و تعداد واژههای یونانی و ترکی در اشعار مولوی کمتر از ۵۰ بیت است. تمام آثار مولوی (مثنوی معنوی، دیوان کبیر یا غزلیات شمس تبریزی ـ فیه ما فیه که مشتمل بر مقالات مولاناست، مجالس سبعه یا هفت خطابه و مکتوبات) به فارسی است.
گرچه مولوی به سبب تحصیل در دمشق و سفر به برخی از کشورهای عربی به خوبی با زبان عربی آشنایی داشته است و در ابیات «ملمع» از آن بهره برده است اما ترجیح داده است که به زبان مادری آثار خود را ماندگار کند:
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است
شخصیت والای مولوی بهعنوان یک فیلسوف، عارف و مصلح اجتماعی چندین قرن در کشورهای مغربزمین ـ به نحو گسترده ـ شناخته نبود و تنها برخی از ایرانپژوهان، خاورشناسان استادان دانشگاهها و شخصیتهای فرهیختهای که کم و بیش با «مثنوی» آشنایی داشتند به عظمت مولانا ـ بهعنوان عالم، ادیب یا عارفی که برای تنشهای روحی بشر رهنمودهای کاربردی ارائه میکند ـ پی برده بودند.
توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات و برخی از کنگرهها و همایشهای علمی و ترجمههای متعدد مثنوی معنوی و عوامل دیگر به شناساندن مولانا در دو دهه اخیر به نحو شایانی کمک کرده است. بر اساس خبر منتشرشده در پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب ترجمه «KOLEMAN BARKS» از اشعار مولوی در سال ۲۰۰۱ به بزرگترین و پرفروشترین کتاب سال تبدیل شده و بیش از پانصد هزار نسخه از آن در آمریکا به فروش رفته است.
این موضوع بهخوبی نشان میدهد که بشر اسیر در جنگل تکنولوژی را «دیجیتالیسم» ارضا نکرده و کوشش میکند که با گرایش به معنویات از تعلقات مادی خود بکاهد تا بتواند لااقل بخشی از تألمات روحی ناشی از پدیده ماشینیسم را که از زمان انقلاب صنعتی اروپا تاکنون رو به افزایش بوده است ـ جبران نماید.
به هر حال پیروان سلطان سلیمان که درصدد احیای امپراتوری عثمانی هستند، علاقه چندانی به میراث گرانبهای مولانا (مثنوی ـ دیوان کبیر و…) و آموزههای ارزشمند این فیلسوف و عارف بیهمتای ایرانی ندارند. فیلسوفی که حدود چهار قرن پیش از آنکه دکارت جمله معروف خود (میاندیشم پس هستم) را بر سر زبانها بیندازد بر محور هستیبودن اندیشه مُهر تایید گذارده بود و به آدمیان رهنمود داده بود که نیکاندیش باشند تا جهان گلستان شود:
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشه تو، گلشنی ور بود خاری، تو هیمه گلخنی
باید یادآور شویم که تغییر خط فارسی به الفبای لاتین در ترکیه، در سال ۱۹۲۸ شهروندان این کشور را از مطالعه مستقیم آثار مولوی و گنجینه ادبی سدههای گذشته محروم کرد. قلمداد کردن مولوی بهعنوان «یک شخصیت ماندگار ترک» و انکار هویت ملی ایرانی این عارف و سخنور نامور میهن ما صرفاً به انگیزههای مادی صورت میگیرد. بهطوریکه گفته میشود هر سال بالغ بر ۱/۵ میلیون نفر جهانگرد به قونیه سفر میکنند تا از آرامگاه مولانا دیدن کنند و در برابر عظمت مقام وی سر تعظیم و تکریم فرود آورند. در دنیای امروز گردشگری به یکی از مهمترین صنایع اشتغالزا تبدیل شده است که سالانه حدود ۱۲۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی نصیب کشورها میکند. صنعت گردشگری بالغ بر ۲۷۷ میلیون فرصت شغلی در جهان ایجاد کرده است و کل درآمد ناشی از آن (اعم از گردشگری داخلی و بینالمللی) در سال ۲۰۱۵ حدود ۷/۲ تریلیون دلار بوده است که بیش از ۱۰درصد تولید ناخالص داخلی دنیا را تشکیل میدهد.
ترکیه در سال ۲۰۱۴ پذیرای ۴۱,۲۶۳,۶۷۰ گردشگر خارجی بود که درآمد ارزی مستقیم ناشی از آن ۳۴/۴ میلیارد دلار برآورد شده است. [۸]
برای افزایش درآمدهای حاصل از صنعت گردشگری تنها دارا بودن مناظر طبیعی، جاذبههای فرهنگی و… کافی نیست. ایجاد جاذبههای تصنعی نیز در مواردی ضروری است! به همین سبب میبینیم که هر از گاهی جاذبه گردشگری جدیدی توجه علاقهمندان را جلب میکند. در کوههای آرارات کشتی نوح را کشف میکنند و آن را در یک پارک ملی به معرض نمایش قرار میدهند. در قونیه سنگ قبر ملانصرالدین (شخصیت طنز اسطورهای ایرانی) را پیدا میکنند و آن را در معرض دید گردشگران قرار میدهند و برای این شخصیت اسطورهای که زادگاه وی خراسان بوده و گویا در عصر سلجوقیان میزیسته است مراسم هشتصدمین سالگرد تولد برپا میکنند و در منطقه «آکشهیر» (نزدیکی قونیه) برای وی آرامگاه میسازند و هویت ملی او را تغییر میدهند.
در سالهای اخیر ثبت جهانی مفاخر ملی کشورها در «یونسکو» شتاب گرفته است و برخی از کشورهایی که سابقه استقلال آنها کمتر از نیم قرن یا حداکثر دو یا سه سده است به شخصیتهای علمی، فلسفی و ادبی، (همچون ابنسینا، فارابی، بیرونی، نظامی گنجوی و…) چشم طمع دوخته و از آنها بهعنوان چهرههای ماندگار سرزمین خود نام میبرند. این طمعورزی تنها محدود به شخصیتهای ارجمند یا مفاخر ملی ما نیست بلکه در مواردی به «آیینهای ملی»، «جشنها»، «موسیقی نواحی» و برخی از کالاها مانند «تار»، «کمانچه»، «نانلواش» و … نیز تسری پیدا کرده است!
شخصیتربایی و تغییر هویت ملی مشاهیر و بزرگان علم و ادب کشورهای دیگر و انتساب آنان به سرزمینی که در آن زاده نشدهاند نمیتواند افتخار بیافریند. میتوان با جلب هزاران گردشگر برای بازدید از آرامگاه یک عارف بزرگ و پرطرفدار یا انتشار تمبر یادبود، پوستر، برپایی جشنواره سماع عرفانی، کنگره، همایش، ایجاد موزه اختصاصی، فروش ماکت آرامگاه و نظایر آن درآمد کسب کرد اما افتخار پرورش چنین مردان بزرگی که بشریت میتواند مرهون تعالیم آنها باشد از آن سرزمینی است که در آن زاده شده و از پشتوانه غنی فرهنگ آن بهرهمند شدهاند.
اگرچه حدود ۷۴۳ سال پیش روح مولانا (مرغ باغ ملکوت) پرواز کرد تا به کوی دوست فرود آید و دورماندگی از اصل خود را با وصال دوست جبران کند اما قلب وی همچنان به یاد زادگاهش ـ خراسان بزرگ ـ و خاطره دیدار با عطار نیشابوری میتپد و سپاسگزار عارف وارستهایست که نسخهای از اسرارنامه را به وی اهدا کرد تا استعدادهای ذاتیاش را بارور کند.
مولانا و عطار هر دو بلادیده فتنه مغول هستند که اولی را به کوچی ناخواسته واداشت و به دومی شربت شهادت نوشاند. امروزه هر نوای تایی که از هر گوشه جهان برخیزد از جدایی (هجران) شکوه سر میدهد. هجرت از خراسان بزرگ به روم شرقی، سرزمینی ناهمدل و بیهمزبان که آدمی را به آوارگی به کوه و بیابان ترغیب میکند…
———————
مآخذ:
۱ـ دانشنامه ویکی پدیا، مولوی، زندگینامه
۲ـ دکتر عبدالحسین زرینکوب، پله پله تا مقالات خدا، انتشارات علمی، تهران ۱۳۷۴
۳ـ لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، جلد هشتم (ذیل واژه سلطانالعلما)
۴ـ جزو تفسیر برونمرزی، مولانا در مدرسه قونیه، ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ بهنشانی: WWW.NEWS.IRIB.IR
۵ـ نامه نیوز، خبر مربوط به شبکه TRT ترکیه در برنامه «شخصیتهای ماندگار ترک!» مورخ ۱۹ دی ۱۳۹۲
NAMEHNEWS.IRرFAرNEWSر۹۹۹۱۹
۶- WWW.WTC.ORG, TRAVEL & TOURISM ECONOMIC IMPACT ۲۰۱۵
۷- WWW.DAILYSABAH, COMر TURKY TOURISM
۸ـ تعداد گردشگران خارجی در ترکیه در سال ۲۰۱۵ به علت ناامنیهای این کشور حدود ۵ میلیون نفر کاهش یافته و به ۳۶,۲۴۴,۶۳۲ نفر رسیده است.
۹ـ تاریخ درگذشت مولانا را سال ۱۲۷۳ میلادی ذکر کردهاند.
منبع: روزنامه اطلاعات