کـرامات صـوفیّه حـتی در قـدیم الایّام، تقسیمبندی شـدهاند. ایـن تقسیمبندیها میتوانند سیر تحوّل کرامت و در مفهومی کلّی، تصوّف را نشان دهند. ۱- زنده کردن مردگان که در آن نمونههایی از زنده کردن چهارپایان و گربه و مرغ خوردهشده میآورد و بعد میگوید که نمونهای از زنده کردن مـردههای قـدیمی کـه خاک شدهاند، به او نرسید و ایـن، کـار انـبیاست و فکر نمیکند که کسی باشد که بتواند؛مثلاً، شافعی یا ابو حنیفه را دوباره زنده کند. ۲- صحبت کردن با مردگان (کلام المـوتی).
چـکیده
کرامات صوفیّه ازجمله موضوعاتی است که جای بحث بسیار دارد و طبعاً اولین قدم در این راه، تقسیمبندی ایـن کرامات است. در این مقاله، دو تقسیمبندی قدیم از این کرامات، معرّفی و تلخیص شدهاند؛ اوّلیـن تقسیمبندی از سبکی، حالتی عـینی و دارای مـصداق است، ولی تقسیمبندی دوم، از ابن عربی، اصولاً ذهنی است.
مقدمه
کرامات صوفیّه را با توجّه به بررسیهای جدید در حوزه دین و عرفان میتوان به انواع زیادی تقسیم کـرد امّا پیشاز این کار، شاید آگاهی از تقسیمبندی قدما در این باب، بیفایده نباشد؛ در این مقاله به دو تقسیمبندی اشاره میشود:
الف) ابونصر عبدالوهّاب ابن تقی الدّین سبکی، در کتاب طبقات الشّافعیّة الکبری (۱۳۲۴): ج ۲، صـص ۷۹-۷۴ و نـیز (۱۳۸۳): ج ۲، صص ۳۴۴-۳۳۷) نوعشناسی مفیدی از کرامات انجام داده است که در اینجا بهطور بسیار خلاصه ذکر میشود. شایان ذکر است که آگاهی بنده به این مأخذ از مطالعه یادداشت دکتر شفیعی کدکنی بوده است. (نک:مـقدمه اسـرار التوحید، ۹۸)
سبکی در ابتدا میگوید که بعضی از متأخّرین، کرامات را به ده نوع تقسیم کردهاند که به نظر او بیشتر است و سپس کرامات را به بیست و پنج نوع تقسیم میکند و برای هرنوع، مثالهایی هم ذکـر مـیکند که ما از آنها- جز به ندرت- میگذریم؛
۱- زنده کردن مردگان (احیاء الموتی): که در آن نمونههایی از زنده کردن چهارپایان و گربه و مرغ خوردهشده میآورد و بعد میگوید که نمونهای از زنده کردن مـردههای قـدیمی کـه خاک شدهاند، به او نرسید و ایـن، کـار انـبیاست و فکر نمیکند که کسی باشد که بتواند؛مثلاً، شافعی یا ابو حنیفه را دوباره زنده کند.
۲- صحبت کردن با مردگان (کلام المـوتی).
۳- شـکافتن دریـا و خشک کردن آن و راه رفتن بر روی آب.
۴- تغییر ماهیّت موجودات و اشـیاء (انـقلاب الاعیان)، مانند تبدیل شراب به روغن و مانند آن.
۵- درهم کشیدن زمین (انزواء الارض) که همان طیّ الارض است.
۶- صحبت با جماد و حـیوان.
۷- شـفا دادن بـیماران (ابراء العلیل).
۸- فرمانبری حیوانات از ولی (طاعة الحیوانات) و مشابه آن که فرمانبری جـماد و اشیاء است، مانند فرمان دادن به باد.
۹- درهم پیچیدن زمان (طیّ الزمان).
۱۰- بازگشادن زمان (نشرالزمان)؛ سبکی این دو نـوع را مـشکل و دیـرفهم میداند و توصیه به پذیرفتن آن بر اهل ایمان میکند. البتّه مطلب، روشـن بـه نظر میآید و مقصود، تند و کند کردن حرکت زمان است که مثلاً یک سال، یک ساعت و یا بالعکس بـه نظر بـیاید.
۱۱- مـستجاب الدّعوه بودن.
۱۲- بستن و گشادن قدرت تکلّم دیگران.
۱۳- جذب کردن قلبهای متنفّر و دشـمنان در مـجلس سـخن.
۱۴- خبر دادن از غیب.
۱۵- تتحمل نخوردن و ننوشیدن برای مدّتی طولانی.
۱۶- دگرگون کردن کار جهان (مقام التـّصریف)؛ مـانند ایـنکه بعضی، باران را میفروختند (تک: جامع الکرامات الاولیاء، ۱/۲۸: باران درپی آنان میآمد) و ازجمله، شیخ ابوالعـباس شـاطر که گرفتاریها و مشغلهها را به چند درهم میفروخت (طبقات(۱۳۸۳) یبیع الاشغال بالدراهم،۲/۳۴۱). قابل ذکر اسـت کـه در چـاپ قدیم طبقات الشافعیة (ج ۲،ص ۷۶)، الاسعار آمده و در جامع کرامات (ج ۱،ص ۲۸)، الامطار است. مقصود باتوجه به حکایت نـقل شـده از ابوالعباس شاطر (طبقات الشافعیه (۱۳۲۴): ج ۶، ص ۸۷؛ طبقات الکبری، ج ۳، صص ۱۳-۱۲؛ جامع کرامات، ج ۱، ص ۲۸۷) آنست که وی حـاجتهای حـاجتمندان را از آنـان میخرید و میگفت: در فلان زمان، اجابت خواهد شد و این اتفاق میافتاد.
۱۷- توانایی خوردن غذای زیاد.
۱۸- مـحفوظ بـودن از خوردن حرام؛ مانند حارث محاسبی که هرگاه با غذای حرام روبرو مـیشد، یـکی از رگـهای او میجنبید و متوجّه میشد و شیخ ابوالعباس المرسی که میگفت: اگر حارث را یک رگ میجنبید، مـرا هـفتاد رگ مـیجنبد.
۱۹- دیدن مکانهای دور با وجود حجابها و موانع، مانند دیدن کعبه از بغداد.
۲۰- هیبت؛ تاجاییکه کـه بـعضی با دیدن آنان میمردند یا عاجز میشدند یا اسرار درون خود را اعتراف میکردند.
۲۱- محفوظ داشتن خدا آنـان را از قـصد سوء و تبدیل آن به قصد نیک.
۲۲- تغییر و تبدیل به صورتهای مختلف (التّطوّر بـاطوار مـختلفه)؛ سبکی آن را از قول صوفیّه به عالم مثل مـربوط مـیکند کـه کثیفتر از عالم ارواح و لطیفتر از عالم اجسام اسـت (گـویا به این معنی که این صورتهای جدید از جنس عالم مثال است) مانند حـکایت قـصیب البان موصلی که از ابدال بـود و بـه ترک نـماز، مـتّهم شـد، پس، خود را بر مدّعی در چند چهره و صـورت مـختلف، نمود و گفت: در کدامیک از این صورتها دیدی که من نماز نمیخوانم؟.
۲۳- آگاهی داشتن از ذخـائر زمیـن.
۲۴- توانایی بر تألیف و تصنیف آثار فـراوان در مدّتی کوتاه؛ بهطوری کـه اگـر حساب کنیم، حتّی برای رونـویسی نـیز عمر آنان کافی نبوده چه برسد به تصنیف؛ سبکی این را نوعی از نشر الزّمـان (کـرامت دهم) میداند و شافعی و نووی و پدر خـودش را مـثال مـیزند که با وجود تـدریس و عـبادت و ختم قرآن در یک روز و ذکـر و فـرک و بیماری و امثال آن به تصنیف این همه کتاب، توفیق یافتند.
۲۵- تأثیر نکردن سمها و دیگر چـیزهای کـشنده بر آنها.
البتّه سبکی، تعداد کـرامات را حـدود صد مـیداند و انـواع مـذکور را فقط مشتی از خروار مـیشمارد. نکته قابل توجّه در تقسیمبندی سبکی در مقایسه با تقسیم دیگر، عینی بودن و دارای مصداق بودن آن است.
ب) تـقسیمبندی دیـگر، ریشه در تفکّرات ابن عربی و کتاب او «مـواقع النـجوم» دارد کـه بـعد، مـناوی آن را در«طبقات الصوفیّة الصـّغری» یـا «ارغام اولیاء الشیطان بذکر مناقب اولیاء الرحمن» (صص ۳۰-۱۷) نقل و تلخیص کرده و از آنجا به کتاب «جامع کـرامات الاولیاء» را بـه صـورت پراکندهای درر کتاب خود آورده و قسمتی را هم براساس اعـضای ظـاهری و بـاطنی انـسان تـنظیم کـرده است. (ج ۱، صص ۳۴-۳۰) و بنده آن را از مناوی نقل میکنم:
در ابتدا مناوی (یا در واقع ابن عربی) کرامات را نتیجه همنشینی عبد با عالم ملکوت و ملائکه میداند که به تدریج، خصوصیّات انسانی از او زایـل شده و به صفاتی میرسد که آن را نداشته است؛ مثلا، به صورتهای مختلفی درمیآید که بستگی به مقام بیننده دارد، یا بر آب و هوا راه میرود ولی کسی او را نمیبیند.
سپس عبد از توجّه به عالم ملکوت خـارج از خـود، گذشته و متوجّه عالم ملکوت خاصّ خود، شده و چشم بصیرتش بازمیشود و نهانیهای وجود و ضمائر را میبیند و میخواند و در واقع، قلبخوانی میکند. بعد،چهل و نه نوع کرامت و مکاشفه را ذکر میکند که از این قـرارند:
۱- آنـکه فکری بهخاطر او میرسد، پس، نوشتهای مبنی بر امر به آن یا نهی از ان در جامهی خود میبیند.
۲- آنکه عوالم حسی پنهان از او با وجود دیوارها و تاریکی بر او آشکار مـیشود و مـیبیند آنچه را مردم در اعماق خانههای خـود انـجام میدهند.
۳- آنکه وقتی کسی که گناه کرده، بر او وارد میشود، آن گناه را بر عضو گنهکار به رنگ سیاه، نوشته مییابد.
۴- آنکه اگر کسی در مجلس او حرکتی کند یـا سـکونی داشته باشد، منزلت و وضـعیّت و عـاقبت او را میگوید و هرگز نیز خطا نمیکند.
۵- آنکه در بیداری، نوشیدنیهایی از عسل و شیر و آب بر او میآید و او مینوشد.
۶- آنکه عالم معانی مجرد غیرمادّی بر او متجلّی میشود ولی توجّهی نمیکند.
۷- آنکه بر اسرار سنگهای معدنی و خاصیّت هـر سـنگی واقف میشود.پ
۸- آنکه مقام فهم و شنیدن آیات الهی از طرف خدا به او ارزانی میشود، پس سخن گفتن جماد را میشنود و در این، دو خرق عات است؛ یکی از سامع که میشنود و یکی از جماد که میگوید، مـانند تـسبیح سنگریزه.
۹- آنـکه عالم گیاهان بر او آشکار میشود و هر نباتی با او خواصّ خود را میگوید.
۱۰- آنکه عالم حیوانات بر او آشکار مـیشود و هر حیوانی بر او سلام میدهد و خاصیّت خود را میگوید.
۱۱- آنکه حرکت زنـدگی در زنـدگان و اثـر آن بر حسب استعداد هر ذات و چگونگی جای گرفتن عبادت در این جریان بر او آشکار میشود.
۱۲- آنکه بر او چرخهای (دولاب) آشکار مـیشود کـه در آن، انواع استحالهها تبدیل کثیف به لطیف و عکس آن را میبیند.
۱۳- آنکه نوری شورافکن بر او ظـاهر مـیشود، پس هرچه طلب حجابی در برابر آن میکند، پاسخی نمییابد.
۱۴- آنکه نور طوالع و صورتهای ترکیب کلّی بر او آشـکار میشود.
۱۵- آنکه چگونگی گرفتن علوم الهی و استعدادهای لازم برای آن و آداب أخذ و عطاء و قبض و بسط و مـانند آن بر او آشکار میشود.
۱۶- آنـکه درجـات علوم نظری و افکار صحیح و انواع اغلاطی که بر فهمها میافتد و فرق بین وهم و فهم و پیدایش تلوینات بین عالم ارواح و اجساد و سبب آن و حرکت سرّ الهی در عالم عناصر و سبب آن، بر او آشکار میشود.
۱۷- آنـکه عالم تصویر، تحسین، جماد و آنچه عقلهایی از جنس صورتهای مقدّس و نفوس نباتی باید بر آن باشند، بر او آشکار میشود.
۱۸- آنکه مراتب قطبیّت بر او آشکار میشود.
۱۹- آنکه انعکاسها پایندگی و پایندگان و ترتیب موجودات و سـریان وجـود در آنان، بر او آشکار میشود.
۲۰- آنکه شناخت رمزها و اجمال و وهم به او اعطا میشود.
۲۱- آنکه عالم غیرت و آشکار شدن حق و آراء درست و مذاهب راست و دینهای الهی بر او آشکار میشود.
۲۲- آنکه عالمی را میبیند کـه خـدا با معارف قدسی به بهترین وجهی زینت داده است.
۲۳- آنکه عالم وقار و سکینه و ثبات و مکر و امثال آن، بر او آشکار میشود.
۲۴- آنکه با او صحبت میشود ولی متکلّم را نمیبیند و به او، ندا و خطاب میشود؛ چـه بـدون مقدّمه و چه در جواب سؤال، و سلام و جواب آن را میشنود.
۲۵- آنکه از این مقام (مقام سماع) میگذرد پس با عالم بالا صحبت و مکالمه میکند.
۲۶- آنکه شدنی را قبل از شدنش میگوید و از غیب، قبل از حصول آن، خبر مـیدهد و ایـن بـر سه نوع است: القاء، کتابة، لقـاء.
۲۷- آنـکه عـالم حیرت، قصور، عجز و خزائن اعمال بر او ظاهر میشود.
۲۸- آنکه بهشت و درجات آن و جهنم و درکات آن، بر او آشکار میشود.
۲۹- آنکه صورتهای آدمیان و چـهارپایان و تـسبیح مـخصوص آنان، بر او آشکار میشود.
۳۰- از این مقام به جـایی مـیرسند که به اذن خدا اگر به چیزی بگویند: بشو، میشود (کن فیکون) و در این مقام، بحث است؛ بعضی انجام معجزه پیـامبران را بـرای ولی بـهعنوان کرامات، جایز میدانند و بعضی، نفی میکنند و بعضی، کراماتی را که مـعجزه نیستند، تأیید میکنند.
۳۱- آنکه به عالم غیب، مشرّف میشود و قلم را بر دست راست میبیند که عالم را بر لوح مـحفوظ، نـقش مـیکند… و آنقدر صاحب این مقام، درنظر بر این نقش شریف میماند تـا ایـنکه خدا در دل او تقاضای بازگشت از این مقام را قرار میدهد.
۳۲- آنکه خوردنی یا نوشیدنی یا پوشیدنی شبهناک یا حـرام را تـشخیص مـیدهد و پذیرا نمیشود.
۳۳- آنکه غذایی کم را لمس میکند، پس، آن زیاد میشود و این، مـیراث پیـامبر اسلام (ص) است.
۳۴- آنکه یک رنگ غذا را در یک سفره، تبدیل به رنگهای مختلف میکند.
۳۵- آنکه خـوردنی و نـوشیدنی و پوشـیدنی او در آسمان، معلّق خواهد بود.
۳۶- آنکه آب تلخ و ناگوار را تبدیل به آب شیرین و گوارا میکند.
۳۷- آنکه از غـذا خـوردن دیگران، سیر میشود، مثلاً، زید از غذای عمرو- در حالیکه او غائب است- میخورد عمرو هـم از آن غـذا سیر میشود و مزه آن را مییابد.
۳۸- آنکه از غذای جسمانی بینیاز میشود- مگر در حدّ زنده ماندن- و از غـذای روحـانی میخورد.
۳۹- آنکه بر راز دانهای که بر زمین میافتد و باران و باد و زمین و خورشید کـه آن را مـیپرورانند، آگـاه میشود و این، علمی عظیم است.
۴۰- آنکه زمین بر او گشاده میگردد، پس، حقایق و طبقات و اسرار آن را مـیشناسد.
۴۱- آنـکه در عالم ملکوت، راز حیات و علم جایگرفته در آب، بر او آشکار میشود.
۴۲- آنکه جایگاه هر عـلم و سـهم آن از وجـود و اینکه به که متعلّق است و بر که متوجّه و چگونگی صدور آن، بر او آشکار میشود.
۴۳- آنکه در هـوا راه مـیرود.
۴۴- آنـکه عالم ارواح- در عالم ملکوت- بر او گشاده شده، پس چگونگی صعود و نزول و استواء و منشأ تـکالیف و حـقوق آن، بر او آشکار میشود.
۴۵- آنکه با قلبش با لوح محفوظ، مقابل میشود، پس،آنچه را خدا میخواهد بر حسب کـشف خـود، بر آن مینویسد؛ اعضای بدن چنین فردی در سکون خواهند بود و جز چـشمانش عـضو دیگری حرکت نمیکند؛ کسانی هستند که هـمواره مـعتکف در کـنار لوحند و از آن، سودی نمیگیرند، گروهی آن را گاه گاه میبینند، گـروهی بـه چگونگی نقشاندازی قلم مینگرند و گروهی به حرکت دادن دست راست، قلم را و هر مقام، ادبـی دارد.
۴۶- آنـکه خدا او را به اسرار جایگرفته در عـالم اکـبر،آگاه مـیکند.
۴۷- آنـکه خـداوند، او را بر سبب وجود یا عدم چیزها، آگـاه مـیکند.
۴۸- آنکه خداوند، او را بر اسباب اطوار نفسش و آنچه در آن یافت میشود و اینکه در چه جـایگاهی اسـت و چه نام دارد و عاقبتش چه خواهد بـود،آگاه میکند.
۴۹- آنکه نـمیبیند کـه جز کسی بر او خطاب کـند، پس، آمـاده انجام هر امری که به او بشود، خواهد بود و این، مقامی است خطیر.
البتّه مـناوی نـیزاین مقدار را بهعنوان نمونه میداند و آنـرا بـرای تـذکّر و درک مقام اولیاء و پرهـیز از طـعن بر آنان، کافی مـیشمارد.
نـکته جالب توجّه در مقایسه این دو تقسیمبندی، تحوّل کرامت از وجودی عینی و ملموس و دارای مصداق، به مفهوم و حالتی ذهـنی اسـت که به هیچوجه، قابل بررسی و تـجربه نـیست. و در واقع، کـرامت از تـأثیرگذاری بـر جهان خارج به تـأثیر و تأثرّات ذهنی، تبدیل میشود. دامنه بلندپروازی اهل عرفان نیز قابل توجّه است که از راه رفتن بر آب و در هـوا بـه مشاهده قلم الهی و لوح محفوظ میرسند.
نـتیجه
کـرامات صـوفیّه حـتی در قـدیم الایّام، تقسیمبندی شـدهاند. ایـن تقسیمبندیها میتوانند سیر تحوّل کرامت و در مفهومی کلّی، تصوّف را نشان دهند.
نویسنده: دکتر شهرام آزادیان
منابع:
۱- ابن عربی، محیی الدین، مـواقع النـجوم و مـطالع اهلة الاسرار و العلوم، محمدعلی صبیح، قـاهرة، ۱۹۸۵ م.
۲- السـبکی، تـاج الدیـن عـبدالوهـّاب ابن تقی الدین، طبقات الشافعیة الکبری، مطبعة الحسینیة، قاهرة، ۱۳۲۴ هـ ق.
۳- السبکی، تاج الدین عبدالوهاب ابن تقی الدین، طبقات الشافعیة الکبری، مطبعة عیسی البابی الحلبی، قاهرة، ۱۳۸۳ هــ ق.
۴- میهنی، محمد بن منوّر، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، به تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، آگاه،تهران، ۱۳۶۶ هـ ش..
۵- مناوی، زین الدین محمد بن عبد الرووف، ارغم اولیاء الشـیطان بـذکر مناقب اولیاء الرحمن، طبقات الصوفیة الصغری، بتصحیح محمد ادیب الجادر، دار صادر، بیروت، ۱۹۹۹ م.
۶- مناوی، زین الدین محمد بن عبد الرؤوف، الکواکب الدریة فی تراجم السّادة الصوفیه الطبقات الکبری، بتصحیح محمد ادیـب الجـادر، بیروت، درا صادر، ۱۹۹۹ م.
۷- نبهانی، یوسف بن اسماعیل، جامع کرامات الاولیاء، دار الکتب العربیه الکبری، مصر، ۱۳۲۹ هـ ق.