Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح چهارشنبه ۹۶/۱/۳۰ – خانم‌ها (انسان كامل)

Hhdnat majzoobaalishah96 08بسم الله الرّحمن الرّحیم

تقسیم‌بندی‌هایی که ضمنِ صحبت می‌شود، هیچکدامش در واقع، واقعیتِ مشخص و این که دیده بشود ندارد. تصور؛ تصور، نه اینکه عین همان خیال را می‌گوییم، نه. تصورِ یک مطلبی را در ذهنشان یک نحوی آن را به وجود می‌آورد. فرض کنید یک مادری با بچه‌ی کوچکش رفته به کشورِ دیگری. درست است پدر، پسرش … دیداری که در اروپا پیدا کرده یا مثلاً ایده‌ی “انسان کامل” یک اصطلاحی‌ست خیلی هم متداول شده. انسان کامل؛ انسان کامل قاعدتاً اگر وجود داشته باشد خداست اصلاً. غیر از خداوند انسانی کامل نیست. و آخر کامل هم قاعدتاً این است که باید هر انسانی بتواند تمام نیازهای خود را برآورده کند. بتواند نیاز جدیدی برای خودش برقرار کند به جای آنها یا نه. همچین کسی شما نمی‌خواهید. این لغت انسان کامل اگر بخواهیم دقیقاً معنی کنیم یعنی این. و حال آنکه  اینها وجود خارجی ندارد. البته فرض است اشخاص می‌گویند که: این را دیده‌اند. درست هم هست ممکن است دیده باشند ولی آنچه که آن شخص دیده غیر از چیزی است که به این شخص الهام شده. اینچنین انسان کاملی را، نیاز به راهنما ندارد. فرض محال‌ها! اگر همچین. بنابراین آن انسان کاملی که ما می‌گوییم در واقع انسان کاملی که جزء انسان‌ها باشد جزء شاید موجودات دیگری هم باشد که ما خبر نداریم. ولی این انسان کاملی که ما در این دنیا … در یک لحظه ممکن است که یک انسانی، انسان کامل تلقی بشود ولی یک لحظه‌ی کوتاهِ زودگذری‌ست. مثل مثلاً انسان‌هایی که ما برای انسان کامل مثال می‌زنیم: پیغمبر و ائمه است. پیغمبر و ائمه هم همیشه یک حالتی ندارد؛ گاهی غذا می‌خورند، گاهی گردش می‌روند، حرف می‌زنند، گاهی اوقات این کارهای مختلف را می‌کنند. آن کاری که مربوط به انسان کامل باشد همیشه که نمی‌کنند و البته هر کسی هم کاری که خودش می‌داند آن را افضل می‌داند. مثلاً موسیقی‌دان‌ها، موسیقی را فاضل‌تر می‌دانند. دوباره … و حال آنکه خب اینطور نیست. هیچکدام افضل نیست. چیزهایی افضل است، افضل یعنی فاضل‌تر، درست‌تر. انسان‌ها هیچکس کامل نیست. یعنی کاملی که نیاز به هیچکس نداشته باشد. حتی آنهایی هم که در غار زندگی می‌کنند؛ در غار به امید این هستند که اینجور حساب شوند. ولی آنجور نیست. به دلیل اینکه غذا باید هر چند وقت یک‌بار ولو کم شده بخورند. غذا، جذبِ غذا، دفع فضولات، اینها همه، هر انسانی باشد انجام می‌دهد. یعنی ناچار است انجام بدهد. خداوند هم انسان را با نیازهای مختلف آفریده. هر انسانی فکر کند که بی‌نیاز است به طور کلی، فکر کند می‌بیند بی‌نیاز نیست، به هر کسی نیاز دارد. اگر عالَم هم در اختیارش بگذارند بی‌نیاز نیست و گاهی نیازمند… این است که خداوند هم وقتی اینها را اینجور آفریده و می‌فهمد – یعنی خداوند توجه می‌کند که اینها به هم احتیاج دارند – دستوری می‌دهد که آن دستور، یک‌نفری نیست. لااقل به همان دو نفر اکتفا می‌کند… هیچ انسانی به‌تنهایی در کره‌ی زمین زندگی نکرده. هیچ وجه تا هیچ تاریخی اینجور نگفته است. حالا که این انسان را خداوند اینجور آفریده، فطرتش اینجوری است، زیاد نباید خودش را از انسان‌ها جدا بگیرد. اصلاً محوطه، مثل اینکه یک کبوتری را توی لانه‌ی کبک بگذارید، هر چه به این بزرگه سفارش کنید… شاید هم خلقت انسان و همه‌ی حیواناتی که ما می‌بینیم به دو نفر، نشان‌دهنده‌ی همین است. فرض کنیم یک نفر بتواند به تنهایی زندگی کند. هر چه باشد اگر خوب زندگی کرد، هشتاد، نود، صد، هر چه زندگی کرد بالاخره می‌رود. و یک وقتی می‌شود که اصلاً در آن محل یادگاری از … نباشد.

مثل اینکه شاید قدرت اینکه ادامه بدهم نداشته باشم. چه‌جوری، نمی‌دانم. چون بیماری خاصی که ندارم، که مجبور… منتها روی انس و عادتی که فطرت به انسان داده، نیازمند… انسان به خواب احتیاج دارد، یک مقدار معینی. ولی یک احتیاجاتی هم دارد که خودش نمی‌داند؛ مثلاً احتیاج به اینکه تنها نباشد در کره‌ی زمین. شما فکر کنید شیر و ببر و پلنگ و اینها همه هستند که اگر یک انسان گیرشان بیاید فوری ازش بهره می‌گیرند… انسان هم غیر از آن نیازها، یک درجاتی در هوشیاری دارد. یک وقتی خیلی هوشیار است، یک اقتضایی دارد؛ از لحاظ غذا، نان، آب، خواب و اینها. یک غذایی دیدار بستگان… اینها را نمی‌شود گفت: خواب. خب از همه‌ی شما معذرت می‌خواهم، اگرچه حالم خوب است ولی کسالتی که دارم موجب می‌شود که اصلاً بین خواب و بیداری زندگی می‌کنم. آن هم خواب نیست، نه خوابش خواب هست، نه بیداریش بیدار است. روی تصورات و تخیلاتی که انسان جذب می‌کند هیچکدامش را از دست نمی‌دهد، فراموش نمی‌کند. این که می‌گویند: من یادم رفته، یادم رفته، اینها درست است یادش رفته ولی آن یادی که لازمه‌ی وجود شخص است فراموش نمی‌کند. بنابراین شما هم اگر گوش بدهید به یک حرفی و دنبال چیزش نباشید، یک حرف دیگر هم هست به نظرم، گوش بدهید متوجه می‌شوید که هر انسانی تمام جهان در اختیارش است. یعنی در اختیارش نیست همین‌جور! می‌تواند، ولی با تمریناتی که بکند می‌تواند چیز کند.