Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح یکشنبه ۹۶/۲/۱۰ – خانم‌ها (میلاد امام حسین (ع))

Hhdnat majzoobaalishah22بسم الله الرّحمن الرّحیم

گفت شاعری که: «بسم الله الرحمن الرحيم / هست کلید درِ گنج حکیم». یکی از چیزهای توی این گنج حکیم که ما استفاده کنیم، سکوت است، که من تا شلوغ می‌شود “بسم الله” می‌کنم، گنج حکیم یک خرده باز می‌شود درش و ما به سکوت نایل می‌شویم. به هر جهت خیلی متشکرم از شما و تبریک مولود جدید یعنی “امام حسین” را به همه‌ی دوستارانش تبریک می‌گویم و همه‌مان با هم این تبریک را به پیغمبر که نوه‌اش به دنیا می‌آید، به علی، به فاطمه، به حسن، به همه‌ی اینها که منتظرند، منتظر وجود او هستند تبریک می‌گوییم. که خصوصیات این روز یعنی خصوصیات توجه و جشن به تولد حضرت امام حسین را گفتم، یک موردی هم که مورد اجتماعی است گفتم، مورد عرفانی، مورد دل، پیغمبر خب فرزندی که مورد علاقه‌ی خاصش بود “فاطمه” بود. فرزندان دیگری هم داشت ولی به فاطمه از همه بیشتر علاقمند بود، چون فاطمه در زمان پیغمبری‌اش نطفه‌اش تشکیل شد و به دنیا آمد و تربیت شد. این است که حضرت فاطمه در واقع فرزند اسلام بودند. این دو تا حسنین هر دو تا فرزند دین اسلام بودند. اینکه پیغمبر فرمودند: الحسن والحسین امامان قائماً و قاعداً؛ حسن و حسین دوتا پیشوا هستند. ما امام را معنای خاصی بهش می‌گوییم ولی در زبان، لغتی، امام یعنی: پیشوا. پیشوای خاصند این دوتا، چه سکوت کنند مثل اواخر زندگی حضرت امام حسن که زیاد هم چیز نداشت، یا قیام کنند مثل امام حسین، یعنی فرقی نمی‌کند، در نظر پیغمبر این دو تا هر دو امامند، مثل همند. تفاوتشان فقط در این است که وقتی حضرت فاطمه (علیها السلام) باردار بود و اول‌بار بعد از ازدواج می‌خواست، خداوند مقرر کرده بود فرزندی به جامعه‌ی مسلمین بدهد، حضرت پیغمبر فرمودند که: فاطمه باردار است، وقتی وضع حمل کرد، فرزندش به دنیا آمد، در هر جایی هر صورتی باشد کامش را باز نکنید. این یک اصطلاحی‌ست که خب خودِ خانم‌ها دارند و متوجهند. فرزند اولی به خصوص یا فرزندی که به دنیا می‌آید آن اولین چیزی که در دنیا باید بچشند آن را می‌گویند: کامش. حضرت فرمودند که: این را کامش را باز نکنید تا من بیایم، تا به من خبر بدهید، بعد. خب همه‌ی صحابه، قوم و خویش‌ها اینها از این فرمایش پیغمبر خبر داشتند و بنابراين منتظر بودند که نوزاد به دنیا بیاید. بعد که به دنیا آمد که بعداً اسمش را “حسن” گذاشتند، رفتند پیغمبر نبودند، مسافرت بودند. رفته بودند برای یکی از جنگ‌ها که. یک مقداری منتظر ماندند که پیغمبر برگردند فرمایششان اجرا بشود. طول کشید نیامدند. بچه‌ی نوزاد بی‌تابی می‌کرد ناچار بهش غذا دادند. آنچه باید بدهند بخورد. و حال آنکه قرار بود، متوقع بودند که این را خود پیغمبر. بعد که پیغمبر تشریف آوردند به ایشان عرض کردند که: کامش را باز کردیم چون شما نبودید. پیغمبر چیزی نفرمود، فرمود: بسیار خب فرزند دوم را گوش بدهید و هر چه بود اعتنا نکنید تا من خودم بیایم کامش را باز کنم. فرزند دوم که بعداً نامش را “حسین” گذاشتیم، وقتی به دنیا آمد باز رفتند پیغمبر را خبر کنند صدا بزنند، پیغمبر تشریف نداشتند، مسافرت بودند. یعنی همان وضعیت. ولی این دفعه چون دستور داده بود پیغمبر که به هر صورت کامش را باز نکنید تا من برسم، کودک هرچه هم گریه کرد … گوش ندادند تا پیغمبر مراجعت فرمودند، به ایشان گفتند. آن وقت پیغمبر این کودک را خواست، زبان خودش را توی دهانش گذاشت یعنی لبش را بوسید زبان در آورد. کامش را با مکیدنِ زبان پیغمبر چیز شد. این است که می‌گویند پیغمبر نقل کرده: حسین منم، من حسینم. یعنی یک وحدتی در اینکه وحدت زبان ایجاد شد چیز کردند و به همین دلیل هم امام حسین آن صفت خاص پیغمبر را، آن صفتی که در انسان‌ها یکی خیلی عصبانی. یک تفاوتی اخلاقاً با امام حسن داشت، ولی مع‌ذلک آن فرمایش پیغمبر که فرمود توصیه کرد که: حسین همیشه رعایت بزرگی، بزرگتریِ حسن را بکند و آقایی مال بسته به سن است، بعد از پیغمبر امام است. و به این جهت هم بود که امام حسین با آن غیرت، به اصطلاح تندی، در تمام زمانی که امام حسن (علیه‌السلام) حیات داشت و دستور می‌داد به شیعیان و امامِ شیعیان بود، در تمام این مدت اطاعت امام حسن را داشت. با کمال کوچکی از امام حسن تبعیت می‌کرد. که بعد از فوت امام حسن جریانات زندگی امام حسین هم عوض شد، یعنی آن وقت خب چیزی نبود که مانع امام حسین بشود، جریانات پیدا شد و، که تاریخش را می‌دانید. به اندازه‌ای هم این اطاعت، گوش دادنِ به فرمان، به دستور امام حسن مهم بود که خب معاویه سعی می‌کرد در مجالسی که مسلمین می‌گیرند، حسنین هم باشند. چون محبت پیغمبر را به هر دوی آنها همه دیده بودند و می‌دانستند. کمااینکه دارد بعد از آن که سرهای شهدای کربلا را آوردند جلوی یزید، یزید با عصا دستش بود می‌زد به دندان… ولی یکی سر حضرت امام حسین را آوردند، خواست جسارت کند، یکی از صحابه- که اسمش نوشتم ولی یادم نیست- دست بلند کرد که: ای یزید دست نزن، تو می‌خواهی جسارت کنی و با عصا بزنی. من به چشم خودم دیدم که پیغمبر لب‌هایش را بر لب این چسباند. آن وقت تو به این لب می‌خواهی. که یزید یا متنبه شد یا ترسید، زد کنار. منظور؛ رعایت حسنین می‌شد. یا در یک مجلس- همین جور مجلس عمومی‌ای که بود- در رأس بودند، بالا بودند، نشسته بودند، آن روضه‌خوان بالای منبر شروع کرده بود به مذمت از علی (علیه‌السلام)، هنوز یک کلمه گفته بود، امام حسین دستش را روی شمشیر گذاشته بود و پاشد، می‌خواست پاشه گردنش را بزند. امام حسن که اهل حلم و صبر بود آهسته رفت زانوی امام حسین [یعنی] بنشین. امام حسین از آن غضب آمد پایین و اطاعت امر امام حسن کرد. حالا منظور امام حسین را ما، به امام حسین این اهمیت فراوان می‌دهیم چون یک پیشرفتی با بودن امام حسین در عقاید اسلامی بود و اسلام رشد کرد. اسلام شناخته‌شده شد. این است که ما تولد امام حسین را هم جشن می‌گیریم و به مناسبت همین جشن به همه‌ی شما تبریک می‌گویم و همه‌مان دسته‌جمعی به حضرت فاطمه علیهاالسلام و به علی علیه‌السلام تبریک می‌گوییم. ان‌شاءالله ما را توفیق پیروی این بزرگواران داشته باشیم.