بسم الله الرّحمن الرّحیم
این را میگوید:
حرف و گفت و صوت را برهم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم
یعنی اشاره یا حرف زدن یا یک سروصدایی مثلاً لالایی کردن، اینها چیزهایی است که معمولاً همه و خب بهخصوص مادرها برای فرزندشان استعمال میکنند و با هم صحبت میکنند. اینها، اینها مانع کودکی، من اینها را بگذارم کنار، بدون اینها با تو حرف بزنم. البته چون وسیلهی ارتباطی با دیگران همین زبان است ولی خب بهاصطلاح اشاره و گریه و اینها یا… اینها هم هست. ولی عمدهترین وسیله که ارتباط انسانها را با هم مقدور میکند همین صحبت کردن است، حرف زدن است. به همین جهت هم در زندگی بشر ضربالمثلها و دستوراتی راجع به حرف و اینها خیلی زیاد گفته شده. اینها همه بهجاست. هیچکدامش زیادی نیست. همه به جای خودش است، برای اینکه ما بدانیم حرفی که میزنیم چیه؟ چهجوری است؟ قاعدتاً حرف چیزی نیست جز آنچه در دلم هست. در دل هر کسی هر چی هست آن را به زبان بیاورد. ولی غیر از آن است. برای اینکه به خود انسان دستور داده شده به جای اینکه دل، اول حرف بزند، مطلبی را در نظر بگیرد، بعد این را به زبان بیاورد، اول گفتند: به زبان بگو، مسیر مخالفش، تا در قلبت اثر بگذارد. دعاها که میکنیم همه بر همین اساس است. میگویند: این را فلانقدر بار، دفعات، صد بار بیشتر، کمتر بخوان. شما ظاهراً این فکر میکنید که خب یعنی چه من هفتاد بار بگویم: یاالله. خب وقتی میگویم یک بار بس است، نه. این تکرار گفتن برای این است که از زبان به قلب اثر کند. مثل این که در یک خیابان یکطرفه، خب ماشین از این طرف راحت میرود، هر جا هم چیز بشود معلوم است که این ماشین از کجا آمده، کجا است؟ به کجا میرود معلوم نیست! بین راه ممکن است باشد. حالا اگر یک ماشینی به جای اینکه از همین مسیر میآید از همین مسیر مخالفش بیاید؛ اولاً به هزار مانع برخورد میکند، بعد هم به مقصدش معلوم نیست چیه، به آن مقصد اصلی اگر باشد نمیرسد. برای اینکه کسی که میخواهد فرض کنید از تهران به مشهد برود، این مسیرش مشخص است. یک وقتی رو به سمنان دارد میرود. یک وقتی است رو به دامغان میرود. یک وقتی رو به شاهرود میرود. همین جور این شهرها. خب وقتی رو به سمنان میرود یعنی پشت میکند به تهران. رو به دامغان میرود پشت میکند به سمنان و… اما این دلیل نیست که هر کسی پشت کند به سمنان یا پشت کند به دامغان میرسد به مشهد، نه. مشهد چیز دیگریست که این در وسطش ایجاد میشود. بنابراین به صرف… هیچ شما اکتفا نکنید به این که پشت به سمنان چون هستید این خودش میرود به مشهد، نه. باید بروید. منتهی این هم راهش است. اگر رفتید مشهد بعد خواستید برگردید، یک مسیر معکوسی دارید. در هر مورد بدانید هدف کجاست و این مسیر چهجوری میرود؟ این در زندگی معمولی همهجا هست. این مثالی هم که زدم فکر کنید همیشه در نظرتان باشد که همیشه هدف را که در نظر میگیرید مسیر را هم در نظر بگیرید که چهجوری است؟ انشاءالله مسیر و هدفتان صحیح باشد، و خدا شما را برساند.
من با اجازهتان مرخص میشوم از خدمت برای اینکه گرفتاریهای بیشتری ایجاد نشود از لحاظ کسالت من برایتان. خیلی متشکر، التماس دعا از همه.