بسم الله الرّحمن الرّحیم
مسألهی انتخابات رئیسجمهور و خود رئیسجمهور در این نوع سازمان، در واقع اتصال شریعت است با طریقت. اتصال وظایف فردی و وظایف اجتماعیست. یعنی همهی ما یک وظایف شرعی … وظایف مذهبی داریم که انجام میدهیم. این وسط یک وظایفی هست که ما انجام میدهیم یا گاهی هم انجام نمیدهیم ولی معتقدم جزء وظایف افراد هست و این محتاج به تعریفش نیست؛ چهجور وظایفی [است]. خودتان فکر کنید. حتماً هم در بین- اگر خوب فکر کنید و مقیّد باشید به اینکه همه وظایفتان را انجام بدهید- حتماً در موقعیتی گیر کردید که بفهمید در یک موردی که جلویتان هست وظیفه دارید اصلاً دخالت کنید یا نه؟ و آیا دخالت بکنید وظیفهتان اینوری یا اونوری اینها خودتان باید فکر کنید، کاریست که به عهدهی خودتان [است]. برای اینکه در ضمن که درویشی نمیخواهد که انسانها سرخود باشند بلکه دلش میخواهد انسانها به وسیلهی نمایندهی مستقیم یا غیرمستقیم خداوند دستوراتی بدهند آن دستورات را انجام بدهند. این هست. منتها بعد از رفتن پیغمبران و ائمه، دیگر دست و بالمان به نمایندهی خدا نمیرسد، خودمان باید فکر کنیم و وظیفهمان را پیدا کنیم از روی دستورات و تکالیفی که این ائمه برای ما گذاشتند. درویشی هم در ضمن اینکه مهار انسان را میکشد و نمیگذارد که به یک سمت ناصحیحی تمایل پیدا کند ولی قوهی ارادهی فرد را از بین نمیبرد، برای اینکه بشر از یک طرف آفریدهی خدا است، خدا آنچه درش آفریده و دستور به کار بردنش داده باید آنها را انجام داد و اگر بعداً وظیفهای دارد یا وظیفهای برای خودش میشناسد یا میخواهد یک کارهایی بشود، این را خودش میخواهد. بعد از آن وظایفیست که خداوند معین کرده و اراده از بین نمیبرد. فرض کنید همهی این وظایف، همین مسألهی شرکت کردن در انتخابات یا عدم شرکت در انتخابات، خودش یک وظیفهایست به عهدهی خود ماست. خودمان باید فکر کنیم و یک روشی بگیریم. منتها درویشها چون با هم میخواهند روششان مثل هم باشد، نمیخواهند که تفرقه باشند، حتی در مسائل معمولی هم نمیخواهند که تفرقه بینشان باشد، این است که صبر میکند که یک تصمیم کلی بگیرند. نه اینکه جزء چیز درویشی است. اگر در درویشی گفتند که بهتر این است که البته آن هم بسته به این است که کی بگوید! اگر آدم مطمئن و همچنین یک نفر که ما قبلاً شناختیم نمایندگی الهیاش را، بگوید، آن به منزلهی گفتهی نمایندهی الهی است نه گفتهی یک فرد معمولی. این نمایندگی الهی هم ما خودمان نمیدهیم، به کی نماینده الهی بدهیم، نه! میرویم یاد میگیریم، حرفهایی یاد میگیریم ازشان. از علما یک چیزهایی یاد میگیرند، درسهایی خواندند. ما هم یاد میگیریم، اما اطاعت فقط از ائمه و نمایندگان ائمه میکنیم. در این میان مسألهی انتخابات است. یک مسألهایست که همه درش فکر کردید. حتماً بین هر یک-دو نفر با هم یک بحث و جدلی پیش آمده که یکی گفته شرکت بکنیم، یکی گفته شرکت نکنیم. گفتم: شرکت کردن در انتخابات به منزلهی همان است که خداوند گفته است: مؤمنین امرشون، شوری بینهم؛ کارهایشان در مشورت بین خودشان است. این دستورالعملیست که درویشها دارند. منتها درویشها برای اینکه این دستورالعمل یکنواخت اجرا بشود، یعنی باز درش تفرقه نباشد همین دستورالعمل را میخواهند با هم اجرا کنند. در اینجا تفاوت یک درویش و غیردرویش پیدا میشود. درویش هم میخواهد مطابق ارادهی خودش رفتار کند ولی وقتی میبیند همهی درویشهای دیگر یک جور دیگر حرف میزنند، میگویند غیر از نظر خودش، خودش نظر خودش را میگذارد زمین و طبق نظر آنها رفتار میکند. نه اینکه مجبور است، با اراده این کار را میکند. خودش میخواهد که ارادهاش، کارش، مطابق میل آنها، با اراده این تصمیم میگیرد ولی عدول از تصمیم قبلی خودش آن هم با اراده بوده، با فکر بوده. اینجا یک حد دقیقیست، فاصلهی دقیقیست بین اختیار، اختیار امت و بین وظیفهی درویشی. اینجا را باید دقت کنید. سرخود تصمیم نگیرید. سرخود که میگویم از این نظر، فرض کنید تنبلی؛ درست است خداوند آفریده، خود اگر… ولی معذلک یک آفریدهای نیست که ما بهش تسلیم بشویم. نباید به تنبلی تسلیم بشویم. خب در هر موقعی که چیز است آیا بروم رأی بدهم یا ندهم؟ همین که از اینجا پاشود چهار قدم برود آنورتر برگردد تنبلی میکند، در اینجا رأی ندادنش غلط است، برای اینکه از روی تنبلی این کار را کرده. ولی یکی هست فکر میکند، میگوید: من اگر بروم تنبلی کنم عدهی زیادی هم بعد میآیند از من پیروی میکنند و رأی میدهند. رأی زیادتر که شد چنان میشود، چنان میشود، چیزهایی میشود که من آن نتایج را مضر میدانم، بنابراین برای اینکه به آن نتایج نرسم از اول رأی نمیدهم. ببینید دو نفر رأی ندادند؛ یکی از روی تنبلی رأی نداده، یکی از روی تفکر و اینکه نخواسته آن اثرات رأی دادن آشکار بشود. شما باید خودتان در هر مورد فکر کنید که این تصمیمی میگیرید از روی چیست؟ آیا از روی مهربانیست؟ از روی علاقه به فلان ایکسه در مقابل دشمنی فلان ایگرگ؟ یا نه؟ یا محض رضای خدا؟ ببینید که تصمیمتان مطابق امر الهی باشد. امر الهی هم این است که ماها بشریم، با سایر بشرها در مثلاً ایران زندگی میکنیم، یعنی باید مطابق مجموعهی ایرانیها ما هم یک ایرانی هستیم، آنجوری رأی بدهیم. بعد که این تمام شد، دیگر از آن به بعد فرمان الهی دارید، محتاج به تصمیم دیگری نیست. زندگی معمولیتان، در زندگی معمولی دیدید. زندگی معمولی خودتان هیچوقت به کسی نیاز ندارید. اینجا برمیگردد به آن فرمایش حضرت صادق که فرمود: از لحاظ انتخابِ کار خیر بهترین خیرها انتخاب میکنید و از لحاظ انتخاب راه شر، بدترین شرها را انتخاب میکنید که بریزید دور. به هر جهت در اینجا رأی ندادن یک مضراتی دارد و یک محاسنی. رأی دادن هم یک مضراتی یک محاسنی. اینها را خودتان در ذهن باید مقایسه کنید ببینید کدامش مهمتر است و مطابق اهمیت آن رفتار کنید. یادتان نرود از موارد بحرانی برای تعیینِ تکلیف، همین یک موردِ انتخابات است اینها که ما در پیش داریم که خب این هم تمام میشود. انشاءالله خداوند به خیر ما تمام میکند. خب مسلماً شما وقتی میخواهید فکر کنید که به «عمر» رأی بدهید یا به «زید» رأی بدهید، نگاه میکنید کدامیکی به ما خدمت کردند. به ما درویشها نه بهعنوان خدمت به یک نفر، و آن را انتخاب میکنید. برای اینکه میخواهید در آرامش باشید. خب این دیگر به عهدهی خودتان است. بنابراین من این توصیه را میکنم که حتماً شرکت بکنید، حالا کی رو را انتخاب کنید به من ربطی ندارد؛ آن به تشخیص خودتان است. یک کاری هم خدا خواسته که ما همه بتوانیم بفهمیم ولی … به کارهایمان است، چهجوری انجام دادیم؟ اگر خوب انجام دادیم میفهمیم و همینجور بد. انشاءالله خداوند در اقدامات خیر موفقتان کند و اقدام شری هم اگر خدایینکرده تصمیم گرفتید انجام بدهید خداوند جلویش را بگیرد. انشاءالله.