Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح چهارشنبه ۹۶/۳/۱۰ – خانم‌ها (دقت و پند گرفتن از امور- قواعد فطری و اخلاق اجتماعی)

Hhdnat majzoobaalishah28بسم الله الرّحمن الرّحیم  

یک مثلی هست از قدیم در فارسی، در فارسی خیلی امثال هست این‌ها، می‌گوید که:

مرد باید که گیرد اندر گوش                                         ور نوشته‌ست پند بر دیوار

یعنی هرجا پندی بود، اگر به صورت پند بود باید استفاده کند ازش. خب خیلی چیز‌ها هست که آدم نمی‌داند چه‌جوری استفاده کند؟ استفاده‌اش چیه؟ همه‌ی این استفاده‌ها استفاده‌ی دانشی‌ست، علمی‌ست. یعنی یک افکاری، یک ایده‌هایی به شخص می‌دهند که آن در روش زندگیش خیلی مؤثر می‌شود. بنابراین شما خیلی اگر فرض کنید تلویزیون را تماشا می‌کنید حتی فرض کنید آن پلنگ صورتی یا یک چیزهایی که ظاهراً چیز ندارد دقت کنید در آن، می‌توانید در آن پندی بگیرید. یعنی واقعی، نه اینکه به زور یک پندی بهش بچسبانید، نه! وقتی این است به طریق اولی، زندگی فردی همینجوری پندهایی دارد. تفاوتش هم این است که پندی که ما از یک انسان و زندگی انسان می‌بریم مربوط به آینده‌ی خودمان است. یعنی از این مرحله پند می‌بریم که در آینده چه‌جور باشیم. ولی از مسأله‌ی در سایر حیوانات اگر دقت کنیم این را برای پیشرفت علم می‌گیریم. نگاه می‌کنند بر چیز مثلاً می‌گویند: چرا شاخ کرگدن، چرا شاخ‌هایش کج است؟ به ما چه کج است؟ ولی مع‌ذلک این را می‌روند می‌بینند برای اینکه از این راه بر علمشان اضافه می‌شود. می‌روند می‌بینند جهات اجتماعیِ چیزش رو بعد… اما در ما همین بهره و استفاده‌ی فکری که ما داشته باشیم در مورد انسان‌ها یک مشکل پیدا می‌کنیم و آن این مشکل است که در مورد انسان‌ها آیا می‌شود‌‌ همان قانون چیز را بر حیوانات معمولی. من خیلی نگاه این‌ها می‌کنم حالا شما فقط این حرف من را به‌عنوان دفاع از خودم نگیرید، این واقعیتی که نزدیک، دیدم مثلاً یک گربه‌ای پنج تا، شش تا بچه‌گربه داشت، خب این نه، غذایی ندارد. به یکی از این‌ها بی‌توجهی‌ می‌کند که این بمیرد و یا آنهای دیگر کارهایی می‌کنند که این یکی را از گردونه خارج کنند. چنین امری در بشر صحیح نیست. چرا؟ چون قاعده‌ی اخلاقیش می‌آید، ولی در حیوانات همه صحیح است. هر حیوانی باید فکر خودش باشد، در مقام مراقبت از فکر خودش می‌تواند افکار دیگر را بکوبد، بنابراین فکر کنیم که اینهایی که در زندگی اجتماعی این خاصیت را دارند که می‌گویند: افکار، افکارِ من باشد لاغیر. یعنی به غیری، باید اجازه بدهند به فکر دیگری که ظاهر بشود و بدون ترس، بدون چیز. این‌ها قاعدتاً از دوران قدیم از اجدادشان ارث بردند. این ارث هم توی مغزش است، توی مجموعه‌ی افکارشان است. یعنی مجموعه‌ی یک آداب و سننی که حالا هم دارید، میلیون‌ها سال قبل هم بشر داشته، همه مثل همند. در مورد اینجور مسائل قضاوت خیلی مشکل است، کمااینکه چند، بعضی پرونده‌هایی پیدا شده، پس در دانشکده حقوق به‌عنوان درس می‌خواندیم؛ در رابطه‌ی با اخلاق اجتماعی و با قاعده‌ی فطری. مثلاً کسی را حبس کردند، دو نفر را با هم حبس کردند در یک زندانی، هیچی هم بهشان نمی‌دهند که سعدی هم اشاره‌ای دارد. از این دو نفر یک نفرشان می‌میرد از گرسنگی. این طبیعی است که به طور طبیعی اخلاقی است، این است که آن یکی دیگر خبر بدهد بیایند بردارند ببرند جنازه را. خب گاهی هم می‌کنند گاهی نمی‌کنند. ولی این برخلاف حیوانات دیگر است. حیوانات دیگر یک جوری از آن خودشان را راحت می‌کنند، یعنی می‌کُشندش. یا یک دفعه‌ای چیز شده است؛ دو نفر در یک قایقی، کشتی‌ای می‌شکند، بعد دو نفر در یک قایق نجات پیدا می‌کنند. یک قدری که آرام می‌شود می‌فهمند اندازه‌ی این قایقی که در آن هستند فقط یک نفر است. خب این دو نفر هر دو با هم آمدند… اینجا می‌گوید که: کدام یکی می‌تواند بماند؟ آن یکی دیگر باید برود. اینجا هر کس پرزورتر است می‌ماند. برای اینکه آن یکی دیگر را از بین می‌برد. یک قواعد اینجوری از این قبیل هست که باید چیز بشود. یک مسأله‌ی مهمی که در این زمینه پیدا می‌شود بخصوص برای خانم‌ها مسأله‌ی جاذبه‌ی جنسی است. مرد و زن طبیتاً مثل دو تا حیوانند؛ حیوان نر، حیوان ماده… ولی در زندگی انسانی یک خصوصیات خاصی این قضیه دارد. حالا باشد انشاءالله، فقط همین که خودتان فکر کنید یک قدری، بعد هم من انشاءالله مجال پیدا کنم یک توضیحی می‌دهم. الان دیگر کم کم حرف زدن از من سلب می‌شود.