رفیقم روزی از من پرسیدی
کیستم من
پاسخت دادم:
من تواَم در جسمی دگر!
آری، حقیقت است
بنگر چهقدر شبیهیم
چیز مهمی نیست
رنگ
آیین
نژاد
منزلت
بنگر
منزاده میشوم و میمیرم
رنج میکشم و لذت میبرم
عاشق میشوم و نفرت میورزم، ساده
شبیه تو!
پدر هستم، برادر هستم، پسری
مادری، خواهری، ساده
شبیه تو
در پی شادیام، در آرزوی خانوادهای برای رشد کردن
برای یافتنش در پی آرامشم، ساده
شبیه تو
مشتاقم
منزجرم
میهراسم
امیدوارم
خون میریزم
التیام میبخشم، ساده
شبیه تو
باور دارم
مشکوکم
میپذیرم
پس میزنم
میخندم
میگریم، ساده
شبیه تو
ما همانند همیم
عین هم
برادریم، فرزندِ
پدری یگانه
بگو مرا
برادرم، رفیقم، یاورم
چرا بایستی:
ضد هم باشیم
بجنگیم
زخم زنیم
نابود سازیم
حذف کنیم
یکدگر را؟
واقعاً آیا
دریاهایمان تنگ است؟
اقیانوسهایمان ناچیز است؟
سرزمینهایمان جایی برای همهمان ندارد؟
یا
مسئله چیز دیگریست
قلبهایمان بهاندازه کافی بزرگ نیستند
و
فکرهایمان آنقدر فراخ نیستند تا
در آغوش کشند تمام بشریت را؟
گوش کن مرا، خودِ دیگرم
تغییر جهان به ما بستگی دارد
ما وارثینش هستیم، با:
فضیلتها و رذیلتهایش
تاریخ و فرهنگش
کاستیها و شایستگیهایش
و
تلاش کن برای
بهتر ساختنش
باشکوه کردنش
جهانی مهربانتر و بهغایت دلسوزتر
با:
دور ریختن باورهای مضر
کنارگذاشتن دستهبندیهای بیفایده
نابودی بیاعتمادی مهلک
محو نژادپرستی و
ریشهکن ساختن احساس اشتباه برتری زهرآگین
برای
ساختن جهان دوستداشتنی نو
جهانی
پذیرفتیتر
محترم
آکنده از عدالت
سرشار از برابری
و لبریز از عشق
و
برادری عالمگیر
آنگونه که
با آرامش در قلبهایمان، رها شویم
از
مصیبتهای سخت گذشته
که
هزاران سال، نگاهمان داشته
در ستیز با یکدگر!
چرااااا؟؟؟،
ترجمه: افشین زرگر