قدوةالسالکین میرزا عبدالحسین بن ملا محمدعلی طبسی الملقب به فیضعلیشاه، آباء گرامش اهل قریه رقه تون طبس بودهاند و از علماء آن دیار، پدرش امام جمعه طبس بوده و بعضی گویند مولد فیض علی اصفهان است و تحقیق آن است که از برای تعلیم علوم مصطلحه به اصفهان آمد و همانجا متوطّن و متاهّل شده [۱].
آنجناب، والد جناب نورعلیشاه و مرید سیّد معصومعلیشاه و مرشد مشتاقعلیشاه قدّس اللّٰه اسرارهم بود. جامع علوم ظاهری و باطنی بوده و در بدو حال در کشور ایران سیاحت فراوان نموده و بسیاری از مشایخ ایران و غیره را دیده و به صحبت بزرگان دین رسیده. بالاخره از مریدان العارف باللّٰه السیّد معصومعلیشاه دکنی قدّس سرّه گردیده و از یمن انفاس قدسی اساس آن حضرت به مرتبه عالی رسیده، و از خلفای آن حضرت گشته.
راقم گوید که بسیار جلیلالقدر و عظیمالشأن بوده و در تربیت مریدان و تکمیل ناقصان ید بیضا مینموده. چنانچه مولانا مظفرعلی کرمانی قدّس سرّه در کتاب مشتاقیه در مدح آن بزرگوار میفرماید:
باطن فیض علی منبع فیض ملکوت
فیض بخشندهٔ مستان شراب جبّار
و ایضاً فرموده:
مشتاق گر نه فیض علی را به ما رساند
بر روی دل گشاده کجا گشت باب فیض؟ [۲]
چنانچه در طرائقالحقائق نقل است بعد از رجعت آن جناب از شیراز حاکم آنجا علیمردان خان زند مقدم او را در ابتدا غنیمت دانسته تکیه فیض را بنام او برپا نمود.
سرانجام آنجناب در سال ۱۱۹۹ قمری رحلت نموده و در همان تکیه در تخت فولاد اصفهان که بعدها به واسطه دفن یکی دیگر از مشایخ بزرگ سلسلهٔ نعمتاللهی جناب میرزا محمدصادق نمازی اصفهانی (فیضعلی) در آن مکان، موسوم به فیضین شد، مدفون گردید و تا به امروز زیارتگاه اهل دل و محبان عرفان و تصوف اسلامی است. رحمة الله علیه.
سروده زیر قصیدهایست از جناب محمّدتقی ابن محمّد کاظم طبیب کرمانی ملقب به مظفرعلیشاه؛ از مشایخ طریقت صوفیّه نعمتاللّهی گنابادی با عنوان «انسان» در مدح حضرت فیضعلیشاه قدس سره:
دهر چون باغ و شجر چرخ و ثمر انسانست باغبان حضرت خلاق علی الشان است
کیست انسان بحقیقت بنگر صاحب دل که تن خاکی او با دل و دل با جان است
صاحب دل چو نشد شخص تو انسانش مخوان گرچه ناطق بود اما بصفت حیوان است
نیست این پیکر مخروطی لحمانی دل بلکه این بارگه و حضرت دل سلطان است
دل یکی سر الهی و دم رحمانی است که بر او هر نفسی یک نظر از رحمان است
دل گهی ربوه گهی عیسی بن مریم شد دل گهی طور گهی موسی بن عمران است
پاره چوب عصا بوالعجبیهای دلست کز کف موسی عمران چو یکی ثعبان است
نفحۀ باغ دل حضرت ابراهیم است نار نمرود اگر نرگس اگر ریحان است
غیرت دل بود آن کز نفس نوح عظیم قاف تا قاف جهان غرقه یک طوفان است
رحمت دل بود آن کز لطف آب حیات خضر فرخندهقدم زندۀ جاویدان است
دل بود خانه خاص احد فرد صمد کنت کنزا بشنو گنج نه در ویران است
کنج ویران دل ما بطلب کنج ازل کین خراب است که از فضل وی آبادان است
چیست آن گنج که در کنج خراب دل ما است حل این تعمیه بر عقل کجا آسان است
عشق خواهد که کند سرّ معما را حل پیر عشق است که امروز معمادان است
مشکل خویش سوی حضرت او بر دم دوش گفتم ای آنکه لبت کاشف هر پنهان است
سر آن گنج بویرانۀ دل چیست بگو ای که هر دم نظریت از کرم سبحان است
گفت آن گنج بویرانۀ دل دانی چیست سر فیض علی آن شاه عظیم ارکان است
خسرو مملکت جود که در حضرت او این زمین مفرش و افلاک چو شادروان است
جبههاش آیه نور است و رخش سبع مثان جانش قرآن عظیم است و دلش فرقان است
طلعتش تازه گلی آمده از گلشن عدل قامتش تازه نهال چمن احسان است
زلف چوگانی او را کره چرخ چو گوی گردش گوی فلک در خم این چوگان است
منشرح سینۀ او چیست یک ایوان بلند که نه افلاک یکی پایه از آن ایوان است
موج زن خاطر او چیست یکی بحر فراخ که فلک یک صدف از لجۀ آن عمان است
نعمتالله یکی مائده گسترده ز فیض بر سر مائدهاش فیضعلی مهمان است
آن شنیدی که گهر در صدف از نیسان زاد دل مشتاق صدف فیض علی نیسان است
تا که مردم بزمین در عمل و کارگر است تا که انجم بفلک جلوهگر و تابان است
چشم احباب تو روشن چو نجوم فلکی باد تا مردم چشم دو جهان انسان است[۳]
۱. طرائقالحقائق، نایب صدر شیرازی
۲. بستانالسیاحه، میرزا زینالعابدین شیروانی (مستعلیشاه)
۳. دیوان مشتاق، مظفرعلیشاه کرمانی