دکتر محمدعلی سلطانی
اشاره: شادروان عمر سلطانی (متخلص به وفا) سال ۱۳۱۸ در بوکان زاده شد و شاعری را با سرایش قطعه «مرا ای مرد زندانبان رها کن» در زندان مهاباد آغاز کرد؛ چه، با وقوع کودتای ۲۸مرداد دستگیر شده بود. مجموعه اشعار او با نام «سرود پرستو» در سال ۱۳۴۱ در تهران انتشار یافت. وفا آذرماه ۸۴ در زادگاهش درگذشت و به خاک سپرده شد. از آنجا که وی آغازگر شعر نو فارسی در مناطق کردنشین ایران است، استاد سلطانی با ذکر مقدمهای درباره پیشینه پارسیسرایی در آن نواحی، به طور ضمنی از یکپارچگی فرهنگی دیرینه آن دیار با دیگر مناطق ایرانزمین و دلیرمردان فرهنگدوستش حکایت میکند.
سابقه شعر فارسی بعد از اسلام در مناطق کردنشین که همه در قلمروی که بعد بین عثمانی و ایران و پس از انقراض و تجزیه امپراتوری عثمانی، به عراق و سوریه نیز تقسیم شدند، از زمانی آغاز گردید که سخنسرایان خراسان از بیم اشغالگران و متجاوزان غُز، رو به درگاه امیران مستقل کرد در کوهپایههای زاگرس گذاشتند. از میان آنان شاعرانی چون اثیرالدین اخسیکتی و سدیدالدین اعور کرمانج به منصه ظهور رسیدند و تا قرنها پس از آن، شاعران کرد پاسداران زبان و ادب فارسی بودند و پس از فترتی چندصدساله که ناشی از درگیریهای دولت عباسی و تردد غزنویان و سلاجقه و صفاریان و… سپس معارضات دو دولت ایران و عثمانی بود، کردها برای مقابله با تازیان و حفظ آداب و سنن و رسوم و فرهنگ خویش، بیشتر اعتقادات و حماسه و تاریخ و افسانهها و جنگنامههای خود را به زبان کردی میسرودند.
تا اینکه در دوره بازگشت و اوایل قاجاریه که ایالات ایران توسط امیران محلی اداره میشد، در چهار بخش کردستان که هر چهار در قلمرو ایران دوره قاجاریه متمرکز، و هر کدام الگویی از دربار شاهان قاجاریه بودند، انجمنهای ادبی به منظور احیای زبان فارسی توسط شاعران مهاجر و بومی تشکیل و برگزار گردید.
کردستان اردلان (به مرکزیت سنندج)، کردستان زنگنه (به مرکزیت کرمانشاه) و کردستان بابان (به مرکزیت سلیمانیه) و کردستان شمالی و بتلیس که تحت تأثیر شاعران سبک خراسانی و عراقی در «دوره بازگشت»، نامآورانی در عرصه فرهنگ ایرانی و زبان فارسی پرورش دادند که «حدیقه اماناللهی، تذکره پارسیگویان کردستان اردلان» شناسنامه فرهنگی ارزشمندی در زمینه مزبور است.
از آنجا که سخن ما نیز بر سیر شعر فارسی در کردستان اردلان که بخش مکریان کردستان مزبور را هم شامل میشود و شعر نو فارسی و شاعر مورد نظر ما هم در قافله شاعران این دیار میباشد، بنابراین از سرگذشت شعر و زبان فارسی در سایر مناطق کردنشین نامبرده میگذریم و به روند شعر فارسی در کردستان اردلان میپردازیم که در عهد انتصاب اماناللهخان والی به سبب رقابت دستگاه او با تشکیلات اداری و فرهنگی محمدعلی میرزای دولتشاه در کرمانشاهان (مرکز کردستان زنگنه) در جلب و جذب شاعران سخنور و زبانآور و احیاناً عزلتگزیده که خواسته یا ناخواسته تهران و نزدیکی به دربار شاه قاجار را بر وفق مراد خود نمیدیدند، دستگاه حاکم از یکدیگر پیشی گرفتند که به گواه «حدیقه اماناللهی»، مدیران فرهنگی اردلان در این زمینه توفیق بیشتری داشتند و در مراحل دیگر با حضور والیه شاهزاده و شاعره در صدر حاکمان آن منطقه و رأس نسوان ادبپرور آن سامان و ظهور و رقابت، مستوره شاعره نامبردار عصر قاجاریه در کنار مردان شاعر، آتش این آتشکده شعلهور ماند.
جنبش مشروطیت
با آغاز نهضت مشروطیت و احیای فرهنگ ملی و توجه اهالی به زبان و سنن آبایی که در جنگ جهانگیر اول گسترش و رواج بیشتری یافت، شعر و زبان فارسی در کردستان اردلان دوران فترت خود را طی میکرد و رو به افول نهاد و همگام با انجمنهای فرهنگی در سایر کردستانهای دیگر، شعر و زبان کردی نضجی دوباره یافت تا در انقراض قاجاریه و روی کار آمدن حکومت پهلوی که نظام شهروندی و طبقاتی به تبعیت از اوضاع دوران هخامنشی و ساسانی ایالات ایران اعمال گردید و بر سردر مدارس شعار «فقط فارسی صحبت کنید» نصب گردید و انجمنهای ادبی وابسته به وزارت معارف و حمایت دولت مرکزی در شهرها ایجاد گردید.
فضلا و شعرای کردستان در کنار زبان کردی و عربی، به سرودن شعر فارسی پرداختند که در زمینه اخیر بهندرت چهرهای شاخص و برگزیده شد و به ثمر رسید؛ زیرا شعر و هنر امری تحمیلی و اجباری نیست که با اصرار و اعمال فشار و سختگیری بتوان آن را از شاعر و هنرمندی انتظار داشت که به قول خواجه آسمانی سرود:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
یورشهای نظامی، تبعید، تختهقاپی عشایر، بوروکراسی بیثمر اداری، متحدالشکلسازی لباس مردان و زنان، حکومت پلیسی و مصادره املاک و اموال و هزاران نمونه دیگر از تعدیات نظام سلطنتی به اهالی، پردهای سیاه و آیندهای هولناک را در برابر دیدگاه اهل قلم و روشنفکران و شاعران و هنرمندان و… قرار داده بود که آنچه به روال تأکید و تحصیل میسرودند، یا فریاد رهایی بود که جرأت بروز نداشت یا مدایح فرمایشی از شاعرنمایان قلم به مزد بود که راه به جایی نمیبرد و بنابراین در ساختار ادبیات معاصر ایران جایگاهی نیافت. تا اینکه دردهای مشترک جامعه، قشر مسئول و متعهد اهل اندیشه و استعداد را از تمامی ایالات ایران به هم نزدیک ساخت و این سیر تطور در دیدارها و پاتوقهای فرهنگی بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در تهران سر و سیمایی یافت و از هر نقطه خاک ایران شاعران و اهل قلم برای راهیابی به مجلس انس مورد نظر خویش، روی به تهران نهادند و بازار سخن و سرودن به زبان فارسی در تمامی ایالات ایران که زبانی همگانی بود، روز به روز داغتر شد و نام و کام جز از این راه و بدین زبان به جایی نمیرسید. با این تفاوت که کامهای روشنفکرمآبانه، گندمنما و جوفروش و مستظهر به عنایت هیأت حاکمه نیز در بین پاتوقها و محافل ادبی تهران کم نبودند.
ظهور نیما
اما شناخت و ژرفبینی شخصیتهای مبارز، راه از چاه باز میشناخت و با اینکه در «کردستانِ بابان» نیم قرن پیش از دیگر نواحی ایران، «شعر نو» ظاهر شده و رواج یافته بود و گوران و عبدالواحد نوری و شیخ نوری و شیخ صالح و… پیشروان آن بودند، اما در «کردستان اردلان» با اوضاعی که گذشت، با حضور و ظهور نیما، شیوه نیمایی از سوی شاعرانی که به علت آنچه گفتیم، اکثر قریب به اتفاق فارسیسرا بودند، نضج گرفته و بهترین کاربردش، راز و رمزهایی بود که شاعران فریادگر سخن دل خود را در قالب استعاره و کنایه به گوش اهل نظر میرساندند.
جمعی از شاعران کردستان روی به محافل تهران نهادند که یا به چاه افتادند یا با تمام داد و ستدهای فرهنگی و اخوانیات و پرداخت عوارض اخلاقی در انجمنها و ادای باج در قالب اشعار به پاتوقداران و انجمنخواران، به جایی نرسیدند و دست خالی به ولایت بازگشتند و بعضی نیز چون گلشن کردستانی که از نامبرداران عرصه ادبیات و زبان فارسی بود و هیچ از بزرگان شعر ایران کم نداشت و مظلوم زیست و مظلوم مرد، با اینکه خود از وسوسة نوپردازی خالی نبود، اما با نخستین سرودة از این دست، از تکرار مسامحه نموده، در کنار همفکران خود به قصیدهپردازی و غزلسازی روزگار گذرانید و الحق هم در سبک کهن بهخوبی از عهده برآمد. اما درباره نوپردازی وی، شادروان مهرداد اوستا پیشکسوت کمنام و بینشان شعر انقلاب اسلامی که خود به طریقه نیمایی بیتوجه نبود در مقدمه دیوان گلشن کردستانی به نام «گلبانگ» که حاصل اشعار بین ۲۵ تا ۳۵ سالگی اوست، چگونگی امر را آورده است. [۱]
شاعری اهل شعور
و با این وصل و قطع، فاتحه و خاتمه گونههای پیرو نوپردازی در بین شاعران کردستان اردلان خوانده شد؛ اما در همان سالها شاعری اهل شعور و از تظاهر و خودنمایی به دور که مبارزه را عجین زندگانی ساخته و نان خشک خویش را با روغن عنایت آشکار و پنهان دولت وقت نپرداخته بود، و در ورود به انجمنهای ادبی تهران در راه افتاده و چاه را شناخته، به دور از هر زد و بند و معامله محفلی با توشه شعر و استعداد، به گرمی از سوی روشنفکران فریادگر پذیرفته و تشویق و ترغیب شده، مردانه به نیروی طبعی بلند و غرّا و زلال و مصفا پا در میدان نهاد و به عنوان پدر شعر نو فارسی در کردستان اردلان، شناخته شد و او چون آینهای از اندیشه نیمایی در بوکان کردستان درخشیدن گرفت و به زبان سترگ فارسی فریاد ملت و مردم را به ایجاز و اختصار سرود.
وفا با غزل نو و همراه با دوبیتی پیوسته که پیشروانی چون فریدون توللی و حمیدی شیرازی داشت، که به قول اوستا، شعر خاص آن روزگار بود، مقدمه سرایش شعر نیمایی[۲] را در کردستان اردلان رقم زد که چند سالی پس از چاپ و نشر «سرود پرستو» در کردستان زنگنه (کرمانشاهان) نیز شعر نو طلوع کرد و عزتالله زنگنه با مجموعه پشت دروازههای خورشید در این راه گام نهاد. [۳] با این تفاوت که عزتالله زنگنه سرمایهای سترگ و پیشرو چون لاهوتی را در موجودی فرهنگی خود پشتوانه داشت و وفا از آن پیشینه بیبهره بود و با این قرائن، چنانچه از سرودههای کهن و احیاناً اشعار نو استاد یدالله بهزاد بگذریم و به شعر نو و رواج آن در غرب کشور (کردستان اردلان و زنگنه) بنگریم، وفا در تمام کردستان ایران قافلهسالار شعر نو فارسی خواهد بود.
حرکت هوشیارانه «وفا» از غزل نو به دوبیتی پیوسته و شعر نیمایی که سیر تطور کار ادبی او را شامل میشود و نشأتگرفته از دیدگاه مبارزاتی و دقیق او بود، زیرا مسیر سرودن و شیوه آنان در نظارت نیروهای امنیتی رژیم و ساواک بود که صاحبان غزل نو و دوبیتی پیوسته را رشته انشعاب از اندیشه فریادگران رمزگوی نیمایی میدانست که سرودههای آنها را چون افعی کویر پنداشته و از هیچ سمت و جهت توان مواجهه و روبهرویی با آن را نداشتند. بنابراین «وفا» در شعر خود از یادها به فریاد رسید که به قول شاعری:
تپیدنهای دل در سینه ما یاد میگردد
به هم پیوسته شد این یادها، فریاد میگردد
در اشعار اندک، اما گسترده در تجزیه و تحلیل و کالبدشکافی ادبی، آثار به جا مانده از «وفا» که به سال ۱۳۴۲ با نام «سرود پرستو» چاپ و منتشر شده است، تمامی ویژگیهای جریان شعر نیمایی نهفته است، با ابداع و نمودهایی متغیر و متفاوت با سایر شاعران آن عهد، این اشعار بیشتر حاصل تراوش اندیشه او از ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۲ است و با تمام یأس و ناامیدی که آمیزه و انگیزه توانمند سیاسی و اجتماعی دارد، اما بهرغم اشعار دیگران، فاقد اندیشه فلسفی نیست و به همین جهت نمیتوان چون شعر شاعران اندیشور و مرتبط با جامعه ادبی غربی، آن را تقلیدی منبعث از آثار غیرخودی دانست، بلکه اشعارش خودجوش و آیینه تمامنمای دردهای زندگی آدمهای اطرافش هستند، همه چیز خواب و خیال، صحنههایی که ساخته و پرداخته میشود و عاقبت با بیداری از خواب، به آرزوهای برباد رفته میپیوندد.
او شاعر را همانند همفکران خود قاضی زمان خویش میداند و قضاوت امری احساسی و عاطفی نیست. شنیداری و دیداری و ژرفکاوی و جدایی حق از باطل است. وی در شعر جستجو میگوید: «نطفه اندیشه در مغزم به خود جنبد/ که / راز خلقت من چیست؟ / فریاد بهشت و کوثری از چیست؟ / دوزخ چیست؟ / اصلاً آفرینش چیست؟ / خالق کیست؟ / وه که لبریزم/ از هزاران پرسش خاموش…» (خرداد ۱۳۳۹ـ بوکان)
شعر نو حماسی
این سخن شاعری است که در زمان سرودن آن در ۲۱ سالگی بوده و نسبت به محیط و تحصیل و عرصه مطالعاتی او، در کمال توانایی طبع است و چارچوبه شعر نو حماسی را که در برابر شعر نو تغزلی مطرح بود و علیرغم تخیلات فردی و احساسی آن شیوه این گونه که به «شعر نو حماسی» مشهور شد و سرودن حماسه انسان محروم و ستمدیده عصر خود بود، رعایت کرده است و در کنار یأسها و دلمردگیها و فریادهایش، فضای تغزلی شعرش نیز با شاعران دیگر متفاوت است و ورای آنچه جامعه عیاش معدود و هیأت حاکم مطرود میخواست تا شعر شاعران وسیله فساد جوانان و سستی جامعه خواستار عدالت باشد و در سخن آخر به ایهام و استنباط این حکایتها را برای جامعه خود خواب و خیال و برای نیرو و عمال اعمال مسخرهای بیش نمیداند که در دوبیتی پیوسته شب شاعر میگوید: (بوکان ۹/۵/۳۵)
«… خندهای کردم: نمیخواهم چراغ
دفتر شعرم چراغ کلبه است
از شراب و می چه جای گفتگوست؟
اشک چشمانم شراب کهنه است»
و یا در سرود در دل شب…:
«ز دل رانم نیاز بوسه گرم
می و معشوق از دفتر زدایم
به جای صحبت جانان، کتابی
ز درد و رنج انسانها سرایم»
هر چند در شعر وفا تمام خصوصیات اجتماعی شعر نو نیمایی و سیر تکامل موضوعی و محتوایی و فنی آن آشکار است و آشنایی با اندیشه انسانمدار اومانیستی اروپایی که با ترجمه آثار سارتر در بین نوسرایان رواج یافت و اتکای به خدا جایگزینی دال بر اصالت انسان یافت، ولی وفا با قبول انسانمداری، هیچگاه خدا را فراموش نمیکند. خدا در جای جای شعر او حضوری فلسفی دارد و بیانگر فریاد خواجه آسمانی سرود که:
در اندرون من خستهدل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
چنان که در شعر کابوس میگوید:
«… خدایا وحشت تنهاییام کشت
ز لبهایم نمیخیزد نوایی
لبم تف بسته از اندوه حسرت
نمیبینم وفا از آشنایی…»
یا در شعر هراس میگوید:
«…ای وفا، ای مظهر بیم و امید
پس چه شد خشم تو و عصیان تو؟
آه میترسم ز ابلیس هراس
ای خدا، دست من و دامان تو»
و یا در بوف کور میگوید:
«… مکن با خنده تحقیرم خدا را
که من زندانی عفریت زورم...»
و در دوبیتی بیگانه آورده است:
«امیدم را همه افسانه خوانند
مرا رسوا، مرا دیوانه خوانند
تمام آشناهایم، خدایا
مرا از خویشتن بیگانه خوانند»
(تهران ۲/۷/۳۸)
صبغه اقلیمی که از دیگر مشخصات شعر نو نیمایی است و نیما و اخوان و آتشی و بعضی شاعران تهران این مشخصه را رعایت کردهاند، «وفا» به این مورد نیز چون سایر موارد وفادار مانده است و تمام صحنه و گونههای شعرش بوی کردستان دارد و صور خیال او برای خواننده شعرش، طبیعت کردستان را مجسم میکند. «وفا» در جامعه هولناک آن روزگار پناهی جز دامان خانواده نمیبیند و برای همین با مادر و خواهر و برادر پیوندی ناگسستنی دارد. اطمینانش تنها به آنهاست، با آنها نجوا و درددل و وصیت میکند و از بیگانگان میگریزد و در این تجربه آثاری زیبا و خواندنی دارد. وی علاوه بر زیباسرایی، دست به ابداع میزند و دو رباعی را به طور مکمل یا به اصطلاح اهل بدیع، موقوفالمعانی قرار میدهد که من در آثار دیگران ندیدهام. نمونه بارز این ابداع شعر «جغد کور» است که به نظرم تحت تأثیر نادر نادرپور سروده و نادرپور هم در رباعی خود متأثر از عراقی همدانی بوده است. وفا میگوید:
مرا ناکام و تنها آفریدند
مرا بدنام و شیدا آفریدند…
نادرپور میگوید:
زلف تو را ز عمر دراز آفریدهاند
روی تو را ز مایه ناز آفریدهاند
شمعیم و خواندهایم ره سرنوشت خویش
ما را برای سوز و گداز آفریدهاند
که این مضمون در شعر عراقی چنین آمده است:
نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت، ایمان آفریدند…
وفا علاوه بر غور و بررسی در شعر شاعران نوپرداز، از مطالعه و تأثیر از شاعران غزلسرای متقدم غافل نبوده است؛ چنان که شعر گل اندوه را به تأثیر از غزل معروف صباحی بیدگلی ـ شاعر مشهور متقدم ـ که جایگاهی ویژه دارد، سروده است، آنجا که میگوید:
بگذار که دور از رخت ای یار بمیرم
یک ره بگذر بر من و بگذار بمیرم…
وفا میگوید: «گل اندوه/ بگذار در این گوشه ویرانه بمیرم…»
در پایان، بیان این نکته ضروری است که «وفا» چون شاعر بود و مجموعه شعرش شاهد ادعاست، تا زمان بدرود، شاعر باقی ماند، اما اقبال به زبان کردی نمود. گرچه پدر شعر نو فارسی کردستان بود. وفا در ساعت ۷ صبح روز سهشنبه اول آذرماه ۱۳۸۴ در ۶۶سالگی در منزل خود، در شهر بوکان درگذشت و در کنار استاد عباس حقیقی شاعر و مترجم نامدار کرد به خاک سپرده شد. یادش گرامی باد.
پینوشتها:
۱ـ کلام «گلشن» آراسته و غنی است و در هر میدان، شاعری است پیروز و کامیاب؛ بهخصوص در دوبیتیهای پیوسته که شعر خاص روزگار ماست. گلشن شاهکارهایی فناناپذیر دارد. دوبیتیهای او جویبار طلایی و پرآهنگ احساسی است اصیل و خروشان، صاف و بیتعقید و خوشاسلوب. گلشن قصاید بسیار سروده است. با بیان احساسی خاصه زمان در تتبع از شیوه خاقانی، مسعود، ناصر خسرو و توانایی خود را ثابت کرده است. در میان چند مثنوی او، «محمد (ص)» و «شب» از شاهکارهای شعر معاصر و از امهات مثنویهای زبان پارسی است. گلشن در یک جا به مناسبت بیمناسبتی قطعهای به گونه شعر سپید سروده است که هیچ از شاعری چون او سزاوار نیست و چه خوب عنوانی برای آن در نظر گرفته است: هذیان! شاید این طنزی است شاعرانه به شعر سپید و از این قبیل اراجیف! (مهرداد اوستا، مقدمه گلبانگ، سروده گلشن کردستانی، ص۱۴).
۲ـ در مسیر شعر نیمایی در سال ۱۳۲۶ نخستین مجموعه شعر احمد شاملو به نام «آهنگهای فراموش شده» به چاپ رسید. و آن مجموعهای است ناهمگن که از شعرهای کاملاً سنتی گرفته تا اشعار نیمایی و حتی نوشتههای کاملاً بیوزن و قافیه و آهنگ که بعدها به شعر سپید شهرت یافت، در آن دیده میشود. انتشار این مجموعه که خود او در مقدمه کتاب پیشبینی کرده، این نوشتههای منظوم و منثور آهنگهایی که زود به دست فراموشی سپرده خواهد شد، بیش نیست، اما به جهت آنکه حاوی نخستین نمونههای شعر سپید در زبان فارسی است، نشرش در این سال سزاوار توجه است. [در آثار بعدی او که در ۱۳۳۰ منتشر شد] نشان میداد شاملو با عبور از شیوه نیمایی برای خود راه تازهای میجوید که خود نیما و پیروان راستینش هرگز علاقه چندانی به ان نشان ندادند. (دکتر جعفر یاحقی، چون سبوی تشنه، ص۱۱۲).
۳ـ عزتالله زنگنه از فارغالتحصیلان مستعد و زیرک زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران مجموعه اشعار «نو» خود را با عنوان پشت دروازههای خورشید چاپ و منتشر کرد. زنگنه در سال ۱۳۴۷ به دریافت جایزه شعر دانشگاه نایل آمد. وی در مقدمه کتاب یادشده مینویسد: «… دیگر اشارهای است به موضوع جایزه شعر که البته عنوانش را به من دادند و بورسش را نورچشمی دیگری به تفرج رفت به ناپل و ونیز که پیشکششان کردم. شعر را بالاتر از حد جایزهبازی میدانم. پشت دروازههای خورشید، ص۱۷.
منبع: روزنامه اطلاعات