بسم الله الرّحمن الرّحیم
در این تشبیهاتی که بیشتر شعرا متداول کردند و لطافت شعرشان هم اتفاقاً در همان… اینها همهی این تشبیهات وقت دارد. از وقتش که گذشت بیمعنی میشود. مثلاً یک شعری چیز دارد که همه اشعاری که خیلی هست؛ ابروی یار نمیدانم فلان اینها. خیلی خب، آن وقتها ابروی یاری که میگوید یعنی خیلی کمانی. این را یک وقتی میگفتند خب جایزه هم میگرفتند اما حالا، یاران حالا ابروی کمانی دارند!؟ اصلاً ابروی کمانیشان را خراب میکنند یک چیز دیگر میشود. یا اینکه این شعر را برای یار میخواند: ای شب چهارده ماه هم میشود میتواند برای یار بخواند، ابروی کلفت ماه بهعنوان ابروی یار. همهی این تشبیهات اینجوری است منتها این تشبیهات آن وقت که گفته شده برای اینکه در آن زمان یا در آن چیز برای اینکه شیرفهم بشود قضیه، مطلب… بعد دیگر وقتی شیرفهم شد، شیر را خوردند دیگر چیزی نمیماند. این است که در هر مسألهای یک موقعیت دارد خداوند گذاشته. هیچ کاری بنا به قول خیلیها؛ خداوند تکراری ندارد. و حال آنکه ما البته میگوییم: دنیا همهاش تکرار است، تاریخ تکرار است. تکرار عیناً تکرار نیست؛ یک مختصری تفاوت هست. هیچ چیزی تکرار نیست. برای اینکه تکرار یعنی بدون دلیل، تکرار یعنی اینکه آن دفعهی اولی که این واقعه اتفاق افتاده، خداوند چیز کرده یا آن اولی که یک واقعهای اتفاق افتاده، یک دلیلی خداوند گفته، بعد دفعهی دوم دلیل ندارد، دفعهی دوم بیکار بوده دلیل نداشته، یکی همان دلایل آنها را برداشته عیناً همان، و این محال است. خداوند هیچ کار عبثی نمیکند. بعد میرسیم به این خب اگر تکرار فایده ندارد پس چرا نماز؛ همهی دعاهای تکراری است؟ خود نماز تکرار یک چیز دیگر است. یا در مورد ذکر و اوراد هم چرا اینها پس تکرار میشود؟ به همین علت است کسانی که تنبلند، حوصلهی چیز ندارند، بهانهای برای این بیحوصلگیشان و اینکه کار انجام ندهند همین میگویند: تکرار فایده ندارد. اگر تکرار فایده ندارد چرا از اول بهت دادند؛ گفتند: این دعا را تکرار کن. چرا همان وقت نگفتی که بهت بفهمانند که این تکرار، تکرار نیست؛ این تکرار برای اینکه معنا شیرفهم بشود، معنا خوب فهمیده بشود. مثل اینکه الان بگویند: سفید. میگویند: پارچهای گرفتم مثلاً لباسی ازش دوختم، پارچهای سفیدرنگ است، خیلی قشنگ، خوشم آمد. خیلی خب، میگوییم سفید، الان خودتان فکر کنید، سفید بگویید به هر کسی، هر کس یک جور فکر میکند. آن سفیدی که من فکر میکنم غیر از سفیدیست که شما فکر میکنید. سفیدی که شما فکر میکنید غیر از آنیکی است. اینها هر کدام یک معنا ازش… البته خداوند آسان کرده کار بشرش را و شریک آفریده. بهشون یاد داده، قول داده به این که لغت بیافرینند. در واقع آن صفت خلاقیت که خودش دارد و این بشر را هم در واقع جانشین خودش در این کار قرار داده، این خلاقیت را هم به تدریج در خیلی جاها یادش میدهد. یکی از خلاقیت؛ لغت است. میگویید سفید، سفید نمیداند طرف چیه. میگویید: سفید مثل برف، طرف اصلاً برف ندیده کجاست. ما در پاریس که بودیم، به هر جهت، که از کشورهای آفریقایی کسانی آمده بودند یا آورده بودندشان برای چیز، اینها برف که شروع کرده بود آمدن میلرزیدند میترسیدند میگفتند: اینها چیه؟ خدا میخواهد ما را! گفتم: نه آقا، خدا از این چیزها خیلی دارد باید ببینید و نترسید و تا کم کم عادت کردند. اگر بگوییم سفید مثل برف است چهجور میشود؟ بگوییم سفید مثل شیر؛ منی که صبح شیر نمیدانم اصلاً شیر چیه یک جور فکر میکنم، شما شیر را میگویید: شیر سماور!؟ سفید مثل شیر، شیر سماور؟! هر کسی یک جوری میگیرد. خداوند لغات دیگری هم اجازه داده خودمان درست کنیم که این اشتباه نشود. بنابراین دقت در این که اشتباه نشود و روشن کردن بیان و شنیدهایست که میشنویم یا میخوانیم؛ اینها جهت خلاقیت خداوند است. در ذهن ما خلق کرده. چون خلق همهاش این نیست که گل بگیرند و اینجوری مجسمه درست کنند. این خلاقیت؛ «خلق کردنِ یک فکر جدید است در بشر» خیلی مهم است. این معنی را تا حدی داده به پدر و مادر که برای بچهشان یک چیزهایی را که نمیفهمد بگویند و یا یک جهاتی را خلق کنند که ببیند. شاید هم به هر جهت، جهتِ اینکه اینقدر به پدر و مادر توصیه به احترام شده این است که هم خداوند خلاق است هم پدر و مادر خلاقاند. اولش این است که فکر کند کی خلق کرده؟ خودش را خلق کردند، خودش را پدر و مادر خلق کردند. و حتی این خلق را، خلق کردن را، خداوند مقدس دانسته به این اندازه. به هر جهت از آنچه خداوند آفریده هیچ کارش و هیچ چیزش بیدلیل نیست، بیعلت نیست. اگر خیلی میخواهید دقیق باشید در هر کاری که میبینیم غیر از آنکه، ولی نه اینکه آنقدر فکر کنید که اصل کار از یادتان برود، نه. آن اصل کار و امری که کرده خداوند اطاعت کنید، بعد در افکار و در مأموریتهایی که خداوند به بشر میدهد دقت کنید برایش دلیل… برای اینکه دلیلش را بفهمید. هیچ چیزی بیدلیل نیست. بعضیها حتی ممکن است دلیلش برای این باشد که شما عمرتان بگذرد رویش. این هم قبول کنید بگویید: خیلی خب، ما هم قبول داریم که امروز که میگوییم برای اینکه امروز از عمرمان کم بشود، ولی در عوض چی میخواهیم؟ دیدار دوستان. تجربیاتی که خودمان کردیم. ناراحتیها و خوشیهایی که داشتیم در این روز. همهی اینها را فکر میکنیم. هیچ کار خداوند بیدلیل نیست و هیچ کاری را بیدلیل تکرار نمیکند. یکی از تکرار- چیزهای تکرار- تصادف است. برادر دیدار. میگویند: اتفاقاً اینجور شد، نه. این «اتفاقاً» از نظر شماست که دلایل این را نمیدانید. خداوند یک دلیلی، حتی ممکن است ادلهای که در عالم فعلی شما نباشد، از خیلی قدیم باشد، منتها برای خداوند همان دلیلها را جمع کرده و یک واقعهی جدید به وجود آورده. انشاءالله خداوند شما را که جزء وقایع جدید خودش قرار داده، درک کنید بفهمید که اصل خلقت و شاید هدف خلقت ایجاد فرزندانیست بهتر از خودشان. فرزندی ایجاد کنید که از خودش بهتر باشد و به این طریق برود رو به تکامل. کمااینکه الان اگر فکر کنید بین خودتان و پدران خیلی قدیممان غیر از آدابی که باید رعایت کنید، آن اصل فطرتمان، بشر فعلی امنیتش در مقابل خطرات اقلاً بیشتر است. شکرخدا را بکنید.