بسم الله الرّحمن الرّحیم
در بعضی نوشتههای تاریخی اصطلاحاتی هست که شاید امروز متداول نیست و به همین جهت فهمیده نمیشود؛ مثلثه، مربعه، خمسه، خمسهی مسترقه، کبیسه که متداول است. از لحاظ علم هیأت و به اصطلاح قدما، منجمین، بین روزها فرق نیست. منجمان نگاه میکنند فرقی بین مثلاً پانزدهم فروردین با دهم اردیبهشت نمیبینند. برای اینکه مشخص بشود، تاریخی را مشخص کنند برای ما، چون از لحاظ بشر تاریخ… همهی روزها و ماهها یک جور است. کدام را تاریخ بگذارد؟ ملاک بگذارد؟ همهاش مثل هم است.
این تغییراتی که در تواریخ گذاشته میشود اینها از قدیم مانده، از زمانهای خیلی قدیم و همین جور در [تاریخ] مانده. البته خیلی عجیب است که مثلاً ما الان مسألهی طلوع خورشید یا غروبش یا هر واقعهی دیگری را با دوربینها و وسایل دقیقی که آسمانها را در نظر دارند معین میکنیم، بعد میبینیم این عین همانیست که قدیمیها گفتند. یعنی حالا با تلسکوپهای قوی با اندازههای دقیق یک محلی را برای یک ستارهای معین میکنند و گردش… این مسأله از یک طرف موجب شده که مردم عوام و حتی علمای آن وقت، به یک جنبهی الهی بودنِ این حرکات پی ببرند. البته الهیبودنش حرفی نیست، برای اینکه این زمین، این آسمان و اینها را چه کسی میتواند ایجاد کند و قانون برایش بنویسد؟! الهیست ولی نه به آن معنای الهیای که یعنی خدا در اختیار ما قرار داده، نه. یک نظم و گردشیست، همهچیز جای خودش دارد. این گردش، یعنی علم به این گردش در اختیار ما قرار میدهد. ما، چه شخص خودمان، چه دیگرانی را میبینیم، یک مسیری در زندگی طی میکنیم که این مسیر همیشه یکنواخت است. کودکی و جوانی و پیری و رفتن و خود روزهایش اندکی فرق میکند. البته این نزدیک بودن [این مسیرها] موجب یک تئوریها و نظریاتی شده که همهی آنها ظاهراً درستند، درست درمیآیند ولی هیچکدام… خیلیها میگویند بشر در کرهی زمین نبوده، از اول از یکی از کرات یک سلولی یا یک جاندار کاملی منتقل شده به زمین، در اینجا بوده و بعد ما به تواریخی که از این جهت نوشته شده نگاه میکنیم، میبینیم درست است، صحیح است.
خود همین منجمی و تقویمنویسی ترتیب قدیم و ترتیب جدید، سادهترین [مسائلش مانند اینکه] کی ماه طلوع میکند، کی غروب میکند، کی مثلاً ستارهی زهره دیده میشود، و به همین طریق و گردش این علوم… خب ما حالا در دستگاههای علمیمان در جهان، دوربینهای خیلی قوی گذاشتند که مرتباً یک ستارهای را نگاه میکند، مسیرش را تعقیب میکند. بعد این مسیر را که مینویسد و خصوصیاتش را مینویسد، میبینیم همانیست که هزار سال، چندهزار سال پیش منجمینی که هیچ وسیلهای نداشتند همین قواعد را درآوردند. مبنای تقویمنویسی و این مشارکتها بر حسب گردشیست که انسان میبیند. ظاهراً خورشید دور زمین میگردد ما میبینیم از آنور درمیاید میآید ولی در معنا میگویند که نخیر، زمین چون کوچکتر است، زمین میچرخد دور…این جسم هرچه بزرگتر باشد ثبوتش بیشتر است. بنابراین زمین نسبت به این سیارات و این ماه و ستاره و اینها ثابت است، میبینیم عملاً. مجموعهی اینها نسبت به مجموعهی شمسی ثابت است. همین طور میرویم حتی خورشید میگویند ثابت است، بعضیها میگویند حرکت مستقیم دارد، بعضیها میگویند حرکت… به هر جهت نمیداند انسان که در چنین جهانی که من که یک ذرهای هستم در این کرهی زمین؛ آنقدر این انسان فضولی کرده که گفته همهچیز منم. نفهمیده. یک چیزی شاید از بزرگان بهش گفتهاند این نفهمیده. بزرگان گفتهاند هر چه در جهان هست، جهانِ کوچکش در دل من است. در دنیا خورشیدی هست و ماهی و ستارگانی و ثوابتی و…، همهی اینها در وجود من هست، یک ثوابتی در وجود من هست که از اول کودکی به دنیا میآید، تا آخر هست. بعضی ثوابتی هست که حتی در همهی جانداران هست ولی بعضی مسائلی هم هست که خیلی تغییر میکند که ما دیدهایم. حالا این خود بشر زیاد اگر فکر کند در این امر، اگر فکرش کمتر باشد، ضوابط علمی نداشته باشد، همهی اینها را میگذارد به حساب ندانستن خودش و علم الهی. ولی بشری که بخواهد زندگى کند در این جهان، میرود دنبال کشف اینها. کمااینکه امروز زندگی برای بشر امروزی خیلی بهتر، آرامتر و صحیحتر از اوایل گفته میشود. در این وسط هر کسی، هر نسلی، باید الان ما… یک وظایفی داریم، ده سال دیگر وظایف آنها متفاوت است با ما. این تفاوت، تفاوتی نیست که بر ما تحمیل شده باشد، یا تفاوتی که بگوییم که بشر گذشتهاش را فراموش کرده، نه. همین الان این علوم هیأت که در دورانهای قبلی بسیار قواعد دقیقی داشت و به ما گفت، الان برگشته، قواعد برگشته… ولی فرمان خدا سر جایش هست، فرق نکرده. دیروز میگفتند قمر است و عطارد و زهره، شمس و مریخ و مشتری و زحل. امروز شمس را از اینها گذاشتد کنار، گفتند همهی اینها دور و بر شمس هستند. خب دور و بر شمس میگردند، خود شمس چه کاره است؟ خلاصه هرچه بشر امروزی فکر کرده، قواعدی درآورده، تمام قواعدش هم حساب شده، درست، منتها آن قواعد یک جور دیگری درآمده غیر از… ما همان هیأت قدیم و جدید را بخوانیم میبینیم خیلی تفاوت دارد با هم ولی آنچه که به نظر ما میرسد یک جور است. قدیم مثلاً میگفتند که ماه دور زمین میگردد… حالا میگویند ماه دور زمین میگردد ولی خود زمین و ماه دور جایی دیگر میگردند. خلاصه از این جهان پر پیچ و تاب چیزی در نیاوردند. نصیب ما و آنچه که واقعاً توصیه هم کردند؛ این است که در اینها خودمان را خیلی غرق نکنیم برای اینکه از حیات…
خلاصه سعدی علیه الرحمه هم اشعاری دارد میگوید: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند»، هر کدام یک رویه و نظم مشخصی دارند که بشر کوشش کرده یک خرده درک کرده؛ «تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری». البته این استنباط خودش است که چرا اینجوری است؟ نظر روی این است که تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری. این لقمهنانی که میخوری، این چایی که میخوری، فکر کنید هزار عالِم در همین یک قطره چای ماندهاند، اسیرند. منتها برای ما زندگی آرامتر شده. خداوند گفته به تو کاری ندارد، تو فقط بندگی خدا را بکن. تفکر هم بکن، تفکرت در دامنهی فهم عظمت خداوند باشد.
بزرگانی هم که بشر آفریده برای خودش، پیغمبران، فلاسفه دانشمند… اینها همه در دور و بر این کار میکنند که یک مقداری به بشر کمک کنند و همه بروند جلو تا امروز بفهمند نتیجه را خداوند گفته. همین علم هیأت که قدیم بوده به کتبی مراجعه کنید، اینها را میگویند از سیارات دیگری گرفتیم. خب همین یک نتایجی دارد. شما چه سال شمسی را با نجوم قدیم محاسبه کنید، همینی درمیآید که الان هم با نجوم جدید مراجعه میکنید و درست درمیآید. این؛ «تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوریِ» سعدی خیلی مؤثر است که در مورد این فکر کنید. به هر جهت فکر ما باید منصرف باشد به زندگی خودمان و این که چه جوری زندگی کنیم که هدف از زندگیمان تا آنجایی که خودمان میفهمیم روشن بشود. خب بزرگانی هم از خود بشر پیدا شده، یک راهنماییهایی کردهاند. پیغمبرانی که ما داشتیم، بزرگانی از قبیل محمد بن عبدالله (ص) و دیگران هم… منتها آنان در حاشیه استاد بزرگی بودند، اساتید کوچکتری که الفبای درک خدمت خداوند را… همیشه این چرخ هم به همین نحو بوده است.
راجع به عمر زمین و بوجود آمدنش و چهجوری، اینها هم نظریات مختلفیست که بعضیهایش صحبت شده، گفتهام. بعضیهایش را هم باز انشاءالله خواهیم گفت. آنچه برای ماست برای این است که؛ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری. نانی به کف آری یعنی یک کاری بکنی، یک نقشی داشته باشی و این که نان تو هم در اثر گردش روزگار است. به هر جهت خداوند ما را هوشیار کند و هر اندازه خودش به ما لیاقت میدهد به همان اندازه علوم بدهد، به همان اندازه ما را به خودش نزدیک کند.