سلاطین دهلی برای دستیابی به مشروعیت و مقبولیت، غالباً مناسبات صمیمانه و محترمانهای با مشایخ این دو سلسله داشتند. چون در سده هفتم و هشتم این مشایخ در بین طبقات مختلف جامعه، از مردم عادی تا امیران، نفوذ معنوی زیادی داشتند. سهروردیه در موضوع پرداختن یا نپرداختن به امور سیاسی و چگونگی ارتباط با حکومت، همعقیده نبودند. هر
صوفیان نقش مهمی در ترویج اسلام در شبهقاره هند داشتند. چشتیه و سهروردیه از نخستین طریقههای صوفیانه بودند که به شبهقاره هند راه یافتند و در سدههای هفتم و هشتم هجری، همزمان با اوج اقتدار سلاطین دهلی (حک: ۶۰۲- ۹۳۲)، مشایخ این دو طریقت، نفوذ معنوی زیادی در بین طبقات مختلف مردم یافتند. این موضوع موجب شده بود تا بیشتر سلاطین دهلی، رابطه دوستانه و محترمانهای با صوفیان داشته باشند و بکوشند با به خدمت گرفتن آنها در امور سیاسی و حکومتی، برای خود مقبولیت و مشروعیت، کسب کنند. نگرش مشایخ چشتیه و سهروردیه درباره ارتباط با سلاطین و پرداختن به امور سیاسی متفاوت بود. مشایخ چشتیه، غالباً از پرداختن به امور سیاسی و حکومتی امتناع میکردند، اما مشایخ سهروردیه از آغاز تشکیل حکومت سلاطین دهلی، عهدهدار برخی از مناصب مهم حکومتی چون «شیخ الاسلام» شدند. این مقاله مناسبات سلاطین دهلی با مشایخ چشتیه و سهروردیه را بررسی کرده است.
مقدمه
تصوف در سده سوم و چهارم هجری و پیش از تشکیل نخستین سلسلههای مسلمان مستقل (سلاطین دهلی)، با مهاجرت صوفیان به مناطقی چون سند و پنجاب، وارد شبه قاره هند شد. فعالیتهای صوفیان در شبه قاره هند، تا سده ششم هجری ادامه داشت. از اوخر سده ششم و اوایل سده هفتم هجری، جماعتخانهها و خانقاههای صوفیان پذیرای بسیاری از مردم، از طبقات مختلف اجتماعی، اعم از مسلمان و هندو بود و با توجه به روح تسامح و مدارای مشایخ، این خانقاهها در گرایش هندوان به اسلام و ترویج اسلام در شبه قاره هند، نقش مهمی ایفا کردند. مقبولیت مشایخ صوفیه در دورههای پس از مرگ آنان نیز ادامه داشت، چنان که از دیرباز یکی از مهمترین آیینهایی که در شبه قاره هند رواج داشته و امروزه نیز در برخی از تقویمهای هند و پاکستان ثبت شده است، برگزاری مراسم عرس (سالگرد وفات مشایخ بزرگ) است که هر ساله در جوار آرامگاه اقطاب صوفیه برگزار میشود. برخی از زیارتگاههای صوفیه در شبه قاره هند، از چنان اعتباری برخوردار بودند که نه تنها مردم عادی از مسلمان و هندو، بلکه حاکمان و سلاطین هندو و مسلمان نیز به زیارت آن میرفتند.
پنج سلسله اسلامی ممالیک (حک: ۶۰۲ – ۶۸۹)، خلجیان (حک: ۶۸۹ – ۷۲۰)، تغلقیان (حک: ۷۲۰ – ۸۱۷)، سادات (حک: ۸۱۷ – ۸۵۵) و لودیان (حک: ۸۵۵ – ۹۳۲)، که بیش از سه سده در شمال و مرکز شبه قاره هند به مرکزیت دهلی، حکومت کردند. در منابع و پژوهشهای جدید، سلاطین دهلی خوانده شدهاند. سده هفتم و هشتم هجری اوج شکوه و اقتدار سلاطین دهلی بود. اما پس از اقدامات محمد بن تغلق (حک ۷۲۵ -۷۵۲ ق)، دومین سلطان تغلقیان و آشوبها و هرج و مرجهای ناشی از آن، حکومت سلاطین دهلی رو به افول نهاد و قلمرو آنها تجزیه شد و سلسلههای مستقل متعددی سر برآوردند. به گونهای کهگاه، قلمرو سلاطین، به دهلی و اطراف آن محدود میشد. در نهایت شکست ابراهیم لودی در ۹۳۲ ق در نبرد پانی پت، در برابر سپاهیان بابر، به حکومت سلاطین دهلی پایان بخشید.
استقرار نخستین طریقههای صوفیه (چشتیه و سهروردیه)، در شبه قاره هند همزمان با فتح دهلی و تشکیل سلطنت دهلی بود. در دوره اوج اقتدار سلاطین دهلی در سده هفتم و هشتم هجری طریقههای چشتییه و سهروردیه نیز نفوذ معنوی زیادی داشتند و از گروهای تأثیرگذار در حوادث سیاسی و اجتماعی به شمار میرفتند، به گونهای که سلاطین نمیتوانستند جایگاه و نفوذ آنها را در میان مردم نادیده بگیرند. از این رو، بیشترسلاطین دهلی میکوشیدند با مشایخ صوفیه، مناسبات دوستانه و محترمانه برقرار کنند و با به خدمت گرفتن آنها در امور سیاسی و حکومتی، از نفوذ معنوی آنها به نفع خود و حکومتشان بهره برند. اما نگاه مشایخ چشتیه و سهروردیه درباره امور سیاسی و مناسبات حکومتی متفاوت بود. بیشتر مشاریخ چشتیه از امور سیاسی و مناصب حکومتی دوری میکردند و پرداختن به این امور را موجب وابستگی به ارباب دنیا میدانستند، در حالی که مشایخ سهروردیه مخالفتی با دخالت در امور سیاسی و حکومتی نداشتند و از آغاز دوره سلاطین دهلی، برخی از مناصب مهم چون «شیخ الاسلامی» را عهدهدار شدند.
سلاطین دهلی و چشتیه
چشتیه از مشهورترین و قدیمیترین سلسلههای صوفیانه در شبه قاره هند هستند. بنیانگذار این سلسله در شبه قاره هند، خواجه معینالدین چشتی (د ۶۳۳ ق) بود که در ۵۶۱ ق به اجمیر در ایالت راجستان هند رفت و این شهر را به عنوان مرکز فعالیتهای خویش برگزید. معینالدین با انتخاب اجمیر که با دهلی فاصله زیادی داشت، از سنت مشایخ چشتیه در سرزمینهای دیگر پیروی کرد که خانقاههای خود را به دور از مراکز سیاسی برپا میکردند. پس از مدتی، تعالیم و خانقاههای چشتیان در مناطق دیگری چون ناگور (ناحیهای در راجستان)، آجودهن (پاک پتن شریف در پاکستان)، دهلی، بنگال و دکن نیز گسترش یافت. مشایخ چشتیه غالباً مخالف پرداختن به خدمات سیاسی و حکومتی و دریافت مقرری از سلاطین بودند و خلفای خود را نیز از این کار منع میکردند. آنها وابستگی به ارباب دنیا را مذموم میدانستند و ترجیح میدادند در بین مردم در فقر و با سادگی زندگی کنند (آریا، ۱۷۴ – ۱۷۵، عزیزاحمد، ۵۵ – ۵۷. (Anjum۴۹۴ با وجود این، غالباً مناسبات سلاطین دهلی و مشایخ چشتیه احترامآمیز بود؛ هرچند در مواردی نفوذ گسترده مشایخ چشتیه در بین مردم و عدم تمایل آنها به پذیرش مناصب حکومتی، موجب تیرگی این روابط میشد (نک: ادامه مقاله)
شمسالدین التتمش (حک ۶۰۷ – ۶۳۳ ق)، نخستین سلطان مستقل دهلی و بنیانگذار سلسله ممالیک بود. وی از مستنصر خلیفه عباسی بغداد منشور حکومت بر هند دریافت کرد و بدین ترتیب حکومت سلاطین دهلی را مشروعیت بخشید. التتمش نسبت به صوفیان چشتیه با احترام رفتار میکرد و از مریدان خواجه معین الدین چشتی و قطب الدین کاکی (د ۶۳۳ ق) بود (چشتی دهلوی، ۹۹؛ آریا، ۹۸، ۱۲۲). خانقاه قطب الدین کاکی در کیلو کهری (نزدیک دهلی)، با اقبال گسترده مردم روبرو بود شیخ الاسلام دهلی، نجم الدین صغری، گلایه نزد معین الدین چشتی برد که با حضور قطب الدین کاکی، دیگر کسی برای شیخ الاسلامی او ارزشی قائل نیست و معین الدین، از قطب الدین کاکی خواست تا همراه او به اجمیر برود، اما سلطان دهلی و برخی از مردم، از سفر قطب الدین جلوگیری کردند (میرخورد، ۶۴ – ۶۵ جمالی دهلوی، ۲۲ – ۲۳؛ چشتی ۱۵۷- ۱۵۸). هر چند قطب الدین کاکی، درخواست سلطان را برای پذیرش منصب شیخ الاسلامی نپذیرفت (دهلوی، ۲۱)، اما از ارادت سلطان نسبت به وی کاسته نشد چنان که برخی از پژوهشگران نام قطب منار (منارهای که ساخت آن در دهلی در زمان قطب الدین ایبک آغاز شد و در زمان التتمش به پایان رسید) را بر گرفته از اسم قطب الدین کاکی و نشانه ارادت سلطان به وی دانستهاند (Munshi، ۷۳).
همزمان با حکومت غیاث الدین بلبن (حک: ۶۶۴ – ۶۸۶)، هشتمین سلطان مملوک دهلی، شیخ فریدالدین گنج شکر (د ۶۶۴ ق)، از مشایخ نامدار چشتیه، خلیفه قطب الدین کاکی بود. وی در آغاز در هانسی (شهری در حدود ۱۵۰ کیلومتری غرب دهلی) و سپس در آجودهن میزیست. به رغم ارادت سلطان و فرزندش به گنج شکر، او از پذیرش مناصبی حکومتی و دخالت در امور سیاسی دوری گزید و در فقر و با سادگی زندگی کرد (برنی، ۱۱۲ میرخورد ۷۱-۷۲؛ چشتی – ۲۷۱ ۷۱. گنج شکر ۱۱۲،؛ خلفای خود را نیز از پرداختن به امور سیاسی و حکومتی منع میکرد. نصیحت او به یکی از شاگردانش به نام سیدی موله، گویای مخالفت جدی او با دخالت صوفیان در امور سیاسی است:
«با ملوک و امرا اختلاط نکنی و آمد و شد ایشان را در خانه خود از مهلکات تصور کنی که هر درویشی که در اختلاط با ملوک و امرا بگشاید عاقبت او وخیم گردد» (چشتی، ۵۰ – ۵۱)
سیدی موله از زمان بلبن در دهلی بود. در دوره جلال الدین فیروزشاه خلجی (حک: ۶۸۹- ۶۹۵ ق)، بنیانگذار سلسله خلجیان، خانقاه وی رونقی تمام یافت و روزانه پذیرای شمار زیادی از مردم بود (برنی، ۲۰۸ – ۲۰۹ – ۱/ ۱۲۵ – ۱۲۶). شهرت و نفوذ او در این دوره، ظاهراً موجب شد که امرای بلبنی (منسوب به سلطان بلبن)، که پس از سقوط سلسله ممالیک، در فقر و تنگدستی میزیستند، موله را علیه سلطان بشورانند (برنی، ۲۰۹ – ۲۱۰، غوثی شطاری ۶۲). سلطان پس از آگاهی از این توطنه، سیدی موله را به دربار فراخواند و به رغم انکار موله از دست داشتن در توطئه بر ضد حکومت، وی را به قتل رساند (برنی، ۲۱۲؛ عصامی، ۲۱۵- ۲۱۸).
خواجه نظام الدین اولیاء (د ۷۲۵ ق) مشهور به سلطان المشایخ، از معروفترین مشایخ چشتیه در دوره سلاطین دهلی بود. (دهلوی، ۱۰۳). خانقاه وی در غیاثپور (شهری در نزدیکی دهلی)، رونق زیادی داشت. نظام الدین نیز همانند مشایخ پیشین چشتیه، از دخالت در امور سیاسی و پذیرش مناصب حکومتی پرهیز داشت و مریدان خود را نیز از پرداختن به این امور منع میکرد (۳۰۵، ۲۹۷ – ۲۸۸، Anjum). او به رغم نیاز، هدایای جلال الدین فیروزشاه خلجی را نپذیرفت. جلال الدین فیروزشاه خلجی علاقه زیادی به دیدار نظام الدین داشت، اما وی پیوسته درخواست سلطان را برای ملاقات با خود رد میکرد. حتی سلطان قصد داشت سرزده به ملاقات نظام الدین برود، اما امیرخسرو دهلوی از مریدان نظام الدین و صاحبمنصبان دربار جلال الدین فیروزشاه خلجی، نظام الدین اولیاء را از تصمیم سلطان آگاه کرد و در نتیجه سلطان نتوانست نقشه خویش را اجرا کند (میرخورد، ۱۲۴)
در دوره سلطنت علاءالدین خلجی (حک: ۶۹۵ _ ۷۱۵)، سومین سلطان خلجیان، نظام الدین و خانقاه وی شهرت و اعتبار بیشتری یافتند و شمار زیادی از مردم شبه قاره هند، از گروههای مختلف و حتی نظامیان و درباریان در جرگه مریدان وی در آمدند (برنی ۱۴۳، ۳۴۱- ۳۴۷). حتی برخی از همسران سلطان و نزدیکان وی چون شادی خان و خضر خان (پسر و ولیهعد سلطان) به مریدان وی پیوستند (Nizami، ۱۰۷-۱۰۹).
برنی (۳۶۶)، خود سلطان را نیز از ارادتمندان نظام الدین دانسته و معتقد است به رغم اینکه سلطان در دوره سلطنت خود در صدد ملاقات با نظام الدین برنیامد، اما از مریدان او بود. به نوشته برنی (۳۳۰ – ۳۳۳) وقتی از لشکریان اعزامی به ورنگل (منطقهای در دکن خبری نشد)، سلطان افرادی را نزد نظام الدین فرستاد تا از او درباره وضع لشکریان بیرسند و پس از اینکه پیشگویی نظام الدین درباره فتح ورنگل به حقیقت پیوست، اعتقاد سلطان به نظام الدین بیشتر شد (برنی، ۳۳۰ – ۳۳۳). بر خلاف برنی، به نوشته برخی از تذکرهنویسان، نظام الدین هدایای علاءالدین خلجی را نپذیرفت و مریدان خود را از همکاری با دربار منع کرد. او در خلافتنامه قاضی محیالدین کاشانی نوشت:
«میباید که تارک دنیا باشی، به سوی دنیا و ارباب دنیا مایل نشوی و ده (روستا)، قبول نکنی و صله پادشاهان نگیری» (دهلوی، ۱۹۰.)
نفوذ گسترده نظام الدین در میان مردم موجب شده است که برخی از پژوهشگران از سلطنت روحانی وی در کنار سلطنت دنیوی علاءالدین سخن گویند، امری که نگرانی سلطان را موجب شده بود (- ۷۲۷۱ Digby ۱۸۹ Anjum، ۳۰۶ Rizvi،). سلطان که ظاهراً در پی آزمودن نظام الدین بود، به توسط پسر خود خضر خان، پرسشهایی درباره امور سیاسی، برای وی فرستاد. نظام الدین از خواندن نامه سلطان امتناع کرد و پیام فرستاد که علاقهای به کار سلطنت و امور سیاسی ندارد و تهدید به ترک غیاثپور کرد (میرخورد۱۴۳-۱۴۴، غوثی شطاری ۷۰-۷۱، محدث دهلوی، ۱۰۸-۱۰۹). از آن پس، سلطان از جانب نظام الدین، آسودهخیال شد و چندین مرتبه در خواست کرد که با وی دیدار کند، اما نظام الدین نپذیرفت و در پاسخ به اصرار سلطان گفت:
«خانه این ضعیف دو در دارد اگر پادشاه از یک در درآید من از در دیگر بیرون روم» (میرخورد، ۱۴۵)
در دوره سلطنت قطب الدین مبارکشاه خلجی (حک: ۷۱۶-۷۲۰ق)، مناسبات سلطان با نظام الدین وارد مرحله جدیدی شد. قطب الدین به توهین و ناسزاگویی به نظام الدین پرداخت و در صدد قتل او برآمد (برنی، ۳۹۶؛ غوثی شطاری، ۵۰ ;نظامی، ۲۹۱ – ۲۹۸). هرچند با توجه به نفوذ گسترده نظام الدین و حضور شمار زیادی از مریدان او در دربار و سپاه موفق به عملی کردن تهدید خود نشد (جمالی دهلوی، و ۷۵ – ۷۴).
قطب الدین، در دهلی مسجدی ساخت و همه علما و مشایخ را برای برگزاری اولین نماز جمعه، به مسجد نوساز دعوت کرد. نظام الدین دعوت سلطان را نپذیرفت. او همچنین، آن گونه که مرسوم بود، برای تبریک ماه نو، به خدمت سلطان نرفت و یکی از خادمان خود را به دربار فرستاد و بدین ترتیب خشم سلطان را برانگیخت. به قتل رسیدن خضرخان ولیعهد علاالدین خلجی و از مریدان نظام الدین، به دست قطب الدین نیز از دیگر عوامل تیرهتر شدن روابط آن دو بود (برنی، ۳۹۴ میرخورد، ۱۶۰- ۱۶۱ محدث دهلوی ۵۹۲ – ۵۹۳).
قطب الدین که از مقابله با نفوذ نظام الدین درمانده شده بود، دستور داد تا از آمد و شد مردم، به خانقاه وی جلوگیری شود، اما این اقدام او نیز نتیجهای نداشت و خانقاه نظام الدین، همچنان محل رفت و آمد گروه زیادی از مردم بود (برنی، ۳۹۶؛، آریا، ۱۵۵، ۱۴۸). او همچنین برای ایجاد تقابل میان مشایخ چشتیه و سهروردیه و تحتالشعاع قرار دادن نظام الدین، از شیخ رکن الدین سهروردی (د ۷۳۵ق)، دعوت کرد تا به دهلی، ۱۲۸ ۱ برود (برنی ۳۹۶؛ هروی، ۱/ ۱۸۰؛ بدائونی /۵ ۱۴؛ ابتسام، ۱۲۸). این اقدام وی نیز نتیجهای نداشت چرا که نظام الدین، نخستین کسی بود که به استقبال شیخ رکن الدین رفت و شیخ در جمع امرا و بزرگان، در پاسخ به پرسش سلطان که چه کسی برای اولین بار به استقبالت آمد؟ گفت: «آنکه بهترین اهل شهر بود، (میرخورد، ۱۴۶؛ دهلوی، ۱۲۲۳ – ۱۲۴)
قطب الدین مبارکشاه خلجی تنها سلطان دهلی بود که برای خود القابی چون «امام اعظم» و «خلیفه رب العالمین» را که خاص خلفا بود، به کار برد. استفاده از این القاب، ظاهراً برای مقابله با نفوذ معنوی نظام الدین بود (امیرخسرو، ۱۱۵، ۱۳۵، ۱۴۳، (Thoma;۱۷۹-۱۸;Lane-poople، ۴۴-۴۵ )
غیاث الدین تغلق (حک: ۷۲۰ – ۷۲۵ق)، بنیانگذار سلسله تغلقیان، به مشایخ صوفیه ارادت داشت و با تقدیم هدایا، موجب رونق خانقاهای آنها شد (برنی، ۴۳۵؛ عزیزاحمد، ۵۶). هر چند در سالهای پایانی سلطنت، رابطه او و نظام الدین به سردی گرایید. سلطان، به هنگام بازگشت از لشکرکشی به لکھنوتی، به نظام الدین پیام داد که وقتی من وارد دهلی شوم یا تو در دهلی خواهی بود یا من، نظام الدین نیز به او پاسخ داد: «هنوز دهلی دور است» (بدانونی، ۱/ ۱۵۵ ۱۵۶– هروی، / ۱۹۸ (؛. به درستی دانسته نیست که چه عاملی سبب شده تا سلطان از لکھنوتی چنین پیامی برای نظام الدین بفرستد، اما به نظر میرسد رفت و آمد محمد بن تغلق به خانقاه نظام الدین و اظهار ارادت به وی موجب نگرانی سلطان شده بود. به نوشته ابن بطوطه (۲/ ۴۵۱) نظام الدین، به محمدبن تغلق گفته بود:
«سلطنت را به تو بخشیدم»
محمد بن تغلق (حک: ۷۲۵ _ ۷۵۲ ق) پس، از جلوس، مقابری برای معین الدین چشتی در اجمیر و نظام الدین اولیاء در دهلی، ساخت (میرخورد ۱۶۴، عصامی، ۴۴۶). با این حال، رابطه او با خلفای نظام الدین غالباً غیردوستانه بود. سلطان که متأثر از آراء ابن تیمیه بود، سیاست و دین را از هم جدا نمیدانست و معتقد بود که صوفیان بنا بر تکلیف شرعی، باید مناصب دولتی بپذیرند، اما مشایخ چشتیه همچنان از پذیرش مناصب حکومتی خودداری میکردند (Rizva، ۱۵۵; ۲۲۵-۲۲۴; Nizami، ۱۲۲) البته سلطان از نفوذ مشایخ صوفیه در بین مردم غافل نبود و میکوشید از اعتبار آنها برای تثبیت حکومت و پیشبرد برنامههای خویش، بهره گیرد. چنان که وقتی سلطان در صدد گسترش قلمرو خود برآمد، دست به دامان مشایخ چشتیه یعنی نصیرالدین چراغ دهلی، فخرالدین زرّادی و شمس الدین یحیی شد و آنان را به دهلی فراخواند تا مردم را به جنگ تشویق کنند (میرخورد، ۲۸۱).
مشایخ چشتیه سیاستهای متفاوتی را در برابر فشارهای محمد بن تغلق، در پیش گرفتند. فخرالدین زرّادی (د. ۷۴۸ ق)، پس از آنکه به اجبار به دربار برده شد؛ با سلطان به تندی برخورد کرد و هدایای سلطان را نپذیرفت. قطب الدین دبیر از مریدان او که منصب رسمی درباری داشت، از بیم برخورد قهرآمیز سلطان با زرّادی، هدایا را پذیرا شد، هر چند که مورد اعتراض سلطان قرار گرفت (میرخورد – ۲۸۳ ۲۸۱، محدث دهلوی، ۱۷۶ -۱۷۷؛ چشتی دهلوی، ۱۵۴). قطب الدین منور نیز که قرار بود به اجبار از هانسی به دهلی برده شود، از مأموران پرسید: آیا در رفتن به دربار مختار است یا خیر؟ و پس از اینکه پاسخ شنید اگر نیاز باشد او را به اجبار به دهلی خواهند برد، خدا را سپاس گفت از اینکه به اختیار خود به دربار نمیرود. منور در گفتگو با سلطان، اظهار داشت که بهتر است به جای پرداختن به امور سیاسی، در خانقاه خود به دعاگویی سلطان و مسلمانان، بپردازد. سلطان نیز به او اجازه داد تا به خانقاه خود بازگردد (میرخورد، ۲۶۲ – ۲۶۱ غوثی شطاری، ۸۴).
اما شیخ نصیرالدین چراغ دهلی مشهورترین صوفی چشتیه در زمان محمد بن تغلق و خلیفه نظام الدین اولیاء، که در آغاز مناسبات دوستانهای با سلطان نداشت (میرخورد، ۲۵۶ – ۲۵۵؛ غوثی شطاری ۱۰۴؛ محدث دهلوی، -، ۱۲۶_۱۲۷، ۱۵۴؛ چشتی دهلوی، ۱۵۱) ظاهراً در پی فشارهای سلطان، به رغم میل خود، منصب جامهداری خاص سلطان را پذیرفت و در برخی از لشکرکشیهای وی نیز حاضر شد (محدث دهلوی، ۱۵۶ Anjum;). ۳۹۲ – ۳۸۹ (چنان که در آخرین لشکرکشی سلطان به تهته (در ایالت سند)، چراغ دهلی نیز در بین سپاهیان او حضور داشت (برنی ۵۳۵ (. بدائونی (۱ / ۱۶۷) برخلاف برنی، نوشته است که چراغ دهلی، همزمان با این لشکرکشی در دهلی بود و محمد بن تغلق در حین این لشکر کشی خبر یافت که وی، فیروز شاه را در دهلی به سلطنت برداشته است. او دستور قتل همه سرکشان را صادر کرد، اما پیش از اجرای حکم، خود وی درگذشت.
پس از درگذشت سلطان محمد بن تغلق در تهته، چراغ دهلی به همراه مخدومزاده عباسی (از نوادگان خلفای عباسی بغداد)، فیروزشاه تغلقی را به سلطنت برداشتند (فرشته ۱ /۴۸۲ ; بدائونی ۱/ ۱۶۷). فیروز شاه بر خلاف محمدبن تغلق، به حمایت از صوفیان، از جمله صوفیان سلسله چشتیه پرداخت و موجب رونق دوباره خانقاهها شد (سیرت فیروزشاهی، ۱۴۲، ۱۴۹ – ۱۵۰). هرچند، این حمایتها نیز نتوانست رونق پیشین را به خانقاهای چشتیه بازگرداند) ۱۸۹ Rizvi،). فیروز شاه علاوه بر اینکه برای دستیابی به مقبولیت از صوفیان حمایت میکرد، خود نیز به تصوف گرایش داشت، به گونهای که شمس سراج عفیف مورخ معاصر او، به نقل از قطب الدین منور، درباره سلطان نوشته است: «سلطان فیروزشاه شیخی از مشایخ صوفیه است که تاج شاهی برسر دارد». در زمان جلوس فیروزشاه، اقدامات محمد بن تغلق، حکومت تغلقیان را در سراشیبی سقوط قرار داده بود و موجب تجزیه قلمرو آنها و تشکیل سلسلههای مستقل مسلمان شده بود. این سلسلهها، دائماً با سلاطین دهلی درگیر بودند. از این رو فیروزشاه میکوشید برای رویارویی با تهدید آنها، حمایت حداکثری مردم را به دست آورد و برای کسب حمایت مردم، به مشایخ چشتیه توجهی ویژه داشت. وی در مسیر بازگشت از تهته به دهلی، از چراغ دهلی و قطب الدین منور خواست تا برای موفقیت او در تصرف دهلی (که در دست خان جهان، وزیر محمد بن تغلق بود و یکی از پسران خردسال محمد بن تغلق را به سلطنت برداشته بود)، دعا کنند (عفیف – ۶۱ – ۶۲) و بدین ترتیب، ارادت خود را به مشایخ چشتیه اشکار ساخت. علاوه بر چراغ دهلی که تا پایان عمر، مورد احترام فیروزشاه بود، (Rizvi، ۱۸۶-۱۸۷). سلطان با دیگر مشایخ چشتیه چون قطب الدین منور و شیخ نور نیز مناسبات دوستانهای داشت. وی پس از ساخت شهر «حصار فیروز» به ملاقات شیخ نور در هانسی رفت و از وی خواست برای رونق بخشیدن به شهر تازهتأسیس، در آنجا ساکن شود. هر چند شیخ نور دعوت سلطان را نپذیرفت (عفیف، ۱۳۱_ ۱۳۳. (فیروز شاه تغلقی برای تربت مشایخ چشتیه، به ویژه تربت نظام مالدین نیز احترام زیادی قائل بود و به زیارت مقابر آنها میرفت (فیروز شاه ۱۹ عفیف ۱۹۶ _۱۹۵.)
محمد یوسف بن حسینی، مشهور به گیسودراز (د ۸۲۵ق)، آخرین صوفی مشهور سلسله چشتیه در دوره سلاطین دهلی بود. او در دوره محمد بن تغلق به اجبار برای مدتی دهلی را ترک کرد. اما پس از درگذشت محمد، دوباره به دهلی بازگشت و تا قبل از حمله تیمور در ۸۰۱ ق در این شهر زیست. به رغم اینکه گیسودراز، تا پیش از سفر به دکن، مدت زیادی در دهلی حضور داشت، منابع تاریخی و تذکرهها، گزارشی درباره ارتباط وی و سلاطین دهلی ندادهاند. ظاهراً این موضوع، به سبب پرهیز گیسودراز از پرداختن به امور سیاسی و حکومتی بوده است. (۴۸۳ Anium)
سلاطین دهلی و سهروردیه
سهروردیه از دیگر سلسلههای مهم در شبه قاره هند، در دوره سلاطین دهلی بودند بنیانگذار این سلسله در شبه قاره هند شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی (د ۶۶۱)، از خلفای شیخ شهاب الدین عمر سهروردی (د. ۶۳۲ ق)، بود. بهاءالدین، خانقاه باشکوهی در مولتان داشت. سلاطین دهلی مناسبات دوستانهای با مشایخ سهروردیه داشتند. مشایخ این سلسله، بر خلاف چشتیه، از دخالت در امور سیاسی و پذیرش مناصبی چون شیخ الاسلامی ابایی نداشتند. ظاهرا تعالیم طریقت سهروردیه، در نگرش این مشایخ به سیاست و حکومت بیتأثیر نبود. شیخ شهاب الدین عمر سهروردی، در دوره خلیفه عباسی الناصر، شیخ الاسلام بغداد بود و از جانب خلیفه به عنوان سفیر به دربار ایوبیان و خوارزمشاهیان فرستاده شد (تبریزی، ۵۲۲- ۵۲۳؛ شیمل ۱۰۸، عزیزاحمد، ۵۸-۵۷ ۲۲۵، Rizvi). شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی، بنیانگذار و مروج طریقت سهروردیه در هند نیز به مانند تسبیح شهاب الدین به امور سیاسی و حکومتی بیمیل نبود. خانقاه صوفیان سهروردیه در مولتان تا حمله تیمور به شبه قاره هند در ۱ ۸۰ ق، همچنان پر رونق بود، اما در پی آشفتگیهای پدید آمده پس از حمله تیمور، به تدریج از اعتبار و شهرت سهروردیه در هند کاسته شد (عزیز احمد۵۸-۵۹).
در دوره التتمش برخی از مشایخ سهروردیه، مناصب حکومتی داشتند. مجدالدین حاجی از مریدان شیخ شهاب الدین سهروردی دو سال منصب «صدر ولایتی» و شیخ نورالدین مبارک غزنوی که به «امیر دهلی» نیز مشهور بود، برای مدتی منصب «شیخ الاسلامی» داشتند (برنی، ۴۱-۴۴، ۹۴-۹۳، محدث دهلوی، ۵۴). مشهورترین صوفی طریقت سهروردیه در دوره التتمش شیخ زکریا مولتانی (د. ۶۶۱ ق) بود که مدتی منصب «شیخ الاسلامی» داشت. او در منازعه میان التتمش و ناصرالدین قباچه حاکم سند از سلطان حمایت کرد (دهلوی ۵۰-۵۱، هاشمی ۹۸-۱۰۱، عزیز احمد، ۵۸).
پس از درگذشت شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی، پسر وی شیخ صدرالدین (د ۶۸۴ق)، و نوهاش شیخ رکن الدین (د ۷۳۵ ق)، مناسبات دوستانهای با امراء و سلاطین معاصر خود داشتند. (برنی، ۱۱۳، بکری ۴۰-۴۱، ابتسام ۱۲۲-۱۲۷). در دوره سلطنت علاءالدین خلجی، رکن الدین سہروردی نفوذ و اعتبار معنوی زیادی داشت. (برنی ۳۴۱-۳۴۸) او را در زمره مشایخی آورده که به زعم وی، آبادنی و آسایش دوره علائی به برکت وجود آنها است. در ۶۹۴ق، که علاءالدین برای سرکوب آرکلی خان (پسر جلال الدین فیروزشاه خلجی)، به مولتان لشکر کشی کرد، آرکلی خان، با وساطت بهاءالدین، تسلیم سلطان شد؛ (همانجا بکری، ۴۳، فرشته ۱/۳۵۶).
در دوره سلطنت قطب الدین مبارکشاه خلجی نیز شیخ رکن الدین، اعتبار زیادی داشت. تیرگی مناسبات قطب الدین مبارکشاه و نظام الدین اولیاء نیز موجب شده بود تا سلطان برای کاستن از نفوذ نظام الدین، شیخ رکن الدین را بیشتر مورد توجه قرار دهد (غوئی شطاری ۴۹، محدث دهلوی؛ ۱۲۵، آریا؛ ۱۴۹ – ۱۴۸).
همچنین هرگاه شیخ رکن الدین به دربار سلطان رفت، مردم، خواستهها و حاجتهای خود را نوشته و به توسط وی برای سلطان میفرستادند و اطمینان داشتند که به خواسته خود خواهند رسید (Rizvi، ۲۱۲).
غیاث الدین تغلق بنیانگذار سلسله تغلقیان نیز مناسبات دوستانهای با شیخ رکن الدین سهروردی داشت. احتمالاً در آخرین لشکرکشی سلطان به لکھنوتی، شیخ رکن الدین نیز همراه وی بود و هنگامی که در «افغانپور» در نزدیکی دهلی کوشک غیاث الدین بر سر وی آوار شد و سلطان درگذشت، رکن الدین نیز در کوشک حضور داشت، اما اند کی پیش از خراب شدن کوشک، خارج شده بود (غوثی شطاری ۵۰ -۵۱). محمد بن تغلق (که به داشتن رابطه خصمانه با مشایخ چشتیه مشهور بود)، با مشایخ سهروردیه غالباً مناسبات دوستانه و محترمانهای داشت. وی، شیخ رکن الدین را بسیار محترم میداشت و صد روستا را برای تأمین مخارج خانقاه، به وی اختصاصی داد (Rezvi، ۲۱۲) روایت ۴۳۹ عصامی (۴۳۹)، از معاصران سلطان محمد، درباره لشکرکشی سلطان به مولتان، ارادت سلطان را نسبت به شیخ رکن الدین نشان میدهد. سلطان پس از تسخیر مولتان در صدد قتلعام مردم برآمد، اما با وساطت شیخ رکن الدین از تصمیم خود، صرفنظر کرد (نیز نک: برنی ۴۷۹؛ بکری ۴۸ -۴۷). جلال الدین بخاری نیز از مشایخ سهروردیه و همعصر با محمد بن تغلق بود که رابطه نیکویی با سلطان داشت و چند روستا برای تأمین مخارج خانقاه، به وی اختصاص داده شده بود (محدث دهلوی، ۲۸۵ ۲۸۷). البته مناسبات سلطان با مشایخ سهروردیه، گاه متأثر از انگیزههای شخصی یا سیاسی، به تیرگی میگرایید. چنان که به دستور محمد بن تغلق، شیخ هود از مشایخ سہروردیه و از نوادگان شیخ رکن الدین سہروردی را به اتهام تحریک مغولان برای حمله به دهلی، به زیر پای فیل انداختند (ابن بطوطه، ۲/۴۸۶-۴۸۷).
سلطان فیروزشاه تغلقی نیز با شیخ جلال الدین بخاری مناسبات دوستانهای داشت و به نوشته عفیف (۵۱۴) «میان هر دو بزرگوار محبت و مودت از بطانه چون دوستان یگانه بود». در آخرین لشکرکشی فیروزشاه تغلقی به تهته، شورشیان که توان مقابله در خود نمیدیدند و از ارادت سلطان به شیخ جلال الدین نیز آگاه بودند، شیخ را واسطه قرار دادند (عفیف، ۲۴۰- ۲۴۲). شیخ جلال الدین هر سال برای ملاقات سلطان، به دهلی میرفت. عفیف (۵۱۴- ۵۱۶)، گزارش یکی از ملاقاتهای شیخ با سلطان را به تفصیل بیان کرده است.
خاندان شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی در مولتان نیز مورد احترام فیروز شاہ تغلقی بودند و روستاها و باغهایی از سلطان دریافت کرده بودند که درآمد حاصل از آن، بر رونق خانقاه سهروردیه، افزوده بود (برنی، ۵۶۰). فیروزشاه در ۷۵۳ق، شیخ صدرالدین از نوادگان شیخ بهاءالدین را منصب شیخ الاسلامی داد (سرهندی، ۱۲۴؛ ماهرو، ۳۵-۴۱).
گزارش عفیف (۲۸۷) درباره ترتیب قرار گرفتن امرا و اشراف در دربار جایگاه والای شیخالاسلام را در دوره فیروزشاه نشان میدهد:
«سلطان برخاستی استقبال نمودی و دست سوی پایهای شیخ الاسلام آوردی و شیخ الاسلام سلطان فیروزشاه را در کنار گرفتی و دعا کردی بعده هر دو نفر یکجا متصل مینشستند، ثالث را در آنجا مدخل نبود».
در دهههای پایانی سلطنت سادات، سهروردیه همچنان در مولتان نفوذ و اعتبار داشتند. در دوره سلطنت علاءالدین ۸۴۷ق، که قلمرو وی به دهلی و اطراف آن محدود نشده بود؛ یوسف قریشی که تولیت خانقاه شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی را بر عهده داشت، از ضعف سلطنت دهلی استفاده کرد و برای مدت کوتاهی در مولتان واچ، خطبه و سکه به نام خود کرد (بکری، ۱۴۸-۱۵۰ عزیزاحمد، ۵۸-۵۹). از صوفیان مشهور سلسله سهروردیه در دوره سلطنت لودیان نیز میتوان به شیخ سماءالدین و مرید وی شیخ جمال الدین کنبو اشاره کرد. سلطان سکندر لودی برای شیخ سماءالدین احترام زیادی قائل بود. او پس از درگذشت بهلول لودی و پیش از اینکه تاج شاهی را بر سر گذارد، برای تبرک، به نزد شیخ رفت و از او خواست (بدائونی، ۱/۲۱۶، محدث دهلوی، ۴۲۰-۴۲۱). شیخ جمال الدین کنبو نیز از ملازمان سلطان سکندر بود و برای وی به فارسی شعر میسرود (بدائونی، ۱/۲۲۳، محدث دهلوی ۴۵۶ – ۴۵۸)
نتیجه
در سده هفتم و هشتم هجری و همزمان با اوج اقتدار سلاطین دهلی، مشایخ دو سلسله چشتیه و سهروردیه در بین طبقات مختلف جامعه، از مردم عادی تا امیران و صاحبمنصبان، نفوذ معنوی زیادی داشتند. از این رو سلاطین دهلی برای دستیابی به مشروعیت و مقبولیت، غالباً مناسبات صمیمانه و محترمانهای با مشایخ این دو سلسله داشتند. مشایخ چشتیه و سهروردیه در موضوع پرداختن یا نپرداختن به امور سیاسی و چگونگی ارتباط با حکومت، همعقیده نبودند. هرچند کسی چون چراغ دهلی، از مشایخ مشهور چشتیه، به ناچار و در پی اصرار محمد بن تغلق برای مدتی منصب «جامهداری خاص»، سلطان را بر عهده گرفت؛ اما بیشتر مشایخ این سلسله، از ابتدای تشکیل سلطنت دهلی، از ارتباط با حکومت و پرداختن به امور سیاسی دوری میکردند و اقطاعات و مناصب درباری را نمیپذیرفتند. برخلاف چشتیه، مشایخ سهروردیه از ابتدای تشکیل سلطنت دهلی، مخالفتی با پذیرش منصب، اقطاع و هدایای سلاطین دهلی نداشتند و بین آنها و سلاطین، غالباً مناسبات دوستانهای وجود داشت و سلاطین به حمایت معنوی آنها پشتگرم بودند. البته مناسبات مشایخ سهروردیه و سلاطین دهلی نیز گاه رو به تیرگی میگذاشت.
نویسندگان: محسن معصومی و سعید شیرازی – پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی سال ۹۲
منابع:
آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند و پاکستان و خدمات پیروان این طریقه به فرهنگی اسلامی و ایرانی، تهران، کتابفروشی زواری، ۱۳۶۵.
ابتسام، محمد نفیس، ملتان اور سلسله سهروردیه، لاهور، ۱۹۹۸.
ابن بطوطه، رحلة، تصحیح محمد عبد المنعم عریان و مصطفی القصاص، بیروت، داراحیاء العلوم، ۱۴۰۷ ه / ۱۹۸۷.
امیرخسرو، مثنوی نه سپهر، تصحیح وحید مرزا، کلکته، ۱۹۴۸.
بدانونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، تصحیح مولوی احمد علی صاحب، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۰.
برنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروزشاهی، تصحیح مولوی سید احمد خان صاحب، کلکته، اسیانک سوسینتی بنگاله، ۱۸۶۲.
بکری، محمد معصوم، تاریخ سند (معصومی)، معصوم، تصحیح عمر بن محمد داود پوته، تهران، اساطیر ۱۳۸۲.
تبریزی، ابوالمجد محمد بن مسعود، سفینه تبریز (چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه روی مجلس شورای اسلامی)، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۱.
جمالی دهلوی، حامد بن فضل الله، سیرالعارفین (چاپ سنگی)، دهلی، مطبعه رضوی، ۱۳۱۱ ق.
چشتی
چشتی دهلوی، آفتاب تحفة الابرار، لاهور، مکتبه النبویه ۱۳۲۳ ق.
چشتی، دیه بن عبدالرحیم، سیرالافطلاب (چاپ سنگی)، لکهنو، منشی نول کشور، ۱۹۱۳ / ۱۳۳۱.
سرهندی، یحیی بن احمد، تاریخ مبارکشاهی، تصحیح محمد هدایت حسین، تهران، اساطیر ۱۳۸۲.
سیرت فیروزشاهی، پتنه، خدابخشی اورینتل پبلک لائبریری، ۱۹۹۹.
شیمل، آن ماری، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ترجمه حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، خرداد و تیر ۱۳۶۸.
عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، مترجمان نقی لطفی و محمد جعفر یاحقی، تهران، کیهان، ۱۳۶۶.
عصامی، عبدالملک، فتوح السلاطین، تصحیح یوشع، مدرس، ۱۹۴۸.
عفیف، شمسی سراج، تاریخ فیروزشاهی، تصحیح ولایت حسین، تهران، اساطیر،. ۱۳۸۵.
غوئی شطاری، محمد گلزار ابرار، تصحیح محمد ذکی، پتنه، اورینٹل پبلک لائبریری، ۱۹۶۵/۱۳۴۴.
فیروزشاه، فتوحات فیروزشاهی، تصحیح شیخ عبدالرشید، علی گره مسلم یونیورسیتی،.
۱۹۵۴ ماهرو، عین الملک عبدالله، انشای ماهرو، تصحصح عبدالرشید، لاهوره اداره تحقیقات پاکستان، ۱۹۶۵ /۱۳۴۴.
محدث دهلوی، عبدالحق، اخبار الاخیار فی اسرار الابرار، تصحیح علیم اشرف خان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳.
میرخورد، محمدبن مبارک علوی کرمانی، سیرالاولیاء، لاهور، موسسه انتشارات اسلامی، هـ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
نظامی، خلیق احمد، سلاطین دهلی کی مذهبی رجحانات، دهلی، اداره ادبیات دلّی، ۱۹۸۱.
هاشمی، حمیدالله شاه، احوال و آثار حضرت بهاء الدین زکریا مولتانی، لاهور، زاهد بشیر پرنطر، ۲۰۰۰/۱۴۲۰.
هروی نظام الدین احمد، طبقات کبری، کلکته، ایشاتک سوسانتی بنگال، ۱۹۲۷.
هندو شاه استرآبادی (فرشته)، محمدقاسم، تاریخ فرشته، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۷.
Anjum، Tanvir، Chishtia Silsilah and the Delhi Sultanate: a study of their relationship during ۱۳th and ۱۴th centuries، Department of History Quaid-i- Azam University، Islamabad، ۲۰۰۵.
Digby، Simon، «The Sufi Shaykh and the Sultan: A conflict of claims to Authority in Medieval India in: Iran، V. ۲۸، ۱۹۹۰.
Lane Poole، S. The coins of sultans of Delhi in British museum، London، ۱۸۸۷،
Munshi، R. N، The History of the Kutb Minar (Delhi)، Bombay، ۱۹۱۱.
Nizami Khaliq Ahmad، The Life and times of shaikh Nasiruddin Chirag-i- Delhi، Idarah-i-Adabiyat-i-Delhi، ۱۹۹۱.
Qama-ul-Huda، Striving for Divine union spiritual exercises for Suhrawardi Sufis، Routledge & Curzon، London & New York، ۲۰۰۳.
Rizvi، Athar Abbas، A History of Sufism in India، Munshiram Manoharlal، New Delhi، ۱۹۷۵.
Thomas، E The Chronicles of the Pathan Kings of Delhi، Amesterdam، ۱۹۸۱.