ملتی که ارزشهای انسانی و فرهنگی خویش را فراموش کند و نسبت به سرنوشت خویش بی تفاوت باشد و "دانستن" را نداند و "توانا"یی خویش را باور نداشته باشد ،ملتی که دنیای خویش را به امید آخرت واگذارد و از خرافات مسکن و مرهم سازد و به دیگران اجازه دهد که به جای او فکر کنند و تصمیم بگیرند حقیقتا، همین ملت و همین تفکرات خالق ضحاک خواهد بود . ظلم پذیری نفوس آلوده به جهالت و خرافه پرستی و تقلید ، بستر سازظهور ضحاک در جامعه می باشد .
ز دهـقان و از تـرك و از تازيان
نژادي پديد آمد اندر ميان
نه دهقان، نه ترك، نه تازي بود
سخن ها به كـردار بازي بود
هـمـه گـنـج ها زير دامـان نهـند
بكوشند و كوشش به دشمن دهند
به گــيتي كسي را نمانـد وفـا
روان و زبان ها شـود پر جفا
بريزند خــون از پي خواسـته
شـود روزگار بــد آراسته
زيان كسان از پي سود خويش
بجويند و دين انـدر آرند پيش
چو بسيار از اين داستان بگذرد
كسي سوي آزادگــــي ننـگرد
اگر قبول کنیم که اصل و اساس تمامی حرکتهای انحطاطی و ضد تکاملی بشردر راه رشد و کمال مطلق، چه در بعد درونی و فردی و چه در ابعاد بیرونی و اجتماعی جهل و نادانی او است،نماد بیرونی و ظهور جهالت، تقلید کورکورانه ، خود باختگی و تبعیت از ظالم است. انسان در ساختار جهل و جهالت،خالق شیطان دردرون خویش و طاغوت در جامعه خواهد بود . اگر علوم و معارف الهی را نور و عقل را کلید اهدایی حضرت حق به انسان، برای ورود به آن بدانیم ،ظلمت جهالت، در نبود نور معرفت، خود نمایی و ظهور می کندودر واقع آنجا که نور نیست ظلمت پدیدار می شود، و آنجا که عدل و عدالت وجود نداشته باشد ظلم و ظالم سلطه خواهد داشت. دانایی و توانایی دو بال پرواز انسان به جهان نور و معرفت است همانگونه که نادانی و ناتوانی دو عامل سقوط انسانها به دایره ذلت و زبونی است .
ملتی که ازراه اولیا ی الهی و راه دانش و خرد خدایی، دور شد و کژی را پیشه کرد ومقلدانه اجازه داد که ناکثان به جای او بیاندیشند واهورای پاکی را فراموش نمود و دوستی اهریمن تاریکی و جهالت را برگزید خالق ضحاک و مستحق حکومت اوست . انسان جاهل همیشه گرفتارحکومت ضحاک است ،یا این ضحاک در درون او سلطه دارد که آن را نفس گویند یا در بیرون و جامعه حکومت دارد که آن را طاغوت نامند .در واقع ضحاک سنبل و مظهر شرک و کفر یک فرد یا یک ملت است و آینه تمام نمای جهالت و ناتوانی مردمی است که ظلم را به عنوان سنتی خدایی باور نموده و سلطنت اهریمن نفس یا طاغوت را بر جان ودل پذیرفته اند .
ملتی که ارزشهای انسانی و فرهنگی خویش را فراموش کند و نسبت به سرنوشت خویش بی تفاوت باشد و "دانستن" را نداند و "توانا"یی خویش را باور نداشته باشد ،ملتی که دنیای خویش را به امید آخرت واگذارد و از خرافات مسکن و مرهم سازد و به دیگران اجازه دهد که به جای او فکر کنند و تصمیم بگیرند حقیقتا، همین ملت و همین تفکرات خالق ضحاک خواهد بود . ظلم پذیری نفوس آلوده به جهالت و خرافه پرستی و تقلید ، بستر سازظهور ضحاک در جامعه می باشد .
روش حکومت ضحاک مار دوش، گرفتن قوه تعقل و خرد از انسان هاست و او دشمن فکر بکر و اندیشه های نو و تازه است و فکر روشن و روشنفکر را بزرگترین دشمن خود می داند.
زیرا اندیشه های جوان و پویا فعال کننده ی تواناییهای نهفته در وجود انسانهاست .پس طاغوت طالب جمود ، رکود ، سکون وسکوت است .فردوسی بزرگ، این خورشید آسمان فرهنگ وملیت ایران، چه زیبا با ما سخن گفته است :
ضحاک برون کیست ؟!
ضحاک، فرزند مرداس پادشاه سرزمین تازیان است ومرداس مردی عابد و نیک سرشت می باشد.
شرایط برای فریب ایرانیان فراهم است ،نگاه مردم به ضحاک به واسطه ی خوبی و عبادت پیشگی پدرش ،نگاهی قابل قبول است و رنگ مذهبی دارد . نگاه دینی به حاکم، فعل و عمل او را جنبه الهی و غیبی می دهد و باعث می شود که مردم عرق ملی خود را فراموش کنند و حاکمیت فردی تازی یا تازی صفت را بر سرنوشت خویش پذیرا باشند .
شیطان همانا شهوت قدرت است وامر کننده به زشتی و ظلم، پس ضحاک پدر را می کشد تا به ما بیاموزد که سیاست پدر ومادر نمی شناسد . آنکس که برخویش، رحم نمی کند برمردم چگونه می تواند شفقت داشته باشد .حرص وشهوت حکومت، سیاستی راطلب می کند که با بوسه شیطان بردوش ضحاک جلوه و ظهور می کند.
تثبیت حکومت ظلم و استمرار آن و ترس حاکم بیدادگر از بیم زلزله ی داد و فریاد مظلوم ،همان دو مار گرسنه ، بر دوش ضحاک است ،که برای حیات خویش خوراک میخواهند!! خوراکشان مغز سر جوانان است. مغز مرکز فهمیدن،تعقل و اندیشیدن، و کانون آگاهی وشعور است ومنظور از جوانی ،توانایی و قدرت دگرگونی و تحول است.
وقتی که در سر جوان مغز نباشد دیگر کسی نیست که به ضحاک و ظلمش اعتراض کند.هرضحاکی آگاهی وتوانایی را از جامعه می گیرد .مردمی که اسیر خرافه و جهالت هستند از ظالم تبعیت می کنند و به دست خود فرزندان خویش را به تیغ جلاد می دهند . در حکومت ضحاک اندیشیدن جرم است و فکر کردن گناه شرعی و امری نابخشودنی است . در حکومت ضحاک دانش و هنر از بین می رود و شیاطین و غولان ویا اراذل به آزادی زندگی می کنند و فرشتگان وفرشته سیرتان در بند و عذاب خواهند بود …..
ضحاک درون کیست؟
فطرت انسانی خداجو و عدالت خواه است و طالب نور است ،اما او جمع اضداد است و صاجب نفس و نفس وی رو به خاک و پستی دارد . تعقل انسان عالم خاک را درک می کند و برایش آنچه می بیند ملموس است ،وهمین میل به ناسوت، او را از حقیقت لاهوتی خویش غافل می کند .حاصل آنکه ضحاک نفس بر دل و جان آدمی سلطه می یابد . ضحاک بت می سازد و خرافه را تقدس می بخشد و "بایدها" ی انسانی را چون ایثار ،عشق ،آزادگی،عدالت خواهی و… رابه مسلخ "نبایدها" می برد و خوراک مار خودخواهی ، جهل ،خرافه و تعصب می کند . توانایی تحول و بازگشت به خویشتن خویش از آدمی گرفته می شود ووجود انسانی ،تابع ضحاک نفس می گردد.
ضحاک نفس ،شریعت و ظاهرپرستی را خداجویی جلوه می دهد و حقیقت را از قالبها پاک می کند .عبادت می کند اما قبله و جهت را از آدمی می گیردو خدا پرستی به بت پرستی تبدیل می کند .خرافه جای دین را می گیرد و اسم و حرف جای حقیقت و مسمی را . و شیطان به جای اولیای الهی استاد و معلم آدمی می شود و…….
اگر در خانه کس است یک حرف بس است!!!!!!
باید ضحاک را شناخت !! و کاوه را بیدار نمود !!و فریدون را فریاد زد!!
از بیش گفتن چه سود !!سخن کوتاه ،داستان ضحاک را آنگونه بخوانیم که باید خوانده شود!!!!!!…….
فردوسی بزرگ قصه نگفت تا به خواب رویم ، این پیامبرکلام با شعر ما را به شعار می کشد تا در پاکی کلامش قوم ایرانی را به شعور رساند ونوید آزادی وپیام آزادگی را به ما ارزانی دارد . کاش شاهنانه را آنچنان می خواندیم که باید بخوانیم …کاش
کانون نویسندگان سایت مجذوبان نور