گل نیلوفر که در تمام نقاط تختجمشید حجاری شده، میتوان نماد تمدن هخامنشی و سمبلی از صلح و دوستی دانست. ۱۲ گلبرگ این گل ۱۲ ماه سال را نشان میدهد. سطح فرهنگ هر قوم با علاقهمندی و استفاده آنان از گل رابطه مستقیم دارد. تصویر زیاد گلها در تختجمشید علاوه براینکه خوشبویی و زیبایی این مکان
گل نیلوفر را که در تمام نقاط تختجمشید حجاری شده را میتوان نماد تمدن هخامنشی دانست.
این گل که در اکثر تصویرها در دست شاه و بزرگان دیده میشود، سمبلی از صلح و دوستی است. میتوان گفت که این گل، مهربانی و صلحدوستی ایرانیان را نشان میدهد. گفته میشود ۱۲ گلبرگ این گل ۱۲ ماه سال را نشان میدهد. سطح فرهنگ هر قوم با علاقهمندی و استفاده آنان از گل رابطه مستقیم دارد. تصویر زیاد گلها در تختجمشید علاوه براینکه خوشبویی و زیبایی این مکان را نشان میدهد، دلیلی بر بالا بودن سطح فرهنگ ایرانیان آن زمان نیز است.
گل نیلوفر در ایران باستان
گل نیلوفر در فرهنگ و تمدن ایران سمبلی است از صلح و صفا و دوستی و در تمام تخت جمشید نه تنها این گل بلکه تمام گلهای دیگر نیز به چشم میخورد و این خود نشان میدهد که در این مکان کاشت این نوع گل و گلهای دیگر متداول بوده و این دلیلی است بر فرهنگ غنی ایران در ان زمان.
اگر ما فرض بر این بگیریم که این تزئین (یعنی گل نیلوفر) از هنر مصر تقلیدی محض است پس در مورد حیوان گاو چه توجیهی داریم؟
همانطور که میدانیم به عقیده ایران باستان و زرتشتیان گاو نخستین حیوان آفریدهشده توسط اهورامزدا است و آن را مظهر خیر و برکت میدانستند و مورد احترام ویژهای در بین تمام حیوانات دیگر بوده است. از طرفی در مصر نیز گاو از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است و برای آن حتی تا حد پرستش منزلت و شأن ویژهای قائل بودهاند که نمونه ان گاو آپیس است که آن را هدیهای از اسمان میدانستند.
گل نیلوفر در ایران کهن
از طرف دیگر حیوان گاو در هند و در اسپانیا نیز از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
آیا درستتر نیست که ما به جای اینکه همواره از هنر تقلیدی صحبت به میان آوریم، از هنری نام ببریم که مربوط به همین سرزمین بوده است و از زمان گذشته وجود داشته است و این عناصر مشترک نیز جزو اعتقادات و بینش فرهنگ ایران و مصر است نه تقلید یکدیگر از همین مظاهر.
در تخت جمشید از انواع تزئینات مختلفی که هر یک سنبل و نشانهای محسوب میشوند استفاده شده است از جمله این تزئینات انواع گلهای متنوعی است که برخی از آنها را میتوان در دست اشرافزادگان و پادشاه مشاهده نمود. البته این گلها و شاخ و برگهای متعدد با شکلهای فراوان نیز در اکثر نقاط تخت جمشید به چشم میخورد که بیشتر به عنوان حاشیه بکار رفتهاند. از انواع این گلها، گل نیلوفر که به دلیل شباهت بسیار زیاد ان همواره انرا تقلیدی از هنر مصر دانستهاند ولی در اینجا باید یاد اور شد که در تزئینات تخت جمشید انواع مختلفی از گل مشاهده میشود که البته در مورد گلهای نمادین نیز نظرات بیشماری ارائه شده است و حتی ممکن است که این گلها در اصل شی باشند که به عنوان شیشه عطر و یا هر چیز شبیه این بکار رفته میشده است.
گل نیلوفر و مرد پارسی
نکته دیگری که ذکر آن لازم و ضروری است آن است که برخی از عناصر جزء اعتقادات و فرهنگ و رسوم یک ملت محسوب میشود و ممکن است همین عناصر همان نقشی را ایفا کنند که در ملت دیگری ایفا کرده است مانند همین گل نیلوفر. اگر بپذیریم که گل نیلوفر در فرهنگ مصر رواج داشته و وارد فرهنگ ایران شده است پس چه توضیح دیگری در مورد گلهای مختلف دیگری که دیده میشود داریم؟ آیا نه اینکه عملاً از این موارد همواره در هنر تختجمشید به عنوان تقلید محض گفته شده است و همواره میخواستهاند هنر تختجمشید را تحت الشعاع هنر دیگر ملل درآورند؟
البته در اظهارنظر دیگری این اشکال را گل نمیدانند بلکه با توجه به پیدا شدن شیئ بنزی که شبیه این گلهاست احتمال دارد که آنها شیشه عطر یا چیزی شبیه آنها باشد.
یکی از مشکلات دیگری که در بررسی هنر ایرانزمین کاملاً مشهود است اینکه باستانشناسان مختلفی که برای مطالعه، تحقیق و کاوش به ایران امده از ابتدا هنر مصر و یونان و بینالنهرین را مورد مطالعه قرار دادهاند و هنگامی که به ایران آمدهاند از هر چیزی به عنوان تقلیدی از همان نمونه در معماری کشورها و ملل یادشده نام بردهاند البته این کار از دو حالت خارج نیست:
یا عمدی بوده است و از زیبایی این هنر، آنقدر به وجد آمدهاند و معماری خود را پایینتر از هنر ایران دیدهاند که از این شیوه استفاده نمودهاند که همواره هنر ایران را تحت الشعاع و زیرمجموعهای از هنر ملل دیگر محسوب کردهاند و یا اینکه واقعاً این کار سهوی وغیرعمدی بوده است.
البته قبول حالت اول درستتر است و اگر باستانشناسان از هنر ایران قبل از هنر یونان، مصر و بینالنهرین بازدید نموده بودند مطمئناً اوضاع به گونهٔ دیگری بود.
از دیگر مواردی که همواره باستانشناسان به آن اتکا نمودهاند وجود پیکرهها، تندیسها، مواد تزئینی، زیورآلات و… که توسط ملل دیگر ساخته و پرداخته شده بوده است و در تختجمشید یاد شده است و آن را دلیلی بر تقلید محض تمام موارد هنر ایران در تختجمشید دانستهاند.
در حالی که همه ما میدانیم و کتیبههای مکتوب نیز حاکی از این مطلب است که در آن زمان ۲۳ ملت مختلف به ایران باج میدادند و کشورهای مختلف در زیر سلطه ایران بودهاند و این امر در تالار آپادانا نیز به صورت حجاری نوشته و شکل داده شده است و این موارد در اصل هدایا و پیشکشیهایی بوده است که توسط نمایندگان همان ملل به دربار ایران فرستاده شده است و در خزانه نگهداری شده است.
هنرهای فرعی هخامنشی مانند نقرهسازی، لعابکاری، زرگری، منبتکاری، ریختهگری، بافندگی فرش و پارچه، مرصعکاری در اوج کمال بوده است و به عنوان تحفههای گرانبهایی به نقاط دوردست صادر میگردیده است. نمونه بارز آن را میتوان فرش پازیریک دانست که در ناحیه جنوب سیبری به دست امده که این فرش در ایران بافته شده است و به شاه سکایی هدیه داده شده بود.
لازم است عین سخنرانی مایکل رُف را در مورد حجاری تختجمشید ذکر کنیم:
«حجاران تختجمشید از هر ملیتی که بودهاند آزادی ناچیزی برای بروز ابتکار در کارشان داشتهاند. آنها فقط به طور دقیق آنچه را توسط طراحان طرح شده بود است اجرا میکردند و به طور معمول از آن طرحها پیروی میکردهاند. ریشه موضوعاتی که روی نقوش برجسته نقش شده است نمیتواند ملیت صنعتگرانی را که آن را حک کردهاند به ما بگوید، مطلبی که بعضی از دانشمندان مطرح کردهاند، ولی به جای آن سابقه طراح را روشن میسازد.
تحقیقات انجامشده بر روی اصل موضوعات نقششده در تختجمشید نشان میدهد که آن نقشها از سنتهای هنری بسیاری به وام گرفته شده است که مهمتر از همه نقوش برجسته دوران اولیه هخامنشی در شوش، پاسارگاد و بیستون بوده است، و موضوعی که به همین اندازه اهمیت دارد نفوذ هنر بینالنهرین، بابل و آشور است. ظاهراً اینطور به نظر میرسد که هنر مصری، یونانی، فینقی، عیلامی، مادی، اورارتویی و سکایی به طور مستقیم یا غیرمستقیم در خلق سبک تختجمشید اثر داشته است.
حتی اگر بتوانیم به طور دقیق مشخص کنیم، هنوز هم باید بپرسیم چرا بعضی موضوعات مورد قبول قرار گرفته و بعضی دیگر رد شدهاند. مادگارت روت در این اواخر اظهارنظر کرده است که این طرز انتخاب برنامه اگاهانهای از تبلیغات سیاسی را که به وسیله شاه ایران اتخاذ میشده است تصویر میکند.»
نویسنده: شمشاد امیری خراسانی