بسم الله الرّحمن الرّحیم
هر گروهی، هر جمعی، چه جمعی از انسان، چه جمعی از حیوان، چه جمعی از گیاهان باشد که خوب و بد دارد توش، آنچه که کار ماست این است که ما خوب را از بد جدا میکنیم، از خوبش استفاده میکنیم، بدش را میاندازیم دور یا اصلاح میکنیم. البته این شخص معمولی- آدمهای معمولی- خوبها را که میگوید خب اظهار علاقه میکند، بدها را فکر میکند میگوید من که مأمور اصلاح اینها نیستم، خودم هم نمیدانم چهجوری اصلاحشان کنم، رهایشان میکند. البته غیر از بعضی موارد، بسیاری موارد که آن حس مسئولیت و آن حسی که دلش میخواهد جامعه بهترین وضع را داشته باشد دخالت میکند یک کارهایی میکند. منظور، مختلف… برای آنهایی که در اسلام هم در جدا کردن کسانی که متعلق به اسلامند همین تقسیمبندی هست منتها درجاتی دارد. مثلاً ایمان قوی یا ایمان ضعیف یا ایمان خیلی قوی اینها را با هم جدا… ولی به هر جهت از یکدیگر جدا هستند. خب در این وسط برای خوبها، ما و آنهایی که میخواهند دیگران هم خوب باشند، یک وظیفهی شخصی هست یعنی وظیفهای که خودش مطابق آنچه بدیهیِ اخلاق است رفتار کند و به دیگران هم توصیه کند و حتی وسایل کارشان را فراهم کند. آن کسی که وسیلهی کار بهبود را انجام میدهد اهمیتش کمتر از خود آن مرتکبینی که… البته به استثنای اینکه میگویند: «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند»، غیر از آن اگر… بههرجهت آنوقت برای خوبها معمولاً یک کتبی هست یا همان مربیانش ایدهآلی را در نظر گرفتهاند. یعنی از همین، برای هر خصلتی میگویند اگر این خصلت تکامل پیدا کند این کار را خواهد کرد. مثالهای فراوان هم هست در تاریخ. البته نه تاریخ ما و تاریخ اخیر. داستان آن کسی که در جنگ بدر بود به نظرم که زخمی شد و هرچه آب آورد کسی، آب را نخورد گفت برو بالایی را بگیر. این علامتِ یک ایثاریست و این ایثار مستلزم و لازمهی عمق اعتماد است. برای اینکه در میزان، کسی دیگری را بر خودش ترجیح میدهد. یک درجهی ایمان هست البته که انسان فرض کنید پدر و مادرش را بر دیگری ترجیح بدهند یا دوستش را بر دشمنش ترجیح بدهند. این به جای خود، ولی این که در همان عالم دوستی به چه درجه برسد ایمان و اعتقادش که یک کار اینجوری بکند، یک کار فداکاری بکند. اینها البته وقتی که در نوشتههای ادبا بخصوص عرفا دقت میکنیم میبینیم که آنها به این نکته هم توجه کردهاند. یعنی در این چیزها این یک اشخاصی خیلی ساده ممکن است از اینکه به این نوشتههایی، آن ایدهآل را، آخرین حد خوبی را نشان بدهد، موجب ناامیدی شخصی که میخواهد کار کند بشود. و حال آنکه این وضعیت حد متوسط اخلاق مردم در این حد است که دیگری را گاهی اوقات بر خودشان برتری بدهند کمااینکه در عادات و رسوم ما هم که تعارف میکنیم به کسی که «بفرما شما جلوتر بروید»، این در واقع دیگری را بر خودمان مقدم داشتیم. به این صورت است منتها به این صورت درآمده. اخیراً دیدم در بعضی مقالات و روزنامهها یا گفتههای چیز که اینها آن ایدهآل را ملاک قرار گرفتهاند، یعنی از آیه، از فرض کنید که از ایثار بخواهند مثال بزنند همان مثال آخری را میزنند و حال آنکه کمتر کسیست که حتی در ایثار هم به آن درجهی آخر برسد و در واقع این نحوه نوشتن و این که ایدهآل هر صفتی را مورد نظر قرار بدهند؛ این، این ضرر را دارد که خیلیها را بدنام میکند، همه میگویند ما اگر قادر باشیم، اگر لیاقت این کار را داشته باشیم. نه. خداوند وقتی بشر را آفرید این صفت را از هیچکدام حذف نکرده و آن صفت «خلیفةاللهی» است. خلیفهی خدا بودن خیلی هم سنگین است و هم کارهایش سخت است. از این کاغذ، از این نوشتهها در روزنامهها هم خیلی… و حتی این بحث در علم حقوق هم مطرح شده که بهعنوان داستان- داستان حقوقی- گفته میشود. مثلاً یک کشتیای غرق میشود، یک چیزی- زورقی- نجات پیدا میکند، یک چند نفری را میخواهد ببرد. این زورق دو نفر بیشتر گنجایش ندارد، دو نفر هم در آن هستند. یکی از اینها باید از بین برود تا قایق به سلامت برود. کدامیکی از بین برود؟ بحث در این بوده است که اگر یکی از اینها برای اینکه بماند آن یکی دیگر را کشت و مقتول کرد انداخت توی دریا آیا گناهکار است یا نه؟ این یک مسألهی اخلاقیست در واقع، نه مسألهی حقوقی. برای اینکه آن میگوید من دیدم اگر این آقا چون در اینجا در قایق هست، من دیدم قایق ما گنجایش این دو نفر را ندارد، یکی از ماها باید برود کنار، من خودم نمیخواستم بروم کنار، به آن طرف هم اصرار کردم خودش برود کنار، قبول نکرد. این است ناچار شدم او را بکشم. آیا این درست است یا نه؟ حقوقدانان خیلی در این بحث میکنند. حالا حقوقدانان میگویند که بله عملش درست است برای اینکه میخواسته خودش را نگه دارد، در واقع عملش دفاع از زندگی خودش بوده ولی در اینجا اگر این شخص، آن دیگری را ترجیح بدهد، آن حد اعلای ازخودگذشتگیست. حالا این مسألهی ازخودگذشتگی خیلی مهم است و رکن اساسی بسیاری از بحثهاست. چون اخیراً هم دیدم یک نامهای یکی نوشته، یک چیزی. هرکسی به میل خودش میتواند هر چیزی بنویسد ولی فقرا اگر باید، اگرچه خوب است چشمشان باز باشد، گوششان باز باشد، همه چیزها را ببینند و بشنوند ولی به هیچکدام تسلیم نشوند. تسلیم فقط به امر الهی و امری که از جانب اله است… و خب در همان امر الهی فرض کنید درویشی میگوید تا وقتی که دوتا نان دارید که اگر یک نانش را به دیگری بدهید جان او را نجات میدهد و تو خودت دو تا نان زیادت است میگوید که یک نانش را بده به آن، بعد تکامل اخلاق این است که آن یک نان بیشتر بدهد به او و این تکامل اخلاقی هم خیلی ضروری است. بله، این نامهای که اخیراً دیدم، این نامه معلوم نیست که. هر چیزی را بخوانید. هر چیزی را بشنوید، منتها این شنیدن و دیدن و گفتن، اینها از یک صافیای باید رد بشود. از آن صافی که رد شد خالص و پاکش در ذهن شخص بماند. فرض کنید در همین واقعهی عاشورا، واقعهی حضرت امام حسین؛ حضرت میدانستند که این که میآید چه میخواهد بگوید. اینکه میآید میخواهد بگوید از حیثیت و شرافت و مقام اعلای اسلامی که دارید شما رها کنید. از همان اول میدانست. می توانستند بگویند تو هم بیخود حرف میزنی، بیخود نیا … ولی تمام حرفش را گوش دادند. گوش دادند ولی آنچنان رفتار کردند که خودشان دلشان میخواست. فقرا هم همین جور توصیه میکند که حرفها را بشنوند منتها باور نکنند هیچ حرفی را. هرکسی بهعنوان نصیحت یک چیزهایی میگوید، ژست نصیحت میگیرد که دیگران باور کنند. ولی گول هیچ نوشتهای، هیچ گفتهای نخورید جز اینکه بدانید از جانب پروردگار است. انشاءالله.