بسم الله الرّحمن الرّحیم
در عوالم درویشی، همهی فقرا، همهی درویشها جزء این دریای عظمت الهی هستند. انشاءالله میگویم برای اینکه خداوند انشاءالله ما را در این دریا نگه دارد. پاک نگه دارد انشاءالله. این مزیتِ فقر، و همه هم یکنواخت هستند کمااینکه دیدید بیانیهای بهاصطلاح حضرت صالحعلیشاه به نام «پند صالح» که به صورت یک بیانیه بود در واقع میشود گفت… بسیار کتاب جالب و از لحاظ حجم کوچک، از لحاظ معنا قویست. در آن کتاب همهجا میفرمایند: برادران من. درجهی اول البته خطاب به فقراست که آن هم خب سابقهی… در مقدمهی… کار مؤثری نیست ولی به ما میفهماند که این خطاب به کیست. ببینید ایشان به همه فرمودند «برادران من» اما هیچیک از این برادران به خودش اجازه نمیداد که به ایشان بگوید: برادر من. یعنی وقتی خطاب و درجهبندی باشد، یک درجهای دارد که آن درجه اقتضا میکند همه محترمانه با ایشان برخورد کنند. در واقع ایشان بدون اینکه بگویند تعلیم، یک تعلیمی دادند اینجا. اینجا یک تعلیمی به فقرا دادند. مواظب باشید، درست است همه برادریم ولی آن درجهبندی که بهطور قطعی در ذهن ما ایجاد میشود و خیلی اوقات بهاصطلاح بیان هم میشود، آن تغییر سر جای خودش است و آن تفاوت هست. مثلاً خب کسی که میخواهد درویش بشود در اردبیل، در آن سرِ ایران، زاهدان که دیگر از ما… اینها دسترسیاش به این که پاشود بیایید، نمیتواند بیاید بیعت کند. از طرفی دلش میخواهد بیعت کند. اینجا بر عهدهی من است. بر وظیفهی من است که اگر کسی، کمااینکه شما وقتی میخواهید فرض کنید خیلیها میخواهند بروند مهاجرت کنند در فرانسه یا انگلستان بمانند، از اینجا به دوستشان میفرستند کاغذی تقاضا میکنند که یک منزلی برای من آنجا بخر. به همه که نمیگویند. واِلا اصلاً محتاجی به ظاهراً وکالت نیست. وقتی شما میخواهید چیز کنید، نگاه میکنید در آن منطقه، کدامیک از اهل آن منطقه با شما نزدیکتر هستند، به او وکالت میدهید. اختیار میدهید که از طرف شما منزلی بخرند. یعنی چه؟ یعنی بیعتی بکنند. بیعی انجام بدهند. در قوانینی که طبیعتِ بشر آفریده- برای خودش دارد- و خداوند تأیید فرموده، اینجا تمام مسئولیتها و تعهدات به قول، به عهدهی شخص من است. به عهدهی من است که وکالت دادم. مشایخ هم همین جور است. و همان جوری که وکیلی تعیین میکنید منزلی بخرد، نمیتواند بعد از آن که منزل چیز شد با شما چانه بزند بگوید نخیر چنین و چنان است و من زحمت کشیدم که از این قیمت چیز شده و اگر کسی این خیال را کند اشتباه کرده. در همه جای دنیا و از قدیم رسم هم همین است که اگر کسی ادعایی چیزی داشت علیه آن اصلی، موکل، نه وکیل. یعنی در همان مورد که بعد بخواهد دبه درآورد و بخواهد چیز کند، دعوا نمیکند علیه آن وکیل. علیه من دعوا میکند. همهجا این خیلی مرسوم است. بنابراین وکیلی هم که من تعیین کنم، وکیلِ آن کار خاصیست که انجام داده. به او گفتم برو این کار را برای من انجام بده. بنابراین البته شأنش هست، درست است که وکیل است، از طرف یکی دیگر کار میکند ولی شأنی دارد؛ به این معنی که معلوم میشود مورد اعتماد بوده که این وکالت را به او دادم. همین ترتیبات در مورد مشایخ هست. کمااینکه بعضی مشایخ هست به مناسبتی، مرحوم حاج شیخ عباسعلی قزوینی را که خودِ آقای «نورعلیشاه» اجازه صادر کردند بعد حضرت «صالحعلیشاه» ایشان را از آن خدمات معاف داشتند، بیرونش نکردند، نمیتوانند کسی را، برای اینکه بیعت که میگیرند برای کی بیعت میگیرند؟ بیعت یعنی تعهد. تعهد این است که آنچه آن موارد است باید آن موارد را انجام بدهی، من از طرف خداوند، نه خودم؛ من خودم هم ممکن است خدایی نکرده خداوند یک جرقهای یک شعلهای از جهنم بزند داخل… من از طرف خداوند تعهد میکنم که اگر این وظایف را انجام دادی جایت نزد من است. این تعهد میکنم. این تعهد میکنم؛ من تعهد نمیکنم که بهشت بدهم دست شما. اختیارش را خداوند فعلاً گذاشته دست من، که به هرکه طبق آن قواعد چیز باشد بدهم، به هرکه نه. درست است ظاهراً در اختیار من است ولی معناً با خوِد من در اختیار یک مقام عالیتریست. همین جور مشایخ هم با خودشان و تمام حرفهایشان در اختیار من است. بنابراین مشایخ وکیل هستند، خیلی هم محترم البته سِمَت بهعنوان نمایندهایست. مستقلاً چیزی ندارند. این است که در حیثیات مذکور هم، درجهی مشایخ را یک درجه پایینتر قرار میدهند. اصلاً درجه نیست. در اختیار چیز قرار… همین جور مجاز نماز یا مجاز جهت دیگری باشند؛ اینها در اختیار خداوند هستند. یعنی در عالم ظاهرِ ما در اختیار قطب هستند. درجاتشان است. این است که درجهبندی را چیز کنید. کمااینکه خب من خیلی دیدم ما درجات نظامی را نمیفهمیم، تشخیص نمیدهیم. مثلاً یکی به دیگری سلام میکند میگوید: سلام عرض میکنم جناب ستوان، جناب سروان. آن جواب سلامش را میدهد بعد میگوید: نه، اشتباه نکن من سرهنگ هستم، از این به بعد باید بگویید: جناب سرهنگ. این در زندگی چیز هم. یا اگر یک گروهبان عادی نظامی یا سروان یا ستوان عادی نظامی باشد، اگر بگویید جناب سرهنگ بدش میآید، میگوید: من را مسخره میکنی؟ میگوید: من سرهنگ نیستم اگر هم میگویی بگو جناب ستوان، سرکار بگو اینجوری. این است که توجه داشته باشید، هر کسی و هر مقامی در ذهنتان جای خاصی دارد، آن جای خاص اسم خاصی دارد. مواظب باشید اشتباه نکنید. البته این بیشتر به عهدهی خودِ مشایخ هم هست که درجهشان را بفرمایند. مثلاً یکی از مشایخ، آقای حاج شیخ عبدالله حائری، مرحوم آقا شیخ عبدالله حائری، نه آقای حائری، ایشان مقدم بر همهی مشایخ بودند و اختیار داشتند. یک اختیارِ اضافه شیخی داشتند و آن اختیار حل و فصل مشکلات … دیدم مثلاً بعضی نامهها مینویسند: آقاجونحائری این جور گفتند. «آقاجون» غلط است، بردارید. حضرت حائری به جای خود، آقاجان یک اصطلاح خاصیست، برای هر کسی اصطلاح خودش را بگویید. مثل «حضرت آقا» که شما میگویید حالا میبینید در عرف حالا به خیلیها میگویند: حضرت آقا. این آیا حضرت آقاست؟! در نظر شما حضرت آقاست. در نظر شما تا بگویند «حضرت آقا»، فوری قطب خودتان در ذهنتان مجسم میشود. این رعایت توجه به این؛ خودِ آقایان هم همین جور که مشایخ پایینتر از قطب هستند. بعد از مشایخ مجازین نماز هستند. مجازین نماز یعنی آن مواردی که برای پیشنمازی شرط شده در این تشخیص داده شده که هست. مجازین نماز هم باز درجهای پایینتر از مشایخ هم دارند.انشاءالله خداوند همهمان را به عالیدرجاتی که خودش میداند ما را ببرد. ما را نزد خودش ببرد، هر جور میخواهد ببرد. انشاءالله.